امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

2داستان خيلي ترسناك از خودم(بخدا واقعيه)

#10
ماماننننننننننننننننننننننننن crying
.اخه اینم موضوع
crying
Tongueخالی بستیممممممممم
نماز خونه ی ما بغلش یه تانکر هست من با سه تا از اونا درشو باز کردیم البته اونا باز نکردن من باز کردم بهد دوتا چشم سفید اوم تو چشام حتی دوستام هم دیدنش با من جیغ زدنSad
فلشخور به خاطره ها پیوست! Big Grin
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: 2داستان خيلي ترسناك از خودم(بخدا واقعيه) - دختر شاعر - 24-11-2013، 7:45

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Sad میخوام درباره ی خودم بگم واقعی وقتی 11 سالم بود
Big Grin ♥معنی حرف دختران ♥اخر خنده به جون خودم بیا زود تر ♦
  ي سوال ترسناك!!!! (بيا داخل جواب بده)
Wink خواندن ذهن شما به صورت عدد(ساخت خودم)(جدید)
  روز قشنگ خودم مبارك(دخترا بياين تو پسرا هم بيان تبريك بگين)(*••)
Thumbs Up خودم جان هایتان ...
  بیا ببین تا کجا وتا چه مرحله ای میتونی پیش بری..... من خودم تا آخر
Question تست هاي هوش تصويري خيلي باحاله (يه ذره به مخت زحمت بده بيا ببين )
  حرف های دل خودم......
Rainbow ♦چند شکل که خودم براتون با استفاده از کیبورد به دست آوردم♦به دردت میخوره بیا.♦

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان