امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یه داستان واقعی و ترسناک از خودم!

#58
منم این عادتو دارم صدای اون کسایی رو که دوست داری رو میشنوی با صدای در و اینا که یه چیزی میگن.الان یه روز منم عین تو از خواب بیدارشدم صبونه رو خوردم کامپیوترو روشن کردم بعد صدای باز شدن در رو شنیدم ترسیدم گفتم بابا.مامان خونه اید بعد دیدم در دست شویی بوده باد میخورده بهشBig Grinولی خدایی خیلی ترسیدمTongue
اب و اتش دو زیبایی که همیشه درحال جنگ میباشند
                     یه داستان واقعی و ترسناک از خودم!
پاسخ
 سپاس شده توسط ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: یه داستان واقعی و ترسناک از خودم! - rohamdan - 02-11-2013، 18:41

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Lightbulb دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ]
  تست گرایش اصل ( واقعی )
  داستان کوتاه عاشقانه
  نشانه های یک عاشق واقعی !
  خفن ترین فیلم ترسناک هایی که دیدید و پیشنهاد میدید ؟؟؟؟؟
  بار کج هیچ گاه به مقصد نمی رسد: داستان الاغ سخت کوش و بز حسود
  داستان اموزنده به خدایت نگو چرا
  اگه یه زمانی یه جن خیلی ترسناک دیدی چیکار میکنی. خاطراتتون اگه جن یا روح دیدید هم بگی
  داستان عشق مرا بغل کن
Book داستان ترسناک

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 8 مهمان