امتیاز موضوع:
  • 14 رأی - میانگین امتیازات: 3.79
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!!

#30
خیلی باحال بود ممنون چرا نوشتی وحشتناک به نظرم داستان رمانتیکی بود اصلا ترس نداشت چطوری وقتی که میخوای دکتر شی شیکم مرده را باز میکنن یکی یکی باید کلیه هرچی که تو شیکمش داره رو برداری یا وقتی میخوای عمل جراحی بکنی این کارارو میکنن اما این جیگر آدم و میداد آدما بخورن پس خودش چی میخوردHuh
راستی اون جایی که هم دست پیره مرده میاد مهسارو ببره میخواست با مهسا چیکار کنه که گفت تو دیگه مال من شدیHuh
اما مهسا کار خوبی کرد و موبایل شوهرشو برداشت .
خیلی باحال بود اصلا نترسیدم رمانتیک بود هرچی بخونم دوباره دوست دارم بخونم.
ممنون اگه عکس داره عکس بذار راستی کنار عنوانت بذار کسایی که میترسن نیان این همه آدم ترسیدن و میگن خونه مام شماله
داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!!
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: داستان وحشتناک رستوران مردگان!!! داستان واقعی!! - gh@z@le♥ - 03-10-2013، 15:51


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان