امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان عاشقانه رویاوحامد حتما بخونید !!!!!!

#1
Wink 
سلام من رویا هستم وتویه خانواده معمولی بزرگ شدم من وقتی وارد دانشگاه شدم خیلی خوش حال بودم چون نتیجه زحمات یک ساله ام رو گرفتم واین که دوستمم بامن به همون دانشگاه وهمون رشته بود تو کلاس پسری بود که من نمی شناختمش بچه ها می گفتن خیلی پول داره حامد از هیچ لحاظی کم نداشت نه از نظر قیافه و ثروت اون پسر ارومی بود بر عکس پسرای دیگه که خیلی شلوغ بودن و همین باعث می شد که من بیش تر دربارش کنجکاو بشم یه روز تو جاده منتظر تاکسی بودم دیگه نزدیک بود کلاسم شروع بشه که یه ماشین مدل بالا روبه روم ایستاد اول فکر کردم مزاحمه هر چی از دهنم در اومد بهش گفتم شیشه های ماشینش دودی بود وقتی شیشه رو کشید پایین دیدم حامد از خجالت صورتم سرخ شد گفت اکه دارین میرین دانشگاه منم دارم میرم بیاین برسونمتون بعد از کلی تعارف قبول کردم وقتی تو ماشین بودیم دربارهی کلی چیزا حرف زدیم بهم گفت عصر بهد از کلاس بیا پارک وقتی رسیدیم دانشگاه سریع پیاده شدم رفتم پیش دوستم دوستم به من گفت وای دختر خوب موخشو زدی گفتم نه بابا بعد جریانو براش تعریف کردم بعد از دانشگاه اومدم خونه ناهار خوردم و یه کم به خودم رسیدم وقتی رفتم پارک حامد به خودش کلی رسیده بود بهم گفت 2 ساله که بهم علاقه داره گفت قبلا وقتی میومدم دنبال خواهرم تو رو می دیدم همون موقع عاشقت شدم بعد گریه کرد من سریع از پارک رفتم چند ماه گذشت روز اخر دانشگاه بد حامد بهم شمارشو داد وقتی رفتم خونه بهش زنگ زدم گفت سر خیابون منتظرتم وقتی رفتم دستمو گرفت و بوسید بعداز چند روز وقتی ماجرارو به دوستم گفتم دوستم گفت برو پی یه مشاور گفتم منو اون که خیلی هم دیگه رو دوست داریم هیچی بین مارو بهم نمی زنه بعد از اسرار دوستم رفتم پیش مشاور اون گفت هم دیگه رو دوست دارید گفتم اره گفت اما اختلاف طبقاتی دارید همون موقع جریانو به حامد گفتم حامد گفت ما که نمی خوایم با پدر مادرمون زندگی کنیم گفتم باشه باهم عروسی کردیم عوایل خیلی خوب بود ولی به طعنه های مادر شوهرم شروع شد یه بار به حامد گفتم ازمر طرفتاری کرد اما بعدا دیگه طرفتار ینمی کرد واونم داشت مثل مادرش بهم طعنه می زد یه بار بهش گفتم من تلاق می خوام مخالفت کرد همو ن مو قع قش کردم وقتی بهوش اومدم پدرم بالای سرم بود جریانو بهش گفتم وقتی دکتر اومد گفت شما باردارید گفتم شاید اگه بچه دار بشم اخلاق حامد بهتر بشه تو دوران بار داری باها م بهتر رفتار می کردن اما بعد از بارداری دوباره طعنه ها شروع شد حامد به من گفت اگه می دونستم تو این قدر گداگشنه ای باهات ازدواج نمی کردم این حرف مثل تیری بود که به قلبم خورد همون موقع ازش تلاق گرفتم اول می تونستم بچمو ببینم اما بعد دیگه بهم اجازه ندادن و حامد بایکی دیگه ازدواج کرد برام دعا کنید بتونم حتی اگه شده یه بار دیگه بچمو ببینم ........ سپاس یادت نره
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
تـــَـنــهـــایی
پاسخ
 سپاس شده توسط mahdi nahal ، سورنا فاول ، sara:aramis ، street girl ، poyan lover you ، گل پری ، destiny ، feletcher ، zolale qasemi ، هستی17. ، آرابلا ، arminx8 ، *setare* ، اتنا 00 ، *devil black* ، parmida.a ، * AMIR* ، bi kas ، ♥♥♥lost love♥♥♥ ، LOVE8 ، NASIM.BH ، پيشي ي ملوس ، ...asall... ، آیسان78 ، ღSηow Princessღ ، kitty ، * Exceptional girl * ، elnaz-s ، sany joon ، _mozhdeh_ ، saman 1993 ، عاطفه70 ، mf2013 ، علی جوکر ، Guard ، ჩяσOσкєη ժяєαм ، beatrice ، samin joon ، aivdhv9 ، سایه 72 ، elnaz9 ، hamed_Jon ، eagle2 ، anitaag ، fatiiiiiii ، Hengame Plang ، ✘Nina✘ ، S.KK ، farnosh ، zahra2310 ، لامیا ، ♥♥♥♥♥♥میترا♥♥♥♥♥♥♥ ، sadegh7520 ، elisa.d ، nika** ، simin jon ، ```FATEMEH``` ، ✿♥нα৳є ...ℓσνє✿♥ ، گریس ، r.hadis
آگهی
#2
عالی بود حرف نداشت ممنونم لادن جونHeartWink
بکس من همون sara000 هستمTongue
پاسخ
 سپاس شده توسط GαяBagє Gιяℓ ، هستی17. ، *setare* ، سایه 72
#3
عااااااااااالی بووووووووووووودددددددددددددددددددBig GrincryingTongueSmileHuhConfusedBlushHeartUndecidedBig GrinSadShy:cool:SleepyExclamationAngelDodgyIdeaWinkRolleyesBig GrinTongueTongueTongueTongueTongue
داستان عاشقانه رویاوحامد  حتما بخونید !!!!!! 1
پاسخ
 سپاس شده توسط GαяBagє Gιяℓ ، هستی17. ، *setare* ، parmida.a ، bi kas ، سایه 72
#4
ای حامد بیشعور
ممنون خوب بود اجی
گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .

دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .

اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!

وَ حآل هــَم کِه . . .

گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .

زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .

وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .

گریـــه کنی . . .
داستان عاشقانه رویاوحامد  حتما بخونید !!!!!! 1
پاسخ
 سپاس شده توسط GαяBagє Gιяℓ ، هستی17. ، *setare* ، parmida.a ، pink lady ، سایه 72 ، لامیا
#5
عالی عالی عالی واقعا باحال بود
پاسخ
 سپاس شده توسط GαяBagє Gιяℓ ، هستی17. ، *setare* ، سایه 72
#6
عاااااااااااااااااااااااالیAngry
Heartبرادری ب تعداد نیس ب وفاس،یوسف یازده برادر داشت و حسین در کربلا یک عباسHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط GαяBagє Gιяℓ ، هستی17. ، *setare* ، parmida.a ، samin joon ، سایه 72 ، لامیا
#7
پسر ها همشون نامردن
پاسخ
 سپاس شده توسط GαяBagє Gιяℓ ، هستی17. ، *setare* ، parmida.a ، سایه 72
#8
خیلی قشنگ بود مرسی
پاسخ
 سپاس شده توسط GαяBagє Gιяℓ ، *setare* ، banoye qam ، parmida.a ، سایه 72
#9
thnxSmile
بر آنچه گذشت، آنچه شکست،آنچه نشد ،آنچه ریخت غصه مخور.زندگی اگر آسان بود با گریه شروع نمیشد.....
پاسخ
 سپاس شده توسط GαяBagє Gιяℓ ، *setare* ، parmida.a ، samin joon ، سایه 72
#10
مرسی قشنگ بود مطلب و مفید
به وبلاگ من هم سری بزنین

جدیدترین اهنگ ها و موزیک ویدیو با بهترین کیفیت

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://music.one.loxblog.com/
پاسخ
 سپاس شده توسط GαяBagє Gιяℓ ، parmida.a ، سایه 72 ، elisa.d


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان