21-12-2012، 11:27
به سلامتی کسیکه تو خیالمونه ولی بیخیالمونه ...
|
به آسمان که می نگرم دلم بیشتر می گیرد... |
||||||||||||||
21-12-2012، 11:27
به سلامتی کسیکه تو خیالمونه ولی بیخیالمونه ...
21-12-2012، 16:28
▼▲ فِڪـر نَڪُـלּ ڪِــﮧ بـﮧ پـآیـَٺ مـے نِشیـنَمـ ▼▲ ▄▀▄▀▄▀▄ نــَـﮧ ▄▀▄▀▄▀▄ بُلـَنــــב مے شَـوَمـ ▼▲ آرآمـ چـَرخــے مے زَنـَـمـ ▀▄▀ مُطـمـَئِــלּ مے شـَـوَمــ ڪِــﮧ نیسٺــے ▄▀▄ ▼▲ بـَر مے گَرבمـ سَر جآیـَمـ ▼▲ ▀▄▀ سـَــرَمـ رآ مــے گــُـבֿآرَمــ و مے میــــرَمــ ▄▀▄
22-12-2012، 22:34
میــــسوزم، آرام و بی صدا....
مــــثل یک نخ سیــگار در دستانتــــ... ســــرخی ام را میبینی؟ آنگاه که از جانم کام میگیریـــ گــُر میگیرد این آتشـــ.... اما شعــــله ای در من نیستـــــ! کـــامی دیگر بگیر، تا جانی دوباره بگیرمـــ... هم چنـــان میسوزمــــ دود میشـــوم میرقصم ، خاکسـتــرمیشوم می خشکمـــ... و ملالـــی نیستــــ از این دلشـادم که هر لـحظه به لب هایت نزدیکتر میشومـ... اما افسوس که سرانـــجامـــ مثل ته سیــگار زیر پاهایت لـه خواهم شــــد...
23-12-2012، 18:41
ما ..........
به هم نمی رسیم .. امّا بهترین غریبه ات می مانم که ........تو را........ همیشه ...دوست... خواهد داشت . . .
23-12-2012، 21:02
شب ها خوابم نمی برد…
از درد ضربات شلاق خاطراتت روی قلبـــــم بی انصاف… محکم زدی ،جایش مانده است…
23-12-2012، 21:34
ابرهم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل داشت روی خاک خالی کردو رفت
24-12-2012، 18:39
دلم خیلی گرفته؛
اینبار دیگر کسی نیست که دلم را با حرفهایش آرام کند؛ با من درد دل کند و به من امید و دلگرمی بدهد ؛ دیگر کسی نیست که با دستان مهربانش اشکهای مرا از گونه هایم پاک کند و هم پایم گریه کند ….. تنها خودم هستم ؛ دل پر از دردم است و یک بغض کهنه در گلویم…. هوای دلم ابری است و دلگرفته ؛ کاش دلم بارانی میشد تا از این حال و هوای تلخ بیرون بیایم…
25-12-2012، 9:38
عکســـــت را نگــــاه میکنــــم آخ کــــه ایــــن عکـــس پیـــر نمیشـــود
امــــــا ، پیـــــــرم میکنــــد
25-12-2012، 16:40
دلــتــنــگــی...؟ حــاضــر؟ غــــم...؟ حــاضــر؟ درد...؟ حــاضــر؟ دوری...؟ حــاضــر؟ عــشــق...؟ بلنـــــــــدتر میخوانـــــــــم، عشــــــــــق . . . ؟ باز هـــــــم نیامــــــــده ؟ ؟ ؟ ! ! ! غیبـــــــــت هایــــــش از حـــــــــد مجاز چنـــــــــدیست کــه گذشتـــــــــه ،
اخــــــــــراجش میــــــــــــــکنم...
25-12-2012، 17:14
چمدان را که کنار در می گذارم
همه چیز بینمان تمام شده من خودخواه تر از آنکه برگردم تو مغرورتر از اینکه حرفی بزنی اما یکدفعه نمی دانم چه می شود خدا معجزه می کند و تو پیشانی ام را می بوسی..
| ||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|
موضوعات مرتبط با این موضوع... | |||||
وقتی ۱۶سال بیشتر نداشت | |||||
طلاق اقتصادی میان همسران از کجا نشأت می گیرد؟ | |||||
چشم ها بیشتر می فهمند |