04-04-2020، 1:50
(آخرین ویرایش در این ارسال: 12-05-2020، 0:34، توسط لــــــــــⓘلی.)
سلام دوستان
این اولین رمانمه . امیدوارم خوشتون بیاد
(دوستان عزیز !
روز های سه شنبه اپ میشه
حتما دنبال کنید .. امیدوارم خوشتون بیاد❤
ستین
سرنوشت با خیلیا بازی میکنه ..
اما با من بد بازی کرد .....
در واقع باید مهارش کنی . نباید اجازه بدی باهات بد بازی کنه .
راه های برخورد و رفتار با سرنوشت ...
پارت اول
نور خورشید چشممو زد . به سختی چشمامو از کردم .
- اه . باز پرده رو جم کرده .
به طرف دیگه چرخیدم . خوابم نبرد . به طرف دیگه چرخیدم . عی بابا مث اینکه خوابم نمیبره.
-سهیل کو پس؟؟؟؟
بلند شدم و به سمت دستشویی راه افتادم . دست و صورتمو شستم و موهامو مرتب کردم و بالا بستم . از تو کمد ی پیراهن لیمویی استین کوتاه و تا بالای زانو برداشتم و پوشیدم . به اشپزخونه رفتم . سهیل پشت ب من رو میز ناهارخوری نشسته و در حال خوندن کتاب و چایی خوردنه . انگار متوجم نشده .فکرهای شیطانی ب سرم میزنه . اروم اروم جلو میرم
-پــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــخخ
چایی رو روش برمیگردونه و من از شدت خنده قش میکنم ....
-ستیــــــــــــــــــــــــــــــن
با خنده جوابشو میدم - هــــــان
-دیونه .. ببین چیکار کردی؟
-چاییش داغ نبود ک بسوزه
چپ چپ نگام کرد - خدا بهت رحم کرد
-اه .... داغ نبود واقعنی؟؟
-نخیـــــــر
-حیف شد ... دفعه بدی جبران میکنم
-باشه . بچرخ تا بچرخیممم
-بسه حالا . لیوانتو بده دوباره بریزم برات
-بفرمااا
لیوان خودمم اوردم و دوتا چایی برا خودمون ریختم
ی دفعه گفتم : عــــــــــه!!!!
دوباره ترسید - چت شد ؟؟؟ امروز زدی رو فازااا
-سلاممم عزیززممم . صبحت بخیررر
-تازه روشن شدی عشقم؟؟ سلام . صبح شماعم بخیر
- وااا ! مگه تلوزیونممم؟؟
- ن .. ن ... دور از جون ..
- خب ... چه خبر از شرکت؟ افتتاحیه کیه؟؟
- هی .. هیچی فعلا .. باید بشینیم با پیمان دنبال کارمند
-اهان . افتتاحیه کیه؟
-شاید ی هفته دیگه
-اهان
صبحونه با همین حرفای روزمره تموم میشه . سهیل میره تو اتاق و من میمونمو ظرفا . ظرفا رو میشورم و ب اتاق میرم
-چی بپووشم حالا؟؟؟؟
بی اهمیت ب من مشغول نوشتن چیزیه
-سهــــــــــــــــیل
ی دفعه میپره
-ای خدا نکشت ... این سومین باره منو میترسونی .. ببین شب چجوری تلافی کنم
- اونارو ولش . بگو چی بپوووشم؟؟
- کجــــــا کجــآ؟
- همون قرار مهمه دیگه
-اهان همونی ک از ی هفته پیش منو کشتس واسش؟
-آرهــــــ
-خب مانتو لیموییتو بپوش با شلوار سفید
- اها خوبه ... احسنت
- دیگه میزاری ب کارم برسم؟
- نه!
- پــــــــــوف ... دیگه چیکارم داری؟
-برو بیرون
....
دوستان چشام دراومد .. بقیه فردا
نظر + سپاس
این اولین رمانمه . امیدوارم خوشتون بیاد
(دوستان عزیز !
روز های سه شنبه اپ میشه
حتما دنبال کنید .. امیدوارم خوشتون بیاد❤
ستین
سرنوشت با خیلیا بازی میکنه ..
اما با من بد بازی کرد .....
در واقع باید مهارش کنی . نباید اجازه بدی باهات بد بازی کنه .
راه های برخورد و رفتار با سرنوشت ...
پارت اول
نور خورشید چشممو زد . به سختی چشمامو از کردم .
- اه . باز پرده رو جم کرده .
به طرف دیگه چرخیدم . خوابم نبرد . به طرف دیگه چرخیدم . عی بابا مث اینکه خوابم نمیبره.
-سهیل کو پس؟؟؟؟
بلند شدم و به سمت دستشویی راه افتادم . دست و صورتمو شستم و موهامو مرتب کردم و بالا بستم . از تو کمد ی پیراهن لیمویی استین کوتاه و تا بالای زانو برداشتم و پوشیدم . به اشپزخونه رفتم . سهیل پشت ب من رو میز ناهارخوری نشسته و در حال خوندن کتاب و چایی خوردنه . انگار متوجم نشده .فکرهای شیطانی ب سرم میزنه . اروم اروم جلو میرم
-پــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــخخ
چایی رو روش برمیگردونه و من از شدت خنده قش میکنم ....
-ستیــــــــــــــــــــــــــــــن
با خنده جوابشو میدم - هــــــان
-دیونه .. ببین چیکار کردی؟
-چاییش داغ نبود ک بسوزه
چپ چپ نگام کرد - خدا بهت رحم کرد
-اه .... داغ نبود واقعنی؟؟
-نخیـــــــر
-حیف شد ... دفعه بدی جبران میکنم
-باشه . بچرخ تا بچرخیممم
-بسه حالا . لیوانتو بده دوباره بریزم برات
-بفرمااا
لیوان خودمم اوردم و دوتا چایی برا خودمون ریختم
ی دفعه گفتم : عــــــــــه!!!!
دوباره ترسید - چت شد ؟؟؟ امروز زدی رو فازااا
-سلاممم عزیززممم . صبحت بخیررر
-تازه روشن شدی عشقم؟؟ سلام . صبح شماعم بخیر
- وااا ! مگه تلوزیونممم؟؟
- ن .. ن ... دور از جون ..
- خب ... چه خبر از شرکت؟ افتتاحیه کیه؟؟
- هی .. هیچی فعلا .. باید بشینیم با پیمان دنبال کارمند
-اهان . افتتاحیه کیه؟
-شاید ی هفته دیگه
-اهان
صبحونه با همین حرفای روزمره تموم میشه . سهیل میره تو اتاق و من میمونمو ظرفا . ظرفا رو میشورم و ب اتاق میرم
-چی بپووشم حالا؟؟؟؟
بی اهمیت ب من مشغول نوشتن چیزیه
-سهــــــــــــــــیل
ی دفعه میپره
-ای خدا نکشت ... این سومین باره منو میترسونی .. ببین شب چجوری تلافی کنم
- اونارو ولش . بگو چی بپوووشم؟؟
- کجــــــا کجــآ؟
- همون قرار مهمه دیگه
-اهان همونی ک از ی هفته پیش منو کشتس واسش؟
-آرهــــــ
-خب مانتو لیموییتو بپوش با شلوار سفید
- اها خوبه ... احسنت
- دیگه میزاری ب کارم برسم؟
- نه!
- پــــــــــوف ... دیگه چیکارم داری؟
-برو بیرون
....
دوستان چشام دراومد .. بقیه فردا
نظر + سپاس