میخانۀ سلنا

[Actinium]

این آسمان بی ماه خود دریای اندوه است
یک لحظه دیگر، فقط یک لحظه با ما باش
 
لیلاتر از لیلایی و عاشق‌تر از مجنون
این قصه را این بار هم مجنونِ لیلا باش

[Actinium]

کوه‌ها تصویری از نیروی احساس تو اند
برف‌ها آیینه‌ای رخ‌ در رخ ایمان تو

[Actinium]

چون لاجرم تمام قصه به دیدار تو ختم شد

من راضی‌ام به هرچه بوده و من عاشقم به هرچه هست!

[Actinium]

زهی خجسته زمانی که یار بازآید
به کام غمزدگان، غمگسار بازآید

به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم
بدان امید که آن شهسوار بازآید

اگر نه در خم چوگان او رود سر من
ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید

مقیم بر سر راهش نشسته‌ام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار بازآید

دلی که با سر زلفین او قراری داد
گمان مبر که بدان دل قرار بازآید

چه جورها که کشیدند بلبلان از دی
به بوی آن که دگر نوبهار بازآید

ز نقش بند قضا هست امید آن حافظ
که همچو سرو به دستم نگار بازآید

حافظ

[Actinium]

دنیای من آشفته از آشفتگی‌های درونِ توست
این کشتی وامانده سرگردانِ دریای جنونِ توست!

[Actinium]

ما را درونِ بادیه با کاروانِ شاه،
ترس از نهیبِ غولِ بیابانِ مرگ نیست!

[Actinium]

دردا که عالمی به بند زلف تو زنجیر می‌شود!

عیب از فریبِ چشم‌های تو و نفاقِ ماست!

[ahuraya]

جایی برای پیاله‌نوشی از سبوی سلنا

بزرگ‌بانوی خراباتِ مغان

....

«یک سال بی‌باران»،یعنی بدون چشم‌های مات مهتابیت
بدون نغمه های سوزناکت، قلب مهربانِ گرمِ آفتابیت

طلوع تازۀ ناهید از اعماق ناپیدای افسانه
The Goddess of the land of love, beauty, beat

...

با تو در هفت آسمان عشق رقص هر ستاره دیدنی‌تر شد
نغمه‌های ایزدِ رقصندۀ راک از همیشه خواندنی‌تر شد

با تو خاطرات عشق را قلبِ زمین تک‌تک به یاد آورد
The madness took around the world with your crushing mode

عاشقشم

[Actinium]

فیض روح‌القدس ار باز مدد فرماید،
این بهار از نفس‌ات بانگ مسیحا آید!
 
By Grace Through Faith!

[Actinium]

خورشید این آدینۀ آخر به روی بام تابیده است

این سال کهنه نم‌نمک بر تارک تقویم ماسیده است!

یک تکه از هستی ما، چون پارۀ تنهایی از ابر،

در سایه‌روشن‌های ناپیدای این تقدیر خوابیده است!