28-06-2018، 16:53
هانس شنیر بازیگر پانتومیمی است که با ماسک دلقک روزگارش را سپری میکند. وقتی در یکی از اجراهایش پایش مصدوم میشود (صدمهای که خودش وارد میکند)، به خانه اش بر میگردد، خانه ای سرد و خالی. او و ماری، همسرش با اختلافات بنیادین فرهنگی و مذهبی با هم آشنا و عاشق شدند، چند سال زندگی کردند تا روزی که ماری که ذاتا زنی مذهبگرا است نمیتواند تحمل کند و هانس را ترک میکند. هانس که پول بخور و نمیری در میآورد، با ولخرجی آن را به باد میدهد و با بازگشتش به خانه، شروع میکند با بستگان و آشنایانش تماس گرفتن تا بلکه پولی قرض بگیرد. هانس از فکر ماری بیرون نمیآید. او را تنها درمان تمام دردهایش میداند. پس به الکل پناه میبرد. در لیست تماسش با آدمهای مختلف از هر قشری صحبت میکند؛ کسانی که او را به خاطر مذهبی نبودن قضاوت میکنند و کسانی که فقط برایش دل میسوزانند و در نهایت ناامیدش میکنند، مانند ماری که او را به خاطر مردی متدین و یک کاتولیک واقعی! ترک میکند. خاطرات ماری دست از سرش بر نمیدارد و بالاخره دست به کاری میزند که انتظارش را نداریم.
میتوان گفت کتاب صرفا یک رمان عشقی نیست بلکه مسائل اجتماعی، روانشناسی، تاریخی و سیاسی آلمان را هم در خودش دارد. از این لحاظ به باقی آثار هاینریش بل نزدیک است و نگاه عمیق و گسترده او به مسائل را نشان میدهد که البته در این رمان به کمال رسیدهاست. به شخصه تمام فصلهایی که مربوط به مسائل هانس و ماری ، اعم از آشنایی و زندگی مشترک ، تضادهای شخصیتی و عقیدتی آنها بود را تحسین میکنم، نمونهی اینگونه آثار را میتوان در آثار فیلیپ راس نویسنده معاصر آمریکایی هم دید. شاید بتوان از هاینریش بل به عنوان یکی از نامدارترین نویسندگان آلمان نام برد که توانست جایزه نوبل ادبیات را هم در سال ۱۹۷۲ از آن خود کند . توجه او به مسائل روز کشورش و تاریخ کشور از جنگ جهانی بیرون آمده و هیتلر دیدهاش در تمام آثارش خوانده میشود.
علاوه بر آن کاراکتر هانس شینر را با نقدهای نشانه شناسانه و پدیدارشناسانه هم میتوان بررسی کرد، نویسنده سعی دارد خواننده را به شناخت کافی از آن دوران برساند در این راه از دلقکی که پشت ماسکش زندگی سخت و عجیب و غریبی گذرانده و سرنوشت نامعلومی دارد، استفاده میکند. ماسکی که سعی دارد تمام زندگی گذشته را پنهان کند و با اینکه سمبل شادی است اما دلقک نشانی از خرسندی ندارد.
با اینکه در سطرهایی از کتاب، خواننده لبخندی بر لبانش مینشیند، اما کتاب تلخ است؛ خواندن استیصال و درماندگی یک هنرمند به ته خط رسیده مسلما چیز خنده داری نیست و صد البته این از ارزش قصه کم نمیکند، بلکه تامل برانگیز و حاکی از این است که اگر به عمق تضادهای فردی و فرهنگی برویم، نمیتوان چیزی را تغییر داد، حتی عشق بی حد و حصر هانس به ماری هم نمیتواند او را از چیزی که هست و میخواهد باشد، بازدارد. کما اینکه یک دلقک هم از عقاید خودش کوتاه نمیآید. عشق چنان دست و پایش را بسته که با اینکه همه معتقدند او میتواند دلقک خوبی باشد، او توان این را ندارد که کاری جز خواستن ماری بکند.
کتاب «عقاید یک دلقک»در ایران طرفداران زیادی دارد و به نظر میرسد مترجمان علاقه زیادی به ترجمه آن نشان دادند، یکی از بهترین ترجمه ها به فارسی ، ترجمه شریف لنکرانی در نشر جامی است ...
«من میتوانم مثل یک حیوان بخوابم، اغلب بدون رویا و برای چند دقیقه، با وجود این احساس میکنم که به اندازه یک ابدیت از زندگی دور بوده ام، گویی که سرم را پشت دیواری کرده ام که در پس آن بی انتهایی تاریک، فراموشی و استراحت وجود دارد…» ص۱۲۴
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
میتوان گفت کتاب صرفا یک رمان عشقی نیست بلکه مسائل اجتماعی، روانشناسی، تاریخی و سیاسی آلمان را هم در خودش دارد. از این لحاظ به باقی آثار هاینریش بل نزدیک است و نگاه عمیق و گسترده او به مسائل را نشان میدهد که البته در این رمان به کمال رسیدهاست. به شخصه تمام فصلهایی که مربوط به مسائل هانس و ماری ، اعم از آشنایی و زندگی مشترک ، تضادهای شخصیتی و عقیدتی آنها بود را تحسین میکنم، نمونهی اینگونه آثار را میتوان در آثار فیلیپ راس نویسنده معاصر آمریکایی هم دید. شاید بتوان از هاینریش بل به عنوان یکی از نامدارترین نویسندگان آلمان نام برد که توانست جایزه نوبل ادبیات را هم در سال ۱۹۷۲ از آن خود کند . توجه او به مسائل روز کشورش و تاریخ کشور از جنگ جهانی بیرون آمده و هیتلر دیدهاش در تمام آثارش خوانده میشود.
علاوه بر آن کاراکتر هانس شینر را با نقدهای نشانه شناسانه و پدیدارشناسانه هم میتوان بررسی کرد، نویسنده سعی دارد خواننده را به شناخت کافی از آن دوران برساند در این راه از دلقکی که پشت ماسکش زندگی سخت و عجیب و غریبی گذرانده و سرنوشت نامعلومی دارد، استفاده میکند. ماسکی که سعی دارد تمام زندگی گذشته را پنهان کند و با اینکه سمبل شادی است اما دلقک نشانی از خرسندی ندارد.
با اینکه در سطرهایی از کتاب، خواننده لبخندی بر لبانش مینشیند، اما کتاب تلخ است؛ خواندن استیصال و درماندگی یک هنرمند به ته خط رسیده مسلما چیز خنده داری نیست و صد البته این از ارزش قصه کم نمیکند، بلکه تامل برانگیز و حاکی از این است که اگر به عمق تضادهای فردی و فرهنگی برویم، نمیتوان چیزی را تغییر داد، حتی عشق بی حد و حصر هانس به ماری هم نمیتواند او را از چیزی که هست و میخواهد باشد، بازدارد. کما اینکه یک دلقک هم از عقاید خودش کوتاه نمیآید. عشق چنان دست و پایش را بسته که با اینکه همه معتقدند او میتواند دلقک خوبی باشد، او توان این را ندارد که کاری جز خواستن ماری بکند.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کتاب «عقاید یک دلقک»در ایران طرفداران زیادی دارد و به نظر میرسد مترجمان علاقه زیادی به ترجمه آن نشان دادند، یکی از بهترین ترجمه ها به فارسی ، ترجمه شریف لنکرانی در نشر جامی است ...
«من میتوانم مثل یک حیوان بخوابم، اغلب بدون رویا و برای چند دقیقه، با وجود این احساس میکنم که به اندازه یک ابدیت از زندگی دور بوده ام، گویی که سرم را پشت دیواری کرده ام که در پس آن بی انتهایی تاریک، فراموشی و استراحت وجود دارد…» ص۱۲۴
منبع: هفت مگ