14-05-2016، 13:49
بازی زیبای Tom Clancy's The Division در نمایشگاه E3 در سال 2013 معرفی شد. در اولین تاخیر اعلام شد که تا سال 2014 بازی ارائه میشود، اما این تاخیر بهطول انجامید و در نهایت مارس سال 2016 این بازی رسما برای طرفداران ارائه شد. در آن زمان، انجمنهای بازی بهشدت به Ubisoft خرده گرفتند و این تاخیرها خشم بازیدوستان را برانگیخت، اما اگر دوستدار این گونه بازیها باشید، بهتر است بدانید که صبر کردن شما نتیجه داده است. اگر شما هم قسمتهایی از بازی را مشاهده کنید، متوجه میشوید که این بازی همان است که تبلیغ میشده و ارزش صبر کردن را داشته.
نگران کاهش کیفیت نباشید
زمانی که اولین بار Ubisoft دمویی از این بازی نشان داد و بعد با تاخیر در ارائه بازی مواجه شدیم، شک و شبهههایی در مورد بازی ایجاد شد مبنی بر این که Ubisoft برای پیشگیری از تاخیر دوباره کیفیت بازی را پایین میآورد، اما خبر خوب این است که قرار نیست هیچ کاهشی در کیفیت بازی رخ دهد.
داستان از کجا شروع میشود؟
دولت امریکا آزمایشی به نام زمستان سیاه (Dark Winter) انجام داد تا سطح هوشیاری دولتمردان این کشور را در برابر حملات بیوتروریستی بسنجد. Ubisoft از این آزمایش ایده گرفته و این سؤال را طرح میکند که اگر همهچیز خوب پیش نمیرفت، چه اتفاقی میافتاد. Ubisoft میگوید که اگر در آن زمان همهچیز خوب پیش نمیرفت، ویروس آنفولانزا، که میتواند روی پول کاغذی 17 روز زنده بماند، در روز جمعه سیاه که افراد بیشماری برای خرید از خانه بیرون میروند، بین مردم پخش میشد. در روز اول بعد از پخش شدن ویروس، تمام بیمارستانها پر از انسانهای مریض میشد. در روز دوم سیستم حملونقل از بین میرفت و تمام خیابانها بسته میشد. روز سوم تمام صنعت میخوابید. روز چهارم همه انرژی از بین میرفت و تمام قفسهها از مواد غذایی خالی میشد. در این روز انسانهای معمولی به اشخاصی وحشی تبدیل میشوند که هر کاری برای نجات خودشان انجام میدهند و در اصل هرکدام به یک تهدید تبدیل میشود. حال سوال اساسی این است که اگر این اتفاقات رخ میداد، راهحل نجات چه بود. راهحل، داستان این بازی است؛ نیروهای مردمیای که برای این عملیات آموزش دیدهاند راه گذر از این فاجعهند. در روش انجام بازی، تمام داستان و نحوه شکلگیری آن را برای شما توضیح خواهیم داد.
روش بازی
بازی به صورت سومشخص انجام میشود و شما در گروهی از بازیکنان قرار دارید که وظیفهتان برقراری امنیت در شهر و پیدا کردن شخصی است که مسبب پخش شدن این بیماری در شهر بوده. در دمویی که کمپانی سازنده نشان داده، شهر نیویورک محل اتفاق این داستان است؛ شهری که از برف پوشیده شده و گرد مرگ رویش پاشیده شده است. ماشینها بدون سرنشین به حال خود رها شدهاند، سگهای ولگرد در تمام شهر پرسه میزنند و نشانهای از انسانها دیده نمیشود، خودروها و وسایل دیگر در گوشهگوشه شهر در حال سوختن هستند، بر اثر وزش باد برفهایی که روی زمین نشسته پخش میشود. اینها همه فضای آخرالزمانی واقعی و متفاوتی برای کاربر تداعی میکنند. شخصیت اصلی داستان کاپشن پوشیده و روی دست خود یک ساعت دارد که تقریبا تمام کارهای خود را با آن انجام میدهد. در ابتدای دمو، شخصیت اصلی به دو همگروهی خود میپیوندد و با هم به سمت صدای تیراندازیای میروند که از سمت دیگر شهر میآید. در بین راه پلیسی روی زمین افتاده که شخصیت داستان با اسکن سریع آن علت مرگ را ضربه به سر بیان میکند. همین که این تیم به ایستگاه پلیس نزدیک میشود، تیراندازی شروع میشود و هرکدام از آنها، از جمله شخصیت اصلی داستان، برای مخفی شدن از ماشینهای پلیسی استفاده میکنند که وسط معرکه قرار دارند. روش سنگرگیری بسیار جالب است و شخصیت اصلی تعامل بسیار خوبی با محیط خود دارد. زمانی که میخواهد پشت ماشینی حرکت کند که با آن برای خودش سنگر ساخته، در ماشین پلیس را میبندد تا مزاحمتی برایش ایجاد نشود.
در مکانهای مختلف وسایل مختلفی برای سنگر گرفتن وجود دارد و به نظر میرسد که سنگر گرفتن یکی از ارکان مهم بازی است. یکی از قسمتهای جالب دیگر این است که بازیکن میتواند در ابتدای نبرد، دشمنانی را مشاهده کند که پشت دیوار مخفی شدهاند. این روش بسیار به کمک شما میآید، زیرا میتوانید تعداد دشمنان را ببینید و خودتان را برای نبرد آماده کنید. یکی دیگر از ویژگیهای خوب و متفاوت این بازی انتخاب تجهیزات است. برای این کار ساعت مچی نمایش داده میشود و در منوی عریض و طویلی که وجود دارد، کاربر میتواند تجهیزاتی را انتخاب کند که میخواهد استفاده کند. در دموی بازی، شخصیت داستان در منوی ساعت خود از زیرمنوی Skill، مین جستجوگر را انتخاب میکند. این مین زمانی استفاده میشود که دشمن جایی روی زمین مخفی شده و کاربر نمیتواند به او شلیک کند. مین روی زمین رها میشود و به سمت دشمن میرود و با رسیدن به او منفجر میشود. روش متداول نبرد هدفگیری و کشتن با اسلحه است، اما برخی مواقع دشمنان پشت دیواری پناه میگیرند و از جای خود تکان نمیخورند تا دیده نشوند. به همین دلیل نمیتوان دقیقا آنها را هدف گرفت. اینجاست که پهپادی که به دست یکی از همتیمیها کنترل میشود به کمک میآید. این پهپاد به پشت مانع میرود و با نور لیزری قرمزرنگ جای دقیق دشمن را برای هدفگیری به کاربر نشان میدهد. زمانی که به مانعی که تابلوی اداره پلیس است شلیک میکنید، با رد شدن گلولهها از آن نوری از سوراخهای رد شدن گلوله به بیرون میتابد که نشان میدهد به همهچیز در این بازی فکر شده و موتور بازی قدرت زیادی دارد.
زمانی که درگیری تمام میشود و تمام دشمنان کشته میشوند، زمان ورود به اداره پلیس است. در اداره پلیس فضای رعبآوری ایجاد شده و پلیسهای کشتهشده در گوشه و کنار ساختمان به چشم میخورند. همچنین روی دیوارها نوشتههایی هست که با فضای بازی همخوانی خوبی دارد و در نهایت برگههای اسنادی که روی زمین افتادهاند یا روی هوا به اینطرف و آنطرف میروند و مهتابیای که دائم خاموش و روشن میشود، نشان از آن دارند که این اداره مخروبه است. یکی از حرکتهایی که شخصیت اصلی در این دمو در داخل ساختمان پلیس انجام میدهد و ما را شگفتزده کرد این است که روی میز چند بطری آب هست و شخصیت اصلی و همتیمیها به سمتشان میروند و برای رفع تشنگی آنها را برمیدارند. این حرکت باعث میشود که تصور کنید واقعا به عنوان انسانی زنده، که علائم حیاتی مانند شما دارد، در حال بازی هستید که تشنه و گرسنه میشود. بعد از برداشتن بطری آب، شخصیت داستان به سمت نقشهای میرود که روی دیوار پلیس نصب شده و با نگاه کردن به آن نقشهای که در اختیار دارد، بهروز میشود. اکنون تیم به سمت انبار مهمات میرود. در میانه راه، سگ ولگردی که داخل ساختمان پلیس پرسه میزند نظر شخصیت داستان را به خود جلب میکند و ناگهان ساختمان شروع به لرزیدن میکند که نشانه این است که باید سریع محل را ترک کنید. در راه خروج از ساختمان، زمانی که از انبار مهمات میگذرید، اسلحهای به شما تعلق میگیرد که باید آن را از داخل جعبهاش بردارید. اکنون شما به همراه تیم از در پشتی خارج میشوید و به نظر میرسد که همهچیز تمام شده، اما اینطور نیست. زمانی که تصور میکنید همهچیز تمام شده، بازیکنان جدید وارد میشوند. این درست همان زمانی است که گفته شده بود بازیکنان جدیدی وارد بازی میشوند که برخلاف دشمنانی که تا این لحظه با آنها مبارزه کرده بودید هوش مصنوعی نیستند و بازیکنان واقعیاند.
سازندگان بازی حرف زیادی در مورد این بازی نمیزنند، اما از اینطرف و آنطرف چیزهایی شنیده میشود که میتوان با کنار هم قرار دادن آنها به نتیجه خوبی رسید. از گفتهها اینطور برمیآید که نوع جدیدی از بازی «بازیکن علیه بازیکن» را در این بازی شاهد خواهیم بود که به احتمال زیاد همان مبارزه تیمها با یکدیگر است. این امکان برای بازیکن وجود دارد که بر اساس اولویت دلخواه خود، ماموریت مورد نظر را انتخاب کند.
هدف بازی
هدف در این بازی، زنده کردن دوباره شهر است. شما به همراه همتیمیهای خود کمکم قسمتهایی از شهر را پس میگیرید و تکهتکه آن مناطق را از دست دشمنان نجات میدهید. در نهایت، نجات شهر و بازگرداندن آن به حالت عادی و نجات بازماندگان چیزی است که شما باید به آن برسید.
زمانی که اولین بار Ubisoft دمویی از این بازی نشان داد و بعد با تاخیر در ارائه بازی مواجه شدیم، شک و شبهههایی در مورد بازی ایجاد شد مبنی بر این که Ubisoft برای پیشگیری از تاخیر دوباره کیفیت بازی را پایین میآورد، اما خبر خوب این است که قرار نیست هیچ کاهشی در کیفیت بازی رخ دهد.
دولت امریکا آزمایشی به نام زمستان سیاه (Dark Winter) انجام داد تا سطح هوشیاری دولتمردان این کشور را در برابر حملات بیوتروریستی بسنجد. Ubisoft از این آزمایش ایده گرفته و این سؤال را طرح میکند که اگر همهچیز خوب پیش نمیرفت، چه اتفاقی میافتاد. Ubisoft میگوید که اگر در آن زمان همهچیز خوب پیش نمیرفت، ویروس آنفولانزا، که میتواند روی پول کاغذی 17 روز زنده بماند، در روز جمعه سیاه که افراد بیشماری برای خرید از خانه بیرون میروند، بین مردم پخش میشد. در روز اول بعد از پخش شدن ویروس، تمام بیمارستانها پر از انسانهای مریض میشد. در روز دوم سیستم حملونقل از بین میرفت و تمام خیابانها بسته میشد. روز سوم تمام صنعت میخوابید. روز چهارم همه انرژی از بین میرفت و تمام قفسهها از مواد غذایی خالی میشد. در این روز انسانهای معمولی به اشخاصی وحشی تبدیل میشوند که هر کاری برای نجات خودشان انجام میدهند و در اصل هرکدام به یک تهدید تبدیل میشود. حال سوال اساسی این است که اگر این اتفاقات رخ میداد، راهحل نجات چه بود. راهحل، داستان این بازی است؛ نیروهای مردمیای که برای این عملیات آموزش دیدهاند راه گذر از این فاجعهند. در روش انجام بازی، تمام داستان و نحوه شکلگیری آن را برای شما توضیح خواهیم داد.
بازی به صورت سومشخص انجام میشود و شما در گروهی از بازیکنان قرار دارید که وظیفهتان برقراری امنیت در شهر و پیدا کردن شخصی است که مسبب پخش شدن این بیماری در شهر بوده. در دمویی که کمپانی سازنده نشان داده، شهر نیویورک محل اتفاق این داستان است؛ شهری که از برف پوشیده شده و گرد مرگ رویش پاشیده شده است. ماشینها بدون سرنشین به حال خود رها شدهاند، سگهای ولگرد در تمام شهر پرسه میزنند و نشانهای از انسانها دیده نمیشود، خودروها و وسایل دیگر در گوشهگوشه شهر در حال سوختن هستند، بر اثر وزش باد برفهایی که روی زمین نشسته پخش میشود. اینها همه فضای آخرالزمانی واقعی و متفاوتی برای کاربر تداعی میکنند. شخصیت اصلی داستان کاپشن پوشیده و روی دست خود یک ساعت دارد که تقریبا تمام کارهای خود را با آن انجام میدهد. در ابتدای دمو، شخصیت اصلی به دو همگروهی خود میپیوندد و با هم به سمت صدای تیراندازیای میروند که از سمت دیگر شهر میآید. در بین راه پلیسی روی زمین افتاده که شخصیت داستان با اسکن سریع آن علت مرگ را ضربه به سر بیان میکند. همین که این تیم به ایستگاه پلیس نزدیک میشود، تیراندازی شروع میشود و هرکدام از آنها، از جمله شخصیت اصلی داستان، برای مخفی شدن از ماشینهای پلیسی استفاده میکنند که وسط معرکه قرار دارند. روش سنگرگیری بسیار جالب است و شخصیت اصلی تعامل بسیار خوبی با محیط خود دارد. زمانی که میخواهد پشت ماشینی حرکت کند که با آن برای خودش سنگر ساخته، در ماشین پلیس را میبندد تا مزاحمتی برایش ایجاد نشود.
هدف در این بازی، زنده کردن دوباره شهر است. شما به همراه همتیمیهای خود کمکم قسمتهایی از شهر را پس میگیرید و تکهتکه آن مناطق را از دست دشمنان نجات میدهید. در نهایت، نجات شهر و بازگرداندن آن به حالت عادی و نجات بازماندگان چیزی است که شما باید به آن برسید.