16-12-2015، 21:33
نگاهي به شوخيهاي «کتاب نيست» اولين اثر عليرضا روشن
مجموعه شعر «کتاب نيست» از آن دسته آثاري است که اشعارش گاه کاملا شوخطبعانه و گاه کموبيش شوخطبعانه است و حتي گاهي اين شوخي آنقدر عيان و روشن است که مخاطب بلافاصله با خواندن شعر به شوخي و نگاه شوخطبعانه آن پي ميبرد.
مجموعهي شعر کوتاه «کتابِ نيست» شامل نزديک به 200 قطعه شعر در سه دفتر است؛ «شمع گندم»، «کتاب تو» و «کتاب نيست» سه دفتر اين مجموعه هستند.
آب را براي گريستن نوشيدهايم!
روشن درباره ي موضوع سروده هايش مي گويد:« دغدغههاي شخصي من در زندگي روزمره دستمايهي سرودن اين شعرها بوده است. از آنجا که زندگي خيلي سخت و کند ميگذرد، من به نوشتن روي آوردهام. شعر را براي گذراندن ساعات زندگي بهکار گرفتهام و روزهايم با شعر به پايان ميرسد.»
«کتاب نيست» در 124 صفحه با قيمت 2500 تومان از سوي نشر آموت منتشر شده است.
در هر اثر ادبي بسته به موضوع اثر و حال نويسنده با رگههايي پررنگ يا کمرنگ از شوخطبعي مواجه هستيم. گاه يک اثر از اساس شوخطبعانه است و گاه گريزهايي به شوخي ميزند.
مجموعه شعر «کتاب نيست» هم از آن دسته آثاري است که اشعارش گاه کاملا شوخطبعانه و گاه کموبيش شوخطبعانه است و حتي گاهي اين شوخي آنقدر عيان و روشن است که مخاطب بلافاصله با خواندن شعر به شوخي و نگاه شوخطبعانه آن پي ميبرد.
اما در «کتاب نيست» شوخيهاي خوب و ديرياب و دشوارياب به فراواني ديده ميشود. اصلا آنقدر شوخيهاي خوب در اين کتاب هست که تصميم گرفتم چيزي دربارهشان بنويسم. حيف است که شوخيهاي «کتاب نيست» زير چهره جدي کتاب پنهان بشوند و ديده نشوند. در همين آغاز سخن بايد چند کلمهاي درباره شوخيهاي اين مجموعه شعر عرض کرده و تاکيد کنم که «کتاب نيست» مجموعه شعر شوخطبعانه نيست اما سرشار است از شوخي و طنز. اما چرا؟ مهمترين چيزي که «کتاب نيست» را سرشار از شوخي کرده نوع نگاه و روايت شاعر از زندگي، عشق، خدا و... است. سخن من اين است که نگاه آقاي «روشن»، نگاهي شوخطبعانه به روزگار و جهان هستي است. اين نگاه همراه با شوخي در جاي جاي «کتاب نيست» و در موضوعهاي گوناگون آن ديده ميشود. هم آنجا که از عشق و حرمان و دوري و مسائل زميني مينويسد و هم آنجا که از خدا و ماورا ميگويد و هم آنجا که ديدي اجتماعي دارد همه جا نگاهش شوخطبعانه است. پس ما با يک نگاه و نوعي تفکر مواجهيم که جدي است اما سر شوخي هم دارد. مسائل براياش جدياند ولي شوخياند. دنيا را به شوخي ميگيرد که جدي گرفته باشد و جدي ميگيرد که با آن شوخي کرده باشد. اين نوع از نگاه شوخطبعانه، نگاهي اصيل است، يعني چه درست، چه غلط و چه خوب و چه بد و چه من خوشم بيايد و چه خوشم نيايد متعلق به عليرضا روشن است و اين مهم است. «کتاب نيست» سه دفتر دارد که جداگانه اشعار هر دفتر را بررسي ميکنم. نکتهاي که قبل از ورود به بحث مصداقي بايد عرض کنم، سخني کوتاه درباره برخي اشعاري است که در کتاب آمده که شايد روي شعر بودن يا شعر نبودنشان بشود در نوشتهاي ديگر حرف زد. اشارهاي کوتاه ميکنم و گمان ميکنم که چيزهايي مثل: «ميوهاي / کود درختاش شد» بيشتر کاريکلماتور باشد تا شعر. به نظرم اين کتاب آنقدر شعرهاي خوب دارد که ميتوان اين موارد مشکوک را از دوم جدا کرد. اتفاقا شوخيهاي خوب اين کتاب آنهايي هستند که شاعرانگي بيشتري هم دارند.
مسائل براياش جدياند ولي شوخياند. دنيا را به شوخي ميگيرد که جدي گرفته باشد و جدي ميگيرد که با آن شوخي کرده باشد. اين نوع از نگاه شوخطبعانه، نگاهي اصيل است
دفتر نخست «کتاب نيست»، «شمع گندم» نام دارد که شعرهاي مهمِ شوخطبعانهاش را مرور ميکنيم: (شماره اشعار همان شماره کتاب است)
6
«ما آب را / براي گريستن نوشيدهايم»
طنزآلود است. آب را هيچکس براي گريستن نمينوشد، آب رفع تشنگي ميکند و حيات به آن وابسته است. کنايه زيباي اين شعر اشاره به گريههاي زياد دارد، دردهاي زياد، يعني آنقدر گريه ميکنيم که انگار آب را براي گريستن ميخوريم نه براي زنده ماندن.
10
«وقت / ظاهر است / من خودم را تلف ميکنم»
شوخطبعانه است و طنز آشکاري دارد.
14
«به ديگران شب بخير ميگوييم / و خوابزده / به تاريکي خيره ميشويم»
شعر
حکايت اين شعر حکايت خندههاي جراحي شده روي صورت آدمها در داستان «ميرا»ي «کريستفر فرانک» است. يعني با نقاب شادي و خوشي به ديگران شببخير ميگوييم و بعد روزگار سياه خودمان شروع ميشود، خوابزده به تاريکي خيره ميشويم. چيزي که به گمانم من شوخي و تلخي اين شعر را پررنگتر ميکند اين است که نگفته است: به ديگران شب بخير ميگويم، بلکه گفته است که ميگوييم يعني تعداد آنهايي که به تاريکي خيره ميشوند بيشتر است از آن ديگراني که شببخير ميشنوند، حتي شايد ديگراني هستند که اصلا وجود ندارند و شاعر باز اينجا دارد شوخي ميکند. حالا بهتر متوجه ميشويم چرا از ضمير مبهم «ديگران» در شعر استفاده شده است.
15
«دلم / گوزنِ تير خوردهاي / که در پنهانجايِ دره ماغ ميکشد / ديگران ميشنوند / من اما / جان ميکنم»
ميدانيم که ترس يکي از ويژگيهاي سبک «گروتسک» است. «محمدرضا اصلاني» در «فرهنگ واژگان طنز» مينويسد: «در سبک گروتسک قطبهاي متضاد و متجانس زندگي در شکلي ترسناک و مضحک کنار هم قرار ميگيرد و با هم به سازگاري ميرسند تا نشان بدهند زندگي تا چه حد ماهيت توامان تراژيک و کميک دارد.» اينجا همان اتفاق افتاده است، دقت کنيد که ماغ کشيدن با شنيدن برابر شده است، نه ديدن، بهتر بگوييم جان کندن با فعل شنيدن آمده است. با خواندن اين شعر ناخودآگاه به ياد مثل «شنيدن کي بود مانند ديدن» ميافتيم، چون شايد برخي با شنيدن ماغ کشيدن، گمان کنند گوزن در حال جفتگيري يا پيدا کردن جفت است نه جان کندن. اين سازگاري ميان جان کندن و شنيدن طنزآميز است، دقت کنيد که شنيدن عملي آگاهانه نيست، يعني ارادي نيست، پس شنيدن صداي ماغ کشيدن نه از روي کنجکاوي بلکه طبيعي است، پس نبايد از هر کسي که صدايي را ميشنود انتظار عکسالعمل داشت. براي دريافت بهتر شوخي تلخ اين شعر ميتوان کمي جاي کلمهها را عوض کرد تا «گروتسک» نمود بيشتري پيدا کند: «ديگران ميشنوند / دلم گوزن تيرخوردهاي است / که در پنهانجايِ دره ماغ ميکشد / من اما / جان ميکنم» در ادامه بندهاي 20، 21 و 22هم شوخي دارند اما يکي از عاليترين شعرهاي اين مجموعه که طنزي زيبا و البته ديني هم دارد اين شعر است:
26
«آدم را گفت / هبوط تو موقت است / به من باز ميگردي /آدم اما / خانه ساخت»
طنز عالي است، در مفهومي عالي. آدم بين بازگشت به خدا و ماندن در جهان، دومي را انتخاب کرده است. نکتهاي که بايد عرض کنم اين است، همانطور که ميدانيد منظور از خانه ساختن آدم، دلبستن او به اين دنياست که اين مفهوم بار محتوايي عالي و عرفاني به اين شعر ميدهد.
بندهاي 27، 28، 32 هم شوخطبعانهاند اما يکي ديگر از طنزهاي عالي اين مجموعه را مرور ميکنيم:
34
«جاي پوکه معلوم نيست جناب سروان / جاي مرمي را ميدانم / در سينهاش»
اصولا کمتر پيش ميآيد کسي به دنبال رد مرمي باشد، مثلا اگر در آموزشي به سربازي 10 عدد تير بدهند از او 10 عدد پوکه ميخواهند نه 10 عدد مرمي. بندهاي 40، 54، 56، 57، 61، 62، 63 هم شوخي دارند؛ به ويژه بند 54 فوقالعاده است: «تا بود نگيرد اين جنازه / حمام ميکنم» / کار عبث و خندهدار و تلخي است.
دفتر دوم «کتاب نيست»، «کتاب تو» نام دارد. شعرهاي اين مجموعه بيشتر عاشقانهاند و کمتر از آن شعرهاي ناب و شوخيهاي عالي که در دفتر اول خوانديم در اين دفتر هست، ولي سه شعر خوب شوخطبعانه دارد:
11
«به بدرقه تو دست تکان ميدهم / تنهايي / به استقبال خودش تعبير کرد»
اما بند 45 اين دفتر شاهکار است، طنزي کمنظير و ملموس و تکان دهنده:
«پا / که مرا پيش يار ميتوانست برد / اينک / در صف نان / با تکه ريگي / بازي ميکند» اين شوخيهاي برگزيده «کتاب نيست» بود. شوخيها حتي شايد بيشتر از اينها باشند ولي همانگونه که ديديم طنزها در دفتر اول پختهتر و اجتماعيتر و انسانيترند. شعرهاي دفتر اول همچنين شعرترند، شايد بندهاي دفتر سوم بيشتر جملات قصارند تا شعر و بندهاي دفتر دوم چيزي بين اين دو. به هر حال «کتاب نيست» ويژگيهايي دارد که آن را مهم ميکند. ويژگي مهم آن نگاه اصيل و مخصوص «عليرضا روشن» است به جهان که همراه با رندي و بازيگوشي است. «کتاب نيست» مجموعه شعر طنز نيست ولي شوخطبعانه است، در عين جديت.
مجموعه شعر «کتاب نيست» از آن دسته آثاري است که اشعارش گاه کاملا شوخطبعانه و گاه کموبيش شوخطبعانه است و حتي گاهي اين شوخي آنقدر عيان و روشن است که مخاطب بلافاصله با خواندن شعر به شوخي و نگاه شوخطبعانه آن پي ميبرد.
مجموعهي شعر کوتاه «کتابِ نيست» شامل نزديک به 200 قطعه شعر در سه دفتر است؛ «شمع گندم»، «کتاب تو» و «کتاب نيست» سه دفتر اين مجموعه هستند.
آب را براي گريستن نوشيدهايم!
روشن درباره ي موضوع سروده هايش مي گويد:« دغدغههاي شخصي من در زندگي روزمره دستمايهي سرودن اين شعرها بوده است. از آنجا که زندگي خيلي سخت و کند ميگذرد، من به نوشتن روي آوردهام. شعر را براي گذراندن ساعات زندگي بهکار گرفتهام و روزهايم با شعر به پايان ميرسد.»
«کتاب نيست» در 124 صفحه با قيمت 2500 تومان از سوي نشر آموت منتشر شده است.
در هر اثر ادبي بسته به موضوع اثر و حال نويسنده با رگههايي پررنگ يا کمرنگ از شوخطبعي مواجه هستيم. گاه يک اثر از اساس شوخطبعانه است و گاه گريزهايي به شوخي ميزند.
مجموعه شعر «کتاب نيست» هم از آن دسته آثاري است که اشعارش گاه کاملا شوخطبعانه و گاه کموبيش شوخطبعانه است و حتي گاهي اين شوخي آنقدر عيان و روشن است که مخاطب بلافاصله با خواندن شعر به شوخي و نگاه شوخطبعانه آن پي ميبرد.
اما در «کتاب نيست» شوخيهاي خوب و ديرياب و دشوارياب به فراواني ديده ميشود. اصلا آنقدر شوخيهاي خوب در اين کتاب هست که تصميم گرفتم چيزي دربارهشان بنويسم. حيف است که شوخيهاي «کتاب نيست» زير چهره جدي کتاب پنهان بشوند و ديده نشوند. در همين آغاز سخن بايد چند کلمهاي درباره شوخيهاي اين مجموعه شعر عرض کرده و تاکيد کنم که «کتاب نيست» مجموعه شعر شوخطبعانه نيست اما سرشار است از شوخي و طنز. اما چرا؟ مهمترين چيزي که «کتاب نيست» را سرشار از شوخي کرده نوع نگاه و روايت شاعر از زندگي، عشق، خدا و... است. سخن من اين است که نگاه آقاي «روشن»، نگاهي شوخطبعانه به روزگار و جهان هستي است. اين نگاه همراه با شوخي در جاي جاي «کتاب نيست» و در موضوعهاي گوناگون آن ديده ميشود. هم آنجا که از عشق و حرمان و دوري و مسائل زميني مينويسد و هم آنجا که از خدا و ماورا ميگويد و هم آنجا که ديدي اجتماعي دارد همه جا نگاهش شوخطبعانه است. پس ما با يک نگاه و نوعي تفکر مواجهيم که جدي است اما سر شوخي هم دارد. مسائل براياش جدياند ولي شوخياند. دنيا را به شوخي ميگيرد که جدي گرفته باشد و جدي ميگيرد که با آن شوخي کرده باشد. اين نوع از نگاه شوخطبعانه، نگاهي اصيل است، يعني چه درست، چه غلط و چه خوب و چه بد و چه من خوشم بيايد و چه خوشم نيايد متعلق به عليرضا روشن است و اين مهم است. «کتاب نيست» سه دفتر دارد که جداگانه اشعار هر دفتر را بررسي ميکنم. نکتهاي که قبل از ورود به بحث مصداقي بايد عرض کنم، سخني کوتاه درباره برخي اشعاري است که در کتاب آمده که شايد روي شعر بودن يا شعر نبودنشان بشود در نوشتهاي ديگر حرف زد. اشارهاي کوتاه ميکنم و گمان ميکنم که چيزهايي مثل: «ميوهاي / کود درختاش شد» بيشتر کاريکلماتور باشد تا شعر. به نظرم اين کتاب آنقدر شعرهاي خوب دارد که ميتوان اين موارد مشکوک را از دوم جدا کرد. اتفاقا شوخيهاي خوب اين کتاب آنهايي هستند که شاعرانگي بيشتري هم دارند.
مسائل براياش جدياند ولي شوخياند. دنيا را به شوخي ميگيرد که جدي گرفته باشد و جدي ميگيرد که با آن شوخي کرده باشد. اين نوع از نگاه شوخطبعانه، نگاهي اصيل است
دفتر نخست «کتاب نيست»، «شمع گندم» نام دارد که شعرهاي مهمِ شوخطبعانهاش را مرور ميکنيم: (شماره اشعار همان شماره کتاب است)
6
«ما آب را / براي گريستن نوشيدهايم»
طنزآلود است. آب را هيچکس براي گريستن نمينوشد، آب رفع تشنگي ميکند و حيات به آن وابسته است. کنايه زيباي اين شعر اشاره به گريههاي زياد دارد، دردهاي زياد، يعني آنقدر گريه ميکنيم که انگار آب را براي گريستن ميخوريم نه براي زنده ماندن.
10
«وقت / ظاهر است / من خودم را تلف ميکنم»
شوخطبعانه است و طنز آشکاري دارد.
14
«به ديگران شب بخير ميگوييم / و خوابزده / به تاريکي خيره ميشويم»
شعر
حکايت اين شعر حکايت خندههاي جراحي شده روي صورت آدمها در داستان «ميرا»ي «کريستفر فرانک» است. يعني با نقاب شادي و خوشي به ديگران شببخير ميگوييم و بعد روزگار سياه خودمان شروع ميشود، خوابزده به تاريکي خيره ميشويم. چيزي که به گمانم من شوخي و تلخي اين شعر را پررنگتر ميکند اين است که نگفته است: به ديگران شب بخير ميگويم، بلکه گفته است که ميگوييم يعني تعداد آنهايي که به تاريکي خيره ميشوند بيشتر است از آن ديگراني که شببخير ميشنوند، حتي شايد ديگراني هستند که اصلا وجود ندارند و شاعر باز اينجا دارد شوخي ميکند. حالا بهتر متوجه ميشويم چرا از ضمير مبهم «ديگران» در شعر استفاده شده است.
15
«دلم / گوزنِ تير خوردهاي / که در پنهانجايِ دره ماغ ميکشد / ديگران ميشنوند / من اما / جان ميکنم»
ميدانيم که ترس يکي از ويژگيهاي سبک «گروتسک» است. «محمدرضا اصلاني» در «فرهنگ واژگان طنز» مينويسد: «در سبک گروتسک قطبهاي متضاد و متجانس زندگي در شکلي ترسناک و مضحک کنار هم قرار ميگيرد و با هم به سازگاري ميرسند تا نشان بدهند زندگي تا چه حد ماهيت توامان تراژيک و کميک دارد.» اينجا همان اتفاق افتاده است، دقت کنيد که ماغ کشيدن با شنيدن برابر شده است، نه ديدن، بهتر بگوييم جان کندن با فعل شنيدن آمده است. با خواندن اين شعر ناخودآگاه به ياد مثل «شنيدن کي بود مانند ديدن» ميافتيم، چون شايد برخي با شنيدن ماغ کشيدن، گمان کنند گوزن در حال جفتگيري يا پيدا کردن جفت است نه جان کندن. اين سازگاري ميان جان کندن و شنيدن طنزآميز است، دقت کنيد که شنيدن عملي آگاهانه نيست، يعني ارادي نيست، پس شنيدن صداي ماغ کشيدن نه از روي کنجکاوي بلکه طبيعي است، پس نبايد از هر کسي که صدايي را ميشنود انتظار عکسالعمل داشت. براي دريافت بهتر شوخي تلخ اين شعر ميتوان کمي جاي کلمهها را عوض کرد تا «گروتسک» نمود بيشتري پيدا کند: «ديگران ميشنوند / دلم گوزن تيرخوردهاي است / که در پنهانجايِ دره ماغ ميکشد / من اما / جان ميکنم» در ادامه بندهاي 20، 21 و 22هم شوخي دارند اما يکي از عاليترين شعرهاي اين مجموعه که طنزي زيبا و البته ديني هم دارد اين شعر است:
26
«آدم را گفت / هبوط تو موقت است / به من باز ميگردي /آدم اما / خانه ساخت»
طنز عالي است، در مفهومي عالي. آدم بين بازگشت به خدا و ماندن در جهان، دومي را انتخاب کرده است. نکتهاي که بايد عرض کنم اين است، همانطور که ميدانيد منظور از خانه ساختن آدم، دلبستن او به اين دنياست که اين مفهوم بار محتوايي عالي و عرفاني به اين شعر ميدهد.
بندهاي 27، 28، 32 هم شوخطبعانهاند اما يکي ديگر از طنزهاي عالي اين مجموعه را مرور ميکنيم:
34
«جاي پوکه معلوم نيست جناب سروان / جاي مرمي را ميدانم / در سينهاش»
اصولا کمتر پيش ميآيد کسي به دنبال رد مرمي باشد، مثلا اگر در آموزشي به سربازي 10 عدد تير بدهند از او 10 عدد پوکه ميخواهند نه 10 عدد مرمي. بندهاي 40، 54، 56، 57، 61، 62، 63 هم شوخي دارند؛ به ويژه بند 54 فوقالعاده است: «تا بود نگيرد اين جنازه / حمام ميکنم» / کار عبث و خندهدار و تلخي است.
دفتر دوم «کتاب نيست»، «کتاب تو» نام دارد. شعرهاي اين مجموعه بيشتر عاشقانهاند و کمتر از آن شعرهاي ناب و شوخيهاي عالي که در دفتر اول خوانديم در اين دفتر هست، ولي سه شعر خوب شوخطبعانه دارد:
11
«به بدرقه تو دست تکان ميدهم / تنهايي / به استقبال خودش تعبير کرد»
اما بند 45 اين دفتر شاهکار است، طنزي کمنظير و ملموس و تکان دهنده:
«پا / که مرا پيش يار ميتوانست برد / اينک / در صف نان / با تکه ريگي / بازي ميکند» اين شوخيهاي برگزيده «کتاب نيست» بود. شوخيها حتي شايد بيشتر از اينها باشند ولي همانگونه که ديديم طنزها در دفتر اول پختهتر و اجتماعيتر و انسانيترند. شعرهاي دفتر اول همچنين شعرترند، شايد بندهاي دفتر سوم بيشتر جملات قصارند تا شعر و بندهاي دفتر دوم چيزي بين اين دو. به هر حال «کتاب نيست» ويژگيهايي دارد که آن را مهم ميکند. ويژگي مهم آن نگاه اصيل و مخصوص «عليرضا روشن» است به جهان که همراه با رندي و بازيگوشي است. «کتاب نيست» مجموعه شعر طنز نيست ولي شوخطبعانه است، در عين جديت.