30-07-2015، 15:35
اعصار مختلف از تاریخ زندگی بشر را میتوان از لابهلای روایتها، تصویرها و دیگر نقلهای تاریخی شناخت. اما واژگان رایج در هر عصر، بهویژه آنها که مستقیما با تحولات سیاسی و اجتماعی گره خوردهاند از اهمیت بالایی برخوردارند. این امر زمانی چشمگیرتر میشود که بدانیم قرن بیستم بستر اوج درگیریهای فکری بشر بوده است. رشد اندیشه و دانش بشر و غلیان تفکر غربی در حوزههای مختلف، تنها به دانشگاهها و آکادمیها منحصر نماند و هم بسیاری از سردمداران را تحت تاثیر قرار داد و هم پایهگذار نظم جهانی شد. بسیاری از وقایع سده بیستم را بدون ارجاع به این واژگان نمیتوان شناخت. واژگان سده بیستم، روزنهای برای شناخت آنچه از تحولات فکری و سیاسی در قرن سابق اتفاق افتاد است.
اواخر قرن افرادی پیدا شدند که از «پایان ایدئولوژی» صحبت کردند. این پایان یا مبنی بود بر ادعای پیروزی یک ایدئولوژی و یا به ایدئولوژی زدایی و نزدیک شدن میل مردم جهان به گرایشهای میانهتر اشاره داشت. با این همه قدرتیابی احزاب تندرو لیبرالی در آمریکا و انگلستان –تاچر و ریگان- و نیز تزاید و تداوم اختلاف میان شرق و غرب و ظهور اسلامگرایی سیاسی از مواردی بودند که به عنوان مثال نقض در برابر ادعای پایان ایدئولوژی مطرح شد و درستی آن را به چالش کشید. انقلاب اسلامی ایران مهمترین ظهور این جریان بود که اوج آن را میتوان در تعارض جمهوری اسلامی با امپریالیسم آمریکا و نیز کمونیسم شوروی دید. نامه امام خمینی -رحمةاللهعلیه- به گورباچف مهمترین نمونه این محاجه ایدئولوژیک است.
به روز رسانی میشود
1. ایدئولوژی
ایدئولوژى، ترکیبى از «ایده» و «لوژى» است و این ترکیب ظاهرا نخستین بار در پایان قرن هجدهم، بعد از انقلاب فرانسه و در سال 1796 از سوی «دوتراسى» به کار رفت. آنچه دوتراسی از ایدئولوژی مدنظر داشت، علم مطالعه عقاید و نظرات بود. اما با مرور ایام و فرارسیدن سده بیستم، ایدئولوژی بیشتر به معنای منظومههای فکری و جهانبینیهای معطوف به عملی شد که برنامه سیاسی و اجتماعی انسان قرن را پیریزی میکنند. سده بیستم، بدون شک عرصه بزرگترین رقابت ایدئولوژیک تاریخ بود. انواع و اقسام «ایسم»های سیاسی در پهنه جهان طراحی و ارائه میشدند و هر یک هم ضمن تاکید بر حقانیت خود به نفی دیگران میپرداخت. شاید بتوان بنمایههای غالب این ایدئولوژیها را در نظریههای فلسفی پیشتر از سده بیستم هم پیدا کرد اما آنچه در این سده از اهمیت برخوردار است شدت رقابت و درگیری میان ایدئولوژیها است که آثار فراوانی بر زندگی سیاسی مردم جهان داشت.
ایدئولوژى، ترکیبى از «ایده» و «لوژى» است و این ترکیب ظاهرا نخستین بار در پایان قرن هجدهم، بعد از انقلاب فرانسه و در سال 1796 از سوی «دوتراسى» به کار رفت. آنچه دوتراسی از ایدئولوژی مدنظر داشت، علم مطالعه عقاید و نظرات بود. اما با مرور ایام و فرارسیدن سده بیستم، ایدئولوژی بیشتر به معنای منظومههای فکری و جهانبینیهای معطوف به عملی شد که برنامه سیاسی و اجتماعی انسان قرن را پیریزی میکنند. سده بیستم، بدون شک عرصه بزرگترین رقابت ایدئولوژیک تاریخ بود. انواع و اقسام «ایسم»های سیاسی در پهنه جهان طراحی و ارائه میشدند و هر یک هم ضمن تاکید بر حقانیت خود به نفی دیگران میپرداخت. شاید بتوان بنمایههای غالب این ایدئولوژیها را در نظریههای فلسفی پیشتر از سده بیستم هم پیدا کرد اما آنچه در این سده از اهمیت برخوردار است شدت رقابت و درگیری میان ایدئولوژیها است که آثار فراوانی بر زندگی سیاسی مردم جهان داشت.
مبارزه ایدئولوژیها هم در عرصه سیاست عملی بود و هم در میان اندیشمندان؛
مناظره مارکوزه (راست) و کارل پوپر (چپ) از معروفترین این مناظرات است.
اوج این نبرد ایدئولوژیک را میتوان در کوران جنگ سرد دید. دولت شوروی که خود را هوادار طبقه کارگر میدانست و دیکتاتوری پرولتاریا را تاسیس کرده بود به همراه آمریکای لیبرال-دموکرات، به اقدامات متقابلی دست زدند که آتش جنگ ایدئولوژیک را هر لحظه تشدید میکرد. این تقابل ایدئولوژیک در عرصه اندیشه سیاسی هم بهشدت دنبال میشد که نمونه آن را در مناظرات جالب توجه کارل پوپر -به عنوان نماینده اعظم لیبرالیسم- و هربرت مارکوزه -اندیشمند مشهور مارکسیست- میتوان مشاهده کرد. در قرن بیستم، چند ایدئولوژی مهم هم ظهور کردند و گسترش یافتند. یکی از اینها ایدئولوژِی فمینیسم است. رفته رفته کوشش برای احقاق حقوق زنان در غرب به جنبشی سیاسی هم تبدیل شد. در این نظریه، سیاست مردسالار شده است و این مساله محکوم است. موج نخست جنبش زنان در شرایطی رشد کرد که در آمریکا و اروپا همزمان جنبشهای اجتماعی دیگری هم در حال شکلگیری بودند. موج دوم فمینیسم از دهه 1960 میلادی همراه با افکار ایدئولوژیک در تببین علل فرودستی زنان و ترسیم آرمان فمینیسم آغاز شد و در دهه 70 به مباحث زنانه در حوزه علوم انسانی پرداخت. در دهه 80 به معرفت شناسی فمینیستی و نقد فلسفه و تولید دانش روی آورد. طرح ایدئولوژیهای دینی در عرصه سیاست نیز از ویژگیهای این قرن به شمار میآید.
مناظره مارکوزه (راست) و کارل پوپر (چپ) از معروفترین این مناظرات است.
اوج این نبرد ایدئولوژیک را میتوان در کوران جنگ سرد دید. دولت شوروی که خود را هوادار طبقه کارگر میدانست و دیکتاتوری پرولتاریا را تاسیس کرده بود به همراه آمریکای لیبرال-دموکرات، به اقدامات متقابلی دست زدند که آتش جنگ ایدئولوژیک را هر لحظه تشدید میکرد. این تقابل ایدئولوژیک در عرصه اندیشه سیاسی هم بهشدت دنبال میشد که نمونه آن را در مناظرات جالب توجه کارل پوپر -به عنوان نماینده اعظم لیبرالیسم- و هربرت مارکوزه -اندیشمند مشهور مارکسیست- میتوان مشاهده کرد. در قرن بیستم، چند ایدئولوژی مهم هم ظهور کردند و گسترش یافتند. یکی از اینها ایدئولوژِی فمینیسم است. رفته رفته کوشش برای احقاق حقوق زنان در غرب به جنبشی سیاسی هم تبدیل شد. در این نظریه، سیاست مردسالار شده است و این مساله محکوم است. موج نخست جنبش زنان در شرایطی رشد کرد که در آمریکا و اروپا همزمان جنبشهای اجتماعی دیگری هم در حال شکلگیری بودند. موج دوم فمینیسم از دهه 1960 میلادی همراه با افکار ایدئولوژیک در تببین علل فرودستی زنان و ترسیم آرمان فمینیسم آغاز شد و در دهه 70 به مباحث زنانه در حوزه علوم انسانی پرداخت. در دهه 80 به معرفت شناسی فمینیستی و نقد فلسفه و تولید دانش روی آورد. طرح ایدئولوژیهای دینی در عرصه سیاست نیز از ویژگیهای این قرن به شمار میآید.
نامه حِکَمی امام خمینی به گورباچف و حزب شوروی خبر از ظهور یک ایدئولوژی مدعی جدید و مذهبی میداد.
اواخر قرن افرادی پیدا شدند که از «پایان ایدئولوژی» صحبت کردند. این پایان یا مبنی بود بر ادعای پیروزی یک ایدئولوژی و یا به ایدئولوژی زدایی و نزدیک شدن میل مردم جهان به گرایشهای میانهتر اشاره داشت. با این همه قدرتیابی احزاب تندرو لیبرالی در آمریکا و انگلستان –تاچر و ریگان- و نیز تزاید و تداوم اختلاف میان شرق و غرب و ظهور اسلامگرایی سیاسی از مواردی بودند که به عنوان مثال نقض در برابر ادعای پایان ایدئولوژی مطرح شد و درستی آن را به چالش کشید. انقلاب اسلامی ایران مهمترین ظهور این جریان بود که اوج آن را میتوان در تعارض جمهوری اسلامی با امپریالیسم آمریکا و نیز کمونیسم شوروی دید. نامه امام خمینی -رحمةاللهعلیه- به گورباچف مهمترین نمونه این محاجه ایدئولوژیک است.
به روز رسانی میشود