23-04-2015، 16:27
بسم الله القاصم الجبارین((بنده اعلام می کنم به هیچ وجه تخمل این فضای خفقان و سانسور در انجمن مذهبی را نداشته وبه مدیران محترم میگویم به خودتون لطف کنید بنده را هم مثل سرباز خدا برای همیشه بن کنید این هم نوشته ای در رد جدایی دین از سیاست))
ما معتقدیم دین راستین با سیاست صحیح با هم پیوندی ناگسستنی دارند و مکمل یکدیگر در پیدایش جامعه ایده آل الهی است. دین منهای سیاست; هم چون درخت بی آب است، و سیاست بدون دین همانندآب بی درخت می باشد. استعمارگران همیشه به این نتیجه رسیده اند که بزرگ ترین دشمن آن ها، دین و آیین الهی است، لذا همواره می کوشند تا دین را ازماهیت خود تهی کنند، چنان که آیین مسیحیت را چنین کردند، و یادین را در انزوا و در گوشه معابد، زندانی نمایند، و نگذارندوارد جامعه و عرصه سیاست گردد.به همین دلیل نظریه جدایی دین و سیاست را در همه جا مطرح کردند، و آن را به عنوان قانونی قطعی تلقی نمودند، به طوری که مردم غرب و غرب زده چنین نظریه ای را که کاملا سیاستی حساب شده و استعماری است باور نمودند. با اوج گیری انقلاب اسلامی و پیروزی آن در ایران، این نظریه باگسترش وسیعی از طرف استکبار جهانی و اذناب آن ها در همه جا ودر داخل کشور، خودنمایی کرد، لیبرال ها و ملی گراها در این راستا گوی سبقت را ربودند، و با ترفندها و دست آویزهای گسترده، به جنگ با ولایت فقیه برخاستند، چرا که ولایت فقیه پرچم نیرومند حکومت دینی است، و ملتقای دین و سیاست. بنابراین، همه باید به این هشدار توجه کنند که جدایی دین و سیاست، برای ضربه زدن به پیکر مقدس ولایت فقیه، و حکومت و حاکمیت دینی در این راستا است. از این رو، باید با حمایت فکری و عملی از اصل بالنده و افتخار آفرین ولایت فقیه، در برابر این نظریه واهی وشعار کور به مقابله پرداخته و نگذاشت دین اسلام نیز هم چون آیین مسیحیت در انزوا و گوشه کلیسا قرار گیرد. در این فصل برآن هستیم برای رد این شبهه و القای شیطانی، به بررسی پیونددین و سیاست، و ماهیت این دو بپردازیم، با این اشاره به تبیین اصل مطلب باز می گردیم:
توضیح عوامل جدایی دین از سیاست
یکی از محققان بزرگ می نویسد: در کشورهای غربی، شعار جدایی دین از سیاست، بسیار رایج است، و شاید به یک معنی جزء مسلمات آن ها شده است. به همین دلیل از تشکیل حکومت اسلامی که دین وسیاست را به طور قاطع با هم پیوند می زند، وحشت می کنند و رنج می برند، و این به دو دلیل است: 1- آیینی که در جوامع غربی وجود دارد، آیین مسیحیت کنونی است،و می دانیم که این آیین بر اثر تحریفات زیادی که با گذشت زمان در آن پدید آمده است، دین را به صورت یک مساله کاملا خصوصی وفردی و منحصر به رابطه خلق و خالق که تعلیمات آن منحصر به یک سلسله توصیه های اخلاقی می شود، درآورده است، و کاری به مسائل اجتماعی و مخصوصا مسائل سیاسی ندارد. فرق میان دین دار و غیردین دار، در این جوامع آن است که فرد دین دار به یک سلسله مسائل اخلاقی پای بند است، و هفته ای یک روز به کلیسا می رود، و ساعتی به نیایش و مناجات می پردازد، ولی افراد بی دین، تعهد خاصی نسبت به مسائل اخلاقی ندارند (هر چند گاهی به عنوان ارزش های انسانی نه دینی، برای آن احترام قائلند) و هرگز به کلیسا نمی روند. 2- خاطره بسیار دردناکی که آن ها از حکومت ارباب کلیسا در قرون وسطی و دوران انگیزیسیون (تفتیش عقاید) دارند، سبب شده که برای همیشه دین را از سیاست جدا کنند. توضیح این که: ارباب کلیسا، در قرون وسطی بر تمام شوون سیاسی واجتماعی مردم اروپا مسلط شدند، و پاپ ها با قدرت تمام برکشورهای این قاره حکومت می کردند، حکومتی که منتهی به استبدادو خودکامگی شدید شد، تا آن جا که در برابر نهضت علمی به پاخاستند، و هر فکر نو و پیشرفت علمی را به عنوان ضدیت با مذهب درهم کوبیدند، محکمه هایی که بعدا به نام «انگیزیسیون »نامیده شد برپا کردند، و گروه های بی شماری را به این محکمه کشاندند و محکوم کردند، بعضی را سر بریدند، و بعضی را زنده زنده در آتش سوزاندند یا محکوم به زندان نمودند که در میان آن ها جمعی از دانشمندان معروف علوم طبیعی بودند، تمام پادشاهان از آن ها حساب می بردند، و فرمانشان برای آن ها مطاع بود، افزون بر این ثروت های سرشاری اندوختند، و زندگی تجملاتی عجیبی برای خود فراهم ساختند. مجموعه این امور مردم را بر ضد آن ها شورانید، به ویژه علمای علوم طبیعی در برابر آن ها به سختی موضع گرفتند، و شعار جدایی دین از سیاست از یک سو، و تضاد علم و دین از سوی دیگر در همه جا سر داده شد، سپس با پیروزی این جناح، کلیسا و حاکمانش ازصحنه اجتماع و حکومت، عقب رانده شدند، و تنها کشوری که از آن امپراطوری عظیم در دست ارباب کلیسا باقی مانده، همان کشوربسیار کوچک واتیکان است، که کم تر از یک کیلومتر مربع می باشد;یعنی به اندازه روستایی بسیار کوچک. این ها همه تحولاتی بود که در اروپا، در آن شرایط خاص به وجود آمد. سپس گروهی که ازکشورهای اسلامی برای تحصیل یا کارهای تجاری، یا سیاحت به فرنگ رفته بودند، این طرز فکر را به هنگام بازگشت به عنوان ارمغان غرب، به شرق اسلامی آوردند. که دین باید از سیاست جدا باشد، بی آن که تفاوت های عظیمی را که میان اسلام و مسیحیت تحریف یافته وجود داشت درک کنند، و به تفاوت فرهنگ اسلامی حاکم بر این کشورها با فرهنگ کلیسا بیندیشند. با کمال تاسف بعضی از کشورهای اسلامی، تسلیم این توطئه استعماری و تبلیغاتی شدند، و آن را به عنوان یک اصل اساسی پذیرفتند، با توجه به این که دولت های غربی که به خاطر حفظمنافع نامشروع خود، از قدرت حکومت اسلام، سخت بیم ناک بوده وهستند، این مساله را سخت دنبال کردند و کشورهای غرب زده ای همانند ترکیه، پیروی از این نظریه را سرلوحه کار خود قراردادند، و حکومت لائیک بر اساس «سکولاریسم » (حکومت منهای دین)را تشکیل دادند. این در حالی بود که بعضی از کشورهای اسلامی و امت های بیدارمسلمان در برابر این توطئه ایستادند، توطئه هایی که می خواست مسلمانان را از اسلام جدا سازد، و اسلام را بسان مسیحیت امروز،به صورت یک رابطه ظاهری و خصوصی خلق با خالق، بیگانه ازاجتماع و سیاست درآورد. به همین دلیل، هنگامی که انقلاب اسلامی ایران به ثمر رسید، ونخستین حکومت اسلامی انقلابی تشکیل شد، همگی در غرب انگشت حیرت بر دهان نهادند که مگر می شود، مذهب زمام حکومت را به دست گیرد؟ و بعد از آن که دیدند این حکومت ریشه دار و با ثبات شد،برای این که در مرزهای این کشور محدود بماند، و الگویی برای سایر کشورهای اسلامی نشود، دست به تلاش های ویران گر زیادی زدند،که شرح آن هفتاد من کاغذ شود. خوشبختانه بر اثر درایت و هوشمندی امام خمینی قدس سره ویاران و پیروانش، آن توطئه ها نقش بر آب شد، و تفکر تاسیس حکومت اسلامی در بسیاری از کشورهای اسلامی در قاره آسیا وآفریقا، به عنوان یک تفکر زنده و نجات بخش درآمد، هرچندغربی ها و غرب زدگان در برابر آن به شدت مقاومت می کنند، و دراین راه از هیچ کاری، از جمله انواع تهمت ها، برچسب ها، دروغ هاو تبلیغات مغرضانه و القای شبهه ها، فروگذار نیستند.
استعمارگران غرب، در راس آن ها استعمار پیر انگلیس برای رواج فرهنگ غرب و جداسازی دین از سیاست، سه عنصر فرومایه را هم زمان مامور دین زدایی در کشورهای ایران، ترکیه و افغانستان نمودند، این سه عنصر عبارت بودند از: 1- رضاخان در ایران 2- امان الله خان در افغانستان 3- کمال آتاتورک در ترکیه این سه نفر با پشتیبانی استعمارگران هر کدام ضربه شدیدی براسلام و جامعه اسلامی وارد کردند، کمال آتاتورک، در ترکیه بنیان گذار حکومت لائیک شد که هنوز این توطئه در ترکیه به شدت ادامه دارد. امان الله خان دیکتاتور افغانستان برای حاکمیت لائیک در این کشور، دست به کار شد، ولی در برابر مقاومت مسلمانان، کلوخش به سنگ خورد و چندان توفیقی نیافت. رضاخان در ایران با دیکتاتوری و کشت و کشتار و ترفندهای دیگر برای براندازی دین، تلاش های مذبوحانه کرد، و گستاخی را به جایی رسانید که در کشور ایران عاصمه تشیع، در روز هفدهم دی ماه سال 1314 شمسی، اعلام کشف حجاب اجباری نمود، و در این خصوص پافشاری عجیبی کرد. پس از او پسرش محمدرضا پهلوی، دست به کارهای انحرافی فرهنگی برای اسلام زدایی و جای گزینی فرهنگ غرب زد، و با انواع تبلیغات و ترفندها به مقابله با اسلام ناب پرداخت، بسیاری ازعلما و مجاهدان هوشمند را به خاک و خون کشید، ولی در برابرقیام و انقلاب عمیق و گسترده مردم به رهبری امام خمینی -قدس سره- شکست خورد و گریخت و سرانجام او و افکار استعماریش به زباله دان تاریخ افکنده شد. ولی غائله هنوز تمام نشده، غرب زدگان بی محتوا، هم چنان برای جدایی دین از سیاست تلاش می کنند،تا آخرین تیری را که در ترکش خود دارند به سوی پیکر مقدس ولایت فقیه پرتاب کنند. با این هشدار، نظر شما را به تبیین پیوند دین و سیاست، جلب می کنیم:
معنی و مفهوم سیاست
واژه سیاست از نظر لغت از «ساس » و «سوس » گرفته شده و به معنای کشورداری، اصلاح امور مردم، و اداره کردن کشور بر اساس قوانین و برنامه ریزی و تدابیر است، لغت شناس معروف طریحی درفرهنگنامه مجمع البحرین می نویسد: «السیاسة القیام علی الشی ءبما یصلحه; سیاست یعنی اقدام برای سامان دادن چیزی، به وسیله اموری که آن را اصلاح کند و سامان بخشد.» و در ادامه این بحث می نویسد: در وصف امامان معصوم (ع) گفته شده است:«انتم ساسة العباد; شما سیاست مداران بندگان خدا هستید.» و نیز در شان آن ها آمده: «الامام عارف بالسیاسة; امام به امورسیاست آگاهی و شناخت دارد.» سپس می گوید: «امور دین و ملت،از جانب خداوند به پیامبرش واگذار شد، «لیسوس عباده; تا آن پیامبر (ص) بندگان خدا را بر اساس سیاست خود تربیت و اصلاح کند.»و در پایان می گوید: «پیامبران بنی اسرائیل، بنی اسرائیل راسیاست می کردند، یعنی زمام امور رهبری آن ها را همانند رؤسا وفرمان روایان به دست می گرفتند، و شوون زندگی آن ها را اداره واصلاح و تدبیر می نمودند. در فرهنگ عمید آمده: «سیاست ; اصلاح امور خلق و اداره کردن کارهای کشور، رعیت داری و مردم داری است... سیاست مدار کسی است که در کارهای سیاسی و امور مملکت داری، بصیرو دانا و کار آزموده باشد.» از مجموع گفتار دانشمندان پیرامون سیاست مدار آگاه و عادل چنین برمی آید که سیاست مدار کسی است که: 1- توان اداره مملکت و مردم را داشته باشد 2- هوشمند و آگاه بوده و مسائل گوناگون داخلی و خارجی کشور رابشناسد، دشمن شناس بوده و از عوامل پیشرفت ها آگاهی داشته باشد،و برای جلوگیری از ضربه ها و زیان ها، پیش بینی عمیق نماید. ناگفته پیدا است که زورمداران، به ویژه در دنیای غرب، از واژه سیاست مانند واژه استعمار، سوء استفاده کرده، و زیر نقاب آن،به هرگونه تزویر، تحمیق، و به اسارت گرفتن انسان ها و غارت می پردازند، بر همین اساس، سیاست در گذشته و حال دارای دو معناخواهد شد: 1- سیاست درست و حقیقی 2- سیاست دروغین و مجازی. که گاهی از این دو گونگی به سیاست مثبت و منفی تعبیر می شود. سیاست صحیح، همان سیاست معقول و فراگیر است که بر اساس عدل واحسان و تدابیر باشد، و به دور از هرگونه تزویر و انحراف، به اداره امور مردم بپردازد. این همان سیاست است که پیوندناگسستنی با دین ناب اسلام دارد، همان که در سر لوحه زندگی شهید آیت الله سید حسن مدرس (ره) می درخشد که گفت:«سیاست ما عین دیانت ما است، و دیانت ما عین سیاست ما است.» در مقابل این گونه سیاست، سیاست منفی و ناصحیح قرار دارد که امروز سراسر جهان غرب را فراگرفته که بیش تر بر اساس تزویر،نیرنگ، و بر اساس منافع مادی نامشروع حکومت های خودکامه پی ریزی می شود. امام خمینی -قدس سره- منادی و پرچم دار بزرگ پیوند دین وسیاست، به این دوگونگی تصریح کرده و پس از ارائه سیاست صحیح وآمیختگی آن با اسلام، می فرماید: «.. این مطلب لازم است، بلکه فرض است که مردم را بیدار کنید،و به مردم بفهمانید این معنی را که این نغمه (جدایی دین ازسیاست)ای که در همه ممالک اسلامی بلند است که علما نباید درسیاست دخالت کنند، این یک نقشه ای است مال ابرقدرت ها... به حرف این ها گوش ندهید، و بخوانید به گوش ملت که ملت بفهمند این معنی را که این نغمه، نغمه ای است که می خواهند علما را ازسیاست بر کنار بزنند، و آن بکنند که در زمان های سابق بر ماگذشته است، بیدار باشیم و همه توجه به این معنی داشته باشیم.» و در گفتار دیگر می فرماید: «سیاست برای روحانیون و برای انبیاء و اولیای خدا است... آیت الله کاشانی در قلعه فلک الافلاک محبوس بود، رییس زندان آن جا،روزی در گفت و گو با آقای کاشانی گفته بود: «شما چرا درسیاست دخالت می کنید، سیاست شان شما نیست.. .» ایشان (آقای کاشانی) به او پاسخ داد: «تو خیلی خری! اگر من دخالت درسیاست نکنم، کی دخالت بکند؟!» امام خمینی -قدس سره- در ادامه سخن فرمود: «مرا نزد رییس سازمان امنیت (شاه) در آن وقت که در قیطریه در حصر بودم)بردند، او در ضمن صحبت هایش گفت: «آقا! سیاست عبارت ازدروغ گویی است، عبارت از خدعه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگی است، این را بگذارید برای ما، من به او گفتم:این سیاست مال شما است... البته این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد، اما سیاست به معنی این که جامعه را ببرد و هدایت کند، به آن جایی که صلاح جامعه و صلاح افراد است، این در روایات ما برای نبی اکرم (ص) بالفظ سیاست ثابت شده است... در آن روایت هم هست که پیغمبراکرم(ص) مبعوث شد که سیاست امت را متکفل باشد.» این تقسیم بندی در مورد سیاست و کشورداری در صدر اسلام نیز وجود داشته است، به عنوان مثال دشمنان پرکینه امیر مؤمنان علی (ع)می پنداشتند که معاویه سیاست مدارتر از حضرت علی (ع) است،امیر مؤمنان علی (ع) در پاسخ به این کژاندیشان کوردل فرمود: «و الله ما معاویة بادهی منی، و لکنه یغدر و یفجر، و لو لاکراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس; سوگند به خدا، معاویه از من سیاست مدارتر نیست، ولی او نیرنگ می زند و مرتکب گناه می شود،اگر نیرنگ خصلت زشتی نبود، من سیاست مدارترین مردم بودم.» دانشمند معروف اهل تسنن ابن ابی الحدید، پس از ذکر سخن فوق می نویسد: «اگر سیاست به معنی تالیف قلوب ملت، با هر نیرنگ، حیله،مجامله و تعطیل حدود الهی باشد، معاویه سیاست مدارتر از حضرت علی (ع) بود، و اگر سیاست به معنی حقیقی اش; یعنی تدبیر امور براساس عدل و دستورهای اسلام باشد که هر مسلمانی باید پیروچنین سیاستی باشد حضرت علی (ع) سیاست مدارتر بود.» در روایات اسلامی نیز به گونه ای از سیاست تعریف شده که بیانگر دوگونگی سیاست است، به عنوان نمونه امام علی(ع) می فرماید: «جمال السیاسه العدل فی الامره والعفو مع القدره; زیبایی سیاست،رعایت عدالت در رهبری، و عفو هنگام قدرت است.» و در سخن دیگر می فرماید:«بئس السیاسة الجور; ستم کاری سیاست زشتی است.» شخصی از امام حسن مجتبی (ع) پرسید: سیاست چیست؟ آن حضرت فرمود: «هی ان تراعی حقوق الله و حقوق الاحیاء، و حقوق الاموات; سیاست، یعنی رعایت کنی حقوق خداوند و حقوق زندگان و حقوق مردگان را... .» نتیجه این که سیاست بر دوگونه است، حقیقی و مجازی، خوب و بد،سیاست خوب و حقیقی پیوند ناگسستنی با اسلام دارد، و هرگزنمی توان اسلام را از چنین سیاستی جدا کرد، که در این صورت،اسلام را از درون تهی کرده ایم. بر همین اساس ما بر این باورهستیم که همه پیامبران و امامان (ع) سیاست مدار بودند، اندیشه وبرنامه آن ها در دو چیز خلاصه می شد: 1- طاغوت زدایی 2- تثبیت حکومت حق، و روشن است که چنین کاری عین سیاست است این دو کار که آمیخته با سیاست حقیقی است در قرآن به عنوان سرلوحه برنامه پیامبران (ع) عنوان شده، چنان که می خوانیم: «و لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبواالطاغوت; ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا رابپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.»
امامان (ع) و مساله سیاست
یکی از شواهد عینی و دلایل خلل ناپذیر در مورد پیوند محکم دین وسیاست این است که در بیش تر زوایای زندگی امامان معصوم (ع)دخالت در سیاست دیده می شود، آن ها مدعی امامت و حاکمیت بر مردم بودند، و در صورت وجود شرایط به تشکیل حکومت می پرداختند،بیش تر آن ها در راه طاغوت زدایی به شهادت رسیدند، نهضت عظیم امام حسین (ع) نمونه کامل مبارزه با طاغوت است، حکومت پررنج پنج ساله حضرت علی (ع) حاکی است که آن حضرت در راس سیاست قرارداشت و آن را هدایت می کرد، بر همین اساس، در زیارت جامعه کبیره که از امام هادی (ع) نقل شده، در وصف امامان (ع) می گوییم:«السلام علیکم یا اهل بیت النبوة... و ساسة العباد، و ارکان البلاد; سلام بر شما ای خاندان رسالت و سیاست مداران بندگان خدا،و پایه های شهرها.» از همه این ها بالاتر این که بیش تر ابواب احکام، و فقهی که از امامان معصوم(ع) به ما رسیده، مربوط به سیاست است، فقهای ما کتب فقهی را به سه بخش تقسیم می کنند:عبادات، معاملات، و سیاسات. عبادات همان رابطه معنوی خلق باخالق است، معاملات رابطه مردم با یکدیگر است، سیاسات رابطه مردم با حکومت می باشد. و اگر دقت بیش تر شود، همان عبادات و معاملات نیز بدون حکومت وسیاست صحیح و نیرومند سامان نمی پذیرد; مثلا حج، نماز جمعه ونماز جماعت از عباداتی است که جنبه های سیاسی آن بسیار قوی است، معاملات و داد و ستدها نیز بدون محاکم و نظارت دقیق حکومت، قطعا ناقص و نابه سامان خواهند شد، و سر از هرج و مرج و تورم و تبعیض درمی آورند. بنابراین، جداسازی تعلیمات و برنامه های اسلامی از مسائل سیاسی،امری غیرممکن است و شعارهایی که در غرب در مورد این جدایی داده می شود، و از حلقوم غرب زدگان تراوش می کند، کاملا بی محتواو فاقد ارزش است، چرا که پیوند دین صحیح با سیاست صحیح،همانند پیوند روح و جسم است، چرا که دین تنها قوانین فردی نیست، بلکه مجموعه ای از قوانین فردی، اجتماعی و سیاسی است،نتیجه این که; آنان که دین و سیاست را از هم جدا کرده اند یامفهوم دین را نفهمیده اند و یا مفهوم سیاست را و یا هر دو را،چنان که حضرت امام خمینی قدس سره در کتاب فقهی تحریر الوسیله در بحث نماز جمعه می نویسد: «فمن توهم ان الدین منفک عن السیاسه، فهو جاهل لم یعرف الاسلام و لا السیاسه; آن کس که خیال کند دین از سیاست جدا است، او ناآگاهی است که نه اسلام را شناخته و نه سیاست را.»
چند فراز از سخنان امام خمینی در باره پیوند دین و سیاست
حضرت امام خمینی قدس سره پرچم دار بزرگ پیوند ناگسستنی دین از سیاست در این مورد گفتار بسیار دارند، در این جا به عنوان حسن ختام، نظر شما را به چند فراز از آن جلب می کنیم: امام خمینی (ره) با آن اندیشه و نگاه ژرفی که به مسائل و امورداشتند، در فرازی از یکی از خطابه های خود که در تاریخ 21/1/1343 ش ایراد شده می فرماید: «و الله اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفی کرده اند.» و در سخن دیگر می فرماید: «اسلام مکتبی است بر خلاف مکتب های غیر توحیدی، در تمام شؤون فردی، اجتماعی، مادی، معنوی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، دخالت و نظارت دارد، و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز... فروگذارنکرده است.» «اسلام دینی است که احکام عبادیش سیاسی است، این جمعه، این خطبه های جمعه، آن عید، آن خطبه های عید، این اجتماع، این مکه،این مشعر، این منی، این عرفات، همه اش مسائل سیاسی است.» «نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن، نسبت صد به یک هم بیش تر است، از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است وهمه احکام اسلام را در بر دارد، سه چهار کتاب مربوط به عبادات ووظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقداری از احکام مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق،سیاست و تدبیر جامعه است.» «حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه و عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان دهنده جنبه عملی فقه دربرخورد با تمامی معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است...هدف اساسی این است که ما چگونه می خواهیم اصول محکم فقه را درعمل فرد و جامعه پیاده کنیم؟! و برای معضلات جواب داشته باشیم؟همه ترس استکبار از همین مساله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کند.»
ما معتقدیم دین راستین با سیاست صحیح با هم پیوندی ناگسستنی دارند و مکمل یکدیگر در پیدایش جامعه ایده آل الهی است. دین منهای سیاست; هم چون درخت بی آب است، و سیاست بدون دین همانندآب بی درخت می باشد. استعمارگران همیشه به این نتیجه رسیده اند که بزرگ ترین دشمن آن ها، دین و آیین الهی است، لذا همواره می کوشند تا دین را ازماهیت خود تهی کنند، چنان که آیین مسیحیت را چنین کردند، و یادین را در انزوا و در گوشه معابد، زندانی نمایند، و نگذارندوارد جامعه و عرصه سیاست گردد.به همین دلیل نظریه جدایی دین و سیاست را در همه جا مطرح کردند، و آن را به عنوان قانونی قطعی تلقی نمودند، به طوری که مردم غرب و غرب زده چنین نظریه ای را که کاملا سیاستی حساب شده و استعماری است باور نمودند. با اوج گیری انقلاب اسلامی و پیروزی آن در ایران، این نظریه باگسترش وسیعی از طرف استکبار جهانی و اذناب آن ها در همه جا ودر داخل کشور، خودنمایی کرد، لیبرال ها و ملی گراها در این راستا گوی سبقت را ربودند، و با ترفندها و دست آویزهای گسترده، به جنگ با ولایت فقیه برخاستند، چرا که ولایت فقیه پرچم نیرومند حکومت دینی است، و ملتقای دین و سیاست. بنابراین، همه باید به این هشدار توجه کنند که جدایی دین و سیاست، برای ضربه زدن به پیکر مقدس ولایت فقیه، و حکومت و حاکمیت دینی در این راستا است. از این رو، باید با حمایت فکری و عملی از اصل بالنده و افتخار آفرین ولایت فقیه، در برابر این نظریه واهی وشعار کور به مقابله پرداخته و نگذاشت دین اسلام نیز هم چون آیین مسیحیت در انزوا و گوشه کلیسا قرار گیرد. در این فصل برآن هستیم برای رد این شبهه و القای شیطانی، به بررسی پیونددین و سیاست، و ماهیت این دو بپردازیم، با این اشاره به تبیین اصل مطلب باز می گردیم:
توضیح عوامل جدایی دین از سیاست
یکی از محققان بزرگ می نویسد: در کشورهای غربی، شعار جدایی دین از سیاست، بسیار رایج است، و شاید به یک معنی جزء مسلمات آن ها شده است. به همین دلیل از تشکیل حکومت اسلامی که دین وسیاست را به طور قاطع با هم پیوند می زند، وحشت می کنند و رنج می برند، و این به دو دلیل است: 1- آیینی که در جوامع غربی وجود دارد، آیین مسیحیت کنونی است،و می دانیم که این آیین بر اثر تحریفات زیادی که با گذشت زمان در آن پدید آمده است، دین را به صورت یک مساله کاملا خصوصی وفردی و منحصر به رابطه خلق و خالق که تعلیمات آن منحصر به یک سلسله توصیه های اخلاقی می شود، درآورده است، و کاری به مسائل اجتماعی و مخصوصا مسائل سیاسی ندارد. فرق میان دین دار و غیردین دار، در این جوامع آن است که فرد دین دار به یک سلسله مسائل اخلاقی پای بند است، و هفته ای یک روز به کلیسا می رود، و ساعتی به نیایش و مناجات می پردازد، ولی افراد بی دین، تعهد خاصی نسبت به مسائل اخلاقی ندارند (هر چند گاهی به عنوان ارزش های انسانی نه دینی، برای آن احترام قائلند) و هرگز به کلیسا نمی روند. 2- خاطره بسیار دردناکی که آن ها از حکومت ارباب کلیسا در قرون وسطی و دوران انگیزیسیون (تفتیش عقاید) دارند، سبب شده که برای همیشه دین را از سیاست جدا کنند. توضیح این که: ارباب کلیسا، در قرون وسطی بر تمام شوون سیاسی واجتماعی مردم اروپا مسلط شدند، و پاپ ها با قدرت تمام برکشورهای این قاره حکومت می کردند، حکومتی که منتهی به استبدادو خودکامگی شدید شد، تا آن جا که در برابر نهضت علمی به پاخاستند، و هر فکر نو و پیشرفت علمی را به عنوان ضدیت با مذهب درهم کوبیدند، محکمه هایی که بعدا به نام «انگیزیسیون »نامیده شد برپا کردند، و گروه های بی شماری را به این محکمه کشاندند و محکوم کردند، بعضی را سر بریدند، و بعضی را زنده زنده در آتش سوزاندند یا محکوم به زندان نمودند که در میان آن ها جمعی از دانشمندان معروف علوم طبیعی بودند، تمام پادشاهان از آن ها حساب می بردند، و فرمانشان برای آن ها مطاع بود، افزون بر این ثروت های سرشاری اندوختند، و زندگی تجملاتی عجیبی برای خود فراهم ساختند. مجموعه این امور مردم را بر ضد آن ها شورانید، به ویژه علمای علوم طبیعی در برابر آن ها به سختی موضع گرفتند، و شعار جدایی دین از سیاست از یک سو، و تضاد علم و دین از سوی دیگر در همه جا سر داده شد، سپس با پیروزی این جناح، کلیسا و حاکمانش ازصحنه اجتماع و حکومت، عقب رانده شدند، و تنها کشوری که از آن امپراطوری عظیم در دست ارباب کلیسا باقی مانده، همان کشوربسیار کوچک واتیکان است، که کم تر از یک کیلومتر مربع می باشد;یعنی به اندازه روستایی بسیار کوچک. این ها همه تحولاتی بود که در اروپا، در آن شرایط خاص به وجود آمد. سپس گروهی که ازکشورهای اسلامی برای تحصیل یا کارهای تجاری، یا سیاحت به فرنگ رفته بودند، این طرز فکر را به هنگام بازگشت به عنوان ارمغان غرب، به شرق اسلامی آوردند. که دین باید از سیاست جدا باشد، بی آن که تفاوت های عظیمی را که میان اسلام و مسیحیت تحریف یافته وجود داشت درک کنند، و به تفاوت فرهنگ اسلامی حاکم بر این کشورها با فرهنگ کلیسا بیندیشند. با کمال تاسف بعضی از کشورهای اسلامی، تسلیم این توطئه استعماری و تبلیغاتی شدند، و آن را به عنوان یک اصل اساسی پذیرفتند، با توجه به این که دولت های غربی که به خاطر حفظمنافع نامشروع خود، از قدرت حکومت اسلام، سخت بیم ناک بوده وهستند، این مساله را سخت دنبال کردند و کشورهای غرب زده ای همانند ترکیه، پیروی از این نظریه را سرلوحه کار خود قراردادند، و حکومت لائیک بر اساس «سکولاریسم » (حکومت منهای دین)را تشکیل دادند. این در حالی بود که بعضی از کشورهای اسلامی و امت های بیدارمسلمان در برابر این توطئه ایستادند، توطئه هایی که می خواست مسلمانان را از اسلام جدا سازد، و اسلام را بسان مسیحیت امروز،به صورت یک رابطه ظاهری و خصوصی خلق با خالق، بیگانه ازاجتماع و سیاست درآورد. به همین دلیل، هنگامی که انقلاب اسلامی ایران به ثمر رسید، ونخستین حکومت اسلامی انقلابی تشکیل شد، همگی در غرب انگشت حیرت بر دهان نهادند که مگر می شود، مذهب زمام حکومت را به دست گیرد؟ و بعد از آن که دیدند این حکومت ریشه دار و با ثبات شد،برای این که در مرزهای این کشور محدود بماند، و الگویی برای سایر کشورهای اسلامی نشود، دست به تلاش های ویران گر زیادی زدند،که شرح آن هفتاد من کاغذ شود. خوشبختانه بر اثر درایت و هوشمندی امام خمینی قدس سره ویاران و پیروانش، آن توطئه ها نقش بر آب شد، و تفکر تاسیس حکومت اسلامی در بسیاری از کشورهای اسلامی در قاره آسیا وآفریقا، به عنوان یک تفکر زنده و نجات بخش درآمد، هرچندغربی ها و غرب زدگان در برابر آن به شدت مقاومت می کنند، و دراین راه از هیچ کاری، از جمله انواع تهمت ها، برچسب ها، دروغ هاو تبلیغات مغرضانه و القای شبهه ها، فروگذار نیستند.
استعمارگران غرب، در راس آن ها استعمار پیر انگلیس برای رواج فرهنگ غرب و جداسازی دین از سیاست، سه عنصر فرومایه را هم زمان مامور دین زدایی در کشورهای ایران، ترکیه و افغانستان نمودند، این سه عنصر عبارت بودند از: 1- رضاخان در ایران 2- امان الله خان در افغانستان 3- کمال آتاتورک در ترکیه این سه نفر با پشتیبانی استعمارگران هر کدام ضربه شدیدی براسلام و جامعه اسلامی وارد کردند، کمال آتاتورک، در ترکیه بنیان گذار حکومت لائیک شد که هنوز این توطئه در ترکیه به شدت ادامه دارد. امان الله خان دیکتاتور افغانستان برای حاکمیت لائیک در این کشور، دست به کار شد، ولی در برابر مقاومت مسلمانان، کلوخش به سنگ خورد و چندان توفیقی نیافت. رضاخان در ایران با دیکتاتوری و کشت و کشتار و ترفندهای دیگر برای براندازی دین، تلاش های مذبوحانه کرد، و گستاخی را به جایی رسانید که در کشور ایران عاصمه تشیع، در روز هفدهم دی ماه سال 1314 شمسی، اعلام کشف حجاب اجباری نمود، و در این خصوص پافشاری عجیبی کرد. پس از او پسرش محمدرضا پهلوی، دست به کارهای انحرافی فرهنگی برای اسلام زدایی و جای گزینی فرهنگ غرب زد، و با انواع تبلیغات و ترفندها به مقابله با اسلام ناب پرداخت، بسیاری ازعلما و مجاهدان هوشمند را به خاک و خون کشید، ولی در برابرقیام و انقلاب عمیق و گسترده مردم به رهبری امام خمینی -قدس سره- شکست خورد و گریخت و سرانجام او و افکار استعماریش به زباله دان تاریخ افکنده شد. ولی غائله هنوز تمام نشده، غرب زدگان بی محتوا، هم چنان برای جدایی دین از سیاست تلاش می کنند،تا آخرین تیری را که در ترکش خود دارند به سوی پیکر مقدس ولایت فقیه پرتاب کنند. با این هشدار، نظر شما را به تبیین پیوند دین و سیاست، جلب می کنیم:
معنی و مفهوم سیاست
واژه سیاست از نظر لغت از «ساس » و «سوس » گرفته شده و به معنای کشورداری، اصلاح امور مردم، و اداره کردن کشور بر اساس قوانین و برنامه ریزی و تدابیر است، لغت شناس معروف طریحی درفرهنگنامه مجمع البحرین می نویسد: «السیاسة القیام علی الشی ءبما یصلحه; سیاست یعنی اقدام برای سامان دادن چیزی، به وسیله اموری که آن را اصلاح کند و سامان بخشد.» و در ادامه این بحث می نویسد: در وصف امامان معصوم (ع) گفته شده است:«انتم ساسة العباد; شما سیاست مداران بندگان خدا هستید.» و نیز در شان آن ها آمده: «الامام عارف بالسیاسة; امام به امورسیاست آگاهی و شناخت دارد.» سپس می گوید: «امور دین و ملت،از جانب خداوند به پیامبرش واگذار شد، «لیسوس عباده; تا آن پیامبر (ص) بندگان خدا را بر اساس سیاست خود تربیت و اصلاح کند.»و در پایان می گوید: «پیامبران بنی اسرائیل، بنی اسرائیل راسیاست می کردند، یعنی زمام امور رهبری آن ها را همانند رؤسا وفرمان روایان به دست می گرفتند، و شوون زندگی آن ها را اداره واصلاح و تدبیر می نمودند. در فرهنگ عمید آمده: «سیاست ; اصلاح امور خلق و اداره کردن کارهای کشور، رعیت داری و مردم داری است... سیاست مدار کسی است که در کارهای سیاسی و امور مملکت داری، بصیرو دانا و کار آزموده باشد.» از مجموع گفتار دانشمندان پیرامون سیاست مدار آگاه و عادل چنین برمی آید که سیاست مدار کسی است که: 1- توان اداره مملکت و مردم را داشته باشد 2- هوشمند و آگاه بوده و مسائل گوناگون داخلی و خارجی کشور رابشناسد، دشمن شناس بوده و از عوامل پیشرفت ها آگاهی داشته باشد،و برای جلوگیری از ضربه ها و زیان ها، پیش بینی عمیق نماید. ناگفته پیدا است که زورمداران، به ویژه در دنیای غرب، از واژه سیاست مانند واژه استعمار، سوء استفاده کرده، و زیر نقاب آن،به هرگونه تزویر، تحمیق، و به اسارت گرفتن انسان ها و غارت می پردازند، بر همین اساس، سیاست در گذشته و حال دارای دو معناخواهد شد: 1- سیاست درست و حقیقی 2- سیاست دروغین و مجازی. که گاهی از این دو گونگی به سیاست مثبت و منفی تعبیر می شود. سیاست صحیح، همان سیاست معقول و فراگیر است که بر اساس عدل واحسان و تدابیر باشد، و به دور از هرگونه تزویر و انحراف، به اداره امور مردم بپردازد. این همان سیاست است که پیوندناگسستنی با دین ناب اسلام دارد، همان که در سر لوحه زندگی شهید آیت الله سید حسن مدرس (ره) می درخشد که گفت:«سیاست ما عین دیانت ما است، و دیانت ما عین سیاست ما است.» در مقابل این گونه سیاست، سیاست منفی و ناصحیح قرار دارد که امروز سراسر جهان غرب را فراگرفته که بیش تر بر اساس تزویر،نیرنگ، و بر اساس منافع مادی نامشروع حکومت های خودکامه پی ریزی می شود. امام خمینی -قدس سره- منادی و پرچم دار بزرگ پیوند دین وسیاست، به این دوگونگی تصریح کرده و پس از ارائه سیاست صحیح وآمیختگی آن با اسلام، می فرماید: «.. این مطلب لازم است، بلکه فرض است که مردم را بیدار کنید،و به مردم بفهمانید این معنی را که این نغمه (جدایی دین ازسیاست)ای که در همه ممالک اسلامی بلند است که علما نباید درسیاست دخالت کنند، این یک نقشه ای است مال ابرقدرت ها... به حرف این ها گوش ندهید، و بخوانید به گوش ملت که ملت بفهمند این معنی را که این نغمه، نغمه ای است که می خواهند علما را ازسیاست بر کنار بزنند، و آن بکنند که در زمان های سابق بر ماگذشته است، بیدار باشیم و همه توجه به این معنی داشته باشیم.» و در گفتار دیگر می فرماید: «سیاست برای روحانیون و برای انبیاء و اولیای خدا است... آیت الله کاشانی در قلعه فلک الافلاک محبوس بود، رییس زندان آن جا،روزی در گفت و گو با آقای کاشانی گفته بود: «شما چرا درسیاست دخالت می کنید، سیاست شان شما نیست.. .» ایشان (آقای کاشانی) به او پاسخ داد: «تو خیلی خری! اگر من دخالت درسیاست نکنم، کی دخالت بکند؟!» امام خمینی -قدس سره- در ادامه سخن فرمود: «مرا نزد رییس سازمان امنیت (شاه) در آن وقت که در قیطریه در حصر بودم)بردند، او در ضمن صحبت هایش گفت: «آقا! سیاست عبارت ازدروغ گویی است، عبارت از خدعه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگی است، این را بگذارید برای ما، من به او گفتم:این سیاست مال شما است... البته این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد، اما سیاست به معنی این که جامعه را ببرد و هدایت کند، به آن جایی که صلاح جامعه و صلاح افراد است، این در روایات ما برای نبی اکرم (ص) بالفظ سیاست ثابت شده است... در آن روایت هم هست که پیغمبراکرم(ص) مبعوث شد که سیاست امت را متکفل باشد.» این تقسیم بندی در مورد سیاست و کشورداری در صدر اسلام نیز وجود داشته است، به عنوان مثال دشمنان پرکینه امیر مؤمنان علی (ع)می پنداشتند که معاویه سیاست مدارتر از حضرت علی (ع) است،امیر مؤمنان علی (ع) در پاسخ به این کژاندیشان کوردل فرمود: «و الله ما معاویة بادهی منی، و لکنه یغدر و یفجر، و لو لاکراهیة الغدر لکنت من ادهی الناس; سوگند به خدا، معاویه از من سیاست مدارتر نیست، ولی او نیرنگ می زند و مرتکب گناه می شود،اگر نیرنگ خصلت زشتی نبود، من سیاست مدارترین مردم بودم.» دانشمند معروف اهل تسنن ابن ابی الحدید، پس از ذکر سخن فوق می نویسد: «اگر سیاست به معنی تالیف قلوب ملت، با هر نیرنگ، حیله،مجامله و تعطیل حدود الهی باشد، معاویه سیاست مدارتر از حضرت علی (ع) بود، و اگر سیاست به معنی حقیقی اش; یعنی تدبیر امور براساس عدل و دستورهای اسلام باشد که هر مسلمانی باید پیروچنین سیاستی باشد حضرت علی (ع) سیاست مدارتر بود.» در روایات اسلامی نیز به گونه ای از سیاست تعریف شده که بیانگر دوگونگی سیاست است، به عنوان نمونه امام علی(ع) می فرماید: «جمال السیاسه العدل فی الامره والعفو مع القدره; زیبایی سیاست،رعایت عدالت در رهبری، و عفو هنگام قدرت است.» و در سخن دیگر می فرماید:«بئس السیاسة الجور; ستم کاری سیاست زشتی است.» شخصی از امام حسن مجتبی (ع) پرسید: سیاست چیست؟ آن حضرت فرمود: «هی ان تراعی حقوق الله و حقوق الاحیاء، و حقوق الاموات; سیاست، یعنی رعایت کنی حقوق خداوند و حقوق زندگان و حقوق مردگان را... .» نتیجه این که سیاست بر دوگونه است، حقیقی و مجازی، خوب و بد،سیاست خوب و حقیقی پیوند ناگسستنی با اسلام دارد، و هرگزنمی توان اسلام را از چنین سیاستی جدا کرد، که در این صورت،اسلام را از درون تهی کرده ایم. بر همین اساس ما بر این باورهستیم که همه پیامبران و امامان (ع) سیاست مدار بودند، اندیشه وبرنامه آن ها در دو چیز خلاصه می شد: 1- طاغوت زدایی 2- تثبیت حکومت حق، و روشن است که چنین کاری عین سیاست است این دو کار که آمیخته با سیاست حقیقی است در قرآن به عنوان سرلوحه برنامه پیامبران (ع) عنوان شده، چنان که می خوانیم: «و لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبواالطاغوت; ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا رابپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.»
امامان (ع) و مساله سیاست
یکی از شواهد عینی و دلایل خلل ناپذیر در مورد پیوند محکم دین وسیاست این است که در بیش تر زوایای زندگی امامان معصوم (ع)دخالت در سیاست دیده می شود، آن ها مدعی امامت و حاکمیت بر مردم بودند، و در صورت وجود شرایط به تشکیل حکومت می پرداختند،بیش تر آن ها در راه طاغوت زدایی به شهادت رسیدند، نهضت عظیم امام حسین (ع) نمونه کامل مبارزه با طاغوت است، حکومت پررنج پنج ساله حضرت علی (ع) حاکی است که آن حضرت در راس سیاست قرارداشت و آن را هدایت می کرد، بر همین اساس، در زیارت جامعه کبیره که از امام هادی (ع) نقل شده، در وصف امامان (ع) می گوییم:«السلام علیکم یا اهل بیت النبوة... و ساسة العباد، و ارکان البلاد; سلام بر شما ای خاندان رسالت و سیاست مداران بندگان خدا،و پایه های شهرها.» از همه این ها بالاتر این که بیش تر ابواب احکام، و فقهی که از امامان معصوم(ع) به ما رسیده، مربوط به سیاست است، فقهای ما کتب فقهی را به سه بخش تقسیم می کنند:عبادات، معاملات، و سیاسات. عبادات همان رابطه معنوی خلق باخالق است، معاملات رابطه مردم با یکدیگر است، سیاسات رابطه مردم با حکومت می باشد. و اگر دقت بیش تر شود، همان عبادات و معاملات نیز بدون حکومت وسیاست صحیح و نیرومند سامان نمی پذیرد; مثلا حج، نماز جمعه ونماز جماعت از عباداتی است که جنبه های سیاسی آن بسیار قوی است، معاملات و داد و ستدها نیز بدون محاکم و نظارت دقیق حکومت، قطعا ناقص و نابه سامان خواهند شد، و سر از هرج و مرج و تورم و تبعیض درمی آورند. بنابراین، جداسازی تعلیمات و برنامه های اسلامی از مسائل سیاسی،امری غیرممکن است و شعارهایی که در غرب در مورد این جدایی داده می شود، و از حلقوم غرب زدگان تراوش می کند، کاملا بی محتواو فاقد ارزش است، چرا که پیوند دین صحیح با سیاست صحیح،همانند پیوند روح و جسم است، چرا که دین تنها قوانین فردی نیست، بلکه مجموعه ای از قوانین فردی، اجتماعی و سیاسی است،نتیجه این که; آنان که دین و سیاست را از هم جدا کرده اند یامفهوم دین را نفهمیده اند و یا مفهوم سیاست را و یا هر دو را،چنان که حضرت امام خمینی قدس سره در کتاب فقهی تحریر الوسیله در بحث نماز جمعه می نویسد: «فمن توهم ان الدین منفک عن السیاسه، فهو جاهل لم یعرف الاسلام و لا السیاسه; آن کس که خیال کند دین از سیاست جدا است، او ناآگاهی است که نه اسلام را شناخته و نه سیاست را.»
چند فراز از سخنان امام خمینی در باره پیوند دین و سیاست
حضرت امام خمینی قدس سره پرچم دار بزرگ پیوند ناگسستنی دین از سیاست در این مورد گفتار بسیار دارند، در این جا به عنوان حسن ختام، نظر شما را به چند فراز از آن جلب می کنیم: امام خمینی (ره) با آن اندیشه و نگاه ژرفی که به مسائل و امورداشتند، در فرازی از یکی از خطابه های خود که در تاریخ 21/1/1343 ش ایراد شده می فرماید: «و الله اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفی کرده اند.» و در سخن دیگر می فرماید: «اسلام مکتبی است بر خلاف مکتب های غیر توحیدی، در تمام شؤون فردی، اجتماعی، مادی، معنوی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی، دخالت و نظارت دارد، و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز... فروگذارنکرده است.» «اسلام دینی است که احکام عبادیش سیاسی است، این جمعه، این خطبه های جمعه، آن عید، آن خطبه های عید، این اجتماع، این مکه،این مشعر، این منی، این عرفات، همه اش مسائل سیاسی است.» «نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن، نسبت صد به یک هم بیش تر است، از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است وهمه احکام اسلام را در بر دارد، سه چهار کتاب مربوط به عبادات ووظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقداری از احکام مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق،سیاست و تدبیر جامعه است.» «حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه و عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشان دهنده جنبه عملی فقه دربرخورد با تمامی معضلات اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است...هدف اساسی این است که ما چگونه می خواهیم اصول محکم فقه را درعمل فرد و جامعه پیاده کنیم؟! و برای معضلات جواب داشته باشیم؟همه ترس استکبار از همین مساله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کند.»