امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

چالش هاي عصر حاضردر قلمرو تربيت ديني

#1
 چالشهاي عصر حاضر در قلمرو تربيت ديني موضوع گفتگويي است که با حجه الاسلام والمسلمين جناب آقاي محمد مهدي مهندسي انجام گرفته است آنچه در پي مي آيد نقطه نظرات ايشان است که طي گفتگويي صميمي بيان نموده اند.



با سلام. به عنوان اولين سو ال بفرماييد که از جمله اصول تربيت اسلامي ايجاد تحول دروني در افراد است. اين اصل چه نوع رويارويي با چالشهاي عصر حاضر در قلمرو تربيت ديني را ايجاب مي کند؟ اگر فرض را بر اين بگذاريم که وضعيت فکري، فرهنگي، اخلاقي و تربيتي عصر امروز ما، مساله تحولات دروني را قبول دارد، اين، چالش روشني را ايجاد نمي کند . اما اگر فرض را بر اين بگذاريم که آنها به مباحث دروني توجه نمي کنند و بيشتر به ابعاد ظاهري توجه دارند، اين جاست که تضاد به وجود مي آيد و راه را براي انسانها به انحراف مي کشاند و انسانها را در روند حرکتهاي مثبت تربيتي خودشان، گرفتار مشکل خواهد کرد. يعني انسان بايد درون را بشناسد و يک خودشناسي عميق نسبت به خود و هويت و شخصيت انساني خود داشته باشد، بداند که انسان است و شخصيت انساني دارد و داراي روح پاک و فطرت پاک و اصيل انساني است. گام اول، شناخت اين استعدادها مي باشد. با توجه به اين که انسان است و بايستي تربيت شود پس بايد بدانيم انسان چيست؟ فطرت انساني کدام است؟ هويت اصيل انسان کدام است؟ مبدا و معاد انساني کدام است؟ تمام اينها مسائلي هستند که درارتباط با اين بحثها بايد تعريف صحيحي از آن ارائه شود و توجه انسان را معطوف به حقيقت وجودي خود نمايد. بنابراين با اين فرض و اين اصل که اينها اين تحولات دروني را نمي خواهند قبول کنند، نمي توانند شيوه هاي درست تربيتي را به بشريت ارائه بدهند و اکنون در دنيا شاهد اين هستيم که عملا مردم دنيا و گفتار و نوشتار اهل بيان و اهل قلم از انديشمندان ارزشمند غرب که فريادشان بلند است که اين شيوه هاي موجود در قالب مکاتب بشري که مي خواهند بشريت را در مسائل تربيتي مديريت کند ناموفق از کار درآمده است و اينها خودآگاه ياناخودآگاه دارند فرياد اعتراض سر مي دهند که اينها نمي توانند بشريت را مديريت کنند و نمي توانند بشر را تربيت سالم نمايند. بنابراين در مسائل تربيتي، توجه به مباني دروني و مسائل دروني يک اصل است، البته اين به معناي ناديده گرفتن مسائل ظاهري نيست. در بحثهاي قبل اشاره شد که مسائل ظاهري را بايد در راستاي تحولات دروني خود و راهيابي هاي درستي که نسبت به درون داريم برنامه ريزي کنيم. از جمله اصولي که در تربيت اسلامي مطرح است بحث عقل ورزي است، با توجه به ويژگيهاي عقل ورزي در انديشه اسلامي اين اصل چه نوع رويارويي با چالشهاي عصر حاضر در قلمرو تربيت ديني را ايجاب مي کند؟ بر اين اساس چه نوع روشهايي از نظر تربيتي توصيه مي شود؟ موضوع عقل يکي از مسائلي است که در بحثهاي تربيتي نبايد از آن غافل شد. در تربيت اسلامي، مساله عقل ورزي، بحث خردورزي يکي از مباني عمده و کلان مي باشد يعني شيوه هايي که براي موضوعات تربيتي اتخاذ مي شود بايد مبتني بر مسائل استدلالي و پذيرفته شده از ناحيه برهان باشد. اگر از اين بحث فاصله گرفتيم و به دو وادي احساسات يا وادي تحريف در تعريف عقل افتاديم همانند آنچه که در جوامع ليبرالي از عقل مطرح مي کنند و معتقد هستند بر اين که عقلانيت در جامعه به معناي اداره کردن جامعه بر مباني غيرارزشي" است و يک جامعه عقلاني را جامعه اي مي دانند که وضع موجود را تحمل کند و هماهنگ با وضع موجود پيش برود. اگر از عقل چنين تعريفي ارائه شود، بطور طبيعي انسانيت را نمي توان در يک فضاي مناسبي از رشد قرار داد و آن موقع انسانيت محکوم هوي و هوسها خواهد شد. اگر جامعه اي بر مبناي هوي و هوسها پيش رود و براساس مسائلي که خلاف عقل واقعي است حرکت نمايد، چطور مي توان شيوه هاي درست تربيتي را ارائه کرد؟ بطور يقين ناموفق خواهيم بود، همچنان که جوامع تربيتي غرب، آنهايي که مي خواهند بر اين اساس و مباني حرکت کنندجوامع موفقي نيستند، اگر از اين دوميدان انحرافي خارج شويم يکي بحث احساسي عمل نکردن و حرکتها را بر مبناي احساس تفسير نکردن گر چه احساس چيز خوبي است اما مشروط بر اينکه در جايگاه خود کاربرد پيدا کند و عقل بتواند بر احساس حاکميت نمايد. احساس چونان کودکي است که بايد در اختيار عقل قرار گيرد، اگر اين دو دست به دست هم داد و با حاکميت عقل به احساسات، ميدان داده شود به طور يقين مي تواند حرکت موفقي در شيوه هاي تربيت باشد ولي اگر عقل را کنار زديم و مديريت را به مسائل احساسي داديم و يا اينکه عقل را مطرح کرديم اما تفسير غلطي از آن ارائه داديم و آن طوري که در جوامع غربي مي خواهند از عقل برداشت داشته باشند و جامعه عقلاني را جامعه ضدارزشي معرفي کنند و متذکر مي شوند که بايد وضع موجود را تحمل کرد يقينا در چالش روشني با آن شيوه ها و عملکردهاي صحيح عقلانيت قرار خواهد گرفت. مسئله تربيت در انديشه اسلامي که برگرفته از آيات قرآن است، کاملا بر عقلانيت استوار بوده و هر شيوه غير متکي بر اصل ناشناخته عقلي مردود است. آنچه در مسائل تربيتي مهم است، اين است که مبتني بر استدلال و برهان بوده و روشهائي توصيه مي شود که عقل پذير و متکي بر رهنمودهاي عقل باشدو معتقديم بر اين که اين شيوه ها موفق است و در نهايت دنيا هم به اين سمت حرکت خواهد کرد چون شيوه هاي احساسي و عقلي به معناي انحرافي آن ناموفق بوده است و اکنون به صورت خودآگاه و ناخودآگاه، عدم موفقيت را کاملا احساس مي کند. سو الي در ارتباط با تربيت اسلامي مطرح شد، که يکي از اصول در تربيت اسلامي، رشد مهار دروني است. براين اساس چه نوع رويارويي با چالشهاي عصر حاضر در قلمرو تربيت ديني صورت خواهد پذيرفت و با توجه به اين اصل چه نوع روشهاي تربيتي توصيه مي شود؟ به دنبال اين مساله نيستيم که هميشه با فکرها و فرهنگهاي ديگر در تعارض و تضاد باشيم. اگر فرض کنيم آنها، مساله مهار غرايز و احساسات را از درون نپذيرند و قبول نکنند، آنگاه با بينش ما درگير خواهند بود، اگر شما مي پذيريد که اصالت در درون و به فطرت و انسانيت ماست اگر اينها را قبول داريد ومي پذيريد و اين که انسان موجودي است متحرک و متحول که براساس اين تحولات راه مي طلبد و اگر مسير دارد مبدا مي خواهد، منتها مي خواهد اگر اينها اين مسائل را مي پذيرند و قبول مي کنند و شيوه و شکلهاي صحيح ارائه مي کنند راهي که به مقصد نهايي انسان ختم مي شود، اينها هماهنگ با ما هستند و هيچگونه تضادي وتعارضي وجود نخواهد داشت ، اما اگر فرض بر اين است که اين مسائل را قبول ندارند و نخواهند تعريف درستي از شخصيت انساني داشته باشند و واژه هايي که در حوزه مسائل تربيت انساني کاربرد پيدا مي کند، قبول نکنند آنگاه در تعارض و تضاد با يکديگر مي باشند. در مباني تربيتي معتقد هستيم که انسان از يک مبدا، زندگي و هستي خود را آغاز کرده و بايد به آن مبدا اوليه برگردد انا لله و انا اليه راجعون" يعني براي اين رجعت و بازگشت ، راهي وجود دارد، اين راه واحد است و يکي بيشتر نيست" که در قرآن تعبير به صراط مستقيم شده است و اگر تعبيري به عنوان سبل هم در قرآن مطرح است، به عنوان راههاي متعدد راههاي سالم و درست است که بايد به همان صراط مستقيم که واحد است منتهي شود، يعني اين کثرتها در راههاي گوناگون به مساله وحدت برمي گردد. بنابراين انسان مبدا و منتهايي دارد و بين اين مبدا و منتها مسيري که بايد طي شود همان چيزي است که به صراط مستقيم تعبير مي شود. صراط مستقيم يعني صراط انسانيت و روشمند کردن زندگي براساس آن تا استعدادهاي انسان به فعليت برسد، در آموزه هاي ديني به ما آموخته اند، از خداوند تقاضا کنيد که اهدنا الصراط المستقيم، انسان در آغاز تولد که در جنبه هاي حيواني تا حدودي فعليت دارد و در جنبه هاي انساني جنبه هاي بالقوه اي دارد و وجه تمايز بين انسان متولد شده با حيوان متولد شده در اين است که در اين بچه اي که به عنوان انسان متولد مي شود استعدادي در آن هست که اگر در مسير درست تربيتي قرار بگيرد، انسان بالفعل مي شود، اين مسير درست تربيتي يعني مسير انسانيت و فعليت انسانيت. پس تربيت به معناي اين است که انسان راههايي را طي کند تا به تربيت اسلامي، تربيت ديني، راهي پيدا کند تا اين راه منتهي به آن مقصد و مقصودي شود که براي آن آفريده شده است با توجه به اين که انسان يک موجود بي هدف نيست. اگر بحث مهار دروني مطرح مي شود، اين چيزي نيست که محدوديتي در مباني تربيتي و راهکارهاي تربيتي ايجاد کند، تمامي آنچه که تحت عنوان مهار دروني مطرح مي شود همان برطرف کردن موانع رشد است. اين محدوديت نيست و مصونيت است، اگر مي گوييم مهار دروني کنيد ، يعني کاري کنيد که تعديل برقرار بشود و آن خط وسط را در نظر بگيريد تا بتوانيد به منتهي اليه حرکت نماييد. بنابراين روش تربيت بايد بر اين اساس باشد، هر گامي که انسان يا جوامع انسان برمي دارد، به سمت به فعليت رساندن استعددهاي خود يا هويت و ماهيت انساني باشد. در ارتباط با اين سو ال که آيا خصيصه فکري و فلسفي عصر حاضر، يعني ستيز با مطلق نگري و روي آوردن به کثرت گرايي، چالشي را براي مسائل تربيت ديني به وجود مي آورد يا نه؟ اين اصل مسلم نيست که گفته شود، تمام مکاتب فلسفي عالم در يک ستيز روشن با مساله اطلاق گرايي و مطلق نگري هستند. اما اگر فرض را بر اين بگذاريم که چنين است يعني در يک ستيز روشن و در يک درگيري بين قرار گرفته باشند، قدر مسلم براي تربيت اسلامي ايجاد مشکل خواهد کرد. زيرا آنچه که در آموزه هاي ديني ما هست، مساله توحيد و وحدت است. تمام اديان الهي بدون استثنا، بشريت را و همه اقوام و مليتهاي خود را به وحدت و گرايش به توحيد دعوت کرده اند. اين اصل مسلم اعتقادي است، در مسائل قرآني و بطور کلي در کلام وحي، اختصاص به قرآن هم ندارد و با توجه به پشتوانه اي که از نظر تکويني دارد، يعني به اين معنا که در نظام هستي بحث اطلاق مطرح است، بحث وحدت مطرح است و اگر کثرتي هم در نظام هستي وجود دارد، که هست، تمام اين کثرت در نهايت به وحدت برمي گردد و به تعبير قرآن اين کثرات ، آيت و نشانه و مظهر وحدت هستند. کثرت را در عين حکومت وحدت مي پذيريم و وحدت را در عين کثرت قبول مي کنيم. اين پشتوانه فلسفي، که بحث بسيار مفصلي است و انديشمندان فلسفي و عرفاني در جاي خود مورد بحث و بررسي مبسوط قرار داده اند پشتوانه اي، براي مسائل تشريعي است و شريعت ما به لحاظ تطبيقي، که با نظام تکوين دارد و هماهنگي انسانها را مي طلبد تا در يک جريان فعال قرار دهد و به آن نقطه وحدت برسند و اين اعتقاد به توحيد در دو بخش نظري و عملي، که توحيد نظري به معناي يگانه دانستن خداوند و توحيد عملي، به معناي يگانه شدن انسان است و اين بسيار مهم است که چگونه خط سيري را براي حرکت انسان ترسيم کنيم. آيا به گونه اي که انسان به يک نقطه وحدت دعوت شود و او را به اين سمت گرايش دهيم يا اين که انسان را، در يک وادي که يک هدف مشخصي را تعقيب و دنبال نکند متفرق سازيم. بطور طبيعي اين دو تفکر، در تعارض بين قرار خواهند گرفت. اين مساله که ما مسلم بدانيم، دنيا و عصر حاضر و فلاسفه و همه مکاتب، به اين سمت حرکت مي کنند، که مساله درگيري و ستيزه با مطلق گرايي باشد قدر مسلم اين طور نيست، اگر چنين فرضي را درنظر بگيريم، تفاوت بين و آشکاري خواهد داشت و ايجاد چالش در ارتباط با مسائل تربيتي، امري قهري براي اين دو ديدگاه است. بنابراين وحدت نگري که اطلاق لازمه آن است يک سيستم تربيتي را اقتضا مي کند و کثرت نسبي نظام ديگري را. البته همانطور که گفته شد، نظام تربيتي اسلام، هر دو ساحت را در نظر گرفته و براساس آن برنامه ريزي مي کند. آيا خصيصه اقتصادي و توسعه عصر حاضر، مشکلي در سر راه مسائل تربيتي اسلامي به وجود مي آورد يا نه؟ بستگي دارد که اقتصاد را از چه زاويه اي مطالعه کنيم؟ اگر اقتصاد و توصيه هاي اقتصادي به عنوان مسائل روبنايي در ساختار جامعه مطرح شود، هيچ مشکلي به وجود نمي آورد، البته اين هم با توجه به اين که، اقتصادي که براساس روشها، ضوابط و قوانيني که مبتني بر مسائلي که ريشه هاي فکري و اعتقادي دارد، به اين معنا که در ساختار فکري و انديشه اسلامي ازآن جا که جامعيت داشته و شامل مساله اقتصاد هم مي شود، اگر بر اين اساس باشد، هيچ مشکلي به وجود نمي آورد، اما اگر توسعه اقتصادي و حرکتهاي اقتصادي را به عنوان زيربناي تمامي حرکتهاي جامعه قرار دهيم، بطور يقين اين تفکر مورد پذيرش اسلام و فرهنگ اسلامي ما نيست. قرآن کريم در ارتباط با اين مساله که چه چيز را بايد زيربنا قرار داد و از آن جا آغاز کرد و همه مسائل و شاخه هاي اجتماعي را براساس آن زيربنا تبيين کرد، فرمود "مثلا کلمه طيبه کشجره طيبه اصلها ثابت و فرعها في السما توتي اکلها..." مساله جامعه را به عنوان يک درخت مثال مي زند که بايد زيربناي اصيلي داشته و فروعاتي که متفرع بر آن زيربنا باشد. اگر اين زيربنا، مسائل اعتقادي شد، اگر مساله فکر و فرهنگ ناب و انديشه توحيدي، در جامعه تحقق پيدا کرد چنين جامعه اي بطور قطع در مسائل گوناگون سياسي، اقتصادي و در مسائل مختلف اجتماعي، راه توسعه به رويش باز خواهد بود.اگر زيربنا توحيد باشد، بر مبناي اعتقاد توحيدي ، آن گاه توسعه هاي اقتصادي را اجازه مي دهد و هيچ مشکلي به وجود نمي آورد، اما اگر برعکس شد، يعني مساله اقتصاد را به عنوان زيربنا فرض کرديم و خواستيم بر مبناي مسائل اقتصادي، فکر جامعه، علم و اخلاق جامعه و مسائل ديگر را تبيين نماييم، قدر مسلم حرکت معکوسي را دنبال کرده ايم. نتيجه مطلوبي از آن نخواهيم گرفت. زيرا اسلام زيربنا را توحيد قرار داده و اقتصاد را به عنوان يکي از فروعات آن. اما در بعضي از مکاتب ماترياليستي که اينها اقتصاد را زيربنا قرار مي دهند، مي خواهند علم و مسائل اخلاقي جامعه، اجتماعات، آداب و رسوم و همه چيز را بر مبناي اقتصاد توجيه کنند، قطعا توسعه با اين بينش در سر راه تربيت ديني، ايجاد چالش مي کند. بنابراين، اسلام با توسعه اقتصادي مخالف نيست. بحث در اين است که چه چيزي را بايد اصل و چه چيزي رابايد فرع قرارداد. با اصالت دادن به مساله توحيد و فرهنگ توحيدي جامعه، مي توان يک اقتصاد بسيار متعالي و سالم، بدون هيچ گونه درگيري بين مباني اقتصادي و مسائل اقتصادي با بحثهاي ديني و تربيت ديني داشته باشيم. آيا خصيصه تکنولوژيک عصر حاضر به معني گسترش ارتباطات بين المللي و اطلاعاتي، ايجاد چالشي براي تربيت اسلامي مي کند يا نه؟ مساله تکنولوژي، چيزي نيست که اصالتا با بحث تربيت ديني در تعارض قرار بگيرد، آنچه مهم است، اين است که بايد ديد از مساله تکنولوژي چگونه بهره مي بريم؟ تکنولوژي مي تواند ابزاري بسيار مو ثر، در رشد جامعه باشد، اطلاعات مي تواند وسيله اي بسيار تعالي بخش در جامعه باشد. در آموزه هاي ديني آمده است: قل، تعالو، بيائيد به سمت بالا، يعني اگر مسائل ارتباطي را مي خواهيد ايجاد کنيد، بايد در جهت بهينه سازي افراد و جوامع بشري مورد استفاده قرار گيرد گرچه الان دنيا به عنوان يک دهکده جهاني به عنوان يک خانواده به لحاظ همين گسترشي که در مسائل ارتباطي ايجاد شده مي باشد بطور طبيعي تمام جهان با يکديگر مرتبط هستند، هيچ جامعه اي بدون ارتباط با جامعه ديگر نمي تواند در تمام بخشهاي مختلف نيازمنديهاي خود را برطرف سازد و اين ارتباطات مي تواند زمينه هاي بسيار مناسبي براي رشد قرار گيرد. بنابراين تکنولوژي با مباحث تربيتي ما، در تعارض نمي باشد، مثلا اگر چاقو رادر مسير استفاده بهينه و درست بکار ببريم بسيار عاقلانه است، اما اگر در جريانهاي منفي کاربرد پيدا کند قطعا فاجعه آفريني مي کند مبحثت تکنولوژيک هم همينطور است مباحث ارتباطاتي، اطلاعاتي، همينطور است. اما اگر اين موضوع مورد سواستفاده قرار گيرد، بطور يقين فاجعه آفرين مي باشد. جامعه مترقي ديني و اسلامي، مي تواند از اين ابزار در ارتباط با بحث رشد استفاده نمايد و اينترنت يکي از مثالهاي روشن آن است، که در حال حاضر وسيله اي باشد در خدمت بشريت و مي تواند فرهنگ جوامع را به يکديگر نزديک نمايد و اطلاعات علمي در بخشهاي گوناگون و مختلفي در اختيار قرار دهد و اين در حالي است که مي تواند جريان فساد را هم تقويت کند و اين برمي گردد به اين که چگونه مي توان از اين ابزار استفاده کرد. اگر جامعه را در حدي از رشد و تعالي قرار دهيم و استفاده صحيح از اينها را مردم ما ياد بگيرند و بياموزند، قطعا مي تواند وسيله اي باشد که يک کاربرد درست و صحيح و معقول و منطقي داشته باشد بدون هيچگونه درگيري و چالشي در رابطه با مسائل تربيتي. با توجه به خصايصي که ذکر شد در بحث اقتصادي، فکري، فلسفي و تکنولوژيک چه نوع راهبردهاي تربيتي در تحقق تربيت ديني ناکام خواهد بود؟ اگر به تعريف درست و صحيحي از مساله انسان، استعدادهاي انساني، سرمايه هاي ذاتي و کسبي انساني، توجه نشود و بدون لحاظ شخصيت انسان، حقيقت انسان، فطرت انسان، هدفي که بايد دنبال نمايد و راهي که مي تواند منتهي به اين هدف گردد که به تعبير قرآن بحث "صراط المستقيم" را مطرح مي کند، که "صراط المستقيم" مسير فعليت بخشيدن به استعدادهاي نهفته درون انسان است و به فعليت رساندن قوه هايي که در درون انسان هست، اگر بدون در نظر گرفتن اين مسائل و فاکتورها، هر نوع بحث تربيتي و هر نوع راهکاري که بخواهد در زمينه هاي تربيتي مطرح شود، بطور يقين چيزهايي نخواهد بود که انسان را به مقصد برساند. در قرآن خطاب به انسان فرمود : "اي انسان تو به عنوان يک مسافر در حرکت هستي و در نهايت به لقا الهي مي رسي". اين بحث که انسان مسافر است، و حرکت دارد، پس مسير مي خواهد و اين مسير يک منتهي اليه دارد، که منتهي اليه اين مساله لقا الهي و ملاقات حقيقت مطلق ذات اقدس الهي است و طبيعتا بايد مسائل تربيتي در ارتباط با اين جهت و به اين سمت و سو، جهت داده شود، تا نتيجه مثبتي دريافت شود. همه اينها مستلزم تعريفهاي صحيحي از اين واژه ها مي باشد و بايد مباني و مسائلي را به جامعه القا نماييم، که به اين سمت گرايش پيدا کنند. در ارتباط با اين مساله، بحثهاي گوناگوني مي طلبد، مسائل مختلفي را بايد مطرح ساخت که در ارتباط با اين مسائل، جامعه آگاه شود. همينطور که در مسائل اقتصادي و تکنولوژي در بحثهاي فلسفي، عنوان شد که قطعا ما مي توانيم موفق باشيم مردم ما مردمي هستند که مي توانند بفهمند و الحمدالله چيزي است که الان در جوامع خارج از مملکت ما، جوامع بين المللي هم آثار اين نوع گرايشها به فهم هاي درست پيدا مي شود، عليرغم اينکه نقطه مقابل آن هم وجود دارد ولي در گوشه و کنار دنيا براي اينکه حقيقت انسان را بشناسند. اگر يک رشد صحيح و مناسب به جامعه داده شود، بطور قطع موفق خواهيم بود. اگر راههايي که مي تواند انسانيت را به فعليت مثبت و درست آن برساند، تعقيب و دنبال شوند و در آگاه کردن مردم، تعريفهاي درستي از واژه ها ارائه گردد. بحثهاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي، اعتقادي، همه اينها اگر جايگاه درست خود را پيدا نمايند و از شيوه ها و راهکارهايي استفاده شود، که بتوان هدف صحيح و درست و ارزشي اسلامي را تامين کند، يعني طرح و تنظيم اجراي برنامه هائي که در راستاي به فعليت رساندن استعدادهاي انساني در جهت سوق به حقيقت مطلق و به دور از هر نوع سراب نمائي باشد. بطور يقين موفق خواهيم بود. به عنوان مثال در ارتباط با رشد فرهنگ جامعه، اگراهل قلم، اهل بيان، مو لفان، در مسيري حرکت نمايند، درباره مسائل گوناگوني که جنبه ابزاري براي رشد جامعه ودرنقطه مقابل آن براي تخريب جامعه دارد، اگر اينها را درست تعريف کرده و بکار گيرند، طبيعتا مي توانند موفقيتهاي بسيار چشمگيري را به همراه داشته باشند. بنده به عنوان يک نمونه عرض مي کنم مثلا در بحث قلم در ترجمه آثار نويسندگان غرب و شرق بحث يکسونگري به جريان ترجمه مسلما بستر بسيار مناسبي خواهد شد براي نفوذ انديشه هاي انحرافي در سطح جامعه ما. اينجا مسئوليت اهل قلم ما و مترجمان ما اين است که اگر انديشه هاي ديگران را مي خواهند به عرصه انديشه هاي ديني ما و مجامع علمي ما منتقل کنند. اين بسيار مطلوب است که مجامع علمي و صاحب نظران ما از ديگر نظرياتي که در غرب يا در شرق ديگر مطرح است، آگاه باشند و متوجه باشند، اما آنچه که مهم است، اين است که، يکسونگري به اين جريان ايجاد خطر مي کند. اگر ما قلم را براي ترجمه يک نحوه از تفکري که در بيرون از حوزه انديشه ما مطرح است بکار گيريم، خودبخود جامعه ما را به آن سمت مي کشاند و اين گرايش را جدي مي کند و تبعات و آثاري که بدنبال آن پيدا خواهد شد، اينها را بدنبال خواهدآورد، بنابراين بايد اهل قلم و مترجمان ما و انديشمندان ما، نظريه پردازان ما، اينها از يک جامعيتي نسبت به اين بحث برخوردار باشند و برخورد کنند، اگر بحث تضارب آرا وجود دارد، آرا گوناگون و مختلف را، در محافل بحثي و در کتابها و قلمها بياورند. تا يک محقق و کسي که مي خواهد انتخاب نمايد، به مصداق آيه قرآن که فرمود : "همه سخنها را گوش کنيد و بهترين آن را انتخاب کنيد". بايد همه سخنها را در سطح جامعه مطرح کنند. در هر حال اگر، مسائلي که بتواند رشد و کمال مطلوب انساني را تامين نمايد، اگر بر اين روش، در عرصه هاي گوناگون، مسائلي که جنبه کاربردي دارد، مسائلي که جنبه پشتوانه هاي فکري و فلسفي دارد، درست مطرح سازيم، نظام تربيتي موفقي خواهيم داشت. اما اگر هر کدام از اينها و يا همه اينها منفعل شد، ضربه پذير و منحرف شد اگر آن ارزشها و ملاکها ومعيارهايي که در صحت اين طرق و راهها نقش دارند بکار گرفته نشد، قطعا روش تربيتي ما، ناکام خواهد ماند. يکي از اصول تربيتي ما به نام تحول دروني مي باشد، چه روشهاي تربيتي در رابطه با اين بحث توصيه مي شود؟ عمده ترين مساله، توجه به مسائل دروني است. اگر به مسائل ظاهري توجه مي شود، و اگر مسائل تربيتي، مباحث ظاهري را هم مطرح مي سازد اين را بايد توجه داشت که همه اينها شاخه هايي هستند که به درون آنها برمي گردد. اگر انسان توجه به مسائل دروني را از دست داد، يک نوع تخليه اي را انجام داده است که به تعبير قرآن، گرفتار يک حالت خود فراموشي شده است. اگر جنبه باطني و دروني نيازها، مقتضيات، موانع رشد را مورد توجه قرار ندهيم، طبيعتا شخصيت انسان را از ارزشهاي اخلاقي تخليه کرده ايم و بدترين نوع از امراض روحي، مساله خود فراموشي است که انسان هويت و شخصيت دروني و آن حقيقتي که اصالتش را تشکيل مي دهد فراموش نمايد. تمام شرايع و اديان الهي، همه بطور اتفاق بشريت را به اين مسئله توجه داده اند. رسول اکرم (ص) فرموده اند: "من به عنوان آخرين پيامبر براي تکميل مباني و مسائل کرامتها و ارزشهاي اخلاقي آمده ام". اينها بدون توجه به مسائل دروني، معنا پيدا نمي کنند. اگر فرض را بر اين قرار دهيم که بحثهاي دروني و گرايشهاي دروني، مورد فراموشي قرار گيرد، قطعا با مسائل اخلاقي ما، و تربيت ديني در چالش قرار خواهد گرفت. راههايي که ما را از اين جدال و درگيري بيرون ميآورد، اين است که ما شناخت درستي از انسان پيدا کنيم انسان را در اين ظواهر محدود نسازيم و نگاهي ماترياليستي به شخصيت انسان نداشته باشيم و او را به مسائل ظاهري و مادي محدود نکنيم. اگر شناخت درست و صحيح و تعريف جامع و کاملي از مساله انسان داشته باشيم مسائل فطرت و دروني انسان آن خويشتن خويش انسان و آن چيزي که هويت اصيل انساني را تشکيل مي دهد، مورد مطالعه قرار دهيم،و به اين مسائل توجه کنيم. بر اين اساس برنامه ريزي ها را انجام دهيم و در عرصه هاي گوناگون مباحث سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، علمي و همه مسائل حضور جدي انسان را حفظ نماييم و فراموش نکنيم که تمام اينها، دانه هايي هستند که آن رشته اي که بايد اينها را به هم متصل کند مساله فضاسازي سالم براي تحولات مثبت دروني ماست و بر اين اساس فطرت خود را بيدار نماييم و متحول سازيم و در طرح هاي اخلاقي هم اين اصل فراموش نشود. اما اگر اين معنا تحقق پيدا نکرد، بطور يقين انسانيت را از حقيقت و از ارزش اصيل خود تخليه نموده ايم و او را از خود بيگانه مي سازيم. لذا روشهاي اخلاقي ما و مسائل گوناگون تربيتي ما نبايد از اين مساله غافل شود. انسان فطرتي دارد، اين فطرت را بايد بالنده کنيم و در همه عرصه ها، حضور فعال اما مشروط به اينکه اين حضورها جلوه هايي از آن بالندگي هاي دروني و دريافتهاي صحيح و درستي که انسان از خويشتن خويش دارد، آن چيزي که در مباحث عرفاني به دنبال آن هستند. همين مساله است که انسان مبادا از خود بيگانه شود و بر همين اساس که انسان بايد با خودآشنايي پيدا کند و هويت انساني خود را بشناسد، تمام مسائل اخلاقي و شيوه هاي کارکردي زندگي، بايد بر اين محور، برنامه ريزي و پايه گذاري شود. جنابعالي فرموديد که از جمله اصول تربيت اسلامي ما، مساله عقل ورزي است. باتوجه به ويژگيهاي عقل ورزي در انديشه اسلامي، چه نوع چالشي را ممکن است با وضعيت عصر موجود، به وجود بياورد؟ اگر واژه هايي که به کار مي رود از يک تعريف صحيح، درست، واحد، برخوردار باشد، هيچ نوع درگيري به وجود نمي آيد. همين واژه عقل، در مسائل ديني و فلسفي ما با تعريف روشن و خاصي به خودش مطرح است اما وقتي سراغ بعضي از تعريف هايي که در فرهنگ هاي بيگانه انجام مي گيرد، مي رويم و مي بينيم که آنها، تحولاتي را دست مي زنند و عقلانيت جامعه را به اين سمت مي کشانند که جامعه به روشي اداره شود که غيرارزشي باشد و مي گويند که عقلانيت به اين معناست. عقلانيت يعني اداره جامعه به وضع موجود و همکاري با وضع موجود و تحمل کردن شرايط فعلي. اگر عقلانيت را به اين معنابپذيريم که به معناي همکاري با وضع موجود مي باشد، تحمل وضع موجود است، آيا اين وضع موجود يک وضعيت مطلوبي است يا نامطلوب؟ ما در فرضي مي توانيم وضعيت موجود را بپذيريم که از مطلوبيت برخوردار باشند اگر شاخصهاي مطلوبيت واقعي که متناسب با فلسفه وجودي انسان است در وضع موجود حاکم نباشد، چگونه مي توانيم بپذيريم. آنچه که در مباني به عنوان عقل مطرح مي شود، با آنچه که در اصطلاحاتي که اين آقايان مطرح کرده اند، قدر مسلم دو برداشت متضاد و متعارض است. آنها مي گويند بايد با وضع موجود ساخت، و معتقدند دست زدن به هر نوع حرکتي براي تهذيب اخلاق جامعه و رفتن به سمت ايجاد يک ساختار اخلاقي، يک حرکت غيرعقلاني است و اجازه نمي دهند که افراد به سمت اين گونه ارزشها حرکت نمايند، بنابراين اين نوع برداشت از عقلانيت با آنچه که ما از مساله عقلانيت داريم، در تضاد و درگيري بيني قرار خواهند گرفت. اشتراک لفظي در واژه ها و اصطلاحات، ممکن است کار را مشکل کند. يعني ما مي گوييم عقل، آنها هم مي گويند عقل، نمي گويند ما مخالف عقل هستيم، آنها نمي گويند ما با عقل در تعارض هستيم و درگير با عقل هستيم، اين حرف را هيچکس نمي پسندد اما برداشتي که از عقلانيت دارند، غير از آن برداشتي است که ما داريم آنها مي گويند ما بايد به سمت جامعه اي بازباز حرکت کنيم، به طوري که مسائل ارزشي در آن جامعه مطرح نباشد، باز بودن اين جامعه را يک ارزش مي دانند. بحث تهذيب اخلاق بحث توجه به مباني اخلاقي، بحث ساختار جوامع انساني بر مباني اخلاقي، اينها را محکوم مي کنند و مي گويند اينها عقلانيت ندارد. اگر آنها اينگونه برداشت را از عقل کردند، آنگاه که مي گويند ما به سمت يک جامعه عقلاني حرکت مي کنيم و مدعي هستيم که جامعه ما يک جامعه عقلاني است، بايد بدانيم که مقصودشان چيست؟ عرض کردم آنها مقصودشان از عقلاني بودن اين است که جامعه بر اساس تحمل وضع موجود حرکت بکند. آنها تهذيب مباني اخلاقي جامعه را به سمت مهذب کردن مسائل غيرعقلاني مي دانند. اگر ما به اين مباني توجه داشته باشيم و اين اشتراک لفظي هايي که در بين اين الفاظ و لغات پيدا مي شود، اينها را باز کنيم و براي جامعه خودمان روشن کنيم که اگر ما مي گوييم عقل و آنها هم مي گويند عقل، تفاوت بين اين دو واژه کدام است؟ اگر ما به اين سمت برنامه ريزي کنيم مردم مان و بخصوص جوانان عزيزمان را متوجه کنيم که اينها نگويند که آنها هم به سمت عقلانيت حرکت مي کنند، پس چرا ما درگيريم؟ بدانيم که برداشت آنها از بحث عقلانيت غير از آن برداشتي است که ما داريم و من فکر مي کنم که اگر اين مساله را واقعا بازکنيم براي جوامع مختلف، خصوصا دانشگاهيان هيچکس قبول نمي کند که ما عقلانيت را به آن اصطلاحي که آنها بکار مي برند، بپذيريم. طبيعتا آن عقلانيتي را مي پذيريم که خودمان داريم. عقلانيتي که با فطرت انساني و با فسلفه آفرينش انساني، کاملا هماهنگ هست. بنابراين راه همين است که ما بتوانيم اين اشتراک لفظ را روشن کنيم، خيلي از اين اختلافها در قلم ها در بيان ها به لحاظ کاربرد الفاظي است که اشتراک لفظي دارند. لفظ يکي است، اما معاني متعدد است. لذا بايد اين معاني را درست تبيين بکنيم. قطعا جامعه ما به سمتي خواهد رفت که عقلانيتي را مي پذيرد که متناسب با رشد انسانيت ومتناسب با فلسفه انسانيت و آفرينش ما خواهد بود. مهار دروني که از اصول سياست تربيت اسلامي است با آنچه که بر فکر و فرهنگ عصر حاضر حاکم است آيا درگيري و چالشي ايجاد مي کند يا نه؟ سو ال در ارتباط با چالش، به نظر بنده اين بحث به موضوع آزادي برمي گردد. از جمله کلماتي که گرفتار اشتراک لفظي در مباحث شده است واژه "آزادي" است. ابتدا اين آزادي را بايد تبيين کرد که مقصود از اين آزادي چيست؟ امروزه همه فرهنگها و مليتها درباره آزادي بحث مي کنند و آزادي را مطلوب مي دانند، اما اين که آزادي چه هست و محتواي اين آزادي کدام است؟ مساله اي است که بايد تحقيق شود. بحث براساس استعمال واژه و کاربرد واژه نيست، کيست که از آزادي متنفر باشد همه دوست دارند آزاد باشند. نکته مهم اين است که آيا آزادي بايد متناسب با فلسفه انسانيت و رشد فطري ما باشد؟ يا اين که اين آزادي به ميدان تحرک و مقتضيات نفساني و طبيعي ما سوق داده شود! آنگاه چه نتيجه اي خواهد داد؟ اين طبيعي است که براساس آيات قرآني و بحثهاي فلسفي برهاني، انسان داراي دوگونه مقتضي است: يکي مقتضيات طبيعي و مقتضيات حيواني است. و ديگري گرايش بسيار لطيف، عميق و زيبا و جالب به جنبه هاي دروني دارد و سعي مي کند به حقيقت عالم برسد و به مبدا اوليه دست پيدا کند. بنابراين در اين جا بحث آزادي و مهار مطرح مي شود، که ما چه چيزي را بايد آزاد و چه چيزي را بايد مهار کنيم. اگر انسان اين آزادي را در عرصه هاي هوسراني ها، گرايشهاي مادي و جنبه هاي حيواني اعمال کند، اين فضاسازي براي به فعليت رسيدن اين گونه مقتضيات نتيجه اي جز حيوانيت بالفعل نخواهد داشت. کسي که در مسائل مادي، شهواني و خواسته هاي گوناگون نفساني به صورت مطلق و آزاد عمل مي کند، به تعبير قرآن، "ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبيلا" اين نوع گزينش از بحث آزادي و راه بازکردن به هر نوع شيطنت و براي هر نوع اعمال قوا و غرايز مادي بدون در نظر گرفتن يک هدف متعالي و يا قانونمند کردن و روشمند کردن صحيح انساني، نتيجه اش همان خواهد بود که چشم و گوش انسان را مي بندد. شهوت بي رويه نتيجه اش چيست؟ اگر اين شهوت و غضب کنترل نشود نتيجه اش يا در قالب يک حيوان اهلي يا به صورت درندگان يا شياطين ظاهر مي شود. به تعبير محقق سبزواري در منظومه حکمت و فلسفه، "فباعتبار خلقه الانسان ملکpsdn; او اعجمpsdn; او شيطانpsdn;" پس بايد معيارهايي در کنار آزادي وجود داشته باشد، که اگر اين آزادي درست تفسير شود آن مهارها در درون به فضاي باز و درست برمي گردد، قرآن هم در اين باره تعبير کرده است، يعني اگر انسانيت در بند هوي و هوس فرو رفت و در گرايشات خاص مادي متوقف و اسير شد، اين اسارت، اسارتي است که انسانيت را نابود مي کند واز بين مي برد و جلوي رشد عقل را مي گيرد. اميرالمو منين عليه السلام فرمود : "چقدر از عقلهايي که اسير هوي و هوسها هستند." عقلي که اسير هوي و هوس است نمي تواند رشد کند و بالندگي داشته باشد. فطرتي که در درون، خداگرايانه است و خداجويانه مي خواهد در فضاي بي نهايت پرواز کند يک فضاي لايتناهي را از درون مي طلبد که به سمت مبدا اوليه خود برگردد که : هرکسي کو باز ماند از اصل خويش بازجويد روزگار وصل خويش درواقع مي خواهد به مبدا اوليه برگردد اگر آن را اسير شهوت و اسير سبعيت و درندگي کرديم، نتيجه همان چيزي خواهد شد که در دنيا شاهد آن هستيم، مي بينيم که چگونه ستمگراني که به خون مظلومان عالم تشنه هستند نه تنها آنها را از بين مي برند بلکه سبعانه مي کشند اينها مربوط به چيست؟ مربوط به اين است که مساله مهار اين غرايز در فلسفه آنها خود را گم کرده است و چيزي به نام مهار غرايز ندارند، آنها مي خواهند آزادي را در عرصه باز جولان غرايز مطرح کنند که نتيجه اش همان مي شود که از بحثهاي انساني و عقلاني و شکوفايي فطرت ناب انساني باز مي مانند و در نتيجه چيزي خواهد شد که، به تعبير قرآن فرمودند: "آيا گمان تو اين است که اينها اکثرا شنوايي و بينايي دارند يعني آيا چشم انساني اينها باز است." بطور کلي هوي و هوس انسان را کور مي کند و نمي گذارد که فضاي مناسبي براي بحثهاي ارزشي در حوزه مسائل انساني مطرح شود و چقدر زيبا اين بحث را مي توانيم در اين بيت خلاصه کنيم که : اگر تن پروري، جانت بميرد اگر جان پروري، تن پر بگيرد بنابراين اگر بحث آزادي را در جنبه هاي مقتضيات نفساني ببريم قطعا از ارزشهاي والاي انساني بازخواهيم ماند واگر اين مطلب را در فضاهاي پاک اخلاقي و انساني ببريم بطور طبيعي، مساله و مقتضيات طبيعي و گرايشات مادي ما هم نه از بين مي رود بلکه شکل زيبا و پسنديده انساني خودش را پيدا خواهد کرد.
چالش هاي عصر حاضردر قلمرو تربيت ديني 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘v!☻lent girl✘
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان