چه شبي است !
چه لحظههاي سبک ، مهربان و لطيفي ،
گويي در زير بارانِ نرم فرشتگان نشستهام ....
ميبارد و ميبارد و هر لحظه بيشتر نيرو ميگيرد !
هر قطرهاش فرشتهاي است که از آسمان بر سرم فرود ميآيد ...
چه ميدانم؟
خداست که دارد يک ريز ، غزل ميسرايد ؛
غزلهاي عاشقانهي مهربان و پر از نوازش ...
هر قطرهي اين باران ،
کلمهاي از آن سرودهاست ...
"دکتر شريعتي"
انسان تمام خوبيها را با يک بدي فراموش ميکند ؛
ولي خدا تمام بديها را با يک خوبي فراموش ميکند...
یه احساس عجیبِ دیگه می خوام ،
همونی رو که قلبم میگه می خوام ؛
یه صبح دیگه و یه حال تازه ،
یه رویایی که آرامش بسازه ؛
یه احساس عجیبِ دیگه می خوام ،
که پیدا شه میونِ اشکِ چشمام ؛
دلم می خواد روی ابرا بشینم ،
تا دنیا رو از این بهتر ببینم ؛
خدایا قلب من پیش تو گیره ،
کنار تو همه چی بی نظیره !
می تونم غصه رو از هم بپاشم ،
می تونم عاشقِ خورشید باشم ...
کنار تو همه چی خوب میشه ،
می تونم عاشقت باشم همیشه ؛
دلم قرصه به خورشید و به ماهت ،
دلم قرصه به گرمای نگاهت ...
"محمد کاظمی"
بـِــﮧ سَـلـامـَتـﮯِ اونـایـﮯ ڪـﮧ مُـخـاطـَبِ خـاصـِشـون خـُداسـت
بـِــﮧ سـَلـامـَتـﮯِِ اونـایﮯِ ڪـﮧ شـَبـا بـِــﮧ خـُـدا شـَب بـِخـیـر مـیـگـَن
سـَلـامـَتـﮯِِ اونـایـﮯِِ ڪـﮧ صُـبـح بـایـادِخـُدا ازخـواب بیــدارمـیـشـَن
سـَلـامـَتـﮯِِ اونـایـﮯِِ ڪـﮧ خـُدا هـَمـﮧ دارُ نـَدارِشــونـﮧ
بِـبـیـن مـَنـونـیـگـا ؟! آره ...
بـﮧ سـَلـامـَتـﮯِِ مَـن ، سـَلـامـَتـﮯِِِ تـــو ... ❤
روی پـــــرده ی کعــبه ؛
این آیه حک شده اســت :
نَبِّئْ عِبَادِي أَنِّي أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــيمُ
و مـــن . . .
هنــــوز و تا همیشــه
به همین یک آیــه دلخــوشــــم :
هنــــوز و تا همیشــه
به همین یک آیــه دلخــوشــــم :
" بندگانم را آگاه کن که من بخشندهی مهــــربانم ! "
خدايـــــا ...
مدعيان رفاقت ، هر کدام تا نقطه اي همراهند ...
عده اي تا مرز منفعت ...
عده اي تا مرز مال ...
عده اي تا مرز جان ...
عده اي تا مرز آبرو ...
و همگان تا مرز اين جهان ...
تنها تويي که همواره مي ماني ... !
رهـــــايم نـکن . . .