28-07-2018، 18:28
(آخرین ویرایش در این ارسال: 28-07-2018، 18:31، توسط مـ༻؏☆جـےـیــّ◉ـב.)
[url=http://shereno.com/36243/31847/253345.html][/url]
[rtl]الهی ؛
شکستم
ببین زار و خستم
ز پا من نشستم
الهی ، امانم؛
پناهم بده
خدا؛
بی پناهم
که غرق گناهم
ببین ، پای خسته
تو دست شکسته
الهی، الهی؛
پناهم بده
به باران نشستم
ز این بی کسی ها
به غم ها فتادم
ز دلواپسی ها
الهی، امیدم؛
پناهم بده
همه چون براندند
تو من را کشاندی
همه زهر دادند
تو مرهم نهادی
الهی ، خدایم ؛
پناهم بده
ببین ، روی زردم
بگیر، دست سردم
به تو، دل چو بستم
ز غیر ...[/rtl]
[rtl]خدایا پناهم بده/جایی به من بده/که تو را بیشتر ببینم/ خانه ای روی ابرها/تا نعمت های تو را تماشا کنم و بیشتر شرمنده ی تو شوم و بدانم چه خدای خوبی دارم/هر کجا صلاح می دانی پناهم بده/بهشت را هم اگر عطا فرمایی و از من خشنود نباشی قبول نمیکنم/جایی را می خواهم تا تو را پرستش کنم،ایاک نعبد و ایاک نستعین. ...[/rtl]
[rtl]پناهم باش
در برف و باران
در ابر و طوفان
پناهم باش
در « عشق »
که توان رویارویی با ٱن را ندارم
در تنهاترین شب ها
ستاره ام باش .
رؤیای شگفت من !
در سرزمین وجودم
شهری باش ،
به وسعت دلم
ٱباد کن مرا...
یاری کن مرا
ای تمام مرا ...... ...[/rtl]
[rtl]خدایا !
شاهد سر ضمیرم باش
من از ابراز میترسم
بیا پیک امینم باش
دلم منزلگه امنیست
که خوبان را وفا دارست
تو خود منزل بیارایم
همیشه میهمانم باش
به دنیا گفته ام گه گه
که من یار دگر دارم
به ناز و عشوه می خواند
به وقتش پشتوانم باش
نگارم بر نمی تابد
زبس نامردمی دیده
دگر لبریز شد کاسه
غزل خوان نگارم باش
زبانم جز به غیر دوست
دگر همدم نمی خواهد
به وقت بی کسی هایم
رفیق و همزبانم باش
سرشکم همچو موجی خون
به جام باده می ریزد
موءثر نیست این باده
تو ...[/rtl]
[rtl]به یاد روز مرگم می نویسم
که از ترس عذابت در گریزم
به یاد لحظه های سرد و تاریک
به یادِ خاک ، تابوت ، قبرِ باریک
به یادِ سردیِ شمعِ وجودم
که در دنیا سراسر غصه بودم
نفسهایم درونِ سینه در بند
که حتی لحظه ای یادم نکردند
نمیخواهم دگر چیزی بگویم
نمی خواهم گلِ حسرت ببویم
خدایا خسته ام از واژه ی " کاش"
مرا دریاب ، پناهِ قلبِ من باش
...[/rtl]
[rtl]خداوندا خداوندا خدایا
در این دنیا منم تنهای تنها
تو که داری هوای بندگانت
پناهم باش هر دم بارالها
گنهکارم بپوشان عیب هایم
که ستّاری و می دانم من این را
هزاران بار نالیدم برایت
دو چشم خویش را کردم چو دریا
معاذالله آیا تو شنیدی
صدای بنده محتاج خود را؟
زبانم لال! کافر نیستم من
پر از حرفم پر از دردم ببخشا
گله دارم ز دست بندگانت
کجایش را بگویم ذات دانا؟!
محبّت پر کشید از بین مردم
به دنبالش هزاران کار زیبا
نماز اوّل وقت ای دریغا
نمی بینم مگر ...[/rtl]
[rtl]و چه دلتنگم امروز
نگاهش می کردم
مدام می آمد و می رفت
به دستانش خوب نگاه کن
طراوت و شادابی گذشته را فراموش کرده
چین چشمانش را دانی از چیست ؟
گویم: از لبخندهای فراوانی که در شاد کردن تو داد.
و قسم را گویم
به خالقم
که یک نفس ، حتی بی یادت نبود،
روز ، روزش است
شاد باید بود،
اما غمگینم، نه از روزش ،
نه از بودنش،
یاد باد آنان که نیستند،
آری غمگینم ، از اینکه ، خود را من دید،
فهمیدی
امشب چه غمگینم
خدایا ستاره را خواهم
بر � ...[/rtl]
دراین گوشه،دراین تاریکی غمبار
به یک رویای شیرین فکرمی کردم
به دورانی که طی شد بامن واینک جداافتاده ازمن
فکر می کردم
پرازشوق عبور از لحظه هاگشتم
وجودم آرزویی شدکه آگاهم زبی فرجامی اش اما
به شوقش زندگی کردم
به شوق بازگشت یک دم ازخوابی که می دیدم
به شوق پرکشیدن برفرازآسمانی که
پرازپروازشادی بود
خدایا!بازگردانم به آن دوران
که من یک برگ برروی درخت خانه مان بودم
پرازسبزینه ی شادی
نسیم کودکی بادستهای مهربان خویش
به من لبخندمی پاشید
ورگ ...
[rtl]خدایا خوب میدانی
من امشب از تمام روزهای تلخ و غمگین و پر از غصه
من امشب از تمام لحظه های بعدِ یک کابوس
من امشب از تمام ابرهای قبلِ یک طوفان
من امشب از تمام روزها و لحظه ها و ابرهای تیره لبريزم....
..
خدایا خوب میدانی
تمامِ من پر از حسی عجیب و گنگ
وجودم خالی از لبخند
دلم تنها و سردرگم
و چشمانم پر از باران بی تابیست ...
خداوندا
تو میدانی
فقط شاید تو میدانی
که دنیایم شده بغض و پریشانی
شب و روزم شده آه پشیمانی
تمام خوابهایم وحشت ِ کابوس و تاری ...[/rtl]
[rtl]دلم آشفته و غمگین ، میان کوله ای از غصه ، میمیرد .دلیلش را نمیدانم
پریشانم . صدای گریه و ناله ،درون سینه ام پیچیده و من در غم تنهاییم ماندم
چرا دیگر کسی از من نمی پرسد ، دلیل این همه غمهای بنهفته در سینه
چرا دیگر کسی با من نبود، هم صحبت این لحظه های سرد و پرکینه
چرا این لحظه ها با من شده دشمن ، دلیلش را نمیدانم
رهایم کن رهایم کن تو ای تنهایی و آشفته حالی
رهایم کن که میخواهم شوم از غصه ها خالی
نه تنهایی شود یارم ؛ نه این غصه شود . همدمو همرا ...[/rtl]
[rtl]خدایاتنهایم در کوچه پس کوچه های شهرم
گویی غرق شده ام در دنیای دردم
از همین حالا تا کی صبر کنم
تابه کی تحمل این دنیای نامرد کنم!
دنیای که تمامش ترس هست/غم هست ووحشت
دنیای که ترک کرد ان را ایت ا...بهجت
دنیایی که میکشدخوبی و فرد خوب را
می گذارد زنده هرچه ادم پست ونامرد را.
خدایا خلقت تو چرا اینگونه است!
همش درد و همش مرگ و ناله است !
خدایا کمی رحم کن بر این بندگان
تو خود انان را افریده ای نه من ونه دیگران
اما خدایا به حق دعا گویان میخانه ات
به ا� ...[/rtl]
[rtl]خدایا با منی انگار!
خدایا با منی انگار!
بدان من رهروت هستم
خدایا این گناهان را
ز روی شانه ام بردار
خدایا این چنین تنها
مرا بر خود که وامگذار
خدایا این من ِخسته
ز نیکی توشه کم دارم
مرا با این گناهان و سیاهی ها که جان مستان!
خدایا بی پناهم من
خدا،گمگشته حیرانم
گر این جانم تو بستانی
که دیگر راه برگشتی
بسوی تو کجا دارم؟!
خدایا فرصتی دیگر..!
الهی توشه کم دارم!
در آن دنیا پناهم باش
خدایا من تورا هر لحظه کم دارم...
خدایا بنده ات پست است
تو در و ...[/rtl]
[rtl]خدایـا , از خودم سیرم , بی تو غمگینم ...!!
چگونه در نگاهــــم عشق میمــیرد
خدایا , بی تو آشفتـــه ام
از این نامردمی هـــا بدجور دلگیرم..!!
ببین پای منم بسته ست
همــــه عالم ز من خستـه ست ..
همه حرف دل و دینم پر از درد وپر از کینـــه ست خداوندا , پناهم باش ..
اگر پیرم ..اگــــر زندگی سیرم
مپندار کفر میگویم , نگاهم خیس و غم گینست ..
نگاهی کن براهـــم , چشم انتظارم باش ...
من آن میشم کـ ...[/rtl]
پس از حمد و ستایش بر خداوند تبارک و تعالی
و تقدیر و تشکر از همه ی عزیزان و دوستان و شاعران عزیزی که به هرشکل ما را یاری داده تا هر روز این اثر نسبت به روزهای قبل بهتر و تکمیل تر گردد، مفتخرم باطلاع برسانم اجلاس شاعران " هم سُرا " برای 4 شهریور ماه 1394 به حول و قوه ی الهی قطعی شد.
امیدوارم در حضور 600 شاعر ایرانی و غیر ایرانی این اثر در جهان ماندگار گردد.
از همه ی عزیزانی که مناجاتنامه ی آنها چاپ نشده پوزش م ...
از این دنیای پوشالی
همه دردای توخالی
از این عصر و زمانه
از این یاهو
از این گوگل
مسیج ها
چت های بی فرجام
از این وایبر
تلگرام
واتساپ
مجازستان
از این ماوا
از این دنیای بی پروا
از این عصر و از این تکنولوژی ها
از این دنیای نرمِ آهنی ها
همین دنیای بی هم بودنی ها
دورنگی
گول زدن ها.
پناه بر انزوا...
میان جمعی از درد و بلاها
زلیخاهای رنگارنگ
عشق هایِ مات ومبهوتُ و پریده رنگ
از این لیلی و مجنونِ دروغین
از این شیرین و فرهاد س� ...
[rtl]الهی ؛
شکستم
ببین زار و خستم
ز پا من نشستم
الهی ، امانم؛
پناهم بده
خدا؛
بی پناهم
که غرق گناهم
ببین ، پای خسته
تو دست شکسته
الهی، الهی؛
پناهم بده
به باران نشستم
ز این بی کسی ها
به غم ها فتادم
ز دلواپسی ها
الهی، امیدم؛
پناهم بده
همه چون براندند
تو من را کشاندی
همه زهر دادند
تو مرهم نهادی
الهی ، خدایم ؛
پناهم بده
ببین ، روی زردم
بگیر، دست سردم
به تو، دل چو بستم
ز غیر ...[/rtl]
[rtl]خدایا پناهم بده/جایی به من بده/که تو را بیشتر ببینم/ خانه ای روی ابرها/تا نعمت های تو را تماشا کنم و بیشتر شرمنده ی تو شوم و بدانم چه خدای خوبی دارم/هر کجا صلاح می دانی پناهم بده/بهشت را هم اگر عطا فرمایی و از من خشنود نباشی قبول نمیکنم/جایی را می خواهم تا تو را پرستش کنم،ایاک نعبد و ایاک نستعین. ...[/rtl]
[rtl]پناهم باش
در برف و باران
در ابر و طوفان
پناهم باش
در « عشق »
که توان رویارویی با ٱن را ندارم
در تنهاترین شب ها
ستاره ام باش .
رؤیای شگفت من !
در سرزمین وجودم
شهری باش ،
به وسعت دلم
ٱباد کن مرا...
یاری کن مرا
ای تمام مرا ...... ...[/rtl]
[rtl]خدایا !
شاهد سر ضمیرم باش
من از ابراز میترسم
بیا پیک امینم باش
دلم منزلگه امنیست
که خوبان را وفا دارست
تو خود منزل بیارایم
همیشه میهمانم باش
به دنیا گفته ام گه گه
که من یار دگر دارم
به ناز و عشوه می خواند
به وقتش پشتوانم باش
نگارم بر نمی تابد
زبس نامردمی دیده
دگر لبریز شد کاسه
غزل خوان نگارم باش
زبانم جز به غیر دوست
دگر همدم نمی خواهد
به وقت بی کسی هایم
رفیق و همزبانم باش
سرشکم همچو موجی خون
به جام باده می ریزد
موءثر نیست این باده
تو ...[/rtl]
[rtl]به یاد روز مرگم می نویسم
که از ترس عذابت در گریزم
به یاد لحظه های سرد و تاریک
به یادِ خاک ، تابوت ، قبرِ باریک
به یادِ سردیِ شمعِ وجودم
که در دنیا سراسر غصه بودم
نفسهایم درونِ سینه در بند
که حتی لحظه ای یادم نکردند
نمیخواهم دگر چیزی بگویم
نمی خواهم گلِ حسرت ببویم
خدایا خسته ام از واژه ی " کاش"
مرا دریاب ، پناهِ قلبِ من باش
...[/rtl]
[rtl]خداوندا خداوندا خدایا
در این دنیا منم تنهای تنها
تو که داری هوای بندگانت
پناهم باش هر دم بارالها
گنهکارم بپوشان عیب هایم
که ستّاری و می دانم من این را
هزاران بار نالیدم برایت
دو چشم خویش را کردم چو دریا
معاذالله آیا تو شنیدی
صدای بنده محتاج خود را؟
زبانم لال! کافر نیستم من
پر از حرفم پر از دردم ببخشا
گله دارم ز دست بندگانت
کجایش را بگویم ذات دانا؟!
محبّت پر کشید از بین مردم
به دنبالش هزاران کار زیبا
نماز اوّل وقت ای دریغا
نمی بینم مگر ...[/rtl]
[rtl]و چه دلتنگم امروز
نگاهش می کردم
مدام می آمد و می رفت
به دستانش خوب نگاه کن
طراوت و شادابی گذشته را فراموش کرده
چین چشمانش را دانی از چیست ؟
گویم: از لبخندهای فراوانی که در شاد کردن تو داد.
و قسم را گویم
به خالقم
که یک نفس ، حتی بی یادت نبود،
روز ، روزش است
شاد باید بود،
اما غمگینم، نه از روزش ،
نه از بودنش،
یاد باد آنان که نیستند،
آری غمگینم ، از اینکه ، خود را من دید،
فهمیدی
امشب چه غمگینم
خدایا ستاره را خواهم
بر � ...[/rtl]
دراین گوشه،دراین تاریکی غمبار
به یک رویای شیرین فکرمی کردم
به دورانی که طی شد بامن واینک جداافتاده ازمن
فکر می کردم
پرازشوق عبور از لحظه هاگشتم
وجودم آرزویی شدکه آگاهم زبی فرجامی اش اما
به شوقش زندگی کردم
به شوق بازگشت یک دم ازخوابی که می دیدم
به شوق پرکشیدن برفرازآسمانی که
پرازپروازشادی بود
خدایا!بازگردانم به آن دوران
که من یک برگ برروی درخت خانه مان بودم
پرازسبزینه ی شادی
نسیم کودکی بادستهای مهربان خویش
به من لبخندمی پاشید
ورگ ...
[rtl]خدایا خوب میدانی
من امشب از تمام روزهای تلخ و غمگین و پر از غصه
من امشب از تمام لحظه های بعدِ یک کابوس
من امشب از تمام ابرهای قبلِ یک طوفان
من امشب از تمام روزها و لحظه ها و ابرهای تیره لبريزم....
..
خدایا خوب میدانی
تمامِ من پر از حسی عجیب و گنگ
وجودم خالی از لبخند
دلم تنها و سردرگم
و چشمانم پر از باران بی تابیست ...
خداوندا
تو میدانی
فقط شاید تو میدانی
که دنیایم شده بغض و پریشانی
شب و روزم شده آه پشیمانی
تمام خوابهایم وحشت ِ کابوس و تاری ...[/rtl]
[rtl]دلم آشفته و غمگین ، میان کوله ای از غصه ، میمیرد .دلیلش را نمیدانم
پریشانم . صدای گریه و ناله ،درون سینه ام پیچیده و من در غم تنهاییم ماندم
چرا دیگر کسی از من نمی پرسد ، دلیل این همه غمهای بنهفته در سینه
چرا دیگر کسی با من نبود، هم صحبت این لحظه های سرد و پرکینه
چرا این لحظه ها با من شده دشمن ، دلیلش را نمیدانم
رهایم کن رهایم کن تو ای تنهایی و آشفته حالی
رهایم کن که میخواهم شوم از غصه ها خالی
نه تنهایی شود یارم ؛ نه این غصه شود . همدمو همرا ...[/rtl]
[rtl]خدایاتنهایم در کوچه پس کوچه های شهرم
گویی غرق شده ام در دنیای دردم
از همین حالا تا کی صبر کنم
تابه کی تحمل این دنیای نامرد کنم!
دنیای که تمامش ترس هست/غم هست ووحشت
دنیای که ترک کرد ان را ایت ا...بهجت
دنیایی که میکشدخوبی و فرد خوب را
می گذارد زنده هرچه ادم پست ونامرد را.
خدایا خلقت تو چرا اینگونه است!
همش درد و همش مرگ و ناله است !
خدایا کمی رحم کن بر این بندگان
تو خود انان را افریده ای نه من ونه دیگران
اما خدایا به حق دعا گویان میخانه ات
به ا� ...[/rtl]
[rtl]خدایا با منی انگار!
خدایا با منی انگار!
بدان من رهروت هستم
خدایا این گناهان را
ز روی شانه ام بردار
خدایا این چنین تنها
مرا بر خود که وامگذار
خدایا این من ِخسته
ز نیکی توشه کم دارم
مرا با این گناهان و سیاهی ها که جان مستان!
خدایا بی پناهم من
خدا،گمگشته حیرانم
گر این جانم تو بستانی
که دیگر راه برگشتی
بسوی تو کجا دارم؟!
خدایا فرصتی دیگر..!
الهی توشه کم دارم!
در آن دنیا پناهم باش
خدایا من تورا هر لحظه کم دارم...
خدایا بنده ات پست است
تو در و ...[/rtl]
[rtl]خدایـا , از خودم سیرم , بی تو غمگینم ...!!
چگونه در نگاهــــم عشق میمــیرد
خدایا , بی تو آشفتـــه ام
از این نامردمی هـــا بدجور دلگیرم..!!
ببین پای منم بسته ست
همــــه عالم ز من خستـه ست ..
همه حرف دل و دینم پر از درد وپر از کینـــه ست خداوندا , پناهم باش ..
اگر پیرم ..اگــــر زندگی سیرم
مپندار کفر میگویم , نگاهم خیس و غم گینست ..
نگاهی کن براهـــم , چشم انتظارم باش ...
من آن میشم کـ ...[/rtl]
پس از حمد و ستایش بر خداوند تبارک و تعالی
و تقدیر و تشکر از همه ی عزیزان و دوستان و شاعران عزیزی که به هرشکل ما را یاری داده تا هر روز این اثر نسبت به روزهای قبل بهتر و تکمیل تر گردد، مفتخرم باطلاع برسانم اجلاس شاعران " هم سُرا " برای 4 شهریور ماه 1394 به حول و قوه ی الهی قطعی شد.
امیدوارم در حضور 600 شاعر ایرانی و غیر ایرانی این اثر در جهان ماندگار گردد.
از همه ی عزیزانی که مناجاتنامه ی آنها چاپ نشده پوزش م ...
از این دنیای پوشالی
همه دردای توخالی
از این عصر و زمانه
از این یاهو
از این گوگل
مسیج ها
چت های بی فرجام
از این وایبر
تلگرام
واتساپ
مجازستان
از این ماوا
از این دنیای بی پروا
از این عصر و از این تکنولوژی ها
از این دنیای نرمِ آهنی ها
همین دنیای بی هم بودنی ها
دورنگی
گول زدن ها.
پناه بر انزوا...
میان جمعی از درد و بلاها
زلیخاهای رنگارنگ
عشق هایِ مات ومبهوتُ و پریده رنگ
از این لیلی و مجنونِ دروغین
از این شیرین و فرهاد س� ...