23-12-2014، 11:12
ايران در دهه 40 تا50 شمسي دچار دگرگونيهاي ويژه سياسي شد بهطوري که علاوه بر ايفاء نقش حساس در منطقه خاورميانه و ايجاد منطقه ثبات، با کشورهاي همسايه روابطي دوستانه برقرار ساخت. او در اين دوران به دليل برقراري روابط حسنه با آمريکا و شرکت در پيمانهاي منطقهاي سعي کرد که بيش از پيش به عنوان بازوي پرتوان آمريکا در منطقه عمل کند و با برقراري روابطي نزديک و تنگاتنگ با کشورهاي همسايه اقتدار سياسي منطقه را به دست آورد. به ويژه آنکه جنگ سرد و درگيريهاي آمريکا و روسيه در کانال سوئز و کامبوج موجب شده بود که دولت نيکسون از دخالت مستقيم در خاورميانه چشمپوشي کند و تنها به نظارت دولتي به قول خود قدرتمند و وفادار اکتفا ورزد.
در اين دوران مشکل اصلي ايران اختلافات و درگيري با حزب بعث عراق و سوريه بود. عليالخصوص عراق که در زمينه حاکميت در شط العرب با ايران مشکل داشت. در خليج فارس نيز ايران سالهاي سال بود که از حاکميت خود بر بحرين و جزاير سهگانه دم ميزد ولي در اصل مدت 150 سال بود که هيچگونه تسلط و حاکميتي بر آنها نداشت.
بحرين از ديرباز به علت برخورداري از موقع جغرافيايي مناسب در خليج و بندرهاي طبيعي خوب اهميت داشت. ساکنان اصلي بحرين ايرانيان و فرزندان کوچندگان ايراني از ميان رودان (بينالنهرين) بودند که بعدها به علت بدي آب وهوا تعداد محدودي از عربها از جزيره عربستان به آنجا مهاجرت کردند. 1
حاکميت ايران بر بحرين از قبل از اسلام بود و در عصر هخامنشيان «گرا» ناميده ميشد. همچنين اين مرواريد خليج فارس در عصر ساساني «شماهيک» خوانده ميشد. 2 پس از اسلام نيز بحرين همچنان متعلق به ايران بود و از ايالات آن شمرده ميشد. بهطوري که اين امر را در کتب و منابع مورخين اسلامي به عينه ميتوان يافت. حمدالله مستوفي در نزهةالقلوب در سال 740 ق در شرح ايران از جزاير بحرين نام ميبرد و در فارسنامه مينويسد:
«جزايري که در بحر فارس است از جزاير... [ايالت] فارس شمردهاند و بزرگترين آنها از کثرت مردم و نعمت، جزاير کيش و بحرين است. اکنون جزيره بحرين جزو فارس است و از ملک ايران».
به هنگام آمدن اروپائيان در سده 16 به خليجفارس، بحرين تابع هرمز و خراجگزار شاهزاده آن بود. پرتغاليها پس از چنگ انداختن بر هرمز توانستند بحرين را بگيرند. شاه عباس اول پس از خاتمه دادن به غائلههاي داخلي با کمک کشتيهاي هند شرقي انگليس موفق شد پرتغاليها را ازبحرين بيرون کند. (1602م)
شايان ذکر است که پس از آنکه واسکو دوگاما دريانورد پرتغالي راه دريايي هند را از جنوب آفريقا در اواخر سده پانزدهم کشف کرد، کشورهاي دريايي اروپايي مانند پرتغال، هلند، فرانسه و بريتانيا در پي تجارت با خاور زمين به خليج فارس راه يافتند. هلنديها، فرانسويها و انگليسيها هر يک در جاي خود يک کمپاني بازرگاني در هند برپا کردند و به خليج فارس به عنوان يک شاهراه دريايي چشم دوختند.
انگليسيها نخست با برادران شرلي با شاهعباس بزرگ روابط بازرگاني برقرار کردند (1600م) و توانستند اجازه استفاده از بندر جاسک را به عنوان يک پايگاه 52 دريايي و سوختگيري کشتيهاي انگليسي به دست آورند. البته شاه عباس دستور داد که هيچگونه تأسيساتي در اين بندر برپا نشود که بعدها باعث ادعاي آنان بر مالکيت منطقه نگردد. (1777ـ1756م) 3
دولت ايران پس از آزادسازي بحرين جزيره هرمز را مرکز دادوستد قرار داد. در اواخر دوره صفويان هلنديان نيز به عنوان رقيبي پر قدرت در منطقه خليج فارس فعال شدند و با انگليسيها به رقابت پرداختند. 4
سقوط صفويان موجب پريشاني امور سياسي جنوب ايران و شکلگيري حاکميتهاي محلي و استقرار قبايل مختلف عرب در سواحل ايران شد. عربهاي هوله از جمله اين قبايل بودند که توانستند از اين دوران استفاده کرده و بحرين را به مدت چندين سال تصرف کنند. با به قدرت رسيدن نادرشاه و اقدامات گسترده او در سرکوب قدرتهاي محلي، اوضاع خليج فارس دگرگون شد. نادرشاه به حاکم فارس دستور داد تا به بحرين لشکرکشي کند و با آنکه هلنديها از کمک کردن به ايران خودداري کردند نيروهاي ايراني توانستند در غياب شيخ بحرين، آنجا را به تصرف خود در آورند و فرمانده ايراني کليد قلعههاي بحرين را به درگاه نادرشاه فرستاد. 5
در سال 1783م که ايران گرفتار جنگهاي داخلي و زدوخوردهاي خونين با جانشينان کريم خانزند بود اعراب قبيله عتوب مقيم شبه جزيره عربستان بحرين را تصرف کردند و يکي از شيوخ خود را براي حکمراني اين مجمعالجزاير منصوب کردند. اما هنگامي که آغامحمدخان قاجار توانست بنيان سلطنت و اقتدارش را تحکيم نمايد، شيخ نصرخان از رؤساي عشاير طرفدار ايران را به حکومت بحرين منصوب کرد. آغامحمدخان چند ماه قبل از اينکه به قتل برسد در اوايل 1797م به شيخ نصرخان دستور داد امنيت خليج فارس را تأمين نمايد و سلطنت مسقط را که به خاک ايران دستاندازي ميکرد گوشمالي بدهد اما قتل ناگهاني پادشاه قاجار اين نقشه را بر هم زد و سلطان مسقط همچنان يکهتاز خليج فارس باقي ماند. 6
تا هنگامي که دولت مرکزي قدرتمند بود و ميتوانست امنيت خليج فارس را تأمين کند انگليسيها به مداخلهگري در خليج فارس نميپرداختند و فقط در حوزه فعاليتهاي تجاري فعاليت ميکردند اما با شروع درگيريهاي ايران در جنگ با روسيه و قدرت گرفتن دزدان دريايي در کرانههاي جنوبي خليج فارس دولت انگلستان براي تأمين امنيت راه دريايي خود با هند دست به کار شد و رفته رفته قدرت خود را در اين بخش دريايي برقرار نمودند. به خصوص آنکه دولت ايران به علت فقدان نيرويي دريايي قادر به هيچ اقدامي در خليج فارس و دفاع از حق حاکميت اتباع خود نبود. دولت انگليس علاوه بر پاسداري از منافع بازرگاني خود ميخواست از نفوذ قدرتهاي بيگانه در خليج فارس جلوگيري کند چرا که ميتوانستند خطر عمدهاي براي هندوستان باشند. چنان که ناپلئون پس از حمله به مصر در 1798م به اميد دستيابي به هند با فتحعلي شاه وارد مذاکره شد و خواستار پايگاهي در خليج فارس براي حمله به هند گشت، انگليسيها به وحشت افتادند و با دادن وعدههاي دروغين به فتحعلي شاه او را از دادن پايگاه منصرف ساختند.
در اوايل 1819م ناخدا بروس فرمانده ناوگان انگليس در خليج فارس قراردادي با حسنعلي ميرزا فرمانفرما والي فارس امضاء کرد «تا وقتي که دولت ايران توان حفظ امنيت خليج فارس را ندارد اين امر بر عهده دولت انگليس باشد» به اين ترتيب ايران از يکي از حقوق مهم و مسلم خود در خليج فارس چشمپوشي کرد.
به دنبال امضاي اين قرارداد ناوگاني مرکب از شش کشتي جنگي و سه هزار ملوان از بمبئي عازم خليج فارس شدند. فرمانده ناوگان مزبور ژنرال سرويليام گرانت کامير بود که ابتدا رأسالخيمه را با نيروي توپخانه خود فتح کرد و سپس بقيه شيخنشينهاي جنوب خليج فارس را بدون برخورد و با مقاومت جدي، يکي بعد از ديگري تصرف نمود. 7 پس از خاتمه عمليات فرمانده نظامي انگليس با يکايک شيوخ وارد مذاکره شد. در فاصله ششم تا يازدهم ژانويه 1820 قراردادهايي با شيوخ عرب منعقد کرد که به موجب آن شيوخ يازده گانه متعهد شدند دست از جنگ و ستيز با يکديگر و راهزني دريايي بردارند. شيخ بحرين نيز در امضاي اين قرارداد شرکت نمود و اين امر مقدمه تحتالحمايگي انگلستان بر منطقه مزبور گرديد تا آنجا که در 31 مه 1861 با قراردادي مجمعالجزاير بحرين را که به تازگي در آن نفت کشف شده بود رسماً تحتالحمايه انگليس ساخت. 8
دولت ايران بلافاصله پس از اطلاع از اين قرارداد به اين عمل اعتراض کرد. اما انگلستان توجهي به اين اعتراضات نمينمود. 9 و در اين راستا حتي چند سال بعد با کمک پسر نوه شيخ خليفه (شيخ عيسي) و قيام بر عليه او حکومت بحرين را تصاحب نمود. 10
اين وضع تا روي کار آمدن رضاخان ادامه داشت. رضاخان پس از اشغال خوزستان و خاتمه دادن به کار شيخ خزعل مجدداَ دعاوي ايران بر بحرين را عنوان نمود و اختلاف ايران و بحرين را در نوامبر 1927م به جامعه ملل ارجاع داد وليکن اين اقدامات به جايي نرسيد. شناسايي عراق که تحتالحمايه انگليس بود از 20 ارديبهشت 1307 و اختلافات مرزي بين ايران و عراق، و در نهايت اختلاف بر سر شط العرب از عواملي بود که در عدم پيگيري حق حاکميت ايران بر بحرين مؤثر بود.
پس از جنگ جهاني دوم ايران يکبار ديگر ادعاهاي خود را براي حاکميت بحرين مطرح ساخت و آن را به سازمان ملل ارائه داد. در 21 آبان 1331ش بحرين به عنوان استان چهاردهم مطرح شد اما خبر خروج نيروهاي انگليسي از خليج فارس تئوري «ايجاد نيروي برتر منطقهاي» جهت کنترل خليج فارس که در آن زمان توسط کشورهاي عرب منطقه به نام خليج عربي مطرح ميشد، شاه و دولت ايران را وسوسه کرد تا در ازاي چشمپوشي از بحرين حاکميت بر جزاير سهگانه خليج فارس در تنگه هرمز (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسي) را به دست آورد. از سوي ديگر استعمارگر پير با استفاده از رجال وابسته تئوري بي اهميت بودن بحرين براي ايران را به جهت اتمام نفت خام و کم اهميت شدن بازار فروش مرواريد را در بين درباريان و دولتمردان شايع ساخت و به اين ترتيب شاه که طمع کسب مقام ژاندارمي خاورميانه را داشت در پي چارهجويي و مذاکره با انگليس برآمد. با مطرح شدن خروج نيروهاي انگليس از خليج فارس، اميرنشينهاي منطقه به تشکيل اتحاديهاي سياسي شامل بحرين، قطر و 7 اميرنشين سواحل متصالح مصمم شدند وليکن ايران در 1347ش مخالفت خود را با حضور در بحرين در اين اتحاديه اعلام داشت. 11
اظهارات پادشاه عربستان مبني بر اينکه عربها بايد جاي انگلستان را در منطقه بگيرند و استقبال از عيسي بن سلمان آل خليفه (حاکم بحرين) به عنوان يک کشور مستقل در رياض، موجبات اختلاف بين دو کشور عربستان سعودي و ايران و لغو ديدار شاه از عربستان شد. 12 بالاخره در سال 1347ش شاه ايران در مصاحبه مطبوعاتي حاکميت بحرين را منوط به خواست اهالي آنجا دانست و در نامهاي به دبيرکل سازمان ملل متحد خواستار کسب نظر و رفراندوم از مردم بحرين شد. 13 نماينده ويژه سازمان ملل پس از دو هفته تحقيق طي گزارشي اعلام کرد که «اکثريت مردم بحرين خواستار استقلال هستند.» شوراي امنيت نيز با توجه به گزارش نماينده ويژه در قطعنامه ش 278، به تاريخ 21 ارديبهشت 1349ش / 11 مه 1970م استقلال بحرين را به رسميت شناخت. 14
در آذر 1350ش به محض خروج نيروهاي انگليس از خليج فارس به دستور محمدرضا پهلوي نيروي دريايي ايران وارد سه جزيره ايراني ابوموسي، تنب بزرگ و تنب کوچک شد و آنجا را تصرف کرد. شايان ذکر است که استقلال بحرين هرگز به رفراندم گذارده نشد و پس از انقلاب اسلامي؛ در 1358ش تظاهراتي از سوي شيعيان بحرين به وقوع پيوست و مخالفتهايي انجام شد که تاکنون ادامه دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. علي زرينقلم، سرزمين بحرين از دوران باستان تا امروز، تهران، 1377، فصل اول.
2. حمدالله مستوفي، نزهتالقلوب، تهران،1362، صص 22-23 و 136- 137.
3. ماهنامه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، سال 1386، ش 244- 245، مقاله «چشمپوشي ايران از بحرين» نوشته هوشنگ مقتدر، ص 35 .
4. دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، ص 409 .
5. مهدوي، تاريخ روابط خارجي، ص 110، تهران، 1368 .
6. فريدون آدميت، جزيره بحرين، ص 113، نيويورک 1959 و زرينقلم، پيشين، ص 57 .
7. آدميت، ص 214 .
8. جهانگير قائممقامي، بحرين و مسائل خليج فارس، تهران، 1361، ص 16- 39 .
9. همان، ص 45؛ جرج ناتانيل کرزن، ايران و قضيه ايران، تهران، 1367، ج2، ص 547 .
10. احمد سديدالسلطنه، تاريخ مسقط و عمان و بحرين و قطر و روابط آنها با ايران، تهران، 1370، ص 7-236 .
11. ايرانيکا، ج 3، ص 509.
12. پيروز مجتهدزاده، امنيت و مسائل سرزميني در خليج فارس، ص 158 .
13. همان، ص 163 .
14. روزنامه آيندگان، 11 ارديبهشت 1349 .
در اين دوران مشکل اصلي ايران اختلافات و درگيري با حزب بعث عراق و سوريه بود. عليالخصوص عراق که در زمينه حاکميت در شط العرب با ايران مشکل داشت. در خليج فارس نيز ايران سالهاي سال بود که از حاکميت خود بر بحرين و جزاير سهگانه دم ميزد ولي در اصل مدت 150 سال بود که هيچگونه تسلط و حاکميتي بر آنها نداشت.
بحرين از ديرباز به علت برخورداري از موقع جغرافيايي مناسب در خليج و بندرهاي طبيعي خوب اهميت داشت. ساکنان اصلي بحرين ايرانيان و فرزندان کوچندگان ايراني از ميان رودان (بينالنهرين) بودند که بعدها به علت بدي آب وهوا تعداد محدودي از عربها از جزيره عربستان به آنجا مهاجرت کردند. 1
حاکميت ايران بر بحرين از قبل از اسلام بود و در عصر هخامنشيان «گرا» ناميده ميشد. همچنين اين مرواريد خليج فارس در عصر ساساني «شماهيک» خوانده ميشد. 2 پس از اسلام نيز بحرين همچنان متعلق به ايران بود و از ايالات آن شمرده ميشد. بهطوري که اين امر را در کتب و منابع مورخين اسلامي به عينه ميتوان يافت. حمدالله مستوفي در نزهةالقلوب در سال 740 ق در شرح ايران از جزاير بحرين نام ميبرد و در فارسنامه مينويسد:
«جزايري که در بحر فارس است از جزاير... [ايالت] فارس شمردهاند و بزرگترين آنها از کثرت مردم و نعمت، جزاير کيش و بحرين است. اکنون جزيره بحرين جزو فارس است و از ملک ايران».
به هنگام آمدن اروپائيان در سده 16 به خليجفارس، بحرين تابع هرمز و خراجگزار شاهزاده آن بود. پرتغاليها پس از چنگ انداختن بر هرمز توانستند بحرين را بگيرند. شاه عباس اول پس از خاتمه دادن به غائلههاي داخلي با کمک کشتيهاي هند شرقي انگليس موفق شد پرتغاليها را ازبحرين بيرون کند. (1602م)
شايان ذکر است که پس از آنکه واسکو دوگاما دريانورد پرتغالي راه دريايي هند را از جنوب آفريقا در اواخر سده پانزدهم کشف کرد، کشورهاي دريايي اروپايي مانند پرتغال، هلند، فرانسه و بريتانيا در پي تجارت با خاور زمين به خليج فارس راه يافتند. هلنديها، فرانسويها و انگليسيها هر يک در جاي خود يک کمپاني بازرگاني در هند برپا کردند و به خليج فارس به عنوان يک شاهراه دريايي چشم دوختند.
انگليسيها نخست با برادران شرلي با شاهعباس بزرگ روابط بازرگاني برقرار کردند (1600م) و توانستند اجازه استفاده از بندر جاسک را به عنوان يک پايگاه 52 دريايي و سوختگيري کشتيهاي انگليسي به دست آورند. البته شاه عباس دستور داد که هيچگونه تأسيساتي در اين بندر برپا نشود که بعدها باعث ادعاي آنان بر مالکيت منطقه نگردد. (1777ـ1756م) 3
دولت ايران پس از آزادسازي بحرين جزيره هرمز را مرکز دادوستد قرار داد. در اواخر دوره صفويان هلنديان نيز به عنوان رقيبي پر قدرت در منطقه خليج فارس فعال شدند و با انگليسيها به رقابت پرداختند. 4
سقوط صفويان موجب پريشاني امور سياسي جنوب ايران و شکلگيري حاکميتهاي محلي و استقرار قبايل مختلف عرب در سواحل ايران شد. عربهاي هوله از جمله اين قبايل بودند که توانستند از اين دوران استفاده کرده و بحرين را به مدت چندين سال تصرف کنند. با به قدرت رسيدن نادرشاه و اقدامات گسترده او در سرکوب قدرتهاي محلي، اوضاع خليج فارس دگرگون شد. نادرشاه به حاکم فارس دستور داد تا به بحرين لشکرکشي کند و با آنکه هلنديها از کمک کردن به ايران خودداري کردند نيروهاي ايراني توانستند در غياب شيخ بحرين، آنجا را به تصرف خود در آورند و فرمانده ايراني کليد قلعههاي بحرين را به درگاه نادرشاه فرستاد. 5
در سال 1783م که ايران گرفتار جنگهاي داخلي و زدوخوردهاي خونين با جانشينان کريم خانزند بود اعراب قبيله عتوب مقيم شبه جزيره عربستان بحرين را تصرف کردند و يکي از شيوخ خود را براي حکمراني اين مجمعالجزاير منصوب کردند. اما هنگامي که آغامحمدخان قاجار توانست بنيان سلطنت و اقتدارش را تحکيم نمايد، شيخ نصرخان از رؤساي عشاير طرفدار ايران را به حکومت بحرين منصوب کرد. آغامحمدخان چند ماه قبل از اينکه به قتل برسد در اوايل 1797م به شيخ نصرخان دستور داد امنيت خليج فارس را تأمين نمايد و سلطنت مسقط را که به خاک ايران دستاندازي ميکرد گوشمالي بدهد اما قتل ناگهاني پادشاه قاجار اين نقشه را بر هم زد و سلطان مسقط همچنان يکهتاز خليج فارس باقي ماند. 6
تا هنگامي که دولت مرکزي قدرتمند بود و ميتوانست امنيت خليج فارس را تأمين کند انگليسيها به مداخلهگري در خليج فارس نميپرداختند و فقط در حوزه فعاليتهاي تجاري فعاليت ميکردند اما با شروع درگيريهاي ايران در جنگ با روسيه و قدرت گرفتن دزدان دريايي در کرانههاي جنوبي خليج فارس دولت انگلستان براي تأمين امنيت راه دريايي خود با هند دست به کار شد و رفته رفته قدرت خود را در اين بخش دريايي برقرار نمودند. به خصوص آنکه دولت ايران به علت فقدان نيرويي دريايي قادر به هيچ اقدامي در خليج فارس و دفاع از حق حاکميت اتباع خود نبود. دولت انگليس علاوه بر پاسداري از منافع بازرگاني خود ميخواست از نفوذ قدرتهاي بيگانه در خليج فارس جلوگيري کند چرا که ميتوانستند خطر عمدهاي براي هندوستان باشند. چنان که ناپلئون پس از حمله به مصر در 1798م به اميد دستيابي به هند با فتحعلي شاه وارد مذاکره شد و خواستار پايگاهي در خليج فارس براي حمله به هند گشت، انگليسيها به وحشت افتادند و با دادن وعدههاي دروغين به فتحعلي شاه او را از دادن پايگاه منصرف ساختند.
در اوايل 1819م ناخدا بروس فرمانده ناوگان انگليس در خليج فارس قراردادي با حسنعلي ميرزا فرمانفرما والي فارس امضاء کرد «تا وقتي که دولت ايران توان حفظ امنيت خليج فارس را ندارد اين امر بر عهده دولت انگليس باشد» به اين ترتيب ايران از يکي از حقوق مهم و مسلم خود در خليج فارس چشمپوشي کرد.
به دنبال امضاي اين قرارداد ناوگاني مرکب از شش کشتي جنگي و سه هزار ملوان از بمبئي عازم خليج فارس شدند. فرمانده ناوگان مزبور ژنرال سرويليام گرانت کامير بود که ابتدا رأسالخيمه را با نيروي توپخانه خود فتح کرد و سپس بقيه شيخنشينهاي جنوب خليج فارس را بدون برخورد و با مقاومت جدي، يکي بعد از ديگري تصرف نمود. 7 پس از خاتمه عمليات فرمانده نظامي انگليس با يکايک شيوخ وارد مذاکره شد. در فاصله ششم تا يازدهم ژانويه 1820 قراردادهايي با شيوخ عرب منعقد کرد که به موجب آن شيوخ يازده گانه متعهد شدند دست از جنگ و ستيز با يکديگر و راهزني دريايي بردارند. شيخ بحرين نيز در امضاي اين قرارداد شرکت نمود و اين امر مقدمه تحتالحمايگي انگلستان بر منطقه مزبور گرديد تا آنجا که در 31 مه 1861 با قراردادي مجمعالجزاير بحرين را که به تازگي در آن نفت کشف شده بود رسماً تحتالحمايه انگليس ساخت. 8
دولت ايران بلافاصله پس از اطلاع از اين قرارداد به اين عمل اعتراض کرد. اما انگلستان توجهي به اين اعتراضات نمينمود. 9 و در اين راستا حتي چند سال بعد با کمک پسر نوه شيخ خليفه (شيخ عيسي) و قيام بر عليه او حکومت بحرين را تصاحب نمود. 10
اين وضع تا روي کار آمدن رضاخان ادامه داشت. رضاخان پس از اشغال خوزستان و خاتمه دادن به کار شيخ خزعل مجدداَ دعاوي ايران بر بحرين را عنوان نمود و اختلاف ايران و بحرين را در نوامبر 1927م به جامعه ملل ارجاع داد وليکن اين اقدامات به جايي نرسيد. شناسايي عراق که تحتالحمايه انگليس بود از 20 ارديبهشت 1307 و اختلافات مرزي بين ايران و عراق، و در نهايت اختلاف بر سر شط العرب از عواملي بود که در عدم پيگيري حق حاکميت ايران بر بحرين مؤثر بود.
پس از جنگ جهاني دوم ايران يکبار ديگر ادعاهاي خود را براي حاکميت بحرين مطرح ساخت و آن را به سازمان ملل ارائه داد. در 21 آبان 1331ش بحرين به عنوان استان چهاردهم مطرح شد اما خبر خروج نيروهاي انگليسي از خليج فارس تئوري «ايجاد نيروي برتر منطقهاي» جهت کنترل خليج فارس که در آن زمان توسط کشورهاي عرب منطقه به نام خليج عربي مطرح ميشد، شاه و دولت ايران را وسوسه کرد تا در ازاي چشمپوشي از بحرين حاکميت بر جزاير سهگانه خليج فارس در تنگه هرمز (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسي) را به دست آورد. از سوي ديگر استعمارگر پير با استفاده از رجال وابسته تئوري بي اهميت بودن بحرين براي ايران را به جهت اتمام نفت خام و کم اهميت شدن بازار فروش مرواريد را در بين درباريان و دولتمردان شايع ساخت و به اين ترتيب شاه که طمع کسب مقام ژاندارمي خاورميانه را داشت در پي چارهجويي و مذاکره با انگليس برآمد. با مطرح شدن خروج نيروهاي انگليس از خليج فارس، اميرنشينهاي منطقه به تشکيل اتحاديهاي سياسي شامل بحرين، قطر و 7 اميرنشين سواحل متصالح مصمم شدند وليکن ايران در 1347ش مخالفت خود را با حضور در بحرين در اين اتحاديه اعلام داشت. 11
اظهارات پادشاه عربستان مبني بر اينکه عربها بايد جاي انگلستان را در منطقه بگيرند و استقبال از عيسي بن سلمان آل خليفه (حاکم بحرين) به عنوان يک کشور مستقل در رياض، موجبات اختلاف بين دو کشور عربستان سعودي و ايران و لغو ديدار شاه از عربستان شد. 12 بالاخره در سال 1347ش شاه ايران در مصاحبه مطبوعاتي حاکميت بحرين را منوط به خواست اهالي آنجا دانست و در نامهاي به دبيرکل سازمان ملل متحد خواستار کسب نظر و رفراندوم از مردم بحرين شد. 13 نماينده ويژه سازمان ملل پس از دو هفته تحقيق طي گزارشي اعلام کرد که «اکثريت مردم بحرين خواستار استقلال هستند.» شوراي امنيت نيز با توجه به گزارش نماينده ويژه در قطعنامه ش 278، به تاريخ 21 ارديبهشت 1349ش / 11 مه 1970م استقلال بحرين را به رسميت شناخت. 14
در آذر 1350ش به محض خروج نيروهاي انگليس از خليج فارس به دستور محمدرضا پهلوي نيروي دريايي ايران وارد سه جزيره ايراني ابوموسي، تنب بزرگ و تنب کوچک شد و آنجا را تصرف کرد. شايان ذکر است که استقلال بحرين هرگز به رفراندم گذارده نشد و پس از انقلاب اسلامي؛ در 1358ش تظاهراتي از سوي شيعيان بحرين به وقوع پيوست و مخالفتهايي انجام شد که تاکنون ادامه دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. علي زرينقلم، سرزمين بحرين از دوران باستان تا امروز، تهران، 1377، فصل اول.
2. حمدالله مستوفي، نزهتالقلوب، تهران،1362، صص 22-23 و 136- 137.
3. ماهنامه اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، سال 1386، ش 244- 245، مقاله «چشمپوشي ايران از بحرين» نوشته هوشنگ مقتدر، ص 35 .
4. دايرهالمعارف بزرگ اسلامي، ص 409 .
5. مهدوي، تاريخ روابط خارجي، ص 110، تهران، 1368 .
6. فريدون آدميت، جزيره بحرين، ص 113، نيويورک 1959 و زرينقلم، پيشين، ص 57 .
7. آدميت، ص 214 .
8. جهانگير قائممقامي، بحرين و مسائل خليج فارس، تهران، 1361، ص 16- 39 .
9. همان، ص 45؛ جرج ناتانيل کرزن، ايران و قضيه ايران، تهران، 1367، ج2، ص 547 .
10. احمد سديدالسلطنه، تاريخ مسقط و عمان و بحرين و قطر و روابط آنها با ايران، تهران، 1370، ص 7-236 .
11. ايرانيکا، ج 3، ص 509.
12. پيروز مجتهدزاده، امنيت و مسائل سرزميني در خليج فارس، ص 158 .
13. همان، ص 163 .
14. روزنامه آيندگان، 11 ارديبهشت 1349 .