امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حل مشکل ازدواج و اشتغال!

#1
جناب حجت الاسلام معمار منتظرین ، بیش از 21 سال است که به لطف خدا و عنایات حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها صبحهای پنجشنبه در منزلشان جلسه حدیث کساء برپاست. ایشان در باب برپا داشتن حدیث کساء بسیار اصرار داشته و نکات ارزشمندی از راز و رمز این حدیث را در صحبتهای خود بیان می کنند. از جمله نکاتی که ایشان از حدیث کساء برداشت کرده اند آن است که در این حدیث حضرت فاطمه سلام الله علیها بی واسطه از گفتگوی خداوند با ملائکه و جبرئیل نقل حدیث می کنند و این امر نشان دهنده مقام والای حضرت زهرا سلام الله علیها است. از جمله خاطرات چشم گیری که ایشان درباره آثار شگفت حدیث کساء نقل می کنند این خاطره است :
یکی از دوستان ما که اهل زواره اصفهان بود برایم نقل کرد که دختری داشتم که سالها در جامعه الزهرای قم درس خوانده بود و مدرک کارشناسی الهیات داشت. خیلی دوست داشتم که همسری سید و با تقوا و از خانواده ای معتبر برای او پیدا شود. خواستگاران بسیاری هم برای دخترمان می آمد ولی هیچ یک از آنها این شرایط را نداشتند. نذر کردم که چهارده شب متوالی حدیث کساء را برای برآورده شدن این خواسته قرائت کنم. در چهاردهمین شب ، خانواده ای از تهران تماس گرفتند و خواستند که برای خواستگاری به منزل ما بیایند. آن شب خجالت کشیدم از خانواده داماد بپرسم آیا از سادات هستند یا نه ؟ به هر روی قراری گذاشته شد و آن خانواده همراه پدربزرگ داماد به خانه ما در زواره آمدند. در میان صحبتها پدربزرگ داماد گفت : خدمت رسیدیم تا دختر شما را برای آقا سید احمد کسائیان خواستگاری کنیم. همین یک جمله دربردارنده نشانه هایی بود از اینکه توسل به حدیث کساء مورد قبول قرار گرفته است. یکی آنکه آن خانواده از سادات بودند و مهمتر از آن نام خانوادگی آنان کسائیان بود و تماس آنها با خانواده هم در چهاردهمین شب نذر انجام گرفته بود.
به هر روی این ازدواج سر گرفت. پس از چندی دخترم برای ادامه زندگی به تهران رفت.. چند ماه گذشت. دخترم با خانواده تماس گرفت و گفت در این چند ماه هر چه دنبال کار گشته ام کاری پیدا نکرده ام ؛ من با داشتن مدرک کارشناسی الهیات از اینکه در خانه بنشینم خسته شده ام... من بار دیگر به حدیث کساء متوسل شدم. پس از چند روز دخترم تماس گرفت و گفت که مساله اشتغالم نیز با اوضاع کنونی اشتغال در شهر تهران درست شد. داستان از این قرار بود که فردای روزی که من حدیث کساء را به منظور حل مشکل دخترم خواندم ، دخترم به مجلس زنانه ای که در همسایگی او بوده می رود. دخترم می گفت مجلس خیلی سرد و بی حال بود و من که قبلا سابقه تبلیغ در اهواز داشتم و خداوند هم نفس گرمی به من داده بود از صاحبخانه برای خواندن روضه اجازه گرفتم. او هم اجازه داد و با روضه خوانی و صحبتهای من مجلس گرم شد. صحبتهای من با استقبال شرکت کنندگان روبرو شد. پس از پایان جلسه صاحب مجلس از من پرسید شما کجا ساکن هستید ؟ گفتم من همسایه شما هستم و به تازگی به تهران آمده ام و از جامعه الزهرای قم لیسانس الهیات گرفته ام. صاحبخانه از شغل من پرسید. در جواب گفتم در این چند ماه که به تهران آمده ام هنوز موفق به پیدا کردن شغل مناسبی نشده ام. در اینجا صاحبخانه که خود مدیر دبیرستان دخترانه ای بود از من خواست به عنوان معلم تربیتی در آنجا مشغول به کار شوم. جالب آنکه نام آن دبیرستان دخترانه نیز دبیرستان کساء بود.
تشرف به محضر امام زمان با خواندن حدیث شریف کساء
یکی از سادات بزرگوار و روضه خوانهای خوب امام حسین علیه السلام که امام جماعت مسجدی را در اصفهان برعهده دارد می گفت :
خدمت یکی از علمای بزرگ اصفهان رسیدم. ایشان به من فرمودند آمادگی دارید به مجلس روضه ای در خارج شهر بروید ؟ سپس صاحب مجلس را که از بازاریان اصفهان بود به من معرفی کردند.. اعلام آمادگی کردم و به آن مجلس رفتم. خانه ای که در آن روضه برقرار بود بالاتر از بیمارستان قلب شهید چمران و از مرکز شهر بسیار دور بود. هوا هم سرد و جاده بسیار لغزنده بود ، به همین دلیل با احتیاط و آرام حرکت می کردم. با این حال ماشین به ناگاه شروع به چرخیدن دور خود کرد. ترس شدیدی مرا فرا گرفت. توسلی به حضرت زهرا سلام الله علیها پیدا کردم. یکباره ماشین ایستاد و به طور مستقیم در جاده قرار گرفت. با نیم ساعت تاخیر به مجلس رسیدم. اهل مجلس از رنگی که به چهره داشتم متوجه شدند که برایم اتفاقی افتاده است. حادثه را برای آنان شرح دادم و گفتم به من الهام شده که امشب در این مجلس حدیث کساء بخوانم. چراغها را خاموش کردند. خواندن حدیث کساء نیم ساعتی به طول انجامید. نیم ساعت هم روضه خوانی طول کشید. جلسه یک حال استثنایی پیدا کرده بود. صدای ضجه و شیون مرد و زن بلند بود. در حال توسط گفتم : یقینا عنایتی به مجلس شده است و از مردم خواستم تا در حق خودشان و من دعا کنند.
پس از پایان مراسم چراغها را روشن کردند. در اثر شدت گریه همه چشمها قرمز شده بود. سفره را انداختند و مقداری غذا برای خانواده من جدا گذاشتند. هنگام برگشت در آن بیابان یخ بندان و تاریک تنها صدای سگ ها به گوش می رسید. حس غریبی به من دست داده بود. خطاب به امام زمان علیه السلام عرض کردم ای آقا ! عده ای آنچنان وضع زندگیشان خوب است که هر ساله مکه ، شام ، کربلا و مشهد و... می روند. ولی من باید در این بیابان به عشق شما با این سرما و یخ بندان و خطرات دست و پنجه نرم کنم و از همه آن نعمتها محروم باشم. نه کربلایی ، نه مکه ای و نه زیارت شما. نه در خواب و نه در بیداری... خدا می داند آن شب چه حالی داشتم. ساعت یک بعد از نیمه شب بود که به خانه رسیدم. همان شب یکی از حاجی های محترم که حالات خوبی داشت و برای امام حسین علیه السلام مجالس عزاداری برپا می کرد فوت کرده بود. نماز لیله الدفن او را خواندم و چون به رد امانات حساس هستم همان شب ظرفهای غذایی را که به من داده بودند شستم و آماده کردم تا فردا به صاحبش بازگردانم. پس از آن به رختخواب رفتم. در اثر خواندن حدیث کساء و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها در عالم خواب دیدم که در مکه خدمت آقایی هستم که بسیار زیبا و نورانی است. آن آقا روی سنگها به سجده افتاده و حال دعا و انابه عجیبی داشتند. من صورت آن آقا را نمی دیدم، اما به من الهام شد که به آن آقا سلام کنم ، تا در موقع جواب صورتشان را ببینم. سلام کردم ؛ برای جواب سر از زمین برداشتند و پس از آن از زمین برخاستند و به راه افتادند. کسی همراه ایشان بود. من هم همراه آنان حرکت کردم. به فکر افتادم که وقت نماز است. باید خود را آماده کنم تا با آن شخصیت بزرگوار نماز بخوانم. در همین حال از خواب بیدار شدم. گریه ای عجیب مرا فرا گرفت. با اینکه خیلی کم خواب می بینم ، پس از دو ساعت گریه بار دیگر خوابم برد. دوباره در خواب آن آقا را دیدم؛ در حالی که عمامه و لباسهای رسول خدا را به تن داشتند و چند نفر با ایشان بودند. من روی پله دوم منبر نشسته بودم. حضرت از جلوی من رد شدندو توجهی به من کردند و لبخندی زدند. مجددا از خواب برخاستم و از شدت ذوق ، بی تابی و گریه می کردم و در فکر بودم که تعبیر این خواب چیست.
پانزده روزی از این واقعه گذشت ؛ از خانه همان کسی که در آن حدیث کساء خوانده بودم به من تلفن زدند و خود را معرفی کردند و گفتند آقایی تصمیم گرفته فیش مکه خود را به شما واگذار کند و پول گوسفند قربانی و پنجاه هزار تومان برای مخارج سفر را هم به عهده بگیرد. وقتی آن بنده خدا این مطلب را برای من شرح داد بدنم شروع به لرزیدن کرد. نشستم و شروع کردم به گریستن و عرض کردم : ای آقا ! با توسل به حدیث کساء زیارت شما و مکه نصیبم شد. به دنبال این عنایت توفیق یافتم خانواده و بچه هایم را هم به مکه ببرم.
پس از آن متوجه شدم با عنایات متعددی که به وسیله برپایی مجلس حدیث کساء و روضه حضرت زهرا سلام الله علیها به مردم آن منطقه شده، روضه ای که بنا بود فقط یک سال برقرار باشد سالها ادامه یافته است.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation علت حرام بودن ازدواج موقت در میان اهل سنت در اسلام
  آیا سِنّی كه برای ازدواج دختران گذاشته اند متناسب است؟
Star آیت الله نوری همدانی: گرانی مشکل جدی مردم است
Star آیت‌الله مکارم شیرازی: ازدواج کمتر از ۱۳ سال دارای مفاسد و باطل است
  آيا شيطان ازدواج کرده است ؟
  یک بام و دو هوای قوانین ازدواج
  داستان ازدواج حضرت قاسم علیه السلام در کربلا
  آيا انگيزه پيامبر (ص) در ازدواج با خديجه (س)، ثروت وی بود؟
  دلیل رغبت حضرت خدیجه (س) برای ازدواج با پیامبر (ص) چه بود؟
  حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر (ص) ازدواج کرده بودند؟

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان