03-11-2014، 18:34
ما نباید به این ادعا که می گوید مسیحیت در مسیحی کردن مسلمان ها، با ناکامی مواجه شده است، توجه کنیم؛ این ادعا یا دروغی است که عمداً علم شده تا مسلمان ها را در خواب خرگوشی نگاه دارد و آنها را متوجه این خطر جدی نسازد یا برخاسته از توهماتی است که افراد بی خبر از همه جا، آن را تکرار می کنند.
خطرناک ترین پدیده ای که مسلمانان مقیم اروپا با آن روبه رو هستند، «تبشیر» (تبلیغ مسیحیت و فراخوانی به دین مسیح) است که توانسته در بسیاری از آنان، کارگر افتد. این سخن نه به گزاف که با چشمان خویش آن را دیده و تجربه کرده ام. من بارها به فرانسه سفر کرده و جوانان مسلمان بسیاری را دیده ام که مسیحی شده و حتی بیشتر از خود مسیحیان، مسیحی گشته اند! و نکتة خطرناک اینکه، آنها از مخاطب تبشیر، خود تبدیل به عامل آن [یعنی مبلغ مسیح] گشته اند.
مسیحیان در کشورهای مغرب عربی، برای رسیدن به اهداف خود، روی این دسته از جوانان مسلمان تازه مسیحی شده، حساب می کنند؛ چون در این کار، از مسیحیان غربی، توانایی بیشتری دارند؛ نامه نگاری های عربی آنان [مسیحیان] با شهروندان این کشورها، به وسیلة مغربی های مقیم اروپاست که معمولاً نیز دارای امضاهایی با نام اسلامی و مغربی هستند.
ما نباید به این ادعا که می گوید مسیحیت در مسیحی کردن مسلمان ها، با ناکامی مواجه شده است، توجه کنیم؛ این ادعا یا دروغی است که عمداً علم شده تا مسلمان ها را در خواب خرگوشی نگاه دارد و آنها را متوجه این خطر جدی نسازد یا برخاسته از توهماتی است که افراد بی خبر از همه جا، آن را تکرار می کنند و متوجه توطئه های خطرناکی که هم اینک در آفریقا به طور کلی و شمال آن به طور اخص، تدارک می شود و آنچنان آشکار و رسواست که جز بر آدم های ساده لوح یا احمق، بر کسی پوشیده نمانده، نیستند.
تاریخ، حکایت از آن دارد که بسیاری از کشورهای اسلامی، با تبشیر و تبلیغات مسیحیت، تبدیل به کشورهای مسیحی شده و هویت اسلامی خود را گم کرده اند و مسلمانان باقی مانده در آنها، گرفتار پتک تبشیر داخل از یک سو و سندان توطئه های خارجی از سوی دیگر گشته اند.
به عنوان مثال می توان از فیلیپین نام برد که در آغاز، عبارت از مجموعة مملکت های اسلامی بود و مسیحیان تنها اقلیتی را در آن تشکیل می دادند، ولی اکنون، کشوری مسیحی است که اکثریت شهروندان آن مسیحی هستند و مسلمانان تبدیل به اقلیتی با چنان بدبختی هایی شده اند که نیاز به تکرار بیان آنها و سیاه کردن کاغذ نیست و به اصطلاح آنچه عیان است، چه حاجت به بیان است! و در مورد بسیاری از قبایل آفریقایی که ابتدا مسلمان بوده و سپس مسیحی گشته اند، هرچه بگوییم کم است.
به علت وجود مسلمانان مغربی مقیم اروپا، کار تبشیر و تبلیغ مسیحیت در مغرب عربی [شامل کشورهایی چون الجزایر، مراکش، تونس، لیبی و موریتانی]، روال خطرناکی به خود گرفته و پیروزی های چشمگیری به دست آورده است و کار به جایی رسیده که آنها در پی ایجاد اقلیتی مسیحی در این منطقه هستند. معلوم است که چنین اقلیتی در صورت تحقق این هدف، چه خواست هایی را مطرح خواهند کرد و این خواست ها مسلماً دارای پیامدهای وخیمی است.
بنابراین، ما وظیفه داریم این مسئله را در چارچوب توجه هر چه جدی تر به شیوه های جدید تبشیر [مسیحی کردن دیگران] که از سوی اعراب مسیحی شدة مقیم اروپا و فعالان در شمال آفریقا در حال اجراست، مورد بحث و مطالعه قرار دهیم. در بررسی پیش رو، به برخی راه های خطرناکی اشاره خواهیم کرد که از طریق آنها حرکت تبلیغی مسیحیت، تلاش پی گیری را در شمال آفریقا در پیش گرفته و متأسفانه حکایت از ناکامی طرح های اسلامی در رویارویی با این یورش ددمنشانه دارد. مسلمانان در این گیر و دار بیشتر به درگیری های بیهوده میان یکدیگر، تلاش های بی ثمر و پخش اندیشه ها و افکاری می پردازند که به جای خدمت به امت و وحدت و تحکیم و تقویت آن، جز تفرقة مسلمانان و پراکندگی هرچه بیشتر آنها، حاصلی ندارد.
راه های پیش گفته از این قرارند:
۱) بهره گیری از اصول اسلامی در تبشیر،
۲) استدلال مبلغان تبشیری به قرآن کریم،
۳) پنهان شدن با نام های اسلامی در این رویکرد،
۴) ایجاد شک و تردید در آیات قرآن کریم،
۵) بهره گیری از ارسال کتاب و اعطای جایزه،
۶) دعوت به بازدید و دیدارهای حضوری،
۷) پافشاری در نامه نگاری.
۱) بهره گیری از اصول اسلامی در تبشیر
از جمله برنامه های برملا شدة تبشیریان مسیحی، آن است که مبلغان تبشیری، از کاستی های تمدنی و ضعف های فرهنگی مسلمانان سوءاستفاده کرده، از اصول اساسی اعتقادات مسلمانان به منظور ورود به عرصة باورهای اسلامی، بهره گیری می کنند تا پایه های آن را متزلزل، اساسش را ویران و کانالی برای نفوذ عقاید مسیحی ـ که منطق سلیم، آن را رد می کند و خردمندان آن را نمی پذیرند ـ با پوشش های آشنا برای مخاطب عرب و مسلمان، فراهم کنند.
چند مثال، موضوع را روشن تر می کند؛ یک مرکز تبلیغی ـ تبشیری مسیحی وجود دارد که خود را «انستیتو بین المللی پژوهش و تبلیغ» می نامد و انجیل مرقس را بدون کمترین اشاره به اینکه «انجیل» است و تنها به عنوان «داستان حضرت عیسی» به صورت جزوة کوچکی منتشر و از راه نامه نگاری به ویژه به مقصد شمال آفریقا و آدرس مغربی های مقیم کشورهای اروپایی، به طور رایگان، پخش می کند. در پیشگفتار این جزوه با عبارت های جذابی چون «ای برادر عرب!» و «برادران عرب!» برخورد می کنیم. ولی از همه خطرناک تر اینکه این پیشگفتار با عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع می شود و با دعایی که برای مسلمانان آشناست و در نماز و ادعیة خود آن را تکرار می کنند. یعنی: «لا إله إلّا الله له الحمد و منه الانعام و الجود و الهدایة» همراه می شود و با عبارت مألوف اسلامی یعنی: «آمین یا رب العالمین»، ختم می گردد.
از آنجا که نام «یسوع» بیانگر محتوای مسیحی آن است، در تمام صفحات انجیل گمراه کنندة مزبور، نام «یسوع» با نامی که از نظر مسلمانان هیچ شک و شبهه ای برنمی انگیزد و کاملاً برای او عادی است، یعنی «عیسی» تعویض می گردد!!
از دیگر نمودهای گمراه سازی در این تبلیغات، ارائة «عهد جدید» نه با نام مشهور و معروف انجیل، بلکه با معنی و مدلول لغوی آنکه در اصل یونانی است، می باشد. آنها «انجیل لوقا» را با عنوان «الاخبار السارة» (خبرهای خوش) بدون هیچ پیشگفتار یا دیباچه ای حاوی اشاره ای به این جایگزین اسمی یا علت عدول از نام مشهور و آشنا برای همگان و چسبیدن به مفهوم لغوی یونانی آنکه تنها برای متخصصان بررسی کتاب مقدس آشناست، منتشر کردند.
مبلغان مسیحی از شهر «لیون» (Luynes) فرانسه، نامه ای برای یک دختر چهارده سالة مراکشی، ساکن شهر «سلا» فرستادند: این نامه، دارای پیوستی چاپ شده با عنوان «الله اکبر» و این عبارت ها بود: «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله ربّ العالمین، خالق کلّ الأشیاء بکلمـ[، و صلاً و تسبیحاً و شکراً و سجوداً، لمن صنعنا من ترابٍ و خلقنا علی صورته، فابدع تصویراً ان فی ذلک لآیات لقوم یعقلون، و أشهد أن لا إله إلّا هو، الواحد الأحد، الفرد الصمد، لا شریک له، هو ینقذ من الضلال و یوفّق للصواب و یهدی إلی الصراط المستقیم».
از شهر «مالاگا» در اسپانیا، مجله ای با عنوان «الاشبال» (بچه شیران) منتشر می شود که مخاطب آن کودکان مغرب عربی به قصد مسیحی کردن آنهاست. این مجله با بسم الله قرآنی آغاز می شود و برای اثبات صحت باورها و آموزه های مسیحیت، به گونه ای فریبکارانه به آیات قرآنی استناد می کند. قصد این مجله، کشاندن کودکان مسلمان به مسیحیت به شیوه ای است که گمان کنند اسلام چنین آموزه هایی داشته و در راه این دین گام برمی دارند.
۲) استدلال مبلّغان تبشیری به قرآن کریم
همچنان که ممکن است این فریبکاری، شکل دیگری به خود گیرد و مثلاً اظهاراتی دروغ و نسبت های ناروایی به قرآن باشد، مثل ادعای اینکه قرآن در مورد حضرت مسیح با آنچه که در کتاب مقدس آمده، کاملاً همخوانی دارد؛ در کتاب «صلب المسیح و قیامته» (به صلیب کشیدن مسیح و رستاخیز او)، نوشتة «ژان جلکرایست» آمده است: «کتاب مقدس و قرآن می گویند: حضرت مسیح طیّ حضور سه ساله در فلسطین، معجزه های بزرگ و فراوانی داشته است».۱
حال اگر بپذیریم که قرآن و کتاب مقدس متّفق القولند که حضرت مسیح معجزه های بزرگی داشته است،۲ در کجای قرآن اشاره شده که حضور او در فلسطین به مدت سه سال بوده است؟!
در همین کتاب، در خصوص داستان حضرت یونس(ع) نیز به قرآن کریم (سورة صافات، آیات ۱۳۹ ۱۴۸) استناد شده تا مقایسه ای با آیة یونان۳ پیامبر ـ که مورد استدلال حضرت مسیح در اثبات رستاخیز وی («انجیل متی» ۳۹: ۴۰ ۱۲ و «سفر یونان»، ۸: ۶ ۴) است؛ صورت داده باشد؛ آنگاه می نویسد: «طبق آنچه که در قرآن و در کتاب مقدس آمده است، مسیح معجزه ها و شگفتی های متعددی در میان ملت اسرائیل داشته است: (سورة مائده، آیة ۱۱۰)، «اعمال رسولان ۲۲:۲».۴
و در پاسخ به جزوة «احمد دیدات» با عنوان «قیامة أم انعاش» که در آن سعی کرده ثابت کند حضرت مسیح زنده از بالای صلیب فرود آمد، ژان جلکرایست این نظریه را رد کرده، می گوید: این نظریه فاقد هرگونه پایه و اساس درست نه در کتاب مقدس و نه در قرآن است و مسیحیان و مسلمانان هر دو، از آن تبرّی جسته اند و تنها فرقه ای که این نظریه را پذیرفته، فرقة «احمدیه» است که در پاکستان تهمت غیرمسلمان بودن به آن وارد شده است».۵ و ادامه می دهد: «من مطمئن هستم که مسلمانان هوشیار اینک متوجه شده اند که «احمد دیدات» با کتاب های مقدس مسیحی آشنایی حقیقی ندارد».۶
و در پاسخ به پرسش: «چه کسی سنگ را غلتاند؟» (سنگ روی قبر یسوع پس از به صلیب کشاندن ادعایی)، می گوید: «همة مسلمانان به خداوند و فرشتگان ایمان دارند (سورة بقره، آیة ۲۸۵) و قرآن می پذیرد که فرشتگان بودند که برای ویران ساختن شهری که «لوط» در آن ساکن بود، اقدام کردند (سورة عنکبوت، آیات ۳۱ ۳۴) و این شهر همان «سدوم» است که در کتاب مقدس از آن یاد شده است.۷
آنگاه نتیجه گیری غلطی می کند به این مضمون که: «قرآن، نه تنها ایمان به وجود ملائکه، بلکه ایمان به قدرت و تحکّم آنان بر امور مردم و زمین را برای مسلمانان مسلّم می داند و بنابراین هیچ مسلمانی وجود ندارد که به این سخن انجیل معترض باشد: یکی از فرشتگان بود که سنگ را غلتاند».۸
و در کتاب «دربارة مسیح چه فکر می کنید؟»،۹ آمده است: «داود پیامبر با گریه و زاری آمرزش خواست، ابراهیم خلیل نیز از درگاه خداوند مغفرت طلبید، ولی اگر در کتاب مقدس یا قرآن جستجو کنید هرگز دلیل یا آیه ای مبنی بر مغفرت طلبی از سوی حضرت مسیح حتی برای یک بار، نخواهید یافت».۱۰
هرچند قرآن مجید خود می گوید:
«مسیح از اینکه بندة خداوند باشد، هرگز سرباز نمی زند و فرشتگان مقرب نیز و هر که از بندگی او سرباز زند و سرکشی کند، زودا که آنان همه را (روز رستخیز) نزد خویش گِرد آورد».۱۱
عدم استنکاف آن حضرت (مسیح(ع)) دلیل بر خضوع کامل و نهایت بندگی خداوند متعال است که خود، مستلزم فراوانی آمرزش طلبی و طلب توبة دائمی است. مسیحیت بر آن است که آمرزش طلبی از نعمت های خداوندی است و به بیان کشیش «اسکندر جدید» «... آمرزش طلبی، با نعمت به دست می آید»۱۲ و مفاد آیة کریمه دربارة حضرت عیسی(ع) نیز همین است:
« او جز بنده ای نبود که به او نعمت دادیم و او را برای بنی اسرائیل، نمونه ای قرار دادیم».۱۳
آنها [مبلغان مسیحی و تبشیری] حتی عقاید و آموزه های مسیحیت را نیز با استفاده از قرآن کریم ثابت می کنند که تناقض آشکاری است و استدلالشان را از هرگونه صداقت و اخلاصی، تهی می سازد.
پرسشی که در اینجا مطرح می شود، این است که، چه هنگام مسیحی ها، در اثبات عقاید خویش، به قرآن کریم استناد می کردند؟
این، پرسش شبهه انگیز دیگری را در پی دارد: چه زمان مبلغان مسیحی در راه اثبات مدعیات خود، در پی دلجویی از مسلمانان بوده اند؟
مسلمانان چگونه می توانند این رفتار را هضم کنند، حال آنکه مسیحی ها، اصولاً اعتقادی به عصمت قرآن کریم نداشته و عقاید و شعایر مسلمانان را به باد مسخره می گیرند؟!
ولی این شیوة جدید فریبکاری و گمراه سازی، پرده از راز چنین پرسش هایی برمی گیرد. این در حالی است که مسیحیان، اعتراف دارند قرآن کریم، ادعای تثلیث و به صلیب کشیدن مسیح، الوهیت وی و دیگر عقاید آنان را، رد می کند؛ آنها در بسیاری از کتاب هایشان به این مسئله اذعان دارند.
به عنوان مثال، تنها به نقل قول زیر می پردازیم: «ولی آنها معتقدند۱۴ که این کتاب ها۱۵، پس از آنکه خداوند، کتاب کامل خود را بر محمد فرو فرستاد، ضرورت وجودی خود را از دست داده اند، قرآن، تولد مسیح را از مریم باکره می پذیرد، ولی در همان حال منکر فرزندی و خدایی اوست و به معجزه های مسیح در شفا، اشاره می کند و همة مسلمانان قبول دارند که خداوند به مسیح نیرویی موهبت کرده که بدان مردگان را زنده می کند، ولی قرآن، مرگ مسیح بر فراز صلیب را منکر می شود و مدعی است که یکی از دشمنان مسیح یا از یاران او به قدرت خداوند، به شکل مسیح در آمد و آنها گمان بردند [که مسیح است] و او به خطا به جای وی، به صلیب کشانده شد و می گوید که مسیح زنده به سوی آسمان ـ جایی که اکنون در آنجاست ـ شتافت».۱۶
۳) پنهان شدن با نام های اسلامی
مبلغان تبشیری در نامه نگاری های تبشیری با اعراب و مسلمانان، از امضا با نام ها و القاب اسلامی استفاده می کنند. در نامه نگاری با دخترک مغربی که اندکی پیش از آن یاد کردیم، امضای نامه، «شیخ عبدالله» بوده است. سردبیر مجلة تبشیری «کتابی» (کتاب من) نیز «محسن الشماع» نام دارد. در مجلة «مفتاح المعرفة» نیز شاهد امضای نویسندگانی چون: «عبدالقادر»، «مسلم» و... هستیم. در مجلة «المنار» افرادی با نام هایی چون: «عبدالرحیم» قلم می زنند. نامه نگاری های شخصی با نام ها و امضاهایی انجام می شود که اسلامی هستند: «محمد»، «علی»، «خالد»، «العلوی» و از این قبیل.
روشن است که این شگرد، دو هدف را دنبال می کند:
اوّل دشواری جدا شدن کامل از جامعه، چه مسیحی شدن
با احساس غربت وحشتناکی همراه است و مسلماً باعث تعطیلی حرکت تبشیری می گردد؛ دلیل ما در این تعلیل و استدلال نیز این سخن آنهاست: «... حتی هنگامی که فرد مسلمان می پذیرد که مسیح، تنها نجات دهنده است، برای او دشوار است که آشکارا ایمان خود را برملا سازد و روابطش را با جامعة قبلی بگسلد».۱۷ و بدین ترتیب، پنهان شدن با نام های اسلامی از سوی مبلغان تبشیری و حفظ نام های اسلامی از سوی مسیحی شدگان، ضامن برداشتن این مشکل از سر راه است.
در عین حال، این شگرد، در آمیختگی آنان با جامعة اسلامی را تشویق می کند و از آنجا فعالیت های تبلیغی و روضه خوانی های مسیحی را روان تر و آسان تر می سازد. دلیل ما، در این خصوص نیز این سخن آنهاست: «... اسقف کلیسای انجیلی، نام اسلامی خود را حفظ می کند تا ثابت کند که در ایران می شود یک مسلمان علناً از ایمان خود به مسیح سخن به میان آورد و با شجاعت و شهامت، [به مسیح] خدمت کند»۱۸ و این همان هدف دومی است که آنها در چنین اقدامی دنبال می کنند.
آنها از عرف اجتماعی اعراب و مسلمانان و ویژگی های آن، به منظور اعمال گفتمان مسیحی خود بهره گیری می کنند و البته بر جنبه های منفی این عرف و زشتی های تحقیرآمیزی که در نظر هر مسلمان عاقلی نفرت انگیز است، انگشت می گذارند؛ زیرا گفتمان مستقیم و انتساب همة زشتی ها به اسلام و نه به مسلمانان نادان ـ که اسلام از آنها بری است ـ مسلماً منجر به برخوردی بی حاصل می گردد. مثال این برخورد، رمانی به زبان فرانسه است که از سوی مبشران مسیحی در مغرب عربی و میان مغربی های مقیم فرانسه، پخش می شود؛ عنوان «Ourane» نوشتة «Samuel Grandjean»؛ یک درام حقیقی و بیانگر زندگی کودک نابینای رانده و بیچاره ای به نام «Ourane» در جامعة الجزایر است که به دلیل نابینایی و فقر شدید، به شدت مورد آزار و ستم جامعه و تحقیر مردم قرار گرفته تا اینکه بشارت مبلغان تبشیری به دادش می رسد و با پذیرش دین آنان [مسیحیت]، از این بدبختی نجات می یابد و در شمار مبلغان مخلص آن در می آید.
۴) ایجاد شک و تردید در آیات قرآنی
گام های پیش گفتة مبلغان تبشیری مسیحی، آنان را به ایجاد شک و شبهة خطرناکی رهنمون می سازد. چه در مهم ترین کتاب مقدس مسلمانان یعنی «قرآن کریم» البته به شیوة بسیار هوشمندانه و زیرکانه و با اجتناب از روش های مستقیمی که ممکن است منجر به برخوردهای بی حاصل شود، ایجاد شکّ و شبهه می کنند.
برای ایراد مثالی در این خصوص، به آنچه که در کتاب «اخوان من کردستان» (برادرانی از کردستان) نوشتة کشیشی انگلیسی اشاره می کنیم که در آن، به اصطلاح اقتباس های اسلام از تورات و نوشته های بدعت آمیز مسیحی و کتاب زرتشتیان و جز آن، توضیح داده شده است.۱۹ با این حال می بینیم آنها در کتاب های تبشیری خود [با ریاکاری] در سخن از قرآن، آن را «قرآن کریم» توصیف می کنند و آنچه را که خود مایلند و آموزه هایشان می طلبد، متکلّفانه از آن استنباط و برداشت می نمایند. ولی ما در ردّ این ادّعاها، آنان را به نوشته های پژوهشگران جدی کتاب های آسمانی حوالت می دهیم که با دلایل علمی، ناممکنی بشری بودن قرآن را ثابت کرده و در برابر، ـ و باز با دلایل علمی ـ از خطاهای فراوان وارده در کتاب مقدس، پرده برگرفته اند. به طوری که می توان از وقوع تحریف در آنها سخن به میان آورد؛ زیرا صدور خطا از سوی خداوند متعال، محال عقلی است. از جملة این کتاب ها، کتاب اندیشمند فرانسوی «دکتر موریس بوکای» با عنوان زیر است:
«Lhomme dou vient il: Les veponses de La Science et des ecritures Saintos»
۵) بهره گیری از ارسال کتاب و اعطای جایزه
مبشران مسیحی در تأسیس کتاب فروشی های تبشیری در کشورهای مغرب عربی به منظور پخش و فروش کتاب های خود با ناکامی مواجه شدند، زیرا دولت این کشورها، با برنامه هایی با هدف تبشیری، مخالفت می کنند. به همین دلیل آنها اقدام به تأسیس کتابخانه ها یا کتاب فروشی هایی به ظاهر با رویکرد فرهنگی ـ فکری و در واقع با اهداف صرفاً تبشیری، کردند. به عنوان مثال در کشورم (مراکش)، کتاب فروشی «کلیله و دمنه» در خیابان «محمد پنجم» در شهر رباط از همین قماش کتاب فروشی هاست؛ این کتاب فروشی را به دلیل موقعیت شاخص آن در خیابان یاد شده، همگان از کوچک و بزرگ می شناسند، زیرا برای انبوه عابران روزمرة این خیالان، کاملاً چشمگیر است. دلایل من در چنین نگاهی به این کتاب فروشی عبارتند از:
۱) در گزارش ارائه شده به کنفرانسی که «کمیتة تبشیری لوزان» با همکاری «سازمان تبشیری بین المللی» در پاییز سال ۱۹۷۸ م. در شهر «گلین آیری» در ایالت کولورادوی ایالت متحدة امریکا برگزار کرد، آمده است: «طیّ اندک سال های گذشته، پخش کتاب مقدس و مطبوعات مسیحی بسیار کم و تنها به نسخه های اعطایی مبشران مسیحی به دست دیگران، محدود بوده است و کتاب فروشی های «انجمن کتاب مقدس»، یا بسته بوده یا در صورت دایر بودن، شمار کمی از مردم از آنها بازدید می کردند و تنها کتاب فروشی موجود در مراکش و دیگری در تونس، حاوی کتاب های بسیار کمی، آن هم در کنار مجموعة بسیار بزرگی از کتاب های لائیک به منظور امکان تداوم فعالیت به صورت قانونی است.۲۱
۲) نامه ای به یک مرکز تبشیری به نام «Service Biblipue au Maroc» در شهر کازابلانکا نوشته بودم و یک سری توضیحاتی در خصوص برخی کتاب ها و مسائل مسیحی مطرح کرده و از آنها خواسته بودم نسخه ای از کتاب مقدس با ترجمة عربیکاتولیکی برایم ارسال دارند. در نامة جوابیة مدیر مرکز به من، در تاریخ ۱۰ نوامبر ۱۹۹۵ م. آمده است:« آقای خالد زهری! با مسرت تمام نامة مورخ ۱/۱۱/۱۹۹۵ م. شما را دریافت کردیم؛ از ما خواسته بودید دربارة مسیحیت، کتاب هایی در اختیار شما قرار دهیم. به اطلاع شما می رسانیم که ما تمام تلاش خود را به عمل می آوریم که خوانندگان مراکشی همچون دیگر خوانندان عرب زبان از اطلاع از هر آنچه که به کتاب مقدس مربوط می شود به زبان مادری خود محروم نمانند، ولی با کمال تأسف، دولت مراکش اجازة این کار را به ما نمی دهد و به همین دلیل ما همة کتاب ها را تنها به زبان بیگانه در معرض فروش گذارده ایم؛ زیرا اجازة فروش نسخه های عربی را نداریم و از عدم ارسال نسخة درخواستی متأسفیم. ولی خاطرنشان می سازیم که کتاب مقدس به زبان فرانسه در تمامی کتاب فروشی های مراکش از جمله کتاب فروشی «کلیله و دمنه» در رباط، وجود دارد...»
۳) در پی مکاتبه با یک مبشر مسیحی آمریکای لاتین مقیم مراکش، دیداری با او داشتم و از وی دربارة نحوة دریافت کتاب های عهد قدیم (تورات) و «قاموس الکتاب المقدس» جویا شدم؛ راهنمایی کرد که آنها را از کتاب فروشی «کلیله و دمنه» خریداری کنم.
۴) هر کسی که گشتی در این کتاب فروشی بزند، متوجه می شود که در قفسه های آن بسیاری از کتاب های تبشیری، جای گرفته است.
همة این داده ها، ما را بر آن می دارد که قاطعانه نتیجه گیری کنیم: کتاب فروشی «کلیله و دمنه» ـ و بسیاری دیگر امثال آن ـ دارای هدف های تبشیری است و از آنجا که این روزنه، بسیار تنگ است و کارآمدی کمی دارد، روش ارسال رایگان کتاب های تبشیری شیوة مؤثر و نتیجه بخشی در جلب نظر خوانندگان جدید، در سطحی گسترده خواهد بود.
دعوت به بازدید و دیدارهای حضوری
پس از ایجاد شکّ و تردید در مخاطب عرب و مسلمان و اعطای اطلاعات اندکی از مسیحیت به وی، گام عملی با سخن گفتن از مشارکت و در واقع «مشارکت معنوی» شکل گرفته و دیدارهای «مؤمنان مسیحی» با یکدیگر، شروع می شود. چندین آیة انجیل، توجیه گر چنین مشارکتی است، از جمله:
«و همة ایمان داران با هم می زیستند و در همه چیز شریک می بودند و املاک و اموال خود را فروخته، آنها را به هر کس به قدر احتیاجش تقسیم می کردند و هر روزه در هیکل به یک دل پیوسته می بودند و در خانه ها نان را پاره می کردند و خوراک را به خوشی و ساده دلی می خوردند و خدا را حمد می گفتند و نزد تمامی خلق، عزیز می گردیدند و خداوند هر روزه ناجیان را بر کلیسا می افزود.۲۲
کشیش «اسکندر جدید» خاطرنشان می سازد که نشست های معنوی، از جمله نعمت ها و راه های چیرگی بر گناه است؛ او می گوید: «مسلم است که نشست ها و دیدارهای معنوی از نیرومندترین ابزارهایی است که خداوند برای رشد مؤمنان و پیشرفتشان در زندگی مسیحیت، به وجود آورده است».۲۳ پیش از پیشنهاد ورود به چنین مشارکتی به مخاطب، جزوه هایی برای او ارسال می شود که اهمیت این پیوند معنوی و محبت برادرانه را توضیح می دهند که به دو عنوان از آنها، اشاره می کنیم: یکی با عنوان «محبت برادرانه» دربردارندة موضوع هایی چون: «اهمیت محبت»، «ایدة جسم واحد»، «موانع پیوستگی جسم واحد»، «محبت عملی»، و دیگری با عنوان «پیوند معنوی» است که موضوع های زیر را در بر گرفته است: «آشنایی»، «اعتماد دو جانبه»، «دیدارها و ضیافت ها و بازدیدها»، «بررسی کلمـ[ الله»، «نماز جماعت»، «تعمید»، «اجتماعات عبادتی» و «تسامح و هشدار».
عناوین محتوایی این دو جزوه، آشکارا محتوای واقعی آنها را نشان می دهد. هر دوی این جزوه ها از انتشارات مدرسـ[ کلمـ[ الحیا پروتستانی در «مالاگای اسپانیا» است. فراخوان به مشارکت معنوی، از طریق دعوت مستقیم برای ورود به یک انجمن مسیحی صورت می گیرد که معمولاً نیز همراه با اعطای جایزه های قابل توجهی است.
پافشاری در نامه نگاری
قطع مکاتبه زمانی صورت می گیرد که از تن دادن به برنامه های مسیحی آنها از سوی طرفی که با وی نامه نگاری کرده اند، مأیوس شده باشند. ولی در ابتدای نامه نگاری ها و زمانی که قربانی و طعمة مورد نظر در اوج هیجان اطلاع هرچه بیشتر و به دنبال یافتن پاسخ به کنجکاوی های غریزی خویش است و پاسخ به پرسش های درس ها و جزوات ارسالی کاملاً مشخص و آسان است، پافشاری آنها کاملاً چشمگیر است و آنها با نامه نگاری های پیاپی، علت تأخیر در پاسخ را جویا می شوند و دم به دم، خواهان توضیح می گردند.
خطرناک ترین پدیده ای که مسلمانان مقیم اروپا با آن روبه رو هستند، «تبشیر» (تبلیغ مسیحیت و فراخوانی به دین مسیح) است که توانسته در بسیاری از آنان، کارگر افتد. این سخن نه به گزاف که با چشمان خویش آن را دیده و تجربه کرده ام. من بارها به فرانسه سفر کرده و جوانان مسلمان بسیاری را دیده ام که مسیحی شده و حتی بیشتر از خود مسیحیان، مسیحی گشته اند! و نکتة خطرناک اینکه، آنها از مخاطب تبشیر، خود تبدیل به عامل آن [یعنی مبلغ مسیح] گشته اند.
مسیحیان در کشورهای مغرب عربی، برای رسیدن به اهداف خود، روی این دسته از جوانان مسلمان تازه مسیحی شده، حساب می کنند؛ چون در این کار، از مسیحیان غربی، توانایی بیشتری دارند؛ نامه نگاری های عربی آنان [مسیحیان] با شهروندان این کشورها، به وسیلة مغربی های مقیم اروپاست که معمولاً نیز دارای امضاهایی با نام اسلامی و مغربی هستند.
ما نباید به این ادعا که می گوید مسیحیت در مسیحی کردن مسلمان ها، با ناکامی مواجه شده است، توجه کنیم؛ این ادعا یا دروغی است که عمداً علم شده تا مسلمان ها را در خواب خرگوشی نگاه دارد و آنها را متوجه این خطر جدی نسازد یا برخاسته از توهماتی است که افراد بی خبر از همه جا، آن را تکرار می کنند و متوجه توطئه های خطرناکی که هم اینک در آفریقا به طور کلی و شمال آن به طور اخص، تدارک می شود و آنچنان آشکار و رسواست که جز بر آدم های ساده لوح یا احمق، بر کسی پوشیده نمانده، نیستند.
تاریخ، حکایت از آن دارد که بسیاری از کشورهای اسلامی، با تبشیر و تبلیغات مسیحیت، تبدیل به کشورهای مسیحی شده و هویت اسلامی خود را گم کرده اند و مسلمانان باقی مانده در آنها، گرفتار پتک تبشیر داخل از یک سو و سندان توطئه های خارجی از سوی دیگر گشته اند.
به عنوان مثال می توان از فیلیپین نام برد که در آغاز، عبارت از مجموعة مملکت های اسلامی بود و مسیحیان تنها اقلیتی را در آن تشکیل می دادند، ولی اکنون، کشوری مسیحی است که اکثریت شهروندان آن مسیحی هستند و مسلمانان تبدیل به اقلیتی با چنان بدبختی هایی شده اند که نیاز به تکرار بیان آنها و سیاه کردن کاغذ نیست و به اصطلاح آنچه عیان است، چه حاجت به بیان است! و در مورد بسیاری از قبایل آفریقایی که ابتدا مسلمان بوده و سپس مسیحی گشته اند، هرچه بگوییم کم است.
به علت وجود مسلمانان مغربی مقیم اروپا، کار تبشیر و تبلیغ مسیحیت در مغرب عربی [شامل کشورهایی چون الجزایر، مراکش، تونس، لیبی و موریتانی]، روال خطرناکی به خود گرفته و پیروزی های چشمگیری به دست آورده است و کار به جایی رسیده که آنها در پی ایجاد اقلیتی مسیحی در این منطقه هستند. معلوم است که چنین اقلیتی در صورت تحقق این هدف، چه خواست هایی را مطرح خواهند کرد و این خواست ها مسلماً دارای پیامدهای وخیمی است.
بنابراین، ما وظیفه داریم این مسئله را در چارچوب توجه هر چه جدی تر به شیوه های جدید تبشیر [مسیحی کردن دیگران] که از سوی اعراب مسیحی شدة مقیم اروپا و فعالان در شمال آفریقا در حال اجراست، مورد بحث و مطالعه قرار دهیم. در بررسی پیش رو، به برخی راه های خطرناکی اشاره خواهیم کرد که از طریق آنها حرکت تبلیغی مسیحیت، تلاش پی گیری را در شمال آفریقا در پیش گرفته و متأسفانه حکایت از ناکامی طرح های اسلامی در رویارویی با این یورش ددمنشانه دارد. مسلمانان در این گیر و دار بیشتر به درگیری های بیهوده میان یکدیگر، تلاش های بی ثمر و پخش اندیشه ها و افکاری می پردازند که به جای خدمت به امت و وحدت و تحکیم و تقویت آن، جز تفرقة مسلمانان و پراکندگی هرچه بیشتر آنها، حاصلی ندارد.
راه های پیش گفته از این قرارند:
۱) بهره گیری از اصول اسلامی در تبشیر،
۲) استدلال مبلغان تبشیری به قرآن کریم،
۳) پنهان شدن با نام های اسلامی در این رویکرد،
۴) ایجاد شک و تردید در آیات قرآن کریم،
۵) بهره گیری از ارسال کتاب و اعطای جایزه،
۶) دعوت به بازدید و دیدارهای حضوری،
۷) پافشاری در نامه نگاری.
۱) بهره گیری از اصول اسلامی در تبشیر
از جمله برنامه های برملا شدة تبشیریان مسیحی، آن است که مبلغان تبشیری، از کاستی های تمدنی و ضعف های فرهنگی مسلمانان سوءاستفاده کرده، از اصول اساسی اعتقادات مسلمانان به منظور ورود به عرصة باورهای اسلامی، بهره گیری می کنند تا پایه های آن را متزلزل، اساسش را ویران و کانالی برای نفوذ عقاید مسیحی ـ که منطق سلیم، آن را رد می کند و خردمندان آن را نمی پذیرند ـ با پوشش های آشنا برای مخاطب عرب و مسلمان، فراهم کنند.
چند مثال، موضوع را روشن تر می کند؛ یک مرکز تبلیغی ـ تبشیری مسیحی وجود دارد که خود را «انستیتو بین المللی پژوهش و تبلیغ» می نامد و انجیل مرقس را بدون کمترین اشاره به اینکه «انجیل» است و تنها به عنوان «داستان حضرت عیسی» به صورت جزوة کوچکی منتشر و از راه نامه نگاری به ویژه به مقصد شمال آفریقا و آدرس مغربی های مقیم کشورهای اروپایی، به طور رایگان، پخش می کند. در پیشگفتار این جزوه با عبارت های جذابی چون «ای برادر عرب!» و «برادران عرب!» برخورد می کنیم. ولی از همه خطرناک تر اینکه این پیشگفتار با عبارت «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع می شود و با دعایی که برای مسلمانان آشناست و در نماز و ادعیة خود آن را تکرار می کنند. یعنی: «لا إله إلّا الله له الحمد و منه الانعام و الجود و الهدایة» همراه می شود و با عبارت مألوف اسلامی یعنی: «آمین یا رب العالمین»، ختم می گردد.
از آنجا که نام «یسوع» بیانگر محتوای مسیحی آن است، در تمام صفحات انجیل گمراه کنندة مزبور، نام «یسوع» با نامی که از نظر مسلمانان هیچ شک و شبهه ای برنمی انگیزد و کاملاً برای او عادی است، یعنی «عیسی» تعویض می گردد!!
از دیگر نمودهای گمراه سازی در این تبلیغات، ارائة «عهد جدید» نه با نام مشهور و معروف انجیل، بلکه با معنی و مدلول لغوی آنکه در اصل یونانی است، می باشد. آنها «انجیل لوقا» را با عنوان «الاخبار السارة» (خبرهای خوش) بدون هیچ پیشگفتار یا دیباچه ای حاوی اشاره ای به این جایگزین اسمی یا علت عدول از نام مشهور و آشنا برای همگان و چسبیدن به مفهوم لغوی یونانی آنکه تنها برای متخصصان بررسی کتاب مقدس آشناست، منتشر کردند.
مبلغان مسیحی از شهر «لیون» (Luynes) فرانسه، نامه ای برای یک دختر چهارده سالة مراکشی، ساکن شهر «سلا» فرستادند: این نامه، دارای پیوستی چاپ شده با عنوان «الله اکبر» و این عبارت ها بود: «بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله ربّ العالمین، خالق کلّ الأشیاء بکلمـ[، و صلاً و تسبیحاً و شکراً و سجوداً، لمن صنعنا من ترابٍ و خلقنا علی صورته، فابدع تصویراً ان فی ذلک لآیات لقوم یعقلون، و أشهد أن لا إله إلّا هو، الواحد الأحد، الفرد الصمد، لا شریک له، هو ینقذ من الضلال و یوفّق للصواب و یهدی إلی الصراط المستقیم».
از شهر «مالاگا» در اسپانیا، مجله ای با عنوان «الاشبال» (بچه شیران) منتشر می شود که مخاطب آن کودکان مغرب عربی به قصد مسیحی کردن آنهاست. این مجله با بسم الله قرآنی آغاز می شود و برای اثبات صحت باورها و آموزه های مسیحیت، به گونه ای فریبکارانه به آیات قرآنی استناد می کند. قصد این مجله، کشاندن کودکان مسلمان به مسیحیت به شیوه ای است که گمان کنند اسلام چنین آموزه هایی داشته و در راه این دین گام برمی دارند.
۲) استدلال مبلّغان تبشیری به قرآن کریم
همچنان که ممکن است این فریبکاری، شکل دیگری به خود گیرد و مثلاً اظهاراتی دروغ و نسبت های ناروایی به قرآن باشد، مثل ادعای اینکه قرآن در مورد حضرت مسیح با آنچه که در کتاب مقدس آمده، کاملاً همخوانی دارد؛ در کتاب «صلب المسیح و قیامته» (به صلیب کشیدن مسیح و رستاخیز او)، نوشتة «ژان جلکرایست» آمده است: «کتاب مقدس و قرآن می گویند: حضرت مسیح طیّ حضور سه ساله در فلسطین، معجزه های بزرگ و فراوانی داشته است».۱
حال اگر بپذیریم که قرآن و کتاب مقدس متّفق القولند که حضرت مسیح معجزه های بزرگی داشته است،۲ در کجای قرآن اشاره شده که حضور او در فلسطین به مدت سه سال بوده است؟!
در همین کتاب، در خصوص داستان حضرت یونس(ع) نیز به قرآن کریم (سورة صافات، آیات ۱۳۹ ۱۴۸) استناد شده تا مقایسه ای با آیة یونان۳ پیامبر ـ که مورد استدلال حضرت مسیح در اثبات رستاخیز وی («انجیل متی» ۳۹: ۴۰ ۱۲ و «سفر یونان»، ۸: ۶ ۴) است؛ صورت داده باشد؛ آنگاه می نویسد: «طبق آنچه که در قرآن و در کتاب مقدس آمده است، مسیح معجزه ها و شگفتی های متعددی در میان ملت اسرائیل داشته است: (سورة مائده، آیة ۱۱۰)، «اعمال رسولان ۲۲:۲».۴
و در پاسخ به جزوة «احمد دیدات» با عنوان «قیامة أم انعاش» که در آن سعی کرده ثابت کند حضرت مسیح زنده از بالای صلیب فرود آمد، ژان جلکرایست این نظریه را رد کرده، می گوید: این نظریه فاقد هرگونه پایه و اساس درست نه در کتاب مقدس و نه در قرآن است و مسیحیان و مسلمانان هر دو، از آن تبرّی جسته اند و تنها فرقه ای که این نظریه را پذیرفته، فرقة «احمدیه» است که در پاکستان تهمت غیرمسلمان بودن به آن وارد شده است».۵ و ادامه می دهد: «من مطمئن هستم که مسلمانان هوشیار اینک متوجه شده اند که «احمد دیدات» با کتاب های مقدس مسیحی آشنایی حقیقی ندارد».۶
و در پاسخ به پرسش: «چه کسی سنگ را غلتاند؟» (سنگ روی قبر یسوع پس از به صلیب کشاندن ادعایی)، می گوید: «همة مسلمانان به خداوند و فرشتگان ایمان دارند (سورة بقره، آیة ۲۸۵) و قرآن می پذیرد که فرشتگان بودند که برای ویران ساختن شهری که «لوط» در آن ساکن بود، اقدام کردند (سورة عنکبوت، آیات ۳۱ ۳۴) و این شهر همان «سدوم» است که در کتاب مقدس از آن یاد شده است.۷
آنگاه نتیجه گیری غلطی می کند به این مضمون که: «قرآن، نه تنها ایمان به وجود ملائکه، بلکه ایمان به قدرت و تحکّم آنان بر امور مردم و زمین را برای مسلمانان مسلّم می داند و بنابراین هیچ مسلمانی وجود ندارد که به این سخن انجیل معترض باشد: یکی از فرشتگان بود که سنگ را غلتاند».۸
و در کتاب «دربارة مسیح چه فکر می کنید؟»،۹ آمده است: «داود پیامبر با گریه و زاری آمرزش خواست، ابراهیم خلیل نیز از درگاه خداوند مغفرت طلبید، ولی اگر در کتاب مقدس یا قرآن جستجو کنید هرگز دلیل یا آیه ای مبنی بر مغفرت طلبی از سوی حضرت مسیح حتی برای یک بار، نخواهید یافت».۱۰
هرچند قرآن مجید خود می گوید:
«مسیح از اینکه بندة خداوند باشد، هرگز سرباز نمی زند و فرشتگان مقرب نیز و هر که از بندگی او سرباز زند و سرکشی کند، زودا که آنان همه را (روز رستخیز) نزد خویش گِرد آورد».۱۱
عدم استنکاف آن حضرت (مسیح(ع)) دلیل بر خضوع کامل و نهایت بندگی خداوند متعال است که خود، مستلزم فراوانی آمرزش طلبی و طلب توبة دائمی است. مسیحیت بر آن است که آمرزش طلبی از نعمت های خداوندی است و به بیان کشیش «اسکندر جدید» «... آمرزش طلبی، با نعمت به دست می آید»۱۲ و مفاد آیة کریمه دربارة حضرت عیسی(ع) نیز همین است:
« او جز بنده ای نبود که به او نعمت دادیم و او را برای بنی اسرائیل، نمونه ای قرار دادیم».۱۳
آنها [مبلغان مسیحی و تبشیری] حتی عقاید و آموزه های مسیحیت را نیز با استفاده از قرآن کریم ثابت می کنند که تناقض آشکاری است و استدلالشان را از هرگونه صداقت و اخلاصی، تهی می سازد.
پرسشی که در اینجا مطرح می شود، این است که، چه هنگام مسیحی ها، در اثبات عقاید خویش، به قرآن کریم استناد می کردند؟
این، پرسش شبهه انگیز دیگری را در پی دارد: چه زمان مبلغان مسیحی در راه اثبات مدعیات خود، در پی دلجویی از مسلمانان بوده اند؟
مسلمانان چگونه می توانند این رفتار را هضم کنند، حال آنکه مسیحی ها، اصولاً اعتقادی به عصمت قرآن کریم نداشته و عقاید و شعایر مسلمانان را به باد مسخره می گیرند؟!
ولی این شیوة جدید فریبکاری و گمراه سازی، پرده از راز چنین پرسش هایی برمی گیرد. این در حالی است که مسیحیان، اعتراف دارند قرآن کریم، ادعای تثلیث و به صلیب کشیدن مسیح، الوهیت وی و دیگر عقاید آنان را، رد می کند؛ آنها در بسیاری از کتاب هایشان به این مسئله اذعان دارند.
به عنوان مثال، تنها به نقل قول زیر می پردازیم: «ولی آنها معتقدند۱۴ که این کتاب ها۱۵، پس از آنکه خداوند، کتاب کامل خود را بر محمد فرو فرستاد، ضرورت وجودی خود را از دست داده اند، قرآن، تولد مسیح را از مریم باکره می پذیرد، ولی در همان حال منکر فرزندی و خدایی اوست و به معجزه های مسیح در شفا، اشاره می کند و همة مسلمانان قبول دارند که خداوند به مسیح نیرویی موهبت کرده که بدان مردگان را زنده می کند، ولی قرآن، مرگ مسیح بر فراز صلیب را منکر می شود و مدعی است که یکی از دشمنان مسیح یا از یاران او به قدرت خداوند، به شکل مسیح در آمد و آنها گمان بردند [که مسیح است] و او به خطا به جای وی، به صلیب کشانده شد و می گوید که مسیح زنده به سوی آسمان ـ جایی که اکنون در آنجاست ـ شتافت».۱۶
۳) پنهان شدن با نام های اسلامی
مبلغان تبشیری در نامه نگاری های تبشیری با اعراب و مسلمانان، از امضا با نام ها و القاب اسلامی استفاده می کنند. در نامه نگاری با دخترک مغربی که اندکی پیش از آن یاد کردیم، امضای نامه، «شیخ عبدالله» بوده است. سردبیر مجلة تبشیری «کتابی» (کتاب من) نیز «محسن الشماع» نام دارد. در مجلة «مفتاح المعرفة» نیز شاهد امضای نویسندگانی چون: «عبدالقادر»، «مسلم» و... هستیم. در مجلة «المنار» افرادی با نام هایی چون: «عبدالرحیم» قلم می زنند. نامه نگاری های شخصی با نام ها و امضاهایی انجام می شود که اسلامی هستند: «محمد»، «علی»، «خالد»، «العلوی» و از این قبیل.
روشن است که این شگرد، دو هدف را دنبال می کند:
اوّل دشواری جدا شدن کامل از جامعه، چه مسیحی شدن
با احساس غربت وحشتناکی همراه است و مسلماً باعث تعطیلی حرکت تبشیری می گردد؛ دلیل ما در این تعلیل و استدلال نیز این سخن آنهاست: «... حتی هنگامی که فرد مسلمان می پذیرد که مسیح، تنها نجات دهنده است، برای او دشوار است که آشکارا ایمان خود را برملا سازد و روابطش را با جامعة قبلی بگسلد».۱۷ و بدین ترتیب، پنهان شدن با نام های اسلامی از سوی مبلغان تبشیری و حفظ نام های اسلامی از سوی مسیحی شدگان، ضامن برداشتن این مشکل از سر راه است.
در عین حال، این شگرد، در آمیختگی آنان با جامعة اسلامی را تشویق می کند و از آنجا فعالیت های تبلیغی و روضه خوانی های مسیحی را روان تر و آسان تر می سازد. دلیل ما، در این خصوص نیز این سخن آنهاست: «... اسقف کلیسای انجیلی، نام اسلامی خود را حفظ می کند تا ثابت کند که در ایران می شود یک مسلمان علناً از ایمان خود به مسیح سخن به میان آورد و با شجاعت و شهامت، [به مسیح] خدمت کند»۱۸ و این همان هدف دومی است که آنها در چنین اقدامی دنبال می کنند.
آنها از عرف اجتماعی اعراب و مسلمانان و ویژگی های آن، به منظور اعمال گفتمان مسیحی خود بهره گیری می کنند و البته بر جنبه های منفی این عرف و زشتی های تحقیرآمیزی که در نظر هر مسلمان عاقلی نفرت انگیز است، انگشت می گذارند؛ زیرا گفتمان مستقیم و انتساب همة زشتی ها به اسلام و نه به مسلمانان نادان ـ که اسلام از آنها بری است ـ مسلماً منجر به برخوردی بی حاصل می گردد. مثال این برخورد، رمانی به زبان فرانسه است که از سوی مبشران مسیحی در مغرب عربی و میان مغربی های مقیم فرانسه، پخش می شود؛ عنوان «Ourane» نوشتة «Samuel Grandjean»؛ یک درام حقیقی و بیانگر زندگی کودک نابینای رانده و بیچاره ای به نام «Ourane» در جامعة الجزایر است که به دلیل نابینایی و فقر شدید، به شدت مورد آزار و ستم جامعه و تحقیر مردم قرار گرفته تا اینکه بشارت مبلغان تبشیری به دادش می رسد و با پذیرش دین آنان [مسیحیت]، از این بدبختی نجات می یابد و در شمار مبلغان مخلص آن در می آید.
۴) ایجاد شک و تردید در آیات قرآنی
گام های پیش گفتة مبلغان تبشیری مسیحی، آنان را به ایجاد شک و شبهة خطرناکی رهنمون می سازد. چه در مهم ترین کتاب مقدس مسلمانان یعنی «قرآن کریم» البته به شیوة بسیار هوشمندانه و زیرکانه و با اجتناب از روش های مستقیمی که ممکن است منجر به برخوردهای بی حاصل شود، ایجاد شکّ و شبهه می کنند.
برای ایراد مثالی در این خصوص، به آنچه که در کتاب «اخوان من کردستان» (برادرانی از کردستان) نوشتة کشیشی انگلیسی اشاره می کنیم که در آن، به اصطلاح اقتباس های اسلام از تورات و نوشته های بدعت آمیز مسیحی و کتاب زرتشتیان و جز آن، توضیح داده شده است.۱۹ با این حال می بینیم آنها در کتاب های تبشیری خود [با ریاکاری] در سخن از قرآن، آن را «قرآن کریم» توصیف می کنند و آنچه را که خود مایلند و آموزه هایشان می طلبد، متکلّفانه از آن استنباط و برداشت می نمایند. ولی ما در ردّ این ادّعاها، آنان را به نوشته های پژوهشگران جدی کتاب های آسمانی حوالت می دهیم که با دلایل علمی، ناممکنی بشری بودن قرآن را ثابت کرده و در برابر، ـ و باز با دلایل علمی ـ از خطاهای فراوان وارده در کتاب مقدس، پرده برگرفته اند. به طوری که می توان از وقوع تحریف در آنها سخن به میان آورد؛ زیرا صدور خطا از سوی خداوند متعال، محال عقلی است. از جملة این کتاب ها، کتاب اندیشمند فرانسوی «دکتر موریس بوکای» با عنوان زیر است:
«Lhomme dou vient il: Les veponses de La Science et des ecritures Saintos»
۵) بهره گیری از ارسال کتاب و اعطای جایزه
مبشران مسیحی در تأسیس کتاب فروشی های تبشیری در کشورهای مغرب عربی به منظور پخش و فروش کتاب های خود با ناکامی مواجه شدند، زیرا دولت این کشورها، با برنامه هایی با هدف تبشیری، مخالفت می کنند. به همین دلیل آنها اقدام به تأسیس کتابخانه ها یا کتاب فروشی هایی به ظاهر با رویکرد فرهنگی ـ فکری و در واقع با اهداف صرفاً تبشیری، کردند. به عنوان مثال در کشورم (مراکش)، کتاب فروشی «کلیله و دمنه» در خیابان «محمد پنجم» در شهر رباط از همین قماش کتاب فروشی هاست؛ این کتاب فروشی را به دلیل موقعیت شاخص آن در خیابان یاد شده، همگان از کوچک و بزرگ می شناسند، زیرا برای انبوه عابران روزمرة این خیالان، کاملاً چشمگیر است. دلایل من در چنین نگاهی به این کتاب فروشی عبارتند از:
۱) در گزارش ارائه شده به کنفرانسی که «کمیتة تبشیری لوزان» با همکاری «سازمان تبشیری بین المللی» در پاییز سال ۱۹۷۸ م. در شهر «گلین آیری» در ایالت کولورادوی ایالت متحدة امریکا برگزار کرد، آمده است: «طیّ اندک سال های گذشته، پخش کتاب مقدس و مطبوعات مسیحی بسیار کم و تنها به نسخه های اعطایی مبشران مسیحی به دست دیگران، محدود بوده است و کتاب فروشی های «انجمن کتاب مقدس»، یا بسته بوده یا در صورت دایر بودن، شمار کمی از مردم از آنها بازدید می کردند و تنها کتاب فروشی موجود در مراکش و دیگری در تونس، حاوی کتاب های بسیار کمی، آن هم در کنار مجموعة بسیار بزرگی از کتاب های لائیک به منظور امکان تداوم فعالیت به صورت قانونی است.۲۱
۲) نامه ای به یک مرکز تبشیری به نام «Service Biblipue au Maroc» در شهر کازابلانکا نوشته بودم و یک سری توضیحاتی در خصوص برخی کتاب ها و مسائل مسیحی مطرح کرده و از آنها خواسته بودم نسخه ای از کتاب مقدس با ترجمة عربیکاتولیکی برایم ارسال دارند. در نامة جوابیة مدیر مرکز به من، در تاریخ ۱۰ نوامبر ۱۹۹۵ م. آمده است:« آقای خالد زهری! با مسرت تمام نامة مورخ ۱/۱۱/۱۹۹۵ م. شما را دریافت کردیم؛ از ما خواسته بودید دربارة مسیحیت، کتاب هایی در اختیار شما قرار دهیم. به اطلاع شما می رسانیم که ما تمام تلاش خود را به عمل می آوریم که خوانندگان مراکشی همچون دیگر خوانندان عرب زبان از اطلاع از هر آنچه که به کتاب مقدس مربوط می شود به زبان مادری خود محروم نمانند، ولی با کمال تأسف، دولت مراکش اجازة این کار را به ما نمی دهد و به همین دلیل ما همة کتاب ها را تنها به زبان بیگانه در معرض فروش گذارده ایم؛ زیرا اجازة فروش نسخه های عربی را نداریم و از عدم ارسال نسخة درخواستی متأسفیم. ولی خاطرنشان می سازیم که کتاب مقدس به زبان فرانسه در تمامی کتاب فروشی های مراکش از جمله کتاب فروشی «کلیله و دمنه» در رباط، وجود دارد...»
۳) در پی مکاتبه با یک مبشر مسیحی آمریکای لاتین مقیم مراکش، دیداری با او داشتم و از وی دربارة نحوة دریافت کتاب های عهد قدیم (تورات) و «قاموس الکتاب المقدس» جویا شدم؛ راهنمایی کرد که آنها را از کتاب فروشی «کلیله و دمنه» خریداری کنم.
۴) هر کسی که گشتی در این کتاب فروشی بزند، متوجه می شود که در قفسه های آن بسیاری از کتاب های تبشیری، جای گرفته است.
همة این داده ها، ما را بر آن می دارد که قاطعانه نتیجه گیری کنیم: کتاب فروشی «کلیله و دمنه» ـ و بسیاری دیگر امثال آن ـ دارای هدف های تبشیری است و از آنجا که این روزنه، بسیار تنگ است و کارآمدی کمی دارد، روش ارسال رایگان کتاب های تبشیری شیوة مؤثر و نتیجه بخشی در جلب نظر خوانندگان جدید، در سطحی گسترده خواهد بود.
دعوت به بازدید و دیدارهای حضوری
پس از ایجاد شکّ و تردید در مخاطب عرب و مسلمان و اعطای اطلاعات اندکی از مسیحیت به وی، گام عملی با سخن گفتن از مشارکت و در واقع «مشارکت معنوی» شکل گرفته و دیدارهای «مؤمنان مسیحی» با یکدیگر، شروع می شود. چندین آیة انجیل، توجیه گر چنین مشارکتی است، از جمله:
«و همة ایمان داران با هم می زیستند و در همه چیز شریک می بودند و املاک و اموال خود را فروخته، آنها را به هر کس به قدر احتیاجش تقسیم می کردند و هر روزه در هیکل به یک دل پیوسته می بودند و در خانه ها نان را پاره می کردند و خوراک را به خوشی و ساده دلی می خوردند و خدا را حمد می گفتند و نزد تمامی خلق، عزیز می گردیدند و خداوند هر روزه ناجیان را بر کلیسا می افزود.۲۲
کشیش «اسکندر جدید» خاطرنشان می سازد که نشست های معنوی، از جمله نعمت ها و راه های چیرگی بر گناه است؛ او می گوید: «مسلم است که نشست ها و دیدارهای معنوی از نیرومندترین ابزارهایی است که خداوند برای رشد مؤمنان و پیشرفتشان در زندگی مسیحیت، به وجود آورده است».۲۳ پیش از پیشنهاد ورود به چنین مشارکتی به مخاطب، جزوه هایی برای او ارسال می شود که اهمیت این پیوند معنوی و محبت برادرانه را توضیح می دهند که به دو عنوان از آنها، اشاره می کنیم: یکی با عنوان «محبت برادرانه» دربردارندة موضوع هایی چون: «اهمیت محبت»، «ایدة جسم واحد»، «موانع پیوستگی جسم واحد»، «محبت عملی»، و دیگری با عنوان «پیوند معنوی» است که موضوع های زیر را در بر گرفته است: «آشنایی»، «اعتماد دو جانبه»، «دیدارها و ضیافت ها و بازدیدها»، «بررسی کلمـ[ الله»، «نماز جماعت»، «تعمید»، «اجتماعات عبادتی» و «تسامح و هشدار».
عناوین محتوایی این دو جزوه، آشکارا محتوای واقعی آنها را نشان می دهد. هر دوی این جزوه ها از انتشارات مدرسـ[ کلمـ[ الحیا پروتستانی در «مالاگای اسپانیا» است. فراخوان به مشارکت معنوی، از طریق دعوت مستقیم برای ورود به یک انجمن مسیحی صورت می گیرد که معمولاً نیز همراه با اعطای جایزه های قابل توجهی است.
پافشاری در نامه نگاری
قطع مکاتبه زمانی صورت می گیرد که از تن دادن به برنامه های مسیحی آنها از سوی طرفی که با وی نامه نگاری کرده اند، مأیوس شده باشند. ولی در ابتدای نامه نگاری ها و زمانی که قربانی و طعمة مورد نظر در اوج هیجان اطلاع هرچه بیشتر و به دنبال یافتن پاسخ به کنجکاوی های غریزی خویش است و پاسخ به پرسش های درس ها و جزوات ارسالی کاملاً مشخص و آسان است، پافشاری آنها کاملاً چشمگیر است و آنها با نامه نگاری های پیاپی، علت تأخیر در پاسخ را جویا می شوند و دم به دم، خواهان توضیح می گردند.