23-10-2014، 14:22
۱) قوه درك و حافظه خدادادی
یكی از توفیقاتی كه شامل حال استاد بزرگوار بود، حافظه فو ق العاده ایشان بود كه از ناحیه خداوند متعال به ایشان عنایت شده بود، به طوری كه به محض سؤال بلافاصله جواب در محضرشان حاضر بود و درحقیقت، یك پشتوانه علمی زنده و پویا در اختیار عالم تشیع بود و به واسطه این توفیق خدادادی بود كه تألیفات و تصنیفات فراوانی در حدود ۱۱۰ كتاب با موضوعات مختلف به جامعه علمی تحویل داد.
یكی از مواردی كه بسیار اعجاب انگیز جلوه می نماید نگاهی به زندگانی و خاطرات خودشان است با عنوان نقد عمر (در ۲ جلد) كه خود نیازمند حافظه ای بسیار قوی است. ضمن این كه در این كتاب زندگانی استاد فقید از بدو تولد تا اواخر عمر شریفشان ترسیم شده است. علاوه بر آن، خود یك دوره كامل اطلاعات تاریخی در مورد علما، امكنه، ازمنه و تصاویر و كتب اسلامی برای استفاده علاقه مندان به علم تاریخ است.
۲) پشتكار و اراده استاد
نیروی اراده و پشتكار حضرت استاد وصف ناپذیر بود. با این كه در اواخر عمر شریفشان همسر محترمه خود را از دست داده بودند و تأثرات روحی بسیار شدیدی را متحمل می شدند و از طرفی به دلیل كهولت سن و ناتوانی جسمی و نقاهت مرتب نیازمند مراقبت ویژه بودند، با این وصف هجوم مصیبت ها و آلام و درد ها نتوانست ذر ه ای در نیروی اراده و پشتكار ایشان اثرگذار باشد و حضرت استاد همچنان كار اصلی خود را كه همان تحقیق و تألیف و تصنیف بود، با اتكال به خداوند متعال تا آخرین لحظات عمر شریفشان ادامه دادند.
۳) صراحت لهجه و بیان شیوا به همراه قلم روان
كمتر عالِمی پیدا می شود كه علاوه بر اهل قلم و اهل تحقیق بودن، همزمان خطیب توانا و سخنور حرفه ای باشد و بحمدا. . . حضرت استاد از این موهبت الهی برخوردار بود، به طوری كه اگر كسی برای نخستین بار در مجلس سخنرانی ایشان حضور پیدا می كرد، در همان لحظات اول مجلس، مجذوب استاد می شد و یا اگر برای نخستین بار چشمش به یكی از تألیفات مرحوم می افتاد، دیگر خواندن كتاب های آن بزرگوار یكی از عادت های ترك نشدنی برای او می شد.
۴) آراستگی ظاهر و طرز پوشیدن لباس
یكی از مواردی كه حضرت استاد به آن توجه ویژه و تأكید فراوان داشتند، آراستگی ظاهر و پوشیدن لباس تمیز و خوب بود. بعضاً می فرمودند كه مردم چه گناهی كرده اند كه با قیافه نتراشیده و غیرآراسته و بدون عطر در مقابل آن ها ظاهر بشویم و همیشه سعی می كردند در محافل عمومی و مجالس، تمیز و آراسته ظاهر بشوند و همین امر باعث می شد كه خیلی ها تحت تأثیر اعمال و كردار و سخنان حضرت استاد قرار گیرند.
۵) میهمان نوازی و دست و دل بازی استاد
حضرت استاد در اطعام و احسان و میهمان نوازی در میان علمای هم عصر خود بی نظیر و بی بدیل بود و واقعاً از عمق جان دوست داشتند كسی كه مهمان است به نحو احسن پذیرایی شود و اجازه نمی دادند كه مهمان در منزل ایشان معطل و بی كار شود و در كنار آن، با قیافه شاد و انبساط وجه با صحبت های شیرین علمی و اخلاقی و تاریخی شور و نشاط دو چندان به محفل می بخشیدند و حقیقتاً دوستانی كه در محضر ایشان بودند، هرگز دوست نداشتند مجلس و منزل را ترك نمایند و بعضاً یك دیدار كوتاه با ایشان به همین دلیل ساعت ها طول می كشید.
۶) برخورد و اخلاق منحصر به فرد ایشان
هر موقعی كه خدمت ایشان شرفیاب می شدم، پس از معانقه و احوالپرسی گرم با ذكر نام همه اعضای خانواده، جویای احوال آن ها می شدند و این یكی از رمز های موفقیت ایشان در جلب محبت و جذب افراد به سوی خودشان بود، به طوری كه این برخورد ایشان مورد توجه افراد قرار می گرفت و به حضرت استاد علاقه مند می شدند.
۷) احترام به علم و عالم
ایشان با تمام وجود احترام ویژه ای برای اهل علم قائل بودند و جالب این كه این احترام مختص به یك عالم مذهبی و روحانی نبود. اگر متوجه می شدند كه یكی مهندس راه و ساختمان یا پزشك یا خلبان و . . . است، برای آن ها هم احترام قائل می شدند و می فرمودند: تمام علوم منتهی به علم الهی می شود. بنابراین همه مقدس اند و احترام عالم یك فریضه است.
۸) توصیه اكید نسبت به احترام والدین
یك روز از ایشان سؤال كردم: چرا این قدر در مورد احترام به والدین بویژه مادر سفارش می فرمایید؟ چشمان استاد پر از اشك شد. با همان حالت بغض فرمودند: خداوند متعال بعد از خودش مهربانتر از والدین به ویژه مادر خلق نكرده است و بعد فرمودند: من مدتی در نجف اشرف نقاهت داشتم. خبر مریضی ام را در آبادان به مادرم رسانده بودند.
روزی خادم مدرسه شربیانی مقابل حجره ام آمد و اطلاع داد مادرت از آبادان آمده و بیرون مدرسه در كوچه نشسته است. فوراً از مدرسه بیرون آمدم تا چشمم به مادرم افتاد و او هم مرا دید همدیگر را در آغوش كشیدیم و بسیار گریستیم.
در حالی كه مادرم گریه می كرد، می فرمود: پسرم چقدر لاغر و افسرده شده ای. استاد می فرمودند: این مهر مادری موجب شد كه مادرم ۶ ماه به خاطر مریضی ام در نجف اشرف توقف و با تبحر خاصی كه در مداوای سنتی داشتند از من پرستاری كند. در این مدت، حجره ام را در اختیار دیگری قرار دادم و منزلی را از مرحوم آقا شیخ فضل الله بهبهانی (كه مرد خدا بود) اجاره كردم. برطرف شدن نقاهت من، به خاطر زحمات طاقت فرسای مادرم بود. استاد می فرمودند: آقا هرچه انسان به این بزرگواران (والدین) خدمت بكند، كم كرده است. سخن كوتاه كنم، استاد دوانی اهل تقوا، صاحب عزت نفس، دارای حُسن خلق، تواضع و سعه صدر بود. روحش شاد.
یكی از توفیقاتی كه شامل حال استاد بزرگوار بود، حافظه فو ق العاده ایشان بود كه از ناحیه خداوند متعال به ایشان عنایت شده بود، به طوری كه به محض سؤال بلافاصله جواب در محضرشان حاضر بود و درحقیقت، یك پشتوانه علمی زنده و پویا در اختیار عالم تشیع بود و به واسطه این توفیق خدادادی بود كه تألیفات و تصنیفات فراوانی در حدود ۱۱۰ كتاب با موضوعات مختلف به جامعه علمی تحویل داد.
یكی از مواردی كه بسیار اعجاب انگیز جلوه می نماید نگاهی به زندگانی و خاطرات خودشان است با عنوان نقد عمر (در ۲ جلد) كه خود نیازمند حافظه ای بسیار قوی است. ضمن این كه در این كتاب زندگانی استاد فقید از بدو تولد تا اواخر عمر شریفشان ترسیم شده است. علاوه بر آن، خود یك دوره كامل اطلاعات تاریخی در مورد علما، امكنه، ازمنه و تصاویر و كتب اسلامی برای استفاده علاقه مندان به علم تاریخ است.
۲) پشتكار و اراده استاد
نیروی اراده و پشتكار حضرت استاد وصف ناپذیر بود. با این كه در اواخر عمر شریفشان همسر محترمه خود را از دست داده بودند و تأثرات روحی بسیار شدیدی را متحمل می شدند و از طرفی به دلیل كهولت سن و ناتوانی جسمی و نقاهت مرتب نیازمند مراقبت ویژه بودند، با این وصف هجوم مصیبت ها و آلام و درد ها نتوانست ذر ه ای در نیروی اراده و پشتكار ایشان اثرگذار باشد و حضرت استاد همچنان كار اصلی خود را كه همان تحقیق و تألیف و تصنیف بود، با اتكال به خداوند متعال تا آخرین لحظات عمر شریفشان ادامه دادند.
۳) صراحت لهجه و بیان شیوا به همراه قلم روان
كمتر عالِمی پیدا می شود كه علاوه بر اهل قلم و اهل تحقیق بودن، همزمان خطیب توانا و سخنور حرفه ای باشد و بحمدا. . . حضرت استاد از این موهبت الهی برخوردار بود، به طوری كه اگر كسی برای نخستین بار در مجلس سخنرانی ایشان حضور پیدا می كرد، در همان لحظات اول مجلس، مجذوب استاد می شد و یا اگر برای نخستین بار چشمش به یكی از تألیفات مرحوم می افتاد، دیگر خواندن كتاب های آن بزرگوار یكی از عادت های ترك نشدنی برای او می شد.
۴) آراستگی ظاهر و طرز پوشیدن لباس
یكی از مواردی كه حضرت استاد به آن توجه ویژه و تأكید فراوان داشتند، آراستگی ظاهر و پوشیدن لباس تمیز و خوب بود. بعضاً می فرمودند كه مردم چه گناهی كرده اند كه با قیافه نتراشیده و غیرآراسته و بدون عطر در مقابل آن ها ظاهر بشویم و همیشه سعی می كردند در محافل عمومی و مجالس، تمیز و آراسته ظاهر بشوند و همین امر باعث می شد كه خیلی ها تحت تأثیر اعمال و كردار و سخنان حضرت استاد قرار گیرند.
۵) میهمان نوازی و دست و دل بازی استاد
حضرت استاد در اطعام و احسان و میهمان نوازی در میان علمای هم عصر خود بی نظیر و بی بدیل بود و واقعاً از عمق جان دوست داشتند كسی كه مهمان است به نحو احسن پذیرایی شود و اجازه نمی دادند كه مهمان در منزل ایشان معطل و بی كار شود و در كنار آن، با قیافه شاد و انبساط وجه با صحبت های شیرین علمی و اخلاقی و تاریخی شور و نشاط دو چندان به محفل می بخشیدند و حقیقتاً دوستانی كه در محضر ایشان بودند، هرگز دوست نداشتند مجلس و منزل را ترك نمایند و بعضاً یك دیدار كوتاه با ایشان به همین دلیل ساعت ها طول می كشید.
۶) برخورد و اخلاق منحصر به فرد ایشان
هر موقعی كه خدمت ایشان شرفیاب می شدم، پس از معانقه و احوالپرسی گرم با ذكر نام همه اعضای خانواده، جویای احوال آن ها می شدند و این یكی از رمز های موفقیت ایشان در جلب محبت و جذب افراد به سوی خودشان بود، به طوری كه این برخورد ایشان مورد توجه افراد قرار می گرفت و به حضرت استاد علاقه مند می شدند.
۷) احترام به علم و عالم
ایشان با تمام وجود احترام ویژه ای برای اهل علم قائل بودند و جالب این كه این احترام مختص به یك عالم مذهبی و روحانی نبود. اگر متوجه می شدند كه یكی مهندس راه و ساختمان یا پزشك یا خلبان و . . . است، برای آن ها هم احترام قائل می شدند و می فرمودند: تمام علوم منتهی به علم الهی می شود. بنابراین همه مقدس اند و احترام عالم یك فریضه است.
۸) توصیه اكید نسبت به احترام والدین
یك روز از ایشان سؤال كردم: چرا این قدر در مورد احترام به والدین بویژه مادر سفارش می فرمایید؟ چشمان استاد پر از اشك شد. با همان حالت بغض فرمودند: خداوند متعال بعد از خودش مهربانتر از والدین به ویژه مادر خلق نكرده است و بعد فرمودند: من مدتی در نجف اشرف نقاهت داشتم. خبر مریضی ام را در آبادان به مادرم رسانده بودند.
روزی خادم مدرسه شربیانی مقابل حجره ام آمد و اطلاع داد مادرت از آبادان آمده و بیرون مدرسه در كوچه نشسته است. فوراً از مدرسه بیرون آمدم تا چشمم به مادرم افتاد و او هم مرا دید همدیگر را در آغوش كشیدیم و بسیار گریستیم.
در حالی كه مادرم گریه می كرد، می فرمود: پسرم چقدر لاغر و افسرده شده ای. استاد می فرمودند: این مهر مادری موجب شد كه مادرم ۶ ماه به خاطر مریضی ام در نجف اشرف توقف و با تبحر خاصی كه در مداوای سنتی داشتند از من پرستاری كند. در این مدت، حجره ام را در اختیار دیگری قرار دادم و منزلی را از مرحوم آقا شیخ فضل الله بهبهانی (كه مرد خدا بود) اجاره كردم. برطرف شدن نقاهت من، به خاطر زحمات طاقت فرسای مادرم بود. استاد می فرمودند: آقا هرچه انسان به این بزرگواران (والدین) خدمت بكند، كم كرده است. سخن كوتاه كنم، استاد دوانی اهل تقوا، صاحب عزت نفس، دارای حُسن خلق، تواضع و سعه صدر بود. روحش شاد.