20-02-2014، 12:03
ممنون از نظر هاتون اینم قسمت 2:فردای اون روز ما برای خرید ب ی فروشگاه بزرگ رفتیم و مشغول خرید بودیم که..............................
جاستین بیبر رو دیدم داشت ب طرف من میومد.خودمو زدم ب کوچه علی چپ و رفتم تو قسمت لباس های اسپرت
خودمو با لباسا مشغول کردم ک نفهمه دیدمش.
میخواستم ی لباس بردارم ک اون زود تر از من برش داشت و
جاستین:سلام خانوم خوش/گل/ه .چرا در میری؟
من :سلام.من ک در نرفتم!!!
جاستین:یعنی میخوای بگی منو ندیدی؟!!!!
من راهمو کج کردم و رفتم پیش بقیه ک داشتن سر ی لباس با هم دعوا میکردن
اونم از اون دعوا های مش/تی!!!!!!!!!!!!!!!!!متوجه شدم داره دنبالم میاد.جاستینو میگم اما شک داشتم تا اینکه ب دخترا رسیدم
و دیدم نیلو و انا و شکیبا و ثنا از هم جدا شدن و خودشونو ملوس کردن.فهمیدم که جاستین پشت سرمه. اگه غیر از این بود این4تا کله/پوک تا فردا با هم دعوا میکردن
جاستین بهم رسید و گفت مگه میخوام ب/خ/و/ر/م/ت ک در میری.فوقش ی ل/ب ازت میگرفتم
منم که از قبل تجربشو داشتم که نباید جواب پسر جماعتو بدی .ب دخترا گفتم من دارم میرم خونه اگه میخواید بیاید.اگه هم میخواید تا فردا بمونید اینجا و بزنید تو سر همدیگه.اونا هم گفتن:ما هنوز کار داریم و میخوایم خرید کنیم.
شکیبا از جاستین پرسید:تو هم که هنوز هستی اینجا؟اره؟
جاستینم ضایعش کرد و جوابشو نداد .منم میخواستم از خنده بترکم اما جلو خودمو گرفتم ک جاستین نفهمه و پررو نشه.
اما شکیبای بیچاره ضایع شد.بد/بخ/ت.خخخخخخخخخخخخخخخ
نیلو:نگین برو دیگه
من:باشه .منتظر اجازه جناب عالی بودم.فقط یادتون نره که بعد از ظهر بیاید که بریم و ی خونه تیمی واسه تمرین کردن بگیریم
.فعلا بای
داشتم از در فروشگاه خارج میشدم ک یکی دستمو چسبید.بر گشتم دیدم جاستینه
من:بعله؟امرتون؟
جاستین ی کارت از شلوارش که در حال افتادن ب روی زمین بود در اورد و گفت:این شماره منه هروقت احساس کردی ک ی د/و/س/ت پ/س/ر میخوای بهم زنگ بزن
منم با خنده شمارشو گرفتمو جلو چشاش تیکه تیکش کردم و زدم بیرون که ی صدایی اومد:هفته دیگه میبینمت خوش/گل/ه
من ب فارسی:گم/شو عوضی
و سوار ماشینم شدم//بعد از ظهر همون روز//
با دخترا رفتیم و کلی خونه رو گشتیم. ک همشون بالا شهر بودن و خیلی توپ
اخرشم ی خونه با/حال گرفتیم ک خیلی هم مجهز بود و ه تا اتاق خواب.ی استخر بزرگ وکلی امکانات داشت و میشد خونه های اطرافو توی بالکنش دید زد.من عاشق دید زدنم و همیشه توی هر چیزی سرک میکشم.
و از همه مهم تر ی اتاق تمرین واسه رق/ص و اهنگ داشت.من که عا/شق/ش شدم
فرداش وسایلو اوردیم و توش چیدیم .اینقدر بزرگ بود ک هرچی توش وسیله میذاشتیم پر نمیشد
داشتم از بالکن ب خونه های مردم سرک میکشیدم ک سر جام خشکم زد.وای گن/دت بزنن آخه اینم شانسه ک من دارم
اون چیزی ک دیدم.............................................
جاستین بیبر رو دیدم داشت ب طرف من میومد.خودمو زدم ب کوچه علی چپ و رفتم تو قسمت لباس های اسپرت
خودمو با لباسا مشغول کردم ک نفهمه دیدمش.
میخواستم ی لباس بردارم ک اون زود تر از من برش داشت و
جاستین:سلام خانوم خوش/گل/ه .چرا در میری؟
من :سلام.من ک در نرفتم!!!
جاستین:یعنی میخوای بگی منو ندیدی؟!!!!
من راهمو کج کردم و رفتم پیش بقیه ک داشتن سر ی لباس با هم دعوا میکردن
اونم از اون دعوا های مش/تی!!!!!!!!!!!!!!!!!متوجه شدم داره دنبالم میاد.جاستینو میگم اما شک داشتم تا اینکه ب دخترا رسیدم
و دیدم نیلو و انا و شکیبا و ثنا از هم جدا شدن و خودشونو ملوس کردن.فهمیدم که جاستین پشت سرمه. اگه غیر از این بود این4تا کله/پوک تا فردا با هم دعوا میکردن
جاستین بهم رسید و گفت مگه میخوام ب/خ/و/ر/م/ت ک در میری.فوقش ی ل/ب ازت میگرفتم
منم که از قبل تجربشو داشتم که نباید جواب پسر جماعتو بدی .ب دخترا گفتم من دارم میرم خونه اگه میخواید بیاید.اگه هم میخواید تا فردا بمونید اینجا و بزنید تو سر همدیگه.اونا هم گفتن:ما هنوز کار داریم و میخوایم خرید کنیم.
شکیبا از جاستین پرسید:تو هم که هنوز هستی اینجا؟اره؟
جاستینم ضایعش کرد و جوابشو نداد .منم میخواستم از خنده بترکم اما جلو خودمو گرفتم ک جاستین نفهمه و پررو نشه.
اما شکیبای بیچاره ضایع شد.بد/بخ/ت.خخخخخخخخخخخخخخخ
نیلو:نگین برو دیگه
من:باشه .منتظر اجازه جناب عالی بودم.فقط یادتون نره که بعد از ظهر بیاید که بریم و ی خونه تیمی واسه تمرین کردن بگیریم
.فعلا بای
داشتم از در فروشگاه خارج میشدم ک یکی دستمو چسبید.بر گشتم دیدم جاستینه
من:بعله؟امرتون؟
جاستین ی کارت از شلوارش که در حال افتادن ب روی زمین بود در اورد و گفت:این شماره منه هروقت احساس کردی ک ی د/و/س/ت پ/س/ر میخوای بهم زنگ بزن
منم با خنده شمارشو گرفتمو جلو چشاش تیکه تیکش کردم و زدم بیرون که ی صدایی اومد:هفته دیگه میبینمت خوش/گل/ه
من ب فارسی:گم/شو عوضی
و سوار ماشینم شدم//بعد از ظهر همون روز//
با دخترا رفتیم و کلی خونه رو گشتیم. ک همشون بالا شهر بودن و خیلی توپ
اخرشم ی خونه با/حال گرفتیم ک خیلی هم مجهز بود و ه تا اتاق خواب.ی استخر بزرگ وکلی امکانات داشت و میشد خونه های اطرافو توی بالکنش دید زد.من عاشق دید زدنم و همیشه توی هر چیزی سرک میکشم.
و از همه مهم تر ی اتاق تمرین واسه رق/ص و اهنگ داشت.من که عا/شق/ش شدم
فرداش وسایلو اوردیم و توش چیدیم .اینقدر بزرگ بود ک هرچی توش وسیله میذاشتیم پر نمیشد
داشتم از بالکن ب خونه های مردم سرک میکشیدم ک سر جام خشکم زد.وای گن/دت بزنن آخه اینم شانسه ک من دارم
اون چیزی ک دیدم.............................................