07-06-2012، 12:01
در پائیز 1961 در سه مایلی شرق شهرمنا واقع در ایالت آراکانزاس ودر کنار جاده رنسام آقای اد شین به اتفاق همسر ونوه پانزده ساله خویش چارلی شافر زندگی میکردند اگر چه اقای شین سالهای هفتاد زندگی اش راسپری می کرد ولی هر روز در مزرعه اش کار میکرد ونوه اش هم کمک دست او بود . آقا وخانم شین به همسایگان و خبرنگاران گفتند ماهها بود که انها مشکل حرکت خودبه خود اثاثیه وکتابها ووسایل اشپزخانه را درداخل خانه داشتند .خانم شین گفت یکبارسرش رابلند کرده ودیده بود که انجیل خانوادگی آنها به آرامی وقتی که در اتاق نشیمن تنها بود از کنار سرش عبور کرد حتی بالشها از زیر سر مزرعه دار پیر وهمسرش با چنان خشونتی کشیده می شدند که به دیوار برخورد می کردند یک عروس خانواده از حادثه ای سخن میگفت که در آن یک سطل خالی زغال وچند تا ذرت مستقیما بسمت وی پرواز میکردند .برادر خانم شین که جرج نام دارد از مشاهده یک مداد ویک قوطی غذای سگ که چند لحظه در هوا معلق بودند سخن گفت .یک همسایه به نام پلای گزارش داد که شاهد بوده کبریتهای چوبی از قفسه بیرون می آیند این امر بصورت تکی وگاهی دوجینی انجام میشد . یک خصوصیت عجیب کل این ماجرا کندی حرکتی بود که طبق گزارش های ثبت شده خیلی از اشیا چنین حالتی را داشته اند ودلیل مشخصی هم برای ان وجود ندارد بعد از اینکه پدربزرگ مستاصل سرانجام درباره این موضوع با یک کاسب محل درد دل کرد و آن کاسب به مطبوعات خبر داد خانواده شین گرفتار مردم کنجکاو وفضول شدند گاهی دوازده نفر غریبه به در خانه می کوبیدند و میخواستند با هم وارد شوند تا آخر سرکارد به استخوان نوه آنها رسید واو قدم جلو گذاشت وادعا کرد که خودش بتنهایی همه این مزاحمتها را فراهم میکرده است این عمل به کنجکاوی عمومی پایان داد . آلبرایت مقاله نویس روزنامه که به تحقیق در این باره پرداخت گفت که اقرار پسر هیچ چیز را حل نکرد . چرا که آلبرایت دقت کرد که حتی آن پسر هم قادر به جابجایی اشیا سنگین در فضا آنطور که شاهدین میگفتند نبود