امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان ترسناک...

#1
روزینا دسپارد در خانه پدریش در چلتهام,انگلستانآماده خواب شده بود.وقتیلباس خواب راپوشید صدای پای مادرش را از پشت در شنید. اما وقتی در را باز کرد راهرو بیرون خالی بود. به درون راهرو سرک کشید وزنی را دید که لباس سیاه بر تن دارد و دستمالی به صورتگرفته و پای پله ها خاموش ایستاده است.
بعد از چندثانیه زن از پله پایین رفت. شمع در دست روزینا خاموش شد ودیگر چیزی ندید. شروع ماجرا در ژوئن 1882بود و هفت سال پیاپی شیح سیاهپوش توسطاعضا خانوادهمکرر دیده شد . حال شبح مثل یکی از اعضا خانواده شده بود. روزینا سعی کرد با شبح گفتگو کند اما هر بار شبح سرش را پایین میانداخت و ناپدید می شد . مراسم شام درخانه دسپارد تبدیل به مراسم اعصاب خرد کنی شده بود زیرا شبح بر دو نفر از حاضرین ظاهر می شد وبر بقیه ناپدید می ماند. گاه او در میان دو میهمان که مشغول صحبتبودند ظاهر می شد . یکی از آنها آنرا میدید وگفتگو مبدل به حرف های بی سر وته می شد روزینا وپدرش که شیح بر آنها ظاهر می شد نمی توانستند با اورابطه برقرار کنند. تمام ظاهر شدن هابدقت توسطروزینا یاداشت می شد او سعی داشت تا هویت شبح را حدث بزند . کسی که بیشتر ازهمه مشخصاتش با شبح یکیبود خانم "ایموژن سوبین هو" معشوقه صاحبخانه قبلی بود که بعد از مشاجره ای از خانه اخراج شده بود و در فقر وفلاکت در سال 1878 در گذشته بود. ظهورشبح بعد از یک جلسه ظهور اشباح درسال 1889 متوقفگشت. این ماجرا اگرچه در آن زمان توجه بسیاری را برانگیخت و توسط انجمن تحقیقات روح بدقت مورد مطالعه قرار گرفت فقدان شواهد بیشتر موضوع را از اهمیت انداخت و همگانآنرا به فراموشی سپردند. اما در سال 1958 واقعی شگفت رخ داد. مردی که در نزدیکی آن خانه می زیست شبی از جابرخاستو زنی را در قاب پنجره مشاهدهکرد. او لباس دوران ویکتوریا را بر تن داشت سرش را پایین انداخته بود. وبه نظر می رسید به تلخی در دستمالی که بصورتگرفته بود می گریست وقتی مرد ازترس فریادی کشید زن ناپدید شد . مرد چیزی از شبح نشنیده بود و علاقه ای به مسائل فوق طبیعی نداشت بعد از آنکه زن بارها دیده شد که در اتاق ها وپله هاسرگردان بود و گاه به تلخی می گریست. پیدا بود که گذشت زمان آلام او را تسکین نداده است . اما اینکه چرا خانم محل ظهورش را تغییر داده هرگز معلوم نشد....
. ظهورش را تغییر داده هرگز معلوم نشد.امید وارم سال خوبی داشته باشیدnky


ا3پاس ونظر فراموش نشه:cool::cool:

من تنها هستم ولی تنها ترین تنها نیستم
پاسخ
 سپاس شده توسط BlAcK dAy ، آدنیوس2 ، MR.FARZAM ، چرا؟ ، Sieiry ، فاطمه خانم ، باحال فلشخور ، asa14
آگهی
#2
جالب بود منونHuh
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان ترسناک... 1
پاسخ
 سپاس شده توسط علی خوشگل
#3
مرسی:29dz:Big Grin

من تنها هستم ولی تنها ترین تنها نیستم
پاسخ
#4
بد نبود ممنون
داستان ترسناک... 1
پاسخ
#5
با این که سنم کمه ولی ترسناک نبود
استقلال سرور پیروزی.




عشق است استقلال
پاسخ
#6
واقعی بود؟؟؟!؟؟؟
پاسخ
#7
چه جالب
در بیارم ببینی؟!:4chs:
.
.
.
.
.
.
.
.

.

.

.

.

.

.

.

.



.
.
.
.
.
.
.

.

.

.

.
.


در ندیدی تا حالا؟


خونتون در نداره؟

تو غار زندگی میکنی؟

بدبخت منحرف!!دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان ترسناک... 1
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  داستان کوتاه عاشقانه
Lightbulb دنیای تاریک من | my dark world [ عجیب و ترسناک ]
  خفن ترین فیلم ترسناک هایی که دیدید و پیشنهاد میدید ؟؟؟؟؟
  بار کج هیچ گاه به مقصد نمی رسد: داستان الاغ سخت کوش و بز حسود
  داستان اموزنده به خدایت نگو چرا
  اگه یه زمانی یه جن خیلی ترسناک دیدی چیکار میکنی. خاطراتتون اگه جن یا روح دیدید هم بگی
  داستان عشق مرا بغل کن
Book داستان ترسناک
  داستان وحشتناک(یکمی)
  داستان خنده دار و طنزی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان