03-03-2014، 13:18
تاریخ ایرانی: نور سلطان نظربایف، رئیسجمهور مادامالعمر قزاقستان به تازگی پیشنهاد کرده است تا نام کشورش به «قزاق یلی» تغییر یابد تا آوای آن نزد سرمایهگذاران خارجی و گردشگران دلنشینتر بشود. او میگوید: «نام کشور ما همانند باقی کشورهای آسیای مرکزی به "ستان" ختم میشود. خارجیها به سرمایهگذاری در مغولستان توجه بیشتری نشان میدهند که فقط دو میلیون نفر جمعیت دارد و نامش (در انگلیسی و دیگر زبانها) نیز به پسوند "ستان" ختم نمیشود. شاید وقت آن فرارسیده باشد تا مساله تغییر نام کشور به قزاق یلی را مطرح کنیم، اما بیتردید میبایست نخست این مساله را با مردم مطرح کنیم.»
شاید این نوشته یک مخالفت ناهمگون به نظر برسد - که البته هست - ولی در این مورد تا حدودی حق با نظربایف است؛ البته نه در مورد تغییر نام کشور با در نظر گرفتن منافع تجاری کوتاه مدت. نظربایف اگر قصد دارد با مغولستان برای به دست آوردن قراردادهای گسترش منابع طبیعی رقابت کند بهتر است به گسترش معادن دستنخوردهٔ ذغال سنگ قزاقستان بپردازد، یا راهی بیابد تا کشورش را به کرانههای شرقی چین نزدیکتر سازد.
موارد جالب و قابل توجهی از تغییر نام کشورها در دست است. پیشنهاد من این است که کمی عمیقتر به موضوع نگاه کنیم. قزاقستان یعنی «سرزمین قزاقها» که بزرگترین گروه قومی این کشور را در برمیگیرند. پیشنهاد نظربایف «قزاق یلی» به معنی «کشور قزاقها»ست و پسوند «ستان» یادآور نام کشورهایی همچون افغانستان و پاکستان است که محبوبیتی نزد سرمایهگذاران خارجی ندارند. مسلما کمی احمقانه به نظر میرسد که نام کشور را به دلیل منافع اقتصادی تغییر دهیم، ولی مسلما دلایل بیشتری برای این تغییر وجود دارند و نقشهٔ تفکیک گروههای قومی به ما در فهم این مساله کمک میکند.
رنگهای مختلف نقشه گروههای قومی گوناگون را نشان میدهند. نواحی به رنگ بنفش عمدتا قزاقها هستند. مناطق سبز رنگ نیز عمدتا قوم روس هستند و بخش بسیار بزرگی از کشور را تشکیل میدهند! نمودارهای دایرهای در نشان دادن میزان حضور قوم روس اغراق کردهاند. این نقشه متعلق به سال ۱۹۹۲ است و در سال ۲۰۰۹ طبق آمار ملی، ۲۴ درصد از جمعیت کشور را روسها تشکیل میدهند و ۶۳ درصد قزاق هستند. ۱۳ درصد باقیمانده نیز میان گروههای قومی دیگری از آسیای میانه تقسیم میشود، همچنین گروههای اروپایی همچون لهستانیها و حتی آلمانیهایی که پس از جنگ جهانی دوم با فشار اتحاد جماهیر شوروی در این منطقه سکنی گزیدند.
مساله اینجاست که قزاقستان از یک گروه قومی همگن قزاق تشکیل نشده است. زبان روسی به عنوان زبان غالب در امور دولتی و تجاری به کار گرفته میشود و یادآور زمانی است که کشور به اتحاد جماهیر شوروی تعلق داشت. اکثر شهروندان مسلمان هستند ولی جمعیت بزرگی از مسیحیان ارتدکس نیز در کشور حضور دارند. این کشور به طرز فوقالعادهای متنوع و گوناگون است و میبایست نامی داشته باشد تا بیانگر این تنوع باشد.
سابقهٔ چنین حرکتی نیز وجود دارد. در سال ۱۹۸۹، دولت نظامی برمه تصمیم گرفت نام کشور را به میانمار تغییر دهد تا اقلیتهای قومی نیز در هویت ملی کشور نقش داشته باشند. در برمه نیز همانند قزاقستان تنوع دینی و قومی فراوانی به چشم میآید. اگرچه هویت ملی این کشور به گروه قومی غالب در آن - یعنی برمهایها - گره خورده است ولی میبایست حرفی نیز از یک هویت جامعتر به میان آید. حکومت میانمار در اجرای این برنامه نیز همانند بسیاری دیگر از امور ناموفق بود. مشخص شد که نام میانمار نیز ریشه در یک لغت ادبی به معنای گروه قومی برمهای دارد. بسیاری از فعالان و رسانههای غربی از بکارگیری نام میانمار سر باز میزنند چرا که آن نام را نیز همانند حکومت، نامشروع میدانند.
این نمونهٔ موفقی از تغییر نام نبود ولی مساله این است که تغییر نام کشوری که بر اساس نام اکثریت قومی در نظر گرفته شده است، پیشتر انجام پذیرفته است. به عنوان نمونهٔ بهتر شاید بتوان از تایلند نام برد که نامش را چندین بار به سیام تغییر داده است. از نظر تاریخی نام کشور سیام بوده است، نامی که برای مشخص کردن امپراتوریهای شرق آسیا در قرن ۱۴ به کار گرفته میشد. در سال ۱۹۳۹، رهبری نظامی و فاشیست نام کشور را از سیام - با اکثریت قومی «تای» - به تایلند تغییر داد. ژاپن که در آن دوران فاشیست بود و متحد این کشور به شمار میآمد، از گسترش پاکسازی نژادی در آسیا پشتیبانی میکرد. رهبر فاشیست تایلند از اقلیت چینی این کشور متنفر بود و تمامی مدارس و روزنامههای چینی زبان کشور را تعطیل کرد. هنگامی که ژاپن و تایلند در جنگ جهانی دوم شکست خوردند و دولت نظامی تایلند کنارهگیری کرد، نام این کشور بار دیگر به سیام تغییر یافت. اما در سال ۱۹۴۸ - همان حکومتی که پیشتر علیه ایالات متحده آمریکا اعلام جنگ کرده بود - با حمایت غرب به عنوان یک حکومت ضد کمونیستی بار دیگر قدرت را در دست گرفت. او بار دیگر در سال ۱۹۴۸ برای نشان دادن خصومتش با چین کمونیستی نام کشور را به تایلند تغییر داد. اگر جنگ سردی شکل نمیگرفت به احتمال زیاد تایلند امروزه سیام نامیده میشد.
قزاقستان نیز در موقعیت مشابهی قرار دارد. منطقهای که امروزه آن را قزاقستان مینامیم برای مدتهای طولانی تحت تسخیر گروههای قومی قزاق بوده ولی طی قرون متمادی در قلمروهای حکومتی که قزاقها در اقلیت بودند نیز نفوذ کردند و حضور خود را محکم ساختند. از این نظر بسیار شبیه سیام تحت تسلط «تای»هاست. مسائل هنگامی پیچیدهتر میشوند که امپراتوری روسیه در قرن ۱۹ آسیای مرکزی را تحت سلطه درمیآورد و به همراه آن موجی از فرهنگ و زبان و قومیتهای روس به این منطقه روانه میشوند. این امر در دوران اتحاد جماهیر شوروی با شتاب افزایش مییابد و تا سال ۱۹۹۱ متوقف نمیشود. واقعیت این است که قزاقستان امروزی چیزی بیش از قوم قزاق و تاریخ آن است.
مشابه این اتفاق در اوکراین نیز صورت گرفت، کشوری که پیش از آنکه به شدت روسی شود، تحت سلطه قومیت و زبان اوکراینی قرار داشت. «اوکراینی بودن به چه معنی است» مسالهای است که کشور را با بحران هویتی شدیدی مواجه کرد و در نهایت به بحرانهای سیاسی امروز منجر شد. هیچ نشانی وجود ندارد مبتنی بر اینکه قزاقستان نیز با بحران هویت مواجه شود و این سؤال پیش بیاید که شهروند قزاقستان بودن به چه معنی است؛ یک هویت ملی سردرگم به تنهایی به بحران ختم نمیشود. اما اینکه کشور قزاقستان توانسته است این مشکلات را تاب بیاورد تا حدی به دلیل وجود حکومت دیکتاتوری است که در آن فضای زیادی برای رقابت سیاسی وجود ندارد و بخشی را نیز مدیون منابع طبیعی فراوان این کشور است. در نهایت روزی فرا خواهد رسید که این کشور دموکراتیزه شود و منابع آن نیز به تدریج تحلیل خواهند رفت؛ در آن روز یک هویت ملی متحد به کار خواهد آمد و معنایی فراتر از امروز خواهد یافت.
یک مساله قطعی است: نظربایف برای این کار به یک حمایت ملی گسترده نیاز دارد. اما یک سوم جمعیت از گروههای قومی قزاق نیستند و در پی نام و هویتی هستند که به آنها نیز تعلق داشته باشد. بدون شک میراث زیادی میان مردم این منطقه مشترک است. برای نمونه میتوان از فرهنگ باستانی «بوتای» نام برد که پیش از ۵ هزار سال پیش در شمال قزاقستان اسکان داشتند و از بانیان گسترش زبانهای هندواروپایی در اوراسیا بودهاند و به رام کردن اسب میپرداختند که نقش عظیمی در تاریخ قزاقستان و تمام جهان ایفا کردهاند. این همان میراثی است که میتوان به آن مفتخر بود.
شاید این نوشته یک مخالفت ناهمگون به نظر برسد - که البته هست - ولی در این مورد تا حدودی حق با نظربایف است؛ البته نه در مورد تغییر نام کشور با در نظر گرفتن منافع تجاری کوتاه مدت. نظربایف اگر قصد دارد با مغولستان برای به دست آوردن قراردادهای گسترش منابع طبیعی رقابت کند بهتر است به گسترش معادن دستنخوردهٔ ذغال سنگ قزاقستان بپردازد، یا راهی بیابد تا کشورش را به کرانههای شرقی چین نزدیکتر سازد.
موارد جالب و قابل توجهی از تغییر نام کشورها در دست است. پیشنهاد من این است که کمی عمیقتر به موضوع نگاه کنیم. قزاقستان یعنی «سرزمین قزاقها» که بزرگترین گروه قومی این کشور را در برمیگیرند. پیشنهاد نظربایف «قزاق یلی» به معنی «کشور قزاقها»ست و پسوند «ستان» یادآور نام کشورهایی همچون افغانستان و پاکستان است که محبوبیتی نزد سرمایهگذاران خارجی ندارند. مسلما کمی احمقانه به نظر میرسد که نام کشور را به دلیل منافع اقتصادی تغییر دهیم، ولی مسلما دلایل بیشتری برای این تغییر وجود دارند و نقشهٔ تفکیک گروههای قومی به ما در فهم این مساله کمک میکند.
رنگهای مختلف نقشه گروههای قومی گوناگون را نشان میدهند. نواحی به رنگ بنفش عمدتا قزاقها هستند. مناطق سبز رنگ نیز عمدتا قوم روس هستند و بخش بسیار بزرگی از کشور را تشکیل میدهند! نمودارهای دایرهای در نشان دادن میزان حضور قوم روس اغراق کردهاند. این نقشه متعلق به سال ۱۹۹۲ است و در سال ۲۰۰۹ طبق آمار ملی، ۲۴ درصد از جمعیت کشور را روسها تشکیل میدهند و ۶۳ درصد قزاق هستند. ۱۳ درصد باقیمانده نیز میان گروههای قومی دیگری از آسیای میانه تقسیم میشود، همچنین گروههای اروپایی همچون لهستانیها و حتی آلمانیهایی که پس از جنگ جهانی دوم با فشار اتحاد جماهیر شوروی در این منطقه سکنی گزیدند.
مساله اینجاست که قزاقستان از یک گروه قومی همگن قزاق تشکیل نشده است. زبان روسی به عنوان زبان غالب در امور دولتی و تجاری به کار گرفته میشود و یادآور زمانی است که کشور به اتحاد جماهیر شوروی تعلق داشت. اکثر شهروندان مسلمان هستند ولی جمعیت بزرگی از مسیحیان ارتدکس نیز در کشور حضور دارند. این کشور به طرز فوقالعادهای متنوع و گوناگون است و میبایست نامی داشته باشد تا بیانگر این تنوع باشد.
سابقهٔ چنین حرکتی نیز وجود دارد. در سال ۱۹۸۹، دولت نظامی برمه تصمیم گرفت نام کشور را به میانمار تغییر دهد تا اقلیتهای قومی نیز در هویت ملی کشور نقش داشته باشند. در برمه نیز همانند قزاقستان تنوع دینی و قومی فراوانی به چشم میآید. اگرچه هویت ملی این کشور به گروه قومی غالب در آن - یعنی برمهایها - گره خورده است ولی میبایست حرفی نیز از یک هویت جامعتر به میان آید. حکومت میانمار در اجرای این برنامه نیز همانند بسیاری دیگر از امور ناموفق بود. مشخص شد که نام میانمار نیز ریشه در یک لغت ادبی به معنای گروه قومی برمهای دارد. بسیاری از فعالان و رسانههای غربی از بکارگیری نام میانمار سر باز میزنند چرا که آن نام را نیز همانند حکومت، نامشروع میدانند.
این نمونهٔ موفقی از تغییر نام نبود ولی مساله این است که تغییر نام کشوری که بر اساس نام اکثریت قومی در نظر گرفته شده است، پیشتر انجام پذیرفته است. به عنوان نمونهٔ بهتر شاید بتوان از تایلند نام برد که نامش را چندین بار به سیام تغییر داده است. از نظر تاریخی نام کشور سیام بوده است، نامی که برای مشخص کردن امپراتوریهای شرق آسیا در قرن ۱۴ به کار گرفته میشد. در سال ۱۹۳۹، رهبری نظامی و فاشیست نام کشور را از سیام - با اکثریت قومی «تای» - به تایلند تغییر داد. ژاپن که در آن دوران فاشیست بود و متحد این کشور به شمار میآمد، از گسترش پاکسازی نژادی در آسیا پشتیبانی میکرد. رهبر فاشیست تایلند از اقلیت چینی این کشور متنفر بود و تمامی مدارس و روزنامههای چینی زبان کشور را تعطیل کرد. هنگامی که ژاپن و تایلند در جنگ جهانی دوم شکست خوردند و دولت نظامی تایلند کنارهگیری کرد، نام این کشور بار دیگر به سیام تغییر یافت. اما در سال ۱۹۴۸ - همان حکومتی که پیشتر علیه ایالات متحده آمریکا اعلام جنگ کرده بود - با حمایت غرب به عنوان یک حکومت ضد کمونیستی بار دیگر قدرت را در دست گرفت. او بار دیگر در سال ۱۹۴۸ برای نشان دادن خصومتش با چین کمونیستی نام کشور را به تایلند تغییر داد. اگر جنگ سردی شکل نمیگرفت به احتمال زیاد تایلند امروزه سیام نامیده میشد.
قزاقستان نیز در موقعیت مشابهی قرار دارد. منطقهای که امروزه آن را قزاقستان مینامیم برای مدتهای طولانی تحت تسخیر گروههای قومی قزاق بوده ولی طی قرون متمادی در قلمروهای حکومتی که قزاقها در اقلیت بودند نیز نفوذ کردند و حضور خود را محکم ساختند. از این نظر بسیار شبیه سیام تحت تسلط «تای»هاست. مسائل هنگامی پیچیدهتر میشوند که امپراتوری روسیه در قرن ۱۹ آسیای مرکزی را تحت سلطه درمیآورد و به همراه آن موجی از فرهنگ و زبان و قومیتهای روس به این منطقه روانه میشوند. این امر در دوران اتحاد جماهیر شوروی با شتاب افزایش مییابد و تا سال ۱۹۹۱ متوقف نمیشود. واقعیت این است که قزاقستان امروزی چیزی بیش از قوم قزاق و تاریخ آن است.
مشابه این اتفاق در اوکراین نیز صورت گرفت، کشوری که پیش از آنکه به شدت روسی شود، تحت سلطه قومیت و زبان اوکراینی قرار داشت. «اوکراینی بودن به چه معنی است» مسالهای است که کشور را با بحران هویتی شدیدی مواجه کرد و در نهایت به بحرانهای سیاسی امروز منجر شد. هیچ نشانی وجود ندارد مبتنی بر اینکه قزاقستان نیز با بحران هویت مواجه شود و این سؤال پیش بیاید که شهروند قزاقستان بودن به چه معنی است؛ یک هویت ملی سردرگم به تنهایی به بحران ختم نمیشود. اما اینکه کشور قزاقستان توانسته است این مشکلات را تاب بیاورد تا حدی به دلیل وجود حکومت دیکتاتوری است که در آن فضای زیادی برای رقابت سیاسی وجود ندارد و بخشی را نیز مدیون منابع طبیعی فراوان این کشور است. در نهایت روزی فرا خواهد رسید که این کشور دموکراتیزه شود و منابع آن نیز به تدریج تحلیل خواهند رفت؛ در آن روز یک هویت ملی متحد به کار خواهد آمد و معنایی فراتر از امروز خواهد یافت.
یک مساله قطعی است: نظربایف برای این کار به یک حمایت ملی گسترده نیاز دارد. اما یک سوم جمعیت از گروههای قومی قزاق نیستند و در پی نام و هویتی هستند که به آنها نیز تعلق داشته باشد. بدون شک میراث زیادی میان مردم این منطقه مشترک است. برای نمونه میتوان از فرهنگ باستانی «بوتای» نام برد که پیش از ۵ هزار سال پیش در شمال قزاقستان اسکان داشتند و از بانیان گسترش زبانهای هندواروپایی در اوراسیا بودهاند و به رام کردن اسب میپرداختند که نقش عظیمی در تاریخ قزاقستان و تمام جهان ایفا کردهاند. این همان میراثی است که میتوان به آن مفتخر بود.