19-02-2014، 12:50
وقتے چمدانش را به قصد رفتن بست..
نگفتم:عزیزم اینکارو نکن..
نگفتم:برگرد..
و یک بار دیگر به من فرصت بده..
وقتے پرسید دوستش دارم یا نه..
رویم را برگرداندم..
حالا او رفته و من..
تمام چیزهایے که نگفتم مے شنوم..
نگفتم عزیزم متاسفم چون من هم مقصر بودم..
نگفتم اختلاف را کنار بگذاریم..
چون تمام انچه مے خواهیم عشق و وفادارے و مهلت است..
گفتم:اگر راهت را انتخاب کرده ای..
من انرا سد نخواهم کرد..
حالا او رفته و من..
تمام چیزهایے را که نگفتم مے شنوم..
او را در اغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم..
نگفتم:اگر تو نباشے زندگے ام بے معنے خواهد بود..
فکر میکردم از تمامے ان بازے ها خلاص خواهم شد..
اما حالا تنها کارے که میکنم..
گوش دادن به چیزهایے ست که نگفتم..
نگفتم:بارانیت را درار..
قهوه درست میکنم و با هم حرف میزنیم..
نگفتم:جاده ے بیرون خانه طولانے و خلوت و بے انتهاست..
فقط فقط گفتم:خدانگهدار..
او رفت و مرا تنها گذاشت..
تا با تمام چیزهایے که نگفتم زندگے کنم.