امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستانی کوتاه اما غمگین

#1
پسرك به بستنی فروشی معروف شهر رفت. پشت میز نشست. گارسون به سراغ او آمد و پرسید كه چه نوع بستنی میل دارد.

پسرك پرسید بستنی شكلاتی چند است؟ گارسون گفت: 80 سنت. پسرك پول‌های خُرد توی جیبش را بیرون ریخت و شمرد و سپس مجدداً پرسید كه بستنی ساده چند است؟ گارسون كه می‌دید چندین نفر منتظر میز خالی هستند، عصبانی شد و گفت: 65 سنت.

پسرك گفت: پس لطفاً یك بستنی ساده برایم بیاورید. گارسون رفت و با یك بستنی ساده بازگشت. او از دور پسرك را زیر نظر داشت. پسرك بستنی‌اش را خورد و بلند شد و رفت.

گارسون بلافاصله به سر میز پسرك رفت و تا آنجا را تمیز و برای مشتری بعدی آماده كند. با صحنه‌ای مواجه شد كه او را به گریه وا داشت. پسرك 15 سنت برای گارسون انعام گذاشته بود.
پاسخ
 سپاس شده توسط behnaz99 ، ديمون ، پری خانم ، یاسی@_@
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
  رمان شورنگاشت(داستانی کاملا واقعی)|ز.م
  رمان خیلی غمگین و عاشقانه اکسو ( زخم عاشقی) .حتما بخون :(
  نکاتی درباره‌ی نوشتن داستان کوتاه، داستان بلند و رمان
  داستان کوتاه خیانت سام
  داستان|طنز کوتاه|
  داستان کوتاه|ادیسون|
Subarrow رمان کوتاه تلافی تا خیانت
Subarrow داستان غمگین و عاشقانه( دروغ های یک دختر)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان