21-10-2015، 9:57
به همين دليل است كه طنز، همواره مضامين خود را از لابهلاي حوادث اجتماعي مييابد؛ و در پي آن، نگاهي هم به مسائل سياسي دارد. در اين ارتباط، طنز در نقش يك آينه عمل ميكند؛ و بر آن است كه عيبهاي افراد را در مقابل ديدگانشان قرار دهد؛ آنچنان كه آينده عمل ميكند و نقايص ظاهري انسان را نشان ميدهد.
توجه به اين مسئله ضروري است كه طنز اصولي و بنيادين، ميتواند افراد پاكدامني را حفظ كند، اما نميتواند آنچنان كه توقع ميرود افراد بدطينت را هدايت كند. چرا كه جريانهاي منفي، متأسفانه، در سطح جامعه به سرعت شيوع پيدا ميكنند؛ و كمتر ديده شده است كه يك جريان مثبت بتواند بر ذهن و فكر افراد منفي جامعه غلبه كند.
در اين ميان، بايد به لحن طنزپرداز توجه شود. چرا كه لحن راوي ميتواند فرد مخاطب را قانع، يا در او ايجاد شك و شبهه كند.
تحليلگران وادي طنز و كنايه، بر اين باورند كه يك طنز اصولي، بايد به مسائلي چون بيان حقيقت، كشمكشها و تضادها بپردازد؛ و در اين راستا، پس از ريشهيابي معضلات، راه حل مناسب و منطقي ارائه دهد.
گاه ديده ميشود اغلب مردم، ميان طنز و هجو، تفاوتي قائل نيستند؛ و همه را يكسان ميپندارند. در صورتي كه ميان طنز و هجو، تفاوت عمده وجود دارد. طنز اصولاً بازتاب عمومي دارد؛ و طنزپرداز، در اين وادي، مسائل و رويدادهاي عمومي و همهجانبه را در نظر ميگيرد. در صورتي كه هجو، تنها به يك فرد خاص ميپردازد، و بر آن است كه آن فرد مذكور را هدف قرار دهد.
اصولاً وجود عنصر درشتنمايي، مبالغه و غلو، در گستره طنز، ضروري است؛ و نبايد اين عناصر حياتي را به باد انتقاد گرفت، و گمان برد كه طنز، از مقوله دلالتگري و مستندگرايي، دور شده است.
نكته قابل اعتنا، نقشآفريني عنصر طنز در دنياي شعر و رمان است. اين عنصر، در اين دو نوع ژانر ادبي، بسيار كارساز بوده، بسيار مورد توجه مؤلفان و نويسندگان قرار گرفته است. در صورتي كه در وادي مقالهنويسي، طنز آنچنان موفق عمل نكرده، و معمولاً به خاطر بروز حوادث ناگوار براي طنز، از اين عنصر جذاب استفاده نشده است ـ در عين حال كه مخاطب طنز، آنچنان تحت تأثير مستقيمگوييهاي مقاله قرار نميگيرد. در صورتي كه در رمان و شعر، به وجود يك واسطه و به دليل بيان غير مستقيم مطالب، مخاطب بهتر پذيراي انقادهاي طنزپرداز است.
يك فرد طنزپرداز، جدا از داشتن توانمندي لازم در به كارگيري فنون طنز، ميبايست به علوم مختفي مانند روانشناسي، سياست، تاريخ، فلسفه و به خصوص علوم اجتماعي، آشنايي لازم داشته باشد. او بايد به مسائل روز آگاه باشد، مثلاً علل مردمگريزي جوانان را بداند، به ناهنجاريهاي جامعه آشنا باشد، از علل بروز تقدسزدايي در جامعه مدرن آگاهي داشته باشد، و ازمقوله اسارت انسان در دام ماشين و رايانه مطلع باشد.
لازم به ذكر است: درغرب، معادل طنز و كنايه، اصطلاح آيروني (Irony) و ستاير (satier) است. طنز (IRony) در وادي ادبيات، شيوة هنرمندانهاي است از فن بيان، كه در زيرساخت و بنمايه خود، مفاهيم ارزشمند نهفته دارد. به عبارت سادهتر، در طنز ياد شده، معمولاً يك معناي ظاهري ديده ميشود و يك معناي زيرين و نهفته؛ كه گاه اين دو، بر ضد يكديگر عمل ميكنند. در طنزي كه در غرب تحت عنوان (satire) مطرح است، بيشتر سعي ميشود به جنبههاي زشت وناپاسند تحت عنوان (Satire) مطرح است، بيشتر سعي ميشود به جنبههاي زشت و ناپسند انسانها و جامعه توجه شود. نويسنده، گاه از اين فن استفاده ميكند تا اعتراضات خود را مطرح سازد. در چنين شرايطي، گاه لحن راوي طعنهآميز است.
استفاده از طعنه و تمسخر انسان و رويدادهاي اجتماعي، هم به شكل ادبي و محترمانه امكانپذير است و هم به صورت محاورهاي و عاميانه. در شكل اوّل، نويسنده مغرضانه برخورد نكرده، بلكه قصدش تصحيح و رفع اشتباهات است. در صورتي كه در نوع دوم، راوي قصد اذيت و آزار فرد مذكور را دارد؛ بيشتر ميخواهد خود را آرام سازد. او به نتيجة سخنانش نميانديشد. زبان اين فرد، غالباً تند و گزنده است
و از همان ابتدا، مخاطب درمييابد كه فردمذكور چه قصد و هدفي را دنبال ميكند.
معمولاً در عرصه ادبيات و نقد، كمتر از اين نوع طنز استفاده ميشود؛ و از نويسندگان فرهيخته توقّع ميرود كه حرمت كلام خود را حفظ كنند و در كمال ادب، و به قصد ايجاد تحول در افراد، دست به قلم ببرند. متأسفانه در ميان اهالي قلم در ايران، كم نيستند افرادي كه به شيوه دوم روي ميآورند، و نقد خود را به صحنه كارزار و انتقامكشيهاي فردي مبدل ميسازند.
لازم به ذكر است كه طنز (Irony) به سه گونه اصلي تقسيم ميشود:
الف) طنز كنايهآميز
اين طنز كاملاً ادبي است؛ و به منظور جلوگيري از اشتباهات مكرر، مطرح ميگردد. به طور مثال، اگر روزي محصلي در مدرسه بگويد «من درس را نميفهمم»؛ و معلم در جواب بگويد «خوب! ما هم بيش از اين انتظار نداشتيم»، معلم از طنز (satire) استفاده كرد، و طعنه در كلامش وجود دارد. اما اگر روزي محصلي مشاهده كرد معلمش با ناراحتي وارد كلاس شده و ميگويد: «يك خبر بد برايت دارم. نمرهات عالي شده!»، او از طنز كنايهاي استفاده كرده است.
در طنز كنايهاي، تنها معناي ضد آنچه بيان شده، مورد نظر است. در صورتي كه در انواع پيچيده آن، نه تنها همان گفته اول مد نظر است، بلكه معناي ضد آن هم مورد نظر بوده است. استفاده ازاين طنز، اين خر را ره همراه دارد كه شخصي شنونده، دچار سوءتفاهم شده، ناراحت گردد.
ب) طنز دراماتيك
طنز دراماتيك به طنزي گفته ميشود كه ميان گفته شخصيتهاي داستاني و خالق داستان، اختلاف بيندازد. به عبارت سادهتر، اختلاف بر سر گفتة سخنگو و منظور و مقصود اصلي نويسنده است. گاه ديده شده كه سخن يكي از شخصيتهاي داستاني، كاملاً واضح و آشكار است، اما نويسنده، مقصود و غرض ديگري از طرح آن دارد.
ج) طنز موقعيت
در اين طنز، ميان پيشگويي در بروز حادثهاي و خود حادثه كه به وقوع ميپيوندد اختلاف وجود دارد. به طور مثال، اگر يك شب مردي در سينما، با همسر دومش، به صورت تصادفي، كنار همسر اولش بنشيند، چنين طنزي به وقوع ميپيوندد.
در پايان بايد به اين مسئله اشاره شود كه انواع طنزهاي ذكر شده با پارادوكس يا جملات تناقضنما، متفاوت است. پارادوكس، جملهاي است كه ظاهراً اشتباه به نظر ميرسد، اما در باطن، درست مثل جمله معروف «ادب از كه آموختي؟ از بيادبان» است.
توجه به اين مسئله ضروري است كه طنز اصولي و بنيادين، ميتواند افراد پاكدامني را حفظ كند، اما نميتواند آنچنان كه توقع ميرود افراد بدطينت را هدايت كند. چرا كه جريانهاي منفي، متأسفانه، در سطح جامعه به سرعت شيوع پيدا ميكنند؛ و كمتر ديده شده است كه يك جريان مثبت بتواند بر ذهن و فكر افراد منفي جامعه غلبه كند.
در اين ميان، بايد به لحن طنزپرداز توجه شود. چرا كه لحن راوي ميتواند فرد مخاطب را قانع، يا در او ايجاد شك و شبهه كند.
تحليلگران وادي طنز و كنايه، بر اين باورند كه يك طنز اصولي، بايد به مسائلي چون بيان حقيقت، كشمكشها و تضادها بپردازد؛ و در اين راستا، پس از ريشهيابي معضلات، راه حل مناسب و منطقي ارائه دهد.
گاه ديده ميشود اغلب مردم، ميان طنز و هجو، تفاوتي قائل نيستند؛ و همه را يكسان ميپندارند. در صورتي كه ميان طنز و هجو، تفاوت عمده وجود دارد. طنز اصولاً بازتاب عمومي دارد؛ و طنزپرداز، در اين وادي، مسائل و رويدادهاي عمومي و همهجانبه را در نظر ميگيرد. در صورتي كه هجو، تنها به يك فرد خاص ميپردازد، و بر آن است كه آن فرد مذكور را هدف قرار دهد.
اصولاً وجود عنصر درشتنمايي، مبالغه و غلو، در گستره طنز، ضروري است؛ و نبايد اين عناصر حياتي را به باد انتقاد گرفت، و گمان برد كه طنز، از مقوله دلالتگري و مستندگرايي، دور شده است.
نكته قابل اعتنا، نقشآفريني عنصر طنز در دنياي شعر و رمان است. اين عنصر، در اين دو نوع ژانر ادبي، بسيار كارساز بوده، بسيار مورد توجه مؤلفان و نويسندگان قرار گرفته است. در صورتي كه در وادي مقالهنويسي، طنز آنچنان موفق عمل نكرده، و معمولاً به خاطر بروز حوادث ناگوار براي طنز، از اين عنصر جذاب استفاده نشده است ـ در عين حال كه مخاطب طنز، آنچنان تحت تأثير مستقيمگوييهاي مقاله قرار نميگيرد. در صورتي كه در رمان و شعر، به وجود يك واسطه و به دليل بيان غير مستقيم مطالب، مخاطب بهتر پذيراي انقادهاي طنزپرداز است.
يك فرد طنزپرداز، جدا از داشتن توانمندي لازم در به كارگيري فنون طنز، ميبايست به علوم مختفي مانند روانشناسي، سياست، تاريخ، فلسفه و به خصوص علوم اجتماعي، آشنايي لازم داشته باشد. او بايد به مسائل روز آگاه باشد، مثلاً علل مردمگريزي جوانان را بداند، به ناهنجاريهاي جامعه آشنا باشد، از علل بروز تقدسزدايي در جامعه مدرن آگاهي داشته باشد، و ازمقوله اسارت انسان در دام ماشين و رايانه مطلع باشد.
لازم به ذكر است: درغرب، معادل طنز و كنايه، اصطلاح آيروني (Irony) و ستاير (satier) است. طنز (IRony) در وادي ادبيات، شيوة هنرمندانهاي است از فن بيان، كه در زيرساخت و بنمايه خود، مفاهيم ارزشمند نهفته دارد. به عبارت سادهتر، در طنز ياد شده، معمولاً يك معناي ظاهري ديده ميشود و يك معناي زيرين و نهفته؛ كه گاه اين دو، بر ضد يكديگر عمل ميكنند. در طنزي كه در غرب تحت عنوان (satire) مطرح است، بيشتر سعي ميشود به جنبههاي زشت وناپاسند تحت عنوان (Satire) مطرح است، بيشتر سعي ميشود به جنبههاي زشت و ناپسند انسانها و جامعه توجه شود. نويسنده، گاه از اين فن استفاده ميكند تا اعتراضات خود را مطرح سازد. در چنين شرايطي، گاه لحن راوي طعنهآميز است.
استفاده از طعنه و تمسخر انسان و رويدادهاي اجتماعي، هم به شكل ادبي و محترمانه امكانپذير است و هم به صورت محاورهاي و عاميانه. در شكل اوّل، نويسنده مغرضانه برخورد نكرده، بلكه قصدش تصحيح و رفع اشتباهات است. در صورتي كه در نوع دوم، راوي قصد اذيت و آزار فرد مذكور را دارد؛ بيشتر ميخواهد خود را آرام سازد. او به نتيجة سخنانش نميانديشد. زبان اين فرد، غالباً تند و گزنده است
و از همان ابتدا، مخاطب درمييابد كه فردمذكور چه قصد و هدفي را دنبال ميكند.
معمولاً در عرصه ادبيات و نقد، كمتر از اين نوع طنز استفاده ميشود؛ و از نويسندگان فرهيخته توقّع ميرود كه حرمت كلام خود را حفظ كنند و در كمال ادب، و به قصد ايجاد تحول در افراد، دست به قلم ببرند. متأسفانه در ميان اهالي قلم در ايران، كم نيستند افرادي كه به شيوه دوم روي ميآورند، و نقد خود را به صحنه كارزار و انتقامكشيهاي فردي مبدل ميسازند.
لازم به ذكر است كه طنز (Irony) به سه گونه اصلي تقسيم ميشود:
الف) طنز كنايهآميز
اين طنز كاملاً ادبي است؛ و به منظور جلوگيري از اشتباهات مكرر، مطرح ميگردد. به طور مثال، اگر روزي محصلي در مدرسه بگويد «من درس را نميفهمم»؛ و معلم در جواب بگويد «خوب! ما هم بيش از اين انتظار نداشتيم»، معلم از طنز (satire) استفاده كرد، و طعنه در كلامش وجود دارد. اما اگر روزي محصلي مشاهده كرد معلمش با ناراحتي وارد كلاس شده و ميگويد: «يك خبر بد برايت دارم. نمرهات عالي شده!»، او از طنز كنايهاي استفاده كرده است.
در طنز كنايهاي، تنها معناي ضد آنچه بيان شده، مورد نظر است. در صورتي كه در انواع پيچيده آن، نه تنها همان گفته اول مد نظر است، بلكه معناي ضد آن هم مورد نظر بوده است. استفاده ازاين طنز، اين خر را ره همراه دارد كه شخصي شنونده، دچار سوءتفاهم شده، ناراحت گردد.
ب) طنز دراماتيك
طنز دراماتيك به طنزي گفته ميشود كه ميان گفته شخصيتهاي داستاني و خالق داستان، اختلاف بيندازد. به عبارت سادهتر، اختلاف بر سر گفتة سخنگو و منظور و مقصود اصلي نويسنده است. گاه ديده شده كه سخن يكي از شخصيتهاي داستاني، كاملاً واضح و آشكار است، اما نويسنده، مقصود و غرض ديگري از طرح آن دارد.
ج) طنز موقعيت
در اين طنز، ميان پيشگويي در بروز حادثهاي و خود حادثه كه به وقوع ميپيوندد اختلاف وجود دارد. به طور مثال، اگر يك شب مردي در سينما، با همسر دومش، به صورت تصادفي، كنار همسر اولش بنشيند، چنين طنزي به وقوع ميپيوندد.
در پايان بايد به اين مسئله اشاره شود كه انواع طنزهاي ذكر شده با پارادوكس يا جملات تناقضنما، متفاوت است. پارادوكس، جملهاي است كه ظاهراً اشتباه به نظر ميرسد، اما در باطن، درست مثل جمله معروف «ادب از كه آموختي؟ از بيادبان» است.