شعرها
(بخش نخست)
ایجاد نقش و نگار بر ابزار كار، یا بر دیوار محل زندگی از زمان های بسیار كهن آغاز شده است. قدیم ترین این گونه آثار را باید از مردم دوران چهارم زمین شناسی دانست كه پایان آن در حدود هزاره ی دهم تا هشتم پیش از میلاد است. مردم این دوره كه در غارها زندگی می كردند، و از گوشت و پوست حیوان ها برای ادامه ی زندگی بهره می بردند، بر دیوار غارها و بر ابزار زندگی خود نقش برخی از حیوان ها را می كندند.
انگیزه ی این مردم در نقش صورت این حیوان ها چه بوده است؟ این شکل ها بی شک كاملن جنبه ی مذهبی، جادو و افسونگری داشته است، یعنی همان جنبه ای كه بعدها در تمدن های بزرگ كهن مانند مصر و سومر و جز آن ها، به اوج قدرت خود رسید، و درك و احساس و منظور ایجاد كنندگان آن ها امروزه تا اندازه ای برای ما روشن و آشكار است.
انسان دوران چهارم، با نقش تصویر حیوان هایی مانند گوزن یا گاو وحشی بر دیوار غار، می پنداشت كه این نقش ها وسیله و سبب فراوانی شكار و غلبه و چیرگی او بر این حیوان ها خواهد شد، و در این نقش ها قدرتی هست كه شكارها را به سوی او جلب خواهند كرد. این اندیشه در همه ی دوران های پیش از تاریخ ادامه یافت، و افراد بشر می كوشیدند كه اندیشه و خواست های خود را به صورت شکل های گوناگون بر آثار و ابزار زندگی خود نقش كنند.
نقش هایی كه بر آثار سفالی پیش از تاریخ دیده می شود، خود نوعی بیان اندیشه است. این شکل ها بیش تر جنبه ی مذهبی و ستایش عوامل طبیعت را دارد و به نظر می رسد كه سازندگان آن ها كوشیده اند به وسیله ی آن ها از خدایان درخواست فزونی، نعمت و بركت و سعادت كنند. بدین ترتیب در مذهبی بودن این نقش ها جای تردیدی نیست. پس از اختراع خط كه پدید آمدن آن آغاز بزرگی در زندگی انسان است و آن را باید یكی از بزرگ ترین سر فصل های تمدن دانست، كار بیان اندیشه و بازتاب آن بر چیزهای ساخته شده به دست بشر آسان تر شد و یكی از بزرگ ترین آرزوهای او جامه ی عمل پوشید. از این زمان افزون بر ترسیم نقش ها، نوشتن نام صاحبان چیزها یا جمله هایی كه برای صاحب آن چیز طلب خیر و بركت و فزونی می كرد متداول شد.
از این گونه چیزها در میان آثار مربوط به زمان هخامنشیان و سلسله ی پس از آن در ایران بسیار دیده می شود.
در دوره ی اسلامی به سبب تغییر مذهب در ایران، در هنر نیز تغییرهای ویژه ای پدیدار شد.
اگر توجه كنیم، به سبب عقاید مذهبی جدید، هنر صورت سازی و ایجاد نقش حیوان ها بر اشیا و آثار، برای مدت درازی به دست فراموشی سپرده شد و سبب گسترش خط را بر اشیا و آثار می توان دریافت و دو علت اساسی برای این كار پیدا كرد:
نخست آن كه، چون در مذهب های قدیم، توسل به دعاها و وردها و اعتقاد به رسیدن به خیر و بركت و سعادت به وسیله ی دعا، پایه های محكمی داشت، ناچار بعدها در مذهب جدید نیز مردم با ایمان بیش تری به این كار ادامه دادند و تقریبن بر بیش تر ابزار زندگی خود، نام مقدسان و بزرگان دین را نقش می كردند و از آنان برای تبرك و سعادت یاری می جستند.
دوم، چنان كه می دانیم ایرانیان به تزیین اشیا و ابزار خود علاقه ی بسیار داشتند و چون نمی توانستند از نقش صورت ها در این كار بهره بگیرند، به خط متوسل شدند، و برای تزیین آثار خود از خط بهره گرفتند و دعاها را با خط خوش بر كاسه و كوزه و سایر لوازم زندگی خود نقش كردند. از همین جا است كه دیده می شود هنرمندان بیش تر به زیبایی خط توجه داشته و زوایا و شکل هایی در نگارش آن ایجاد كرده اند، تا آن جا كه خط، خود به صورت یك عامل تزیینی در آمده، و به سبب برگزیدن شیوه های گوناگون در نگارش آن، غالبن خواندنش بسیار مشكل و گاهی نیز خوانده نشدنی شده است.
بنا براین باید گفت كه خط در ایران در دوره ی اسلامی، یكی از عامل های هنر های تزیینی شده، و هنرمند می توانسته با شكل و تركیب حرف ها بازی كرده، به دلخواه خود در آن ها تغییرهایی پدید بیاورد. به همین سبب می بینیم كه شكل نوشتن كلمه ها پس از مدتی از صورت اصلی خود خارج شده و به صورت شکل تزیینی در آمده است، بسانی كه باز شناختن آن ها به دقت و مطالعه ی كافی نیاز دارد. نمونه ی كامل این گونه نقش ها را در ظرف های نیشابور می توان دید. از اوایل سده ی ششم هجری نوشتن شعرهای فارسی بر اشیا ایرانی معمول شد، به طوری كه در حاشیه و كنار كاشی های ستاره ای شكل و در داخل برخی كاسه های سفالین لعاب دار این دوره، شعرهای فارسی را می توان دید. این نمونه ها طلیعه نگارش شعر بر روی اشیا است كه به مرور و با گذشت زمان متداول تر شده گسترش فراوان یافت. دوره ی رونق شعر پارسی بر اشیا را، باید از سده های دهم به بعد دانست. در این دوره ها نگارش شعر پارسی بر همه ی چیزها از قبیل جلد های چرمی و روغنی، انواع قلم كارها، ظرف های چینی و فلزی و اشیا منبت و خاتم و جز آن ها متداول بوده است. بیش تر این شعرها از نظر معنی و مضمون تناسبی بسیار لطیف و نزدیك با مورد مصرف این چیزها دارند. تناسب میان شعرها و چیزها یكی از موردهای نشان دهنده ی ذوق و سلیقه ویژه ی ایرانیان است، تا جایی كه برای هر دسته و طبقه از اشیا، قطعه ها و رباعی های متناسب ساخته و نقش شده است.
آن چه در این مقاله مورد گفت و گو قرار می گیرد، نمونه هایی است از این گونه شعرها، ولی نباید از خاطر دور داشت كه كار گرد آوری این شعرها كاری است دشوار. زیرا از یك سو این دسته از اشیا و آثار هنری كه شعرهایی بر آن ها نقش شده بسیار متنوع و پراكنده اند، و از سوی دیگر، شعرهای این اشیا، به ویژه شعرهای متاخر، به سبب بی بهره بودن هنرمندان سازنده از نوشتن و خواندن، گاهی بسیار بد خط و پر از غلط های املایی است، بنابراین اگر خوانندگان عزیزی كه از این گونه چیزهای هنری در دست دارند با ما همكاری كرده، از فرستادن شعرهای نقش شده بر اشیا مجموعه ی شخصی خویش دریغ نورزند، بسیا به جا و مایه ی سپاس گزاری نویسندگان این مقاله خواهد شد.
در این گفتار ترتیبی كه برای معرفی اشیا در نظر گرفته شده به ترتیب حرف های الفباست و شعرهای هر دسته از اشیا به دنبال یكدیگر آورده شده است:
الف
انبر برنجی كنده كاری شده:
- سوختم سوختم سوختم / تا روش عشق تو آموختم
- حاصل عمرم سه سخن بیش نیست / خام بدم، پخته شدم سوختم
- آتش علاج خانه زنبور می كند / فیروزه یاد خاك نیشابور می كند
- آتش بگیر و بر سر قلیان ما گذار / وانگه ببین كه سوز دل ما چه [می كند]
(موزه ی هنرهای تزیینی)
انفیه دان زرین چهارگوش:
ندانم ز آب و گلست آن وجود روحانی / بدین كمال نباشد وجود انسانی
به هر چه خوبترند در جهان نظر كردم / كه گویمت به تو ماند، تو خوبتر زانی (۱)
(موزه ی جواهرات سلطنتی)
ب
بخاری:
- بخاری همچو عشاق دل افروز / برای گل رخان سوزد شب و روز
- دهان گشاده بخاری بسان بی ادبان / رسانده كار به جایی كه چوب می خواهد *
- گل شراب و گل آتش و گل عارض / اگر غلط نكنم فصل گل زمستانست **
- خوشست باده گلرنگ در كنار بخاری / ز دست ساقی گل چهره با كباب شكاری **
بشقاب چینی:
- بردار ز روی قاب سرپوش / تا یار كند طعام را نوش
- هر كس كه به دست جام دارد / سلطانی جم مدام دارد
(مجموعهی آقای كریمزاده)
ساقی تو می به جام بلوری چه میكنی / گل را پیاله ساز، لب یار نازكست
(مجموعهی آقای كریمزاده)
بشقاب زرین مدور مینا كاری شده:
ظل حق فتحعلی شاه آن كه هست / آفتاب از تابش رایش بتاب
باد تابان آفتاب دولتش / بر فلك تابان بود تا آفتاب
غیرت شمس سپهر این شمسه شد / شد چو در بزم شه مالك رقاب
یار بس گل های رنگین گلشنی / ایمن از آفات و دور انقلاب
نی زباد مهرگانی در قصور / نی ز ابر نوبهاری رشحه یاب
لالهاش چون لعل جانان دلفریب / نرگسش چون چشم دلبر، نیم خواب
عنچهاش با سوسن اندر گفت و گو / سنبلش با سوری اندر پیچ و تاب
جلوه این جمله گل ها ز آتش است / گرچه باشد جلوه گل ها ز آب
شمسه میناست این در بزم شاه / تا بود در بزم گردون آفتاب
(موزهی جواهرات سلطنتی)
بشقاب زرین میناكاری شده توسط آقا باقر میناساز عهد فتحعلیشاه:
این پیكر زرین تن، جان پرور، دلخواه / در محفل دارای زمین چون به فلك ماه
نینی، فلكی یافته از طالع مسعود / در انجمن علت ایجاد فلك راه
هفت اختر سیاره در آن آمده ثابت / از امر شهنشاه جهان فتحعلیشاه
(در یك مجموعهی خصوصی خارج از ایران)
بهله (دستكش بازداران):
سبك بگیر تو این كار بهله دوزی ما / قضا ز چنگل شهباز داده روزی ما
پ
پرده:
باش چو پرده راز دار كسان / تا نگردند از تو افسرده*
پرده راز كسی نگفته به كس / هیچ كس را ز خود نیازرده
پرده پوشی نموده عیب كسان / دیده اما به رو نیاورده
حفظ اسرار و پرده پوشی را / یاد باید گرفت از پرده**
پردهی ماهوت مروارید و پولك دوزی شده:
این درگه بزم خسرو دورانست / وین پرده بر آن ز گوهر تابان است
یا پرده صفت گوهر رخشان خرد / آویخته بر بارگه یزدان است
(موزهی كاخ گلستان)
پرده:
در روی پردهی سلسلهدوزی مقبرهی شاه نعمتالله ولی در ماهان كه به وسیلهی میرزا محمد كاشانی پتهدوز، دوخته شده، این شعرها به خط نستعلیق قلاب دوزی شده است:
مزار شاه ولی فرش چه (چو) خلدبرین / ز زلف حور در ایام شاه ناصردین
نگاشت نغمهی تاریخ سامی بیشك / مزار شاه ولی فرش شد ز بال ملك
ت
تاج
بی واسطه، ره به بزم شاهت ندهند / در كوی مقربان پناهت ندهند
تا پی روی از طریق خالصان نكنی / تشریف قبول پادشاهت ندهند
تا با تو تویی، به دوست راهت ندهند / در بستر فقر تكیهگاهت ندهند
تا تن داری خرقه نپوشانندت / تا سر ندهی نمد كلاهت ندهند
(موزهی هنرهای تزیینی)
تاج درویشی سوزندوزی عالی (ذیحجه ۱۲۹۸ هـ . ق.):
ای به درگاه تو درویش و توانگر محتاج / میستانند دراویش تو از قیصر باج
هر كه را لایق هر چیز كه دیدی دادی / بر فقیران ز نمد افسر و بر شاهان تاج
درویشم و دارم از نمد بر سر تاج / مسكینم و نیستم به قصیر محتاج
تا دم ز ولای اسدالله زدم / از جمله شهان گرفتهام باج و خراج
(موزهی هنرهای تزیینی)
تاج درویشی ماهوت سوزندوزی شده:
- ما اسیران بند سوداییم / دردمندان بیسر و پاییم
شیر مردان وادی عشقیم / مصلحت بین كوی غوغاییم
گاه مانند زمین پستیم / گاه همچون سپهر بالاییم
گاه خاكیم و گاه آب حیات / گاه ایریم و گاه دریاییم
گه تهی كیسهایم گه قلاش / گه چو پنهان شویم و پیداییم
هر كه با ما نشست مومن شد / از دلش زنگ كفر بزداییم
چون بود جان او به ما صافی / در زمانش تمام بنماییم
- كه سراسر جهان و هر كه در اوست / عكس یك پرتو از رخ دوست
- از عین علی، دیده ملت بیناست / وز لام علی، لوای دولت پیداست
گر طالب فیض و رحمتی ای نادم / دریای علی طلب، كه دریا دریاست
(موزهی مردم شناسی)
تبرزین فولاد طلاكوب:
این جوهر برنده كه ما را به كف است / شایسته كتف زبدگان حق است
(موزهی هنرهای تزیینی)
تبرزین فولاد طلاكوب:
- ای دل اگر به دیده تحقیق بنگری / درویشی اختیار كنی بر توانگری
- تبرزین به خون یلان گشته غرق / چو تاج خروسان جنگی به فرق
(موزهی هنرهای تزیینی)
تخت خورشید:
تخت خورشید معروف به تخت طاووس در فاصله ی سال های ۱٦- ۱۲۱۵ هجری قمری در اصفهان به دستور فتحعلیشاه ساخته شده و در زمان ناصرالدین شاه به سال ۱۲۷۴ هـ . ق. تغییرهایی در آن داده، و این شعرها را در داخل ترنج های طارمی های اطراف آن مینا كاری كردهاند:
سر ملوك ابونصر، ناصرالدینشاه / كه هست گردون با پایه سریرش دون
به چهر خویش آراسته است تخت نیا / بدان صفت كه منوچهر تخت افریدون
به عهد خود چو ملك بر جمال ملك فزود / نهاد خوبترین رسم و بهترین قانون
سریر خاقان دادش به پای بوسه و گفت / نشستگاه توام، كن جمال من افزون
فزود شاه جهان بر جمال تخت نیا / چنان كه رشك برد زو، سپهر میناگون
روان فتحعلیشاه در بهشت برین / به یاد این ملك راد، بشكفد ایدون
به تاج و تخت شهنشاه تا به كار برند / فلك زر و گوهر آرد ز بحر و كان بیرون
چو بامداد دهد بار آیدش به سلام / ز چرخ طالع مسعود، و طایر میمون
قضا به پایه اورنگ او دهد بوسه / قدر به گوشه دیهیم او بود مفتون
همیشه تا ز كواكب چو اندر آید شب / شود سپهر، مرصع به لولو مكنون
نشستگاه ملك باد این خجسته سریر / بر سریرش باد قد ملوك، چو نون
بود به تخت شهنشه پیروز، روز افزون / برین سریع مرصع چو مهر بر گردون
(موزهی كاخ گلستان)
تخت مرمر:
این تخت به حجاری استاد محمد ابراهیم اصفهانی به سال ۱۲۲۱ هـ . ق. ساخته شده و فتحعلی خان صبا در مدح فتحعلیشاه، و وصف این تخت شعرهایی سروده، كه در طارمی های تخت از داخل و خارج كندهكاری شده است. بیت هایی از طارمی های بیرون سمت راست تخت به ترتیب زیر خوانده میشود:
كشیده سر به فلك تخت شاه عرش اورنگ / و یا سپهر برینی است بر زمین از سنگ
سریر سنگ ز آیینه به كه از رشكش / گرفته چهره آیینه سكندر زنگ
سریر فتحعلیشه كه با محیط كفش / دل محیط چو چشم بخیل باشد تنگ
ز طبع اوست كه فوارهاش درافشانست / بلی ز تربیت مهر گوهر آرد سنگ
ز سنگ كعبه دیگر، بیانگر كه بروست / ركوع قیصر روم و سجود خسرو زنگ
سریر شاه جهانست یا سپهر برین / كه مهر اوست رخ شهریار با فرهنگ
ستوده فتحعلیشاه، آن كه رخشش را / ز انجم آمده بر گستوان ز منطقه تنگ
همیشه تا تن شاهان به تخت جوید فخر / مدام تا سر مردان ز دار دارد ننگ
قد موافق او بر نشیب تختش راست / سر مخالف او بر فراز دار آونگ
تختی از سنگ برار است شه عرش اورنگ / كه ز غیرت زده بر شیشه نه گردون سنگ
چون نهد پای بر آن خسرو جمشید آیین / چون كند جای بر آن شاه فریدون فرهنگ
آسمانیست كه او را بود از خور دیهی/ آفتابیست كه او را بود از چرخ اورنگ
تخت دارای جهان، فتحعلیشاه است این / یا كه عرشست و بر آن از ملك العرش آهنگ
آسمان را به این گاه، سجود است سجود / زین خرامیدن بیهوده درنگ آن درنگ
گرچه با عرش سخن را نبود روی ولی / چه توان چون نبود بارگی او همه لنگ
الغرض یافت چو این تخت سلیمانی فر / به شهنشاه فلك گاه و سلیمان فرهنگ
منشی طبع صبا از پی تاریخش گفت / كه سلیمان زمان داده شرف این اورنگ
(ایوان تخت مرمر – كاخ گلستان)
تخت نادری:
تخت یا صندلی دو پله كه به غلط به نام «تخت نادری» معروف است و اینك در موزهی جواهرات سلطنتی در خزانهی بانك مركزی نگاه داری میشود، از ساختههای زمان فتحعلیشاه است.
در دو طرف دست اندازها و پشتی آن شعرهایی بدین مضمون برجسته كاری و منگنه شده است:
شهنشاه اعظم خداوند كیهان / جهان بین عالم جهانبان دوران
جهاندار فتحعلی شه كه دارد / به خاك پیش روی خورشید پنهان
سپهرش یكی گرد از سم تازی / زمینش یكی گوی در خم چوگان
هنر جان و جان شهنشه بدان تن / جهان جسم و جسم جهانبان در آن جان
به حكمی رباینده تاج قصیر / به عزمی ستاننده تخت خاقان
سزاوار خویش آن شهنشاه گیتی / ز یاقوت تابان و الماس رخشان
یكی كرسی آراست چون كان گوهر / یكی كرسی افراخت چون عرش یزدان
بپرداختند از درر گنج دریا / تهی ساختند از گوهر مخزن كان
(موزهی جواهرات سلطنتی)
(پایان بخش نخست)
پی نوشت:
(۱)- اصل این دو بیت از سعدی چنین است:
نگویم آن آب و گلست آن وجود روحانی / بدین كمال نباشد جمال انسانی
به هر چه خوبتر، اندر جهان نظر كردم / كه گویمش به تو ماند، تو خوبتر زانی
* شعرهایی كه با یك ستاره نشانه گذاری شده اند از كتاب «شاهد شیراز» تالیف آقای خان ملك ساسان
و شعرهایی كه با ** دو ستاره نشانه گذاری شده اند از مقاله ی «منزل با سلیقه ایرانی» نوشته ی آقای جمال زاده در مجله ی یغما شماره ی دهم سال ۱۳۴۲ استخراج شده است.