امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

• ᓗـسرت •

#1
حسرت 

حسرت ، تو صداش موج میزد ._.

نگاهش سنگین بود .

روز وداع آسمون خونین بود

دلم لرزید 

خموش بودم

چشمام باز بود 

نگاهم کور


•  ᓗـسرت  • 1

وجودم پریشان بود

اشکی از چشمام چکید

گل سرخ امیدم

خشکید

•  ᓗـسرت  • 1

یکدفعه آهنگ دویدن را سرودم

بادی وزید

پریشانیم افتاد و شکست

ماه غروب کرد 

همه جا تاریک شد

•  ᓗـسرت  • 1

احساسی را به درختی آویختم 

تا رد پای نگاهش را دنبال کنم 

بوی صدایش 

طنازی و شامه نوازی میکرد 

•  ᓗـسرت  • 1

منگ و مبهوت بودم 

رایحه آوایش را در ذهنم مرور کردم 

پیله سکوتم را بشکستم 

و فریاد تنهاییم را نگاشتم 

قلمم خشکید 

صدایم لال شد 

وجودم 

مملو از حجم تهی 

•  ᓗـسرت  • 1

به انتهای بن بست فراغ رسیدم 

او رفته بود 

اشکم سرازیر شد 

خشکسالی به بار آمد 

تیمم کردم 

سجاده بندگی ام را 

از روی غبار طاقچه دلم برداشتم 

و به سوی قبله حاجاتم 

جاری شدم 

حال ، من بودم و خدا 

و یک دنیا نگاه پر حسرت ...

•  ᓗـسرت  • 1

__________________
پاسخ
 سپاس شده توسط Brooklyn Baby ، _ʀᴇᴠᴇʀsᴇ sᴇɴsᴇ_
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان