ارسالها: 2,216
موضوعها: 975
تاریخ عضویت: Apr 2012
سپاس ها 9997
سپاس شده 5670 بار در 2213 ارسال
حالت من: هیچ کدام
واقعا رفتارهاتون خیلی بچگانست :|
سر هر چیزی میخواید بپرید به هم و جواب بدید.
اگه در ادامه بحث بیجا، توهین، دعوا و ... ببینم تاپیک بسته میشه به شخصی که شروع کننده باشه محرومیت شخص جواب دهنده اخطار
لزومیم نداره هر چیزی رو جواب بدید.
اعتقادات هر کس برای خودش ارزشمنده ، امر به معروف و نهی از منکر هم قواعد خواص خودشو داره بلد نیستید سکوتتون بهترین چیزه.
و من الله توفیق.
ارسالها: 2,216
موضوعها: 975
تاریخ عضویت: Apr 2012
سپاس ها 9997
سپاس شده 5670 بار در 2213 ارسال
حالت من: هیچ کدام
امیر جان بهتر بحثو تموم کنی قوربونت
این حرفا باعث میشه تاپیک از بحث اصلی دور و باعث بسته شدنش میشه
شما اگه درباره اسلام حرفی داری بیار بزار تا بقیه در جریان قرار بگیرن، با مذهب بقیه کار نداشته باش
هرکسی 1راهی رو انتخاب میکنه ما مسئول انتخاب بقیه که نیستیم (;
والسلام دیگه حرفی نباشه ها ^_-
ارسالها: 3,333
موضوعها: 1,497
تاریخ عضویت: Dec 2014
سپاس ها 16534
سپاس شده 18700 بار در 8272 ارسال
حالت من: هیچ کدام
10-05-2015، 15:59
(آخرین ویرایش در این ارسال: 10-05-2015، 16:00، توسط ʜɪᴅᴅᴇɴ.)
چرا اسلام كامل ترين دين است؟ هر كس مي گويد كه دين من كامل ترين دين است. ما مشاهده مي كنيم كه همه اديان يك خدا مي پرستند چه اسلام، چه بودا، چه يهود و چه مسيحيت حتي آن بت پرست نيز به خدا معتقد است. حتي بت پرستان به آن بت يا در اصل خداي درون وجودشان اعتقاد دارند. پس اين دين اسلام چه خصوصيات برجسته اي دارد كه آن را كاملترين دين مي نامند؟
دين مبين اسلام در ميان ديگر اديان ويژگيهاي ممتاز و منحصر به فردي دارد. بررسي جامع و گسترده اين امتيازات در گرو بررسيهاي گسترده و فراخي است .در اين مجال به اختصار پارهاي از آنها را ميكاويم : امتيازات اسلام
1. خردپذيري و خردپروري
از امتيازات مهم اسلام، عقلانيت، خردپذيري و بالاتر از آن خردپروري آموزههاي آن است. اين مسئله در امور مختلفي نمودار است؛ از جمله:
1ـ1. نظام فكري و عقيدتي اسلام: (مانند خداشناسي، هستيشناسي، انسانشناسي، راهنماشناسي و فرجامشناسي)؛
2ـ1. نظام اخلاقي اسلام؛
3ـ1. نظام رفتاري و قوانين و دستورات عملي؛
4ـ1. دعوت به تحقيق و پرسشگري در انتخاب دين.
خردپذيري آموزههاي اسلام، از چنان وضوح و روشني برخوردار است كه قرآن مجيد، آدميان را به بررسي هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دين دعوت كرده و هر گونه تحميل و اجبار و پذيرش كوركورانه دين را نهي ميكند: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ141؛ پس بشارت ده بندگانم را، آنان كه به سخنان گوش فرا داده و برترين را بر ميگزينند» و «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي»142؛ «هيچگونه تحميل و اجبار در امر دين روا نيست؛ به خوبي راه هدايت از ضلالت روشن شد». اما مسيحيت كنوني به علت قرار گرفتن در تنگناهاي شديد معرفتي و ناتواني در حل رابطه تثليث و توحيد و تجسد و خداانگاري مسيح، به جداسازي و گسست ايمان از معرفت فتوا داده و دين و ايمان را با عقل و خرد بيگانه ساخته است!143
پروفسور لگنهاوزن144 ميگويد: «چيزي كه در اسلام بيش از همه، براي من جاذبه داشت، اين بود كه چقدر اين دين از پرسشهاي انسان استقبال ميكند و همواره دعوت به تحقيقات بيشتر در تعاليم دين ميكند».145
همو ميگويد: «وقتي از كشيشها ميپرسيدم كه من نميفهمم چه طور خدا يكي است و سه شخص است؟ در اكثر موارد جواب ميگفتند كه ما نميتوانيم به درك اين آموزه برسيم. تنها خدا ميداند كه حقيقت اين امر چيست. اين رمزي است كه فقط خدا آن را ميداند و عقل در اينجا به بن بست ميرسد! از جمله چيزهايي كه براي بنده خيلي جالب بود، اين بود كه در اسلام نگفتهاند اصول دين را چشم و گوش بسته بپذير؛ بلكه دعوت كردهاند كه بپرس. مخصوصاً اين خصلت در ميان شيعيان خيلي بيشتر است»146
خانم مارگريت ماركوس (مريم جميله) نيز در اين زمينه مينويسد: «پس از آنكه عقايد همه كيشهاي بزرگ را مورد بررسي قرار دادم، به اين نتيجه رسيدم كه به طور كلي مذهبهاي بزرگ يكي بودند؛ ولي به مرور زمان فاسد شدهاند. بتپرستي، فكر تناسخ و اصول طبقهبندي در كيش هندويي سرايت كرد. صلحجويي مطلق و انزوا از مشخصات كيش بودايي شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقايد كنفسيوسي، عقيده اصالت گناه و تثليث و در نتيجه آن مفهوم خدايي مسيح و شفاعت به استناد مرگ ادعايي عيسي بر روي دار در مسيحيت، انحصارطلبي ملت برگزيده يهود و... نتيجه اين انحرافات است. هيچ يك از اين انديشههايي كه مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پيدا نميشد؛ بلكه به صورت روزافزوني احساس ميكردم كه تنها اسلام آن مذهب اصيلي است كه طهارت خود را حفظ كرده است. ساير مذهبها فقط و فقط بعضي اجزاي آن، مقرون با حقيقت است؛ ولي فقط اسلام است كه تمام حقيقت را حفظ كرده است»147
2ـ اسلام و علم
به رغم آنچه در تعارض و ناسازگاري مسيحيت با علم و معرفت بيان شد، دين اسلام با دانش و معرفت، پيوندي نزديك و ناگسستني دارد. وفاق و آشتي دين و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگير و در خور توجه است:
يك) تشويق به فراگيري دانش
در اين عرصه اسلام گوي سبقت از هر مكتب و آئيني را ربوده است و از اين هم فراتر رفته و كسب دانشهاي لازم در جهت تأمين نيازمنديهاي دنيوي و اخروي را ضروري دانسته است؛ چنان كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «ان طلب العلم فريضة علي كل مسلم؛148 همانا علم آموزي بر هر مسلماني واجب است.»
و نيز آمده است: عالمي كه از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است.149 در كتابهاي روايي و نصوص ديني ابواب مفصلي در اين زمينه وجود دارد.150
دو) تقويت روحيه علمي:
اسلام روحيه پژوهشگري را ارج مينهد و در مسير حقيقتيابي و معرفت اندوزي هيچ مانعي نمينهد. قرآن مجيد آواي تحقيق و جستوجوي آزاد و گزينش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است: «بشارت ده بندگاني را كه به سخنان گوش فرا داده و برترين آنها را برميگزينند.»151
سه) دارا بودن مضامين علمي:
نصوص ديني اسلام آكنده از مضامين و مطالب علمي است. در اين عرصه اسلام هم در بردارنده مباني و پيشفرضهاي عام و متافيزيكي علوم است و هم دارنده بسياري از گزارههاي علمي، به گونهاي كه يكي از وجوه اعجاز كتاب آسماني اسلام اعجاز علمي آن شناخته شده تا آنجا كه دانشمندان مسلمان و غير مسلمان صدها كتاب در باب رهاوردهاي علمي قرآن به نگارش درآوردهاند.
از جهت سازگاري با علم و دانش بشري نيز اسلام كارنامه درخشاني دارد. موريس بوكاي،152 دانشمند فرانسوي، به دو امتياز اساسي در اين رابطه اشاره ميكند:
1ـ غناي فراوان قرآن در حوزه مسائل علمي؛ در حالي كه عهد قديم (تورات) و عهد جديد (انجيل) نسبت به بسياري از آنها ساكت و فاقد اطلاعات و دادههاي مشخصي هستند.153
2ـ استواري و توافق دادههاي قرآن با دستاوردهاي متقن و معتبر علوم روز؛ در حالي كه عهد عتيق و اناجيل به تعارضات آشتيناپذيري در اين زمينه مبتلا هستند. بوكاي مينويسد: «من بدون سبق ذهن و با عينيت كامل، ابتدا به قرآن توجه كردم و خواستم درجه سازگاري اين متن را با معلومات علمي امروز بسنجم... در پايان كار بر من مسلّم شد كه قرآن، به ايجاب و اثبات هيچ مطلبي نميپردازد كه در اين دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمي محل انتقاد و ترديد قرار داد.
براساس همين روش عيني، عهد عتيق و اناجيل را نيز مطالعه كردم. در مورد عهد عتيق به هيچ وجه نيازي نبود كه پا را از كتاب نخست آن؛ يعني، سفر تكوين (پيدايش) فراتر بگذارم، تا به تأكيداتي آشتيناپذير، با معلومات متقن علمي اين روزگار برخورد كنم!
در همان صفحه اول انجيل نيز، شجره و نسب عيسي(عليهالسلام) ما را دچار اشكال ميكند؛ زيرا در اين باب متن انجيل متي با متن انجيل لوقا آشكارا در تناقض است. درباره تاريخ ظهور بشر بر روي زمين نيز مطالب انجيل لوقا با معارف امروزي كاملاً ناسازگار است».154
البته اسلام در اين باره، امتياز اساسي ديگري نيز بر مسيحيت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام ديني است كه به گسستناپذيري علم، عقل، ايمان، معرفت و رستگاري فتوا ميدهد.155 اما به اعتقاد رسمي مسيحيت شجره ممنوعه ـ كه آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسانها مورد خشم الهي قرار گرفته و گنهكار شدند ـ چيزي جز شجره معرفت و دانش نيك و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنايت خود سازد و آدم را امر نموده، چنين گفت: آنچه از درختان خواهي بخور؛ اما مبادا كه از درخت معرفت نيك و بد بخوري كه هر گاه از آن بخوري خواهي مرد».156
در باب سوم ميگويد: خداوند پس از تخلف آدم چنين گفت: «اكنون انسان مانند يكي از ما شده كه نيك و بد را تميز ميدهد و اكنون است كه دست دراز كند و از درخت حيات نيز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بيرون كرد...».157
بر اساس اين آموزه، جستوجوي دانش و معرفت در تعارض با رستگاري و خلود انسان در بهشت است. به عبارت ديگر، چنين وانمود ميكند كه يا بايد رستگاري در بهشت را برگزيد و يا در جستوجوي دانش و معرفت برآمد. پس آنكه بهشت و رستگاري ميخواهد، بايد از پيمودن طريق دانش و معرفت فاصله گيرد و آنكه دانش و معرفت ميجويد، بايد بهاي سنگين خروج از بهشت و سعادت جاودان را بپردازد!
استاد مطهري در اين باره مينويسد: «بر اساس اين برداشت همه وسوسهها، وسوسه آگهي است؛ پس شيطان وسوسهگر همان عقل است»158.
3ـ كتاب معصوم الهي
يكي از مهمترين امتيازات اسلام بر ديگر اديان، «كتاب آسماني» آن است. قرآنمجيد، از چند جهت بر كتابهاي ديگر اديان امتياز دارد. برخي از اين جهات عبارت است از:
1ـ3ـ كلام الهي؛ قرآن مجيد كتابي است كه تماماً از سوي خداوند، بر پيامبر(ص) نازل شده و تمام الفاظ و كلمات به كار رفته در آن، عيناً كلام الهي است. به ديگر سخن، اسلام تنها ديني است كه مستقيماً كلام خدا را در دسترس بشر قرار ميدهد و انسان را با سخن او آشنا ميسازد؛ در حالي كه ديگر اديان، از چنين امر مهمي تهي بوده و حتي ادعاي آن را ندارند.
دكتر موريس بوكاي مينويسد: «فرق اساسي ديگر ميان مسيحيت و اسلام ـ در مورد كتابهاي مقدس ـ اين است كه مسيحيت متني ندارد كه از طريق وحي نازل شده و تثبيت گرديده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد كه با ضابطه بالا ميخواند.
قرآن بيان و گزاره وحياني است كه از طريق جبرئيل به محمد(ص) رسيده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبي مبتني بر وحي در مسيحيت، بر پايه گواهيهاي متعدد و غير مستقيم افراد انساني استوار است و بر خلاف تصور بسياري از مسيحيان، هيچگونه قولي در دست نيست كه واسطه نقل آن، يك شاهد عيني زندگاني عيسي(عليهالسلام) باشد»159.
توماس ميشل ـ استاد الهيات و كشيش مسيحي ـ مينويسد: بر خلاف قرآن، كتاب مقدس مجموعهاي بين 66 تا 73 كتاب است كه در طول 1500 سال تأليف شده و شمار بزرگي از مؤلفان ـ كه تاريخ نام بسياري از آنها را فراموش كرده ـ براي تهيه آن به عمليات پيچيدهاي پرداختهاند.
او همچنين ميگويد: «اصولاً مسيحيان نميگويند خدا كتابهاي مقدس را بر مؤلفان بشري املا كرده است؛ بلكه معتقدند او به ايشان براي بيان پيام الهي به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگي ويژه هر يك، توفيق داده است».160
ميشل اشاره ميكند كه نويسندگان كتابهاي مقدس، معصوم نبوده و دچار محدوديتهاي علمي و تنگناهاي زباني بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهايي نيز در كتاب مقدس به يادگار نهادهاند: «گاهي اين نويسنده بشري، نظريات غلط يا اطلاعات اشتباهآميزي دارد كه اثر آن در متن كتاب باقي ميماند»161.
رابرت ا. هيوم نيز مينويسد: «اسلام، از اين جهت كه متن مقدس آن صريحاً وحي خداوندي به يك فرد خاص ـ بنيانگذار اين دين ـ است، در ميان همه اديان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوي اصلي خداست...»162.
2ـ3ـ تحريفناپذيري؛ قرآن كتابي است تحريفناپذير كه همواره اصالت و عصمت خود را در طي قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحريف كوتاه كرده است؛ در حالي كه هيچ يك از اديان موجود، از اين ويژگي برخوردار نيست. «عصمت» امري افزون بر اصل الهي بودن پيام قرآن است و براي آن ميتوان مراحل زير را ذكر كرد:
1ـ2ـ3ـ عصمت از ناحيه نازل كننده (خداوند)؛163
2ـ2ـ3ـ عصمت از ناحيه حاملان وحي و فرشتگان رساننده به پيامبر(ص) ؛164
3ـ2ـ3ـ عصمت در دريافت وحي از سوي پيامبر(ص)؛165
4ـ2ـ3ـ عصمت در ابلاغ وحي به مردم از سوي پيامبر(ص)؛166
5ـ2ـ3ـ عصمت در بقا و استمرار تاريخي وحي در ميان بشر تا پايان تاريخ.167
به اعتقاد مسلمانان، كتابهاي آسماني نازل شده بر پيامبران پيشين نيز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجيد همتا و همپا هستند؛168 ليكن مرحله پنجم عصمت (تحريفناپذيري ابدي در ميان مردم) از اختصاصات قرآن است.
3ـ3ـ معجزه جاويد و سند رسالت؛ پيامبران براي اثبات رسالت خود، معجزه آوردهاند؛ ليكن كتاب آسماني آنها، غير از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ يعني هم كتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف ديگر اين كتاب معجزهاي جاودان و باقي و سندي زنده بر رسالت است كه قرنها و عصرها را در مينوردد و همگان را به تحدّي ميطلبد. در حالي كه معجزات پيامبران پيشين، فقط نزد حاضرين مشهود بوده و اثري از آن باقي نيست و جوامع بشري از مشاهده آن محرومند.169
افزون بر آن كتاب آسماني اسلام، امتيازات بيشماري از جهت محتوايي دارد كه بررسي آنها مجالي فراختر ميطلبد.
4ـ جامع بودن
از ديگر ويژگيهاي اسلام در برابر ديگر اديان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تكاملي بشر تا پايان تاريخ را به ارمغان آورده است. جان ديون پورت مينويسد: «... قرآن مطابق تحقيقات كومب با انجيل فرق دارد؛ زيرا انجيل داراي مكتب و روش فقاهتي نيست؛ بلكه به طور كلي محتويات آن مركب است از قصص و روايات و بيانات تحريض و ترغيب بشر در نشر عواطف و احساسات عالي و فداكاري و... ولي هيچ نوع عامل و رابطه منطقي جالب و جاذبي كه اين معاني را با يكديگر ربط دهد، در انجيل وجود ندارد. از اين گذشته قرآن مانند اناجيل نيست كه فقط به عنوان ميزان و شاخصي درباره عقايد ديني و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلكه داراي مكتب و روش سياسي نيز هست؛ زيرا تخت و تاج يا به تعبير ديگر اساس دستگاه و سازمان سياسي، روي اين شالوده ريخته شده و هر نوع قانوني براي اداره امور كشور، از اين منبع گرفته ميشود. و بالاخره كليه مسائل حياتي و مالي با اجازه همين منبع و مصدر قانونگذاري، حل ميشود.170 و171
5ـ نظام حقوقي اسلام
از جمله امتيازات انحصاري اسلام بر ديگر اديان، نظام حقوقي اصيل آن است. اين مسئله بسياري از انديشمندان غرب را به تحسين و اعجاب وا داشته است. اگر چه اين مسئله در ذيل نظام رفتاري و بحث از «جامعيت اسلام» قابل بررسي است، ليكن به جهت اهميت ويژهاي كه دارد به طور مستقل مورد بررسي قرار ميگيرد. اولين نكته قابل توجه، نقش بيبديل اسلام در بنيانگذاري و توسعه حقوق بين الملل است.
مارسل بوازار172 پژوهشگر انستيتوي تحقيقات عالي حقوق بينالملل در ژنو، مينويسد: «در قرون وسطي هر وقت ركودي در قوانين مسيحيت روي ميداد صاحب نظران از حقوق اسلامي استفاده ميكردند. در قرن سيزده ميلادي در چند دانشگاه اروپا، مباني فقه اسلامي مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسيس دانش حقوق بينالملل را دگرگوني در روابط ملتها و جلوگيري از تجاوز زورمندان و توانگران و برابري و برادري انسانها بدانيم؛ بايد اذعان كنيم كه پيغمبر اسلامصلي الله عليه وآله بنيانگذار حقوق بينالملل بوده است».173
اصول حقوق بشر در اسلام
حقوق بشر و يا حقوق بين الملل اسلامي داراي اصولي چند است؛ از جمله:
1. اصل حرمت و كرامت انسان؛
2. اصل عدالت، برابري و نفي تبعيض؛
3. اصل صلح و همزيستي مسالمتآميز؛
4. اصل وفاي به عهد؛
5. اصل تفاهم و رواداري؛
6. اصل مشاركت و همكاريهاي بينالمللي؛
7. اصل حمايت از ملل تحت ستم و...174.
اصول ياد شده در نگاه انديشمندان غربي، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزيستي مسالمتآميز و تفاهم مينويسد: «در مورد پيروان اديان الهي بايد گفت اصولاً اسلام، آنها را مورد حمايت خود قرار داده و امنيت كاملي در جامعه اسلامي دارند. آنان ميتوانند طبق دستورات ديني خود آزادانه عمل كنند، به خصوص كه در قرآن نيز رعايت حقوق آنان توصيه شده است. اين تساهل ديني در مسيحيت و يهود، مطلقاً وجود نداشته و به ويژه پيروان دين يهود، ناگزير از انجام فريضههاي بسيار سخت و توان فرسا بودهاند»175.
وي مينويسد: «در ديانت يهود، برتري نژادي وجود دارد و در برادري مسيحيت، رابطه الهي بر جنبههاي عملي آن در زندگي اجتماعي غلبه يافته و در شرايط امروز قابل اجرا نيست. اما در ديانت اسلام اين افراط و تفريط به چشم نميخورد... اين تفكر كه از قرآن نشأت مييابد، به ديانت اسلام سوداي جهانشمولي ميبخشد. اسلام به دنبال ساختن جهاني است كه همه مردم ـ حتي آنان كه به دين سابق خويش وفادار ماندهاند ـ با تفاهم، همكاري، برادري و برابري كامل زندگي كنند».176 و 177
6ـ خاتميت
اسلام دين خاتم است و اين خاتميت، اركان و لوازمي دارد؛ از جمله:
1ـ6. نسخ شرايع پيشين؛ هر پيامبري كه شريعتي به ارمغان آوَرْد، شريعت پيشين را نسخ كرد و اسلام ـ به عنوان آخرين شريعت و برنامه كامل سعادت بشر از سوي خداوند ـ ناسخ همه شريعتهاي پيشين است.
2ـ6. نسخ ناپذيري؛ دين و شريعت اسلامي به لحاظ خاتم بودنش، از پايايي و ماندگاري برخوردار است. اين دين هرگز نسخ نخواهد شد و شريعت ديگري جايگزين آن نميشود.
3ـ5. همگاني بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پويايي اسلام، آن است كه اين دين، بديلناپذير، همگاني و يگانه پرچمدار دعوت به سوي توحيد و وحدت بخش همه آدميان تحت لواي توحيد و يگانه شريعت و قانون سعادتآفرينِ خداوند باشد. ويژگيهاي ديگري نيز در باب جاذبههاي اسلام و امتيازات معارف آن وجود دارد كه به جهت اختصار از ذكر آنها خودداري ميشود.
7ـ نفي نيست انگاري178
يكي از امتيازات اساسي اسلام، در برابر برخي از ديگر اديان به ويژه مسيحيت، پيراستگي آن از درونمايههاي نيست انگارانه و نفي زمينه گرايش به نيهيليسم179 (نيست انگاري) است. به تعبير پروفسور فلاطوري، در اسلام عنصري يافت نميشود كه بهانه به دست نيست انگاري چون نيچه180 دهد تا در اين حوزه فرهنگي، حكم به نيست انگاري كند. توضيح اينكه نيچه؛ نيهيليسم را مفهومي دو پهلو ميداند كه يكي از وجوه آن نيست انگاري به معناي قدرت روح و به تعبير وي «نيهيليسم فعال» است و ديگري نيست انگاري به معناي سقوط و زوال قدرت روح (نيهيليسم منفعل)181. نيست انگاري منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بيهدفي و آنچه معناي حيات و ارزشهاي واقعي را تشكيل ميدهد، ناشي ميشود182.
نيهيليسم فعال، بر ملا كننده بيهودگي مطلق و به تعبير ديگر افشاگر نيهيليسم منفعل است. نيست انگاري منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمين تعلق دارد و بنياد آن از نظر نيچه، تصور متافيزيكي افلاطوني و باور ديني مسيحيت است. عمدهترين عنصر مسيحي ـ افلاطوني مورد توجه وي، نگاه منفي به جهاني است كه ما در آن زندگي ميكنيم. باور افلاطوني و ايمان مسيحي، اين جهان را كه ما در آن زندگي ميكنيم، جهاني خيالي و ساختگي، غير واقعي و دروغين و بد و زشت ميپندارد183. او مسيحيت را مذهبي نيستانگارانه ميخواند184 و ميگويد: آري، نيستانگاري و مسيحيت هم قافيهاند و نه تنها هم قافيه كه برازنده هم هستند.185
در مقابل، دو عنصر اساسي در تعاليم اسلامي وجود دارد كه راه را بر بسياري از انتقادات وارد بر مسيحيت و يهوديت ـ از جمله اين نگرش نيچه ـ ميبندد. آن دو عنصر عبارت است از: 1. يكتا پرستي مطلق كه مضمون و محتواي اصلي ايمان ديني اسلام را تشكيل ميدهد. 2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبناي حيات.
در اين نگرش، پيامبر، داراي ذات و قلمروي الهي ـ به معناي قلمروي حقيقي و واقعي كه در برابر جهان غير واقعي و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است186 ـ نميباشد. در دين اسلام بين جهان بود و نُمود، انفصال نيست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعي است. بنابراين تعاليم اسلام بهانه به دست كسي نميدهد تا بر آن انگ نيست انگاري زند و همين مسئله باعث ميشود كه نيچه نيز در ضمن نفي مسيحيت ـ به عنوان مذهبي نيستانگارانه كه حيات را نابود ميسازد و علم و فرهنگ را به تباهي ميكشاند ـ از اسلام تعريف و تمجيد كند.
او مينويسد: «مسيحيت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهاي تمدن اسلامي محروم كرد. فرهنگ و تمدن اسلامي در دوران حكمرانان مسلمان اندلس ـ كه در اساس با ما خويشاوندتر از يونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سليقه گوياتر از آنها است ـ، لگدمال شد؛ چرا اين تمدن لگدمال شد؟ براي آنكه اصالت داشت... براي آنكه به زندگي آري ميگفت...»187.
8ـ عدم حاجت به عصري كردن دين
نبود نص الهي در اديان ديگر و تعارض آموزههاي كتب مقدس با ره آوردهاي علمي و حاجات عصري، انديشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت كه به عصري كردن دين، روي آورند؛ زيرا نه چشمپوشي از دستاوردهاي نوين علمي و نيازهاي عصري امكانپذير مينمود و نه با تعارض ميتوان زيست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمايهاي بر خوردار بود كه بر علم پيشي گيرد. از اين رو يا بايد با دين معارض عقل و علم، خداحافظي كرد و يا براي جمع بين دينداري و زيستن در زمان حال، دين را به رنگ زمانه درآورد و اين گزينه مقبول انديشمندان غربي شد.
منظور از عصري كردن دين، جايگزين ساختن دين يا كتابهاي آسماني جديد و تغيير پياپي آنها، همگام با تحولات عصري نيست؛ بلكه تغيير فهم و ارائه قرائتهاي گوناگون از دين به تناسب تحولات فكري، فرهنگي و تاريخي است.
به عبارت ديگر، اگر كتاب مقدس سخن خدا نباشد و نويسندگان آن برداشت خود از پيام الهي را نگاشته باشند، ـ برداشتي كه تابع فرهنگ زمان و علوم و دانستههاي آن زمان بوده و عاري از خطا و اشتباه نميباشد ـ هيچ دليل منطقي بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر كس ميتواند دين را مطابق پسند و فرهنگ حاكم بر زمان خود ـ بدون داوري و سنجش كتاب مقدس ـ فهم و تفسير كند؛ زيرا آنچه در كتاب مقدس است، كلام مستقيم الهي نيست؛ بلكه فهمي از آن است، بدون آنكه نويسنده آن و فهم او از پيام خدا، برتر از فهم انسان امروزي باشد.
چنين چيزي در نهايت به آنارشيزم معرفتي188 خواهد انجاميد و راه هرگونه ارزش داوري189 در باب بسياري از برداشتهاي گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زيرا در اينجا نه ميتوان «نص محور»190 بود و نه «مؤلف محور»191، زيرا نصي الهي وجود ندارد و آنچه هست تفاسير و تجربههاي مؤلفان بشري است، و چون نص الهي در ميان نيست، راهي به سوي فهم مراد شارع نيز وجود ندارد. پس تنها يك راه ميماند و آن «مفسّر محوري»192 است. بنابراين، دين امري كاملاً شخصي و عصري ميشود؛ زيرا چنين ديني، چيزي جز معرفت ديني و برداشت مفسر نيست و هيچ نص و متن نهايي وجود ندارد كه بتوان معرفت ديني را با آن موزون كرد و مورد سنجش قرار داد.
اما در اسلام، مسئله كاملاً برعكس است. در دسترس بودن متن وحي، جامعيت دين، هماهنگي اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پويا، هماهنگي دين با فطرت ثابت بشري، وجود قوانين ثابت براي نيازهاي ثابت و قوانين متغير براي نيازهاي متغير و بسياري از عوامل ديگر، حاجت به عصري شدن و لجام گسيختگي در تفسير دين را مسدود ميسازد. آنچه در اينجا لازم است تنها شناخت نيازهاي نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع ديني و گرفتن پاسخ از دين بر اساس متدلوژي فهم دين است. اگر چه در اين عرصه نيز گاه برداشتهاي متفاوتي رخ مينمايد؛ اما چند تفاوت اساسي در اينجا وجود دارد؛ از جمله:
1. وجود برداشتهاي متفاوت، تنها در پارهاي از آموزههاي ديني؛ يعني، برخي از امور ظني است نه همه آنها و شامل امور يقيني و ضروري نميشود.
2. نص معتبر و خدشه ناپذيري وجود دارد كه ملاك و معيار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشيزم معرفتي نميانجامد.
افزون بر آنچه گذشت امتيازات ديگري براي اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبياي پيشين بودن و اعتبار پذيري اديان الهي و پيامبران پيشين از اسلام و... كه به جهت اختصار از بررسي آنها خودداري ميشود.[/font][/color][/align]
[/size]