امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امتیازات: 2.6
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

❧اســلام❧ ◄ چیــست؟!

#1
                                                                                  در ایــن تایپَک همهـ چیـــز در رابطهـ
              
                               با دیـــن اسلام رو قرار میدیمـ







دین اسلام چیست؟


❧اســلام❧ ◄ چیــست؟! 1

 

اسلام، دینی یکتاپرستانه و از دین‌های ابراهیمی است. به پیروان اسلام «مسلمان» می‌گوینددیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
.  هم‌اکنون اسلام از دید شمار رسمی پیروان، در جایگاه دوم در جهان جای دارد.


مسلمانان براین باورند که خداوند، قرآن را به محمد از طریق فرشته ای به نام جبرئیل فروفرستاده‌است. به باور مسلمانان خدا بر بسیاری از پیامبران، وحی فرستاده و محمد آخرین آنان است. مسلمانان محمد را اعاده‌کننده ایمان توحیدی خالص ابراهیم، موسی، عیسی و دیگر پیامبران می‌دانند و معتقدند که اسلام کامل‌ترین و آخرین آیین الهی است.

 

اسلام به معنی تسلیم در برابر خداست. اسلام دین قانون و عمل است، نه ریاضت و رهبانیت. اسلام یک دین میانه‌رو است؛ تشویق به کمک فقیران می‌کند ولی تشویق به ترک دنیا نمی‌کند. اسلام بر رفتار درست تاکید می‌کند: شراب‌خواری و قمار منع شده‌اند و مسلمان موظف است از خوردن غذای حرام خودداری کند. مسلمان می‌تواند مستقیماً با خدا راز و نیاز کند و لزوماً نیازی به واسطه فیض نیست. مسجد تنها مکان تجمع است و مانند کلیسا دارای قدرت مذهبی نیست. اسلام، برخلاف یهودیت، پس از ظهور به سرعت دینی جهانی می‌شود و مردم را به مسلمان‌شدن تشویق می‌کند ولی اصرار زیادی بر مسلمان‌ کردن ندارد.

 

اسلام آیین حق الهی است و آخرین و کاملترین و بهترین دین در تامین سعادت بشری و جامعترین دین در تامین مصالح دنیوی و اخروی انسانهاست. 

دینی که تمام نیازهای بشر را در امور و نظام های فردی و اجتماعی و سیاسی بر می آورد. دین اسلام آخرین دین است و دیگر انتظار آمدن دین دیگری را نداریم تا بیاید و بشر را از ظلم و فساد و تباهی نجات بخشد به ناچار روزی فرا خواهد رسید که آیین اسلام قوت و نیرو می گیرد و سراسر جهان را تحت سیطره عدالت و قوانین متقن خود در می آورد. 
 
اگر قوانین و دستورات اسلام آن طور که هست در تمام نقاط زمین به صورت کامل و صحیح پیاده شود، صلح و امنیت همه انسانها را فرا می گیرد و تمام انسانها به سعادت واقعی خود نائل می شوند و به آخرین حد رفاه و آسایش و عزت و سربلندی و بی نیازی و اخلاق نیک می رسند و دیگر در دنیا ستم از ریشه قطع می گردد و محبت و برادری بین همه انسانها برقرار می شود، فقر و تهیدستی و فلاکت از صفحه روزگار برچیده می گردد. بنابراین تمسک و پیروی از اسلام علت عقب ماندگی شرم آور مسلمین نشده است بلکه برعکسدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
، دوری از تعالیم سازنده اسلام و سبک شمردن قوانین آن، به وجود آمدن ستمگری ها و تجاوزها در میان زمامداران و زیردستان و خواص و عوام مسلمین، باعث این عقب گردها و ضعف و سقوط معنوی و بیچارگی و فلک زدگی شده است.

 

معارف اسلامی به سه بخش کلی تقسیم می‌شوند:

اصول عقاید: باورهای بنیادین فکری (اصول دین یا عقاید) که توحید، اساسی ترین آنها است.

اخلاق: توصیه‌های اخلاقی که برخی از آنها، عبارتند از: عدالت، شجاعت و عفت.

احکام فقهی: فرامین عملی و عبادی که اساسی ترین آنها (فروع دین یا فقه اصغر) هستند. فرامین عملی آداب، مناسک و عبادات را دربرمی‌گیرد.

عقاید را در علم کلام، احکام را در علم فقه و اخلاق را در علم اخلاق شرح و بسط می‌دهند.

 

اصول دین

از بنیادی‌ترین باورهای مسلمانان تحت عنوان اصول دین یاد می‌شود. اصول دین نزد مسلمانان سه عدد هستند اعتقاد به هر کدام از این اصول، باورهایی را به عنوان زیر شاخه موجب می‌شود:

  1. توحید: یعنی اعتقاد به یگانگی خداوند و اعتقاد به صفات او.
  2. نبوت: یعنی اعتقاد به ضرورت فرستادن پیامبران از سوی خداوند برای راهنمایی بشر.(و اعتقاد به پیامبری محمد).
  3. معاد: یعنی اعتقاد به وجود جهانی که بعد از فروپاشی این جهان کنونی، نمایان می‌شود و در آن جهان نیکان و بد کرداران به سزای کردار خویش می‌رسند.


در میان این اصول آنچه ریشه بقیه‌است، توحید می‌باشد، به طوری که دین شناسان مسلمان می‌کوشند تا با اثبات آن بقیه اصول و فروع را ثابت کنند شیعیان علاوه بر این سه اصل، به عدل و امامت نیز به عنوان اصلهای چهارم و پنجم معتقدند

معنای اسلام چیست؟
پرسش
اسلام یعنی چه (معنای اسلام چیست؟)
پاسخ اجمالی
اسلام در لغت به معنای تسلیم و گردن نهادن است و در اصطلاح قرآن، مسلمان به معنای تسلیم مطلق در برابر فرمان خدا و توحید کامل و خالص از هر گونه شرک و دو گانه پرستی است و به همین جهت است که قرآن کریم حضرت ابراهیم (ع) را مسلمان معرفی می کند. و از آنجا که دین واقعی در پیشگاه خدای متعال، اسلام است، همه کسانی که دین خدا را در زمان خودشان پذیرفته باشند و مطیع دستورات الاهی باشند مسلمان اند. اما امروزه مسلمان به پیروان دین خاتم اطلاق می شود، چرا که آنان با پذیرفتن دین اسلام و اعتقاد به تمام پیامبران و شرایع آسمانی، تسلیم بودن خود را در برابر پروردگار اعلام کرده اند. و بر این اساس اکنون به پیروان ادیان دیگر مسلمان گفته نمی شود؛ زیرا که با نپذیرفتن دین خاتم، از تسلیم در برابر خدا سرپیچی کردند و وصف مسلمانی و تسلیم بودن را از خودشان دور کردند.
البته؛ مسلمان واقعی کسی است که هم به زبان و هم در عمل تسلیم احکام و دستورات الهی باشد؛ یعنی هم به زبان اقرار به وحدانیت خدا و رسالت پیامبران و پیامبر خاتم داشته باشد و هم در عمل به احکام و دستورات دینی اعم از قوانین اجتماعی نظیر مراعات حقوق دیگران، احترام به حقوق شهروندی و ... و احکام فردی مانند نماز، روزه و... پایبند باشد. در قرآن از مسلمان واقعی به مومن تعبیر می شود.
پاسخ تفصیلی
واژه "اسلام" مصدر باب افعال از "س ل م" به معنای صحت، عافیت و دوری از هر گونه عیب، نقص و فساد است و در باب افعال به معنای "انقیاد، اطاعت و امتثال امر و نهی بدون هیچ گونه اعتراض"است.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[1]
 
قرآن هم در این معنای وسیع، اسلام را استعمال کرده و می فرماید: تمام کسانی که در آسمان و زمین هستند، یا تمام موجوداتی که در آسمان و زمین هستند، مسلمان و در برابر فرمان خدا تسلیم اند از روی (اختیار، یا اجبار) تکویناً یا تشریعاً.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[2]
 
انسان متصف به وصف اسلام، انسانی است که نسبت بهر سرنوشتى که از ناحیه خداى سبحان برایش تعیین مى‏شود، چه سرنوشت تکوینى، از قدر و قضاء و چه تشریعى از اوامر و نواهى و غیر آن مطیع و تسلیم باشد.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[3]
 
اسلام   در اصطلاح بر شریعت پیامبر خاتم (ص) اطلاق شده است.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[4] شاید بتوان گفت مناسبت میان معنای اصطلاحی و معنای لغوی اسلام این است که دین اسلام سراسر طاعت و تسلیم در برابر خداوند و پذیرش و انقیاد اوامر، بدون هیچ گونه اعتراضی است.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[5]
 
در فرهنگ قرآن، مسلمان تنها به پیروان پیامبر اسلام (ص) اطلاق نمی شود، بلکه اسلام به معنای وسیع کلمه (معنای لغوی)، تسلیم مطلق در برابر فرمان خدا و توحید کامل و خالص از هر گونه شرک و دو گانه پرستی است و به همین جهت است که قرآن کریم حضرت ابراهیم (ع) را مسلمان معرفی می کند.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[6]
 
و اگر خدای متعال به پیامبر اسلام(ص) می فرماید: بگو هر آینه من مأمورم که نخستین کس باشم که تسلیم امر خدا شده باشددیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[7] .
 
اوّلین مسلمان در این جا، به معنای تسلیم مطلق در برابر خداوند در میان امت خود، است (معنای اصطلاحی) و گرنه شکی نیست که پیامبران گذشته و پیروانشان هم، مسلمان و تسلیم در برابر فرمان الاهی بودند.
 
بهر حال، آنچه را که از آیه 85 سوره آل عمران (هر کس غیر از اسلام را دین خود برگزیند، از او پذیرفته نیست)، هم چنین از آیه 3 سوره مائده (امروز دین شما را به کمال رساندم ...و اسلام را دین شما برگزیدم) استفاده می شود، مسلمان به پیروان دین اسلام اطلاق می شود؛ زیرا که آنان با پذیرفتن دین اسلام و اعتقاد به تمام پیامبران و شرایع آسمانی، تسلیم بودن خود را در برابر پروردگار اعلام کرده اند. طبق این معنا، اکنون به پیروان ادیان دیگر "مسلمان" گفته نمی شود؛ زیرا که با نپذیرفتن دین خاتم از تسلیم در برابر خدا سرپیچی کردند و صفت مسلمانی و تسلیم بودن را از خودشان دور کردند. البته این اسلام و مسلمانی، ظاهری است، نه واقعی. مسلمان واقعی کسی است که هم به زبان و هم در عقیده و هم در عمل تسلیم احکام و دستورات دینی باشد؛ یعنی هم به زبان اقرار به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر (ص) داشته باشد و هم در عمل اوامر و نواهی خداوند را اجرا کند.
 
مسلمان واقعی کسی است که به احکام دینی اعم از قوانین اجتماعی، نظیر حق الناس، حقوق شهروندی و... و احکام فردی مانند نماز، روزه، و ... پایبند باشد. دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[8]
 
دین اسلام دارای ویژگی های منحصر به فردی است که آن را از سایر ادیان متمایز ساخته است برخی از این ویژگی ها عبارتند از:
 
1- جهانی بودن دین اسلام:
 
دین اسلام مختص به شبه جزیره عربستان نبوده و نیست؛ بلکه به عنوان کامل ترین دین، در صدد رهایی تمام انسان ها از چنگال شرک و بت پرستی است و در راستای همین رسالت جهانی بوده که پیامبر اکرم (ص)از همان سال های نخستین ورود به مدینه، نامه هایی را برای سران کشورهای مختلف فرستاده و آنها را به دین اسلام دعوت نمود.
 
2- کامل ترین دین:
 
خداوند ادیان متعددی را برای هدایت انسا ن ها فرستاده است که در اصل با هم اختلاف نداشته اند. دستورات و احکام هر دین متناسب با زمان تشریع خود بوده است و همیشه با آمدن دین بعدی، دین قبلی منسوخ می شده است ولی اسلام کامل ترین و آخرین دین آسمانی بشر است که بعد از آن دین دیگری از طرف خداوند فرستاده نشده و نخواهد شد.
 
اسلام دین خداست و مشیت خدای تعالی بر آن قرار گرفته است که تا أبد بشر را به وسیله این دین هدایت فرماید و این دین را دین تمامی ملتها قرار داده است و هم چنین پاسخگوی همه نیازهای بشر است حتی در مورد پدیده های نوظهور.
پاسخ
 سپاس شده توسط |мιѕѕ мєняαѕα| ، oprah vinfrey ، bahare_021 ، || Mιѕѕ α.η.т || ، Mïņ̃†êR ، ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛ ، A.R.A.S.H ، S R U H
آگهی
#2
اصول و فروع دین اسلام به ترتیب چیست ؟

❧اســلام❧ ◄ چیــست؟! 1
ارکان اسلام به مجموعه‌ای از پایه‌ها و اعمال اسلامی گفته‌ می‌شود که شرط پذیرش اسلام برای یک مسلمان است.
ارکان شیعیان
شیعیان ارکان را به دو دسته اصلی و فرعی تقسیم می‌کنند. اصول بر مبنای اصول عقیدتی‌ست و فروع بر مبنای اعمال واجب. اعتقاد به اصول شرط پذیرش دین و مذهب‌اند اما انجام فروع شرط لازم برای مسلمان‌بودن نیست.
اصول دین شیعه به‌ ترتیب از قرار زیرند
[b]۱- توحید :
به معنای یگانگی خداوند متعال است.
۲- عدل : به معنای آن است که افعال خداوند متعال از سر دادگری و شایستگی است و به هیچ کس ستم نمی‌کند و هر چیزی را در جای خویش نگه می‌دارد و با هر موجودی، چنانکه شایسته‌است رفتار می‌کند.
۳- نبوت : به معنای پیامبری محمد بن عبدالله و دیگر پیامبران الهی است.
۴- امامت : بدین معنا که پس از پیامبر اسلام دوازده امام معصوم منصب خلافت و امامت را بر عهده دارند و آنان منصوب خداوند متعال‌انددیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
.
۵- معاد : به معنای آن است که روزی همه مکلفان برای بازخواست و حساب در پیشگاه الهی گرد هم می‌آیند و هر کس به پاداش و کیفر خویش می‌رسد. (قیامت)
فروع دین نیز به مجموعه ده عمل اسلامی که انجامشان واجب‌ است اطلاق می‌شود که از قرار زیرند:
۱- نماز
۲- روزه
۳- خمس
۴- زکات
۵- حج
۶- جهاد
۷- امر به معروف (دستور به خوبیها و نیکیها)
۸- نهی از منکر (بازداشتن از بدیها و زشتیها)
۹- تولی (دوستى با دوستان خدا)
۱۰- تبری (دشمنى با دشمنان خدا)[/b]
پاسخ
 سپاس شده توسط oprah vinfrey ، || Mιѕѕ α.η.т || ، Mïņ̃†êR ، ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
#3
ویژگی انحصاری دین اسلام !

❧اســلام❧ ◄ چیــست؟! 1



دین اسلام خاتم ادیان الهی است و نبی مکرم اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه واله وسلم) نیز آخرین فرستاده ی خداست. پس از رحلت نبی اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) باب نزول وحی بسته گردید. چرا که بشر می تواند با استفاده از تعالیم دین خاتم ، سعادت ابدی خویش را بدست آورد و دیگر نیازی به وحی جدید از جانب پروردگار نیست. حال این سوال می تواند مطرح گردد که نسبت دین اسلام با سایر ادیان آسمانی چگونه است؟ آیا همه ی آنها از یک چیز واحد سخن می گویند؟ اگر چنین است چه نیازی به تجدید ادیان بوده است و اگر این امر به تناسب رشد بشر نیاز است چرا دین خاتم داریم؟ مگر بشریت بیشتر از این رشد نمی کند؟!
در این نوشتار می کوشیم ابعاد مختلف این موضوع را بشکافیم و دلایل عقلانی و منطقی آن ها را ارائه نماییم.



دین واحد یا ادیان متعدد!
در یک دیدگاه اصالت به گوهر و مغز ادیان داده می شود و تعالیم و آموزه ها و به خصوص آداب و مناسک ظاهری آن به عنوان پوسته و صدف دین تلقی می شوند. بر اساس این رویکرد که به تمایز میان «گوهر دین» و «صدف دین» قائل است، گوهر همه ی ادیان شیء واحدی است که آن شرع واحد در هر دین به تناسب فرهنگ آن دین توسط صدفی خاص احاطه شده است و به این طریق است که تعداد ادیان به وجود می آید. براساس این نظریه همه ی ادیانی که واجد این گوهر هستند هم حقند و هم نجات بخش.
از مهم ترین نکات درباره ی این رویکرد بی توجهی آن به تعالیم و آموزه ها و آداب و مناسک و عبادات ادیان است که این مساله معمولاً مورد اعتقاد صاحبان ادیان نیست. زیرا هر دینی مدعی است که دستیابی به گوهر آن دین فقط از طریق همان عناصری میسر است که این نظریه آن را پوسته و صدف می نامد.
دین اسلام بر خلاف سایر ادیان الهی که در مقاطع خاص و برای فرهنگ های خاص تنزل یافته بودند، دینی است که برای همه ی بشریت در همه ی مقاطع آمده است
نقد رویکرد گوهر و صدف!
با توجه به مقیاس های این نوع رویکرد به دین و نسبت ادیان مختلف به یکدیگر، شاهد نوعی تکثرگرایی در ادیان خواهیم بود که بر این مبنا همه ی ادیان دارای گوهری هستند که نجات بخش و بر حق است و این مساله نه تنها به هنگام ظهور ادیان و ارسال وحی از جانب پروردگار، بلکه پس از آن نیز همین طور است و همه ی ادیان گوهرهایی را شاملند که بدون تحریف نجات بخش است و از سوی دیگر پوسته ی ادیان که همان مناسک و آداب و رسومات ظاهری است اهمیت چندانی ندارد. بر این اساس مشاهده می شود که چنین تفسیر تکثر گرایانه ای معمولاً مورد قبول هیچ یک از ادیان نمی تواند باشد. چرا که اولاً هر دینی خود را بر حق و نجات بخش می داند در حالی که بر اساس این رویکرد، پیروی از هر دینی صحیح و بر حق است و انسان را سعادتمند می نماید. از سوی دیگر همه ی ادیان توجه خاصی به مناسک و آداب عبادی دارند و این اعمال را شرط رسیدن به گوهر و حقیقت دین می دانند لذا اهمیت خاصی برای آن قائلند.
❧اســلام❧ ◄ چیــست؟! 1

رویکرد شیعه چیست؟
بر مبنای تفکر شیعی همه ی ادیان الهی در هنگام نزول از جانب پروردگار بر حق بوده اند و برای سعادت مردمان کافی. امّا پس از طی قرون و زمان ، بسیاری از آن ها دچار تحریف شده و اصل و حقیقت با دروغ و انحراف آمیخته شده اند. براین اساس هم اکنون نمی توان همه ی ادیان را نجات بخش و بر حق دانست بلکه لازم است دینی را که بر حق است و از تحریف به دور مانده برای به سعادت رسیدن برگزید. از سوی دیگر ادیان مختلف به ترتیب تنزل خود از جانب حق تعالی به تناسب رشد بشریت متکامل تر شده اند و همواره بشر را به سوی سعادت ابدی رهنمون بوده اند.
بر این مبنا نمی توان همه ی ادیان را هم اکنون نجات بخش دانست بلکه هر کدام در زمان خود این چنین بوده اند و پس از آمدن دینی کامل تر از آن ها همگان موظف به اطاعت از دین بعدی بوده اند.
 
خاتمیت دین اسلام
در زمان ظهور دین اسلام، بشریت به یک حد بلوغ و تکاملی رسید که می توانست از آن پس دین خود را از تحریف حفظ نماید. بر این مبنا پس از اسلام دین جدیدی از جانب پروردگار نیامده است. [b][b][b]ممکن است این سوال مطرح شود که چگونه بشریت دیگر به دینی جدید نیاز ندارد در حالی که هم چنان در تکامل و رشد است و اسلام دینی است که 14 قرن قبل برای مردمان از جانب خداوند آمده است؟[/b][/b][/b]
بر این مبنا نمی توان همه ی ادیان را هم اکنون نجات بخش دانست بلکه هر کدام در زمان خود این چنین بوده اند و پس از آمدن دینی کامل تر از آن ها همگان موظف به اطاعت از دین بعدی بوده اند
ویژگی منحصر به فرد دین اسلام
در پاسخ به این پرسش مهم و اساسی باید دانست که دین اسلام بر خلاف سایر ادیان الهی که در مقاطع خاص و برای فرهنگ های خاص تنزل یافته بودند، دینی است که برای همه ی بشریت در همه ی مقاطع آمده است. این ویژگی دین اسلام نیز به خصوصیت مهم آموزه های دین اسلام بر می گردد که در بیانی ساده باید گفت آموزه های اسلامی در قالبی کلی ارائه شده اند. یعنی آنچه را برای سعادت بشر لازم است به صورت قوانین کلی ارائه نموده است و البته تصریح دارد که در شرایط زمانی و مکانی مختلف بایستی این قوانین کلی را به جزییات تطبیق نمود. بدین ترتیب آموزه های اسلامی هم قوانین کلی سعادت بشرند و هم قابلیت تناسب یافتن با شرایط مختلف زمان و مکان و فرهنگ های مختلف را دارند. بدین ترتیب دیگری نیازی به تجدید ادیان نخواهد بود.
 
سخن پایانی...
هر دینی که از جانب پروردگار برای هدایت بشریت آمده است در زمان خود کارآمد بوده امّا پس از مدتی دچار تحریف شده و نیاز بشر را پاسخگو نبوده است.
با ظهور اسلام، دینی به بشریت عرضه شد که هم قابلیت متناسب شدن با زمان ها و مکان های مختلف را دارند و هم قوانین کلی را عرضه می دارد که تا بشر هست برای آن کفایت می کند. 
پاسخ
 سپاس شده توسط || Mιѕѕ α.η.т || ، Mïņ̃†êR ، ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
#4
◄اسامی دوازده امام شیعهـ به ترتیب«
۱٫ امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیهما السلام) (تولد: ده سال قبل از بعثت، شهادت: سال ۴۰ هجری ) مدفون در نجف اشرف.
۲٫ امام حسن بن علی ملقب به مجتبی (علیه السلام) (۳ ـ ۵۰ هـ ق) مدفون در بقیع.
۳٫ امام حسین بن علی سیدالشهداء(علیه السلام) (۴ ـ ۶۱ هـ ق) مدفون در کربلا .
۴٫ امام علی بن الحسین ملقب به زین العابدین(علیه السلام) (۳۸ ـ ۹۴ هـ ق) مدفون در بقیع.
۵٫ امام محمّد بن علی معروف به باقر العلوم(علیه السلام) (۵۷ ـ ۱۱۴ هـ ق) مدفون در بقیع.
۶٫ امام جعفر بن محمد معروف به صادق(علیه السلام) (۸۳ ـ ۱۴۸ هـ ق) مدفون در بقیع.
۷٫ امام موسی بن جعفر ملقب به كاظم(علیه السلام) ( ۱۲۸ ـ ۱۸۳ هـ ق) مدفون در كاظمین.
۸٫ امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) (۱۴۸ ـ ۲۰۳ هـ ق) مدفون در خراسان.
۹٫ امام محمد بن علی معروف به جواد(علیه السلام) (۱۹۵ ـ ۲۲۰ هـ ق) مدفون در كاظمین.
۱۰٫ امام علی بن محمد معروف به هادی (علیه السلام) (۲۱۲ ـ ۲۵۴ هـ ق) مدفون در سامرّا.
۱۱٫ امام حسن بن علی معروف به عسكری (علیه السلام) (۲۳۲ ـ ۲۶۰ هـ ق) مدفون در سامّرا.
۱۲٫ امام محمد بن حسن معروف به حجت ومهدی ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ. او امام دوازدهم شیعه بوده وهم اكنون نیز زنده وغایب است، تا روزی به فرمان خداوند ظهور كرده وطبق وعده صریح قرآن (در سوره نور۳/۵۴ وتوبه/۳۳ وفتح/۲۸ وصف/۹) واحادیث متواتر اسلامی حاكمیت اسلام را در سراسر گیتی برقرار گرداند(۵۸).
داستان زندگانی امامان شیعه(علیهم السلام) در كتابهای تاریخ به تفصیل بیان شده است، واز آنجا كه امام دوازدهم هم اكنون زنده بوده وبه خواست الهی منصب امامت را برعهده دارد، در اصول بعد نكاتی را در باره آن حضرت یادآور خواهیم شد.
پاسخ
 سپاس شده توسط || Mιѕѕ α.η.т || ، Mïņ̃†êR ، ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
#5
[rtl]امامت به چه معناست؟ [/rtl]
❧اســلام❧ ◄ چیــست؟! 1

یکی از بحث های مهم در دین اسلام مسأله جانشینی بعد از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. علمای شیعه و سنی در این زمینه بسیار گفتگو کرده اند و کتابها نوشته اند. اما در اصل طرح چنین مسأله ای که بخاطر اختلاف شدید امت اسلامی جزء نقاط ضعف مسلمین است تردید شده است که « حوادث نامطلوب تاریخ یک آیین سبب تردید در اصالت آن می گردد. بحث در خلافت و امامت و حوادث ناگوار صدر اسلام و تکرار زیاد آن جریان ها از ایمان و شور و علاقه به اسلام می کاهد... چرا دیگران همواره در صدد کتمان زشتی های تاریخ خویش می باشند و ما مسلمانان برعکس...»
 استاد شهید مطهری(رحمه الله) جواب این شبهه را اینگونه می دهند: « اگر نقد تاریخ تنها به صورت بازگو کردن حوادث نامطلوب آن باشد اثرش همان است ولی ترسیم حوادث غرور آمیز ( بدون توجه) به حوادث ناگوار دیگر نقد تاریخ نیست، تحریف تاریخ است. کدام تاریخ است که از حوادث زشت و نامطلوب مبرّا باشد؟ ... تفاوت تاریخ ملل و کیش ها در نسبت میان زیباییها و زشتیهاست... اگر نسبت را در نظر بگیریم تاریخ اسلام از نظر وفور زیبایی ها و جلوه های انسانی بی نظیر است. وجود لکه هایی چند، از زیبایی و شکوه آن نمی کاهد...
فرضاً در موارد عادی چشم پوشی از زشتی های تاریخ روا باشد، در مواردی که با اساسی ترین مسأله اسلام یعنی رهبری مربوط است و سرنوشت جامعه اسلامی وابسته به آن، چگونه رواست؟
ایراد دوم این است که با طرح این مسائل تکلیف اتحاد اسلامی چه می شود؟
جواب این است که بدون شک نیاز مسلمین به اتحاد و اتفاق از مبرم ترین نیازهاست... دشمن هم همواره از همین ها استفاده می کند. اما به نظر می رسد اعتراض کننده در مفهوم اتحاد اسلامی دچار اشتباه شده است. مفهوم اتحاد اسلامی این نیست که فرقه های اسلامی بخاطر اتحاد از اصول اعتقادی و یا غیر اعتقادی خود صرف نظر کنند و به اصطلاح مشترکات همه فِرق را بگیرند و مختصات همه را کنار بگذارند . این کار نه منطقی است و نه عملی. اخذ مشترکات و طرح مختصات هر فرقه محصول آن،چیزی است که قطعا غیر از اسلام واقعی است، زیرا بالاخره مختصات یکی از فرق جزء متن اسلام است و اسلام مجرد از همه این مختصات وجود ندارد.
آنچه بزرگان در نظر داشتند این بود که فرقه های اسلامی در عین اختلافانی که در کلام و فقه و غیره دارند، بواسطه مشترکات بیشتری که درمیان آنهاست می توانند در مقابل دشمنان خطرناک اسلام دست برادری بدهند و جبهه واحدی تشکیل دهند. این بزرگان هرگز درصدد طرح وحدت مذهبی تحت عنوان وحدت اسلامی نبودند. معنی وحدت جبهه این است که احزاب در عین اختلاف در مسلک و ایدئولوژی و راه و روش بواسطه مشترکات در مقابل دشمن مشترک در یک صف جبهه بندی کنند.
[rtl]اجتماع زعیم می خواهد و هیچ کس در این جهت تردید ندارد. زعیم اجتماع بعد از پیغمبر کیست؟ این است مسأله ای که اصل آن را هم شیعه قبول دارد و هم سنی،[اما] شیعه می گوید پیغمبر رهبر و زعیم بعد از خودش را تعیین کرد و گفت بعد از من زمام امور مسلمین باید به دست علی علیه السلام باشد؛ اهل تسنن قبول ندارند و می گویند در این جهت پیغمبر شخص معینی را تعیین نکرد؛ وظیفه خود مسلمین است که رهبر را بعد از پیغمبر انتخاب کنند.[/rtl]
 
[rtl]اتحاد اسلامی در سیره عملی امیرالمؤمنین[/rtl]

سیره متروک و فراموش شده شخص مولای متقیان علی علیه السلام (قولاً و عملاً) که از تاریخ زندگی آن حضرت پیداست بهترین درس آموزنده در این زمینه است: علی علیه السلام از اظهار و مطالبه حق خود و شکایت از ربایندگان آن خودداری نکرد، با کمال صراحت ابراز داشت خطبه های فراوانی در نهج البلاغه شاهد این مدعاست . در عین حال این تظلم ها موجب نشد که از صف جماعت مسلمین در مقابل بیگانگان خارج شود. در جمعه و جماعت شرکت می کرد... طرف شور قرار می گرفت و ناصحانه نظر می داد. از طرفی شخصا هیچ پستی را از هیچ یک از خلفا نمی پذیرفت. زیرا قبول یکی از پست ها به معنی صرف نظر کردن او از حق مسلم خویش است.» (کتاب امامت و رهبری ، شهید مطهری ص 11 تا20)
❧اســلام❧ ◄ چیــست؟! 1
[rtl]امام به چه معناست؟[/rtl]

« کلمه امام یعنی پیشوا . پیشوا یعنی کسی که پیشرو است. عده ای تابع و پیرو او هستند اعم از آنکه آن پیشوا، عادل و درست رو باشد یا باطل و گمراه... پیشوایی در چند مورد است که در بعضی از موارد اهل تسنن هم قائل به امامت هستند ولی در کیفیت و شخص اش با ما اختلاف دارند. امامتی که مورد قبول آنها هم هست امامت به معنی زعامت اجتماع است. » (همان ص24) 
استاد در ادامه دو معنی دیگر برای امام بر می شمارد؛ یکی به معنی مرجعیت دینی و دیگری به معنای ولایت. اما به عنوان مقدمه مناصب رسول خدا را بیان می کنند: « اولین پستی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله از طرف خدا داشت و عملاً هم متصدی آن بود همین بود که پیغامبر بود یعنی احکام و دستورات الهی را بیان می کرد... پیغمبر اکرم از این نظر فقط بیان کننده آن چیزی است که به او وحی شده. منصب دیگری که پیغمبر اکرم متصدی آن بود، منصب قضاست. او قاضی میان مسلمین بود. قضاوت از نظر اسلام یک شأن الهی است زیرا حکم به عدل است. منصب سومی که پیغمبر اکرم رسماً داشت همین ریاست عامه است. او رئیس و رهبر اجتماع مسلمین بود... او به حکم اینکه رهبر است احیاناً مشورت می نماید. (همان ، ص25 تا 279) استاد بعد از این مقدمه سه معنی امام را توضیح می دهد:
[rtl] معنی وحدت جبهه این است که احزاب در عین اختلاف در مسلک و ایدئولوژی و راه و روش بواسطه مشترکات در مقابل دشمن مشترک در یک صف جبهه بندی کنند.[/rtl]
[rtl]امامت به معنی رهبری اجتماع[/rtl]

« اجتماع زعیم می خواهد و هیچ کس در این جهت تردید ندارد. زعیم اجتماع بعد از پیغمبر کیست؟ این است مسأله ای که اصل آن را هم شیعه قبول دارد و هم سنی،[اما] شیعه می گوید پیغمبر رهبر و زعیم بعد از خودش را تعیین کرد و گفت بعد از من زمام امور مسلمین باید به دست علی علیه السلام باشد؛ اهل تسنن قبول ندارند و می گویند در این جهت پیغمبر شخص معینی را تعیین نکرد؛ وظیفه خود مسلمین است که رهبر را بعد از پیغمبر انتخاب کنند.» (همان ص 28) 

[rtl]امامت به معنی مرجعیت دینی[/rtl]

« در واقع در اینجا امامت نوعی کارشناسی اسلام می باشد اما یک کارشناسی خیلی بالاتر از حد یک مجتهد کارشناسی من جانب الله [و ائمه] یعنی افرادی که اسلام شناس هستند البته نه اسلام شناسانی که از روی عقل و فکر خودشان اسلام را شناخته باشند- که قهرا جایزالخطا باشند- بلکه افرادی که از یک طریق رمزی و غیبی علوم اسلام را از پیغمبر گرفته اند. در تمام ادوار ائمه، علم اسلام از هر امامی به امامان بعد رسیده است. اهل تسنن برای هیچ کس چنین مقامی قائل نیستند... لذا در کتاب های خودشان هزاران اشتباه را از ابوبکر و عمر در مسائل دینی نقل می کنند ولی شیعه امامان خودش را معصوم از خطا می داند و محال است که به خطایی یرای امام اقرار کند. (همان ص 29 و35)
تا اینجا دو معنی از امامت را از کلام شهید مطهری(ره) بازگو شد؛ اما معنی سوم که معنی عالی تری از امامت است در مقاله بعدی آورده خواهد شد.إن شاءالله تعالی
 
پاسخ
 سپاس شده توسط ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
#6
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
100 خصلت از خصوصيات رفتاری پيامبر(ص)
بي‌شک تأسي به سيره و سنت آن حضرت براساس آيه‌‌کريمه «و لکم في رسول‌الله اسوه حسنه» و از جمله آنچه در اين مطلب به آن اشاره شده، راهگشاي مشکلات و مسائل مبتلا به جامعه مسلمانان خواهد بود.
به گزارش سرویس فرهنگی مشرق، آنچه در پي مي‌آيد بيان ۱۰۰ خصلت از خصوصيات رفتاري پيامبر اکرم(ص) است که بازگوکننده بخشي از سلوک فردي و اجتماعي و سبک زندگي آن حضرت مي‌باشد. 

بي‌شک تأسي به سيره و سنت آن حضرت براساس آيه‌‌کريمه «و لکم في رسول‌الله اسوه حسنه» و از جمله آنچه در اين مطلب به آن اشاره شده، راهگشاي مشکلات و مسائل مبتلا به جامعه مسلمانان خواهد بود.

۱-هنگام راه رفتن با آرامي و وقار راه مي رفت

۲-در راه رفتن قدم ها را بر زمين نمي کشيد.

۳-نگاهش پيوسته به زير افتاده و بر زمين دوخته بود.

۴-هرکه را مي ديد مبادرت به سلام مي کرد و کسي در سلام بر او سبقت نگرفت.

۵-وقتي با کسي دست مي داد دست خود را زودتر از دست او بيرون نمي کشيد.

۶-با مردم چنان معاشرت مي کرد که هرکس گمان مي کرد عزيزترين فرد نزد آن حضرت است.

۷-هرگاه به کسي مي نگريست به روش ارباب دولت با گوشه چشم نظر نمي کرد.

۸-هرگز به روي مردم چشم نمي دوخت و خيره نگاه نمي کرد.

۹-چون اشاره مي کرد با دست اشاره مي کرد نه با چشم و ابرو.

۱۰-سکوتي طولاني داشت و تا نياز نمي شد لب به سخن نمي گشود.

۱۱-هرگاه با کسي، هم صحبت مي شد به سخنان او خوب گوش فرا مي داد.

۱۲-چون با کسي سخن مي گفت کاملا برمي گشت و رو به او مي نشست.

۱۳-با هرکه مي نشست تا او اراده برخاستن نمي کرد آن حضرت برنمي خاست.

۱۴-در مجلسي نمي نشست و برنمي خاست مگر با ياد خدا.

۱۵-هنگام ورود به مجلسي در آخر و نزديک درب مي نشست نه در صدر آن.

۱۶-در مجلس جاي خاصي را به خود اختصاص نمي داد و از آن نهي مي کرد.

۱۷-هرگز در حضور مردم تکيه نمي زد.

۱۸-اکثر نشستن آن حضرت رو به قبله بود.

۱۹-اگر در محضر او چيزي رخ مي داد که ناپسند وي بود ناديده مي گرفت.

۲۰-اگر از کسي خطايي صادر مي گشت آن را نقل نمي کرد.

۲۱-کسي را بر لغزش و خطاي در سخن مواخذه نمي کرد.

۲۲-هرگز با کسي جدل و منازعه نمي کرد.

۲۳-هرگز سخن کسي را قطع نمي کرد مگر آنکه حرف لغو و باطل بگويد.

۲۴-پاسخ به سوالي را چند مرتبه تکرار مي کرد تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود.

۲۵-چون سخن ناصواب از کسي مي شنيد. نمي فرمودـ« چرا فلاني چنين گفت» بلکه مي فرمود « بعضي مردم را چه مي شود که چنين مي گويند؟»

۲۶-با فقرا زياد نشست و برخاست مي کرد و با آنان هم غذا مي شد.

۲۷-دعوت بندگان و غلامان را مي پذيرفت.

۲۸-هديه را قبول مي کرد اگرچه به اندازه يک جرعه شير بود.

۲۹-بيش از همه صله رحم به جا مي آورد.

۳۰-به خويشاوندان خود احسان مي کرد بي آنکه آنان را بر ديگران برتري دهد.

۳۱-کار نيک را تحسين و تشويق مي فرمود و کار بد را تقبيح مي نمود و از آن نهي مي کرد.

۳۲-آنچه موجب صلاح دين و دنياي مردم بود به آنان مي فرمود و مکرر مي‌گفت هرآنچه حاضران از من مي شنوند به غايبان برسانند.

۳۳-هرکه عذر مي آورد عذر او را قبول مي کرد.

۳۴-هرگز کسي را حقير نمي شمرد.

۳۵-هرگز کسي را دشنام نداد و يا به لقب هاي بد نخواند.

۳۶-هرگز کسي از اطرافيان و بستگان خود را نفرين نکرد.

۳۷-هرگز عيب مردم را جستجو نمي کرد.

۳۸-از شر مردم برحذر بود ولي از آنان کناره نمي گرفت و با همه خوشخو بود.

۳۹-هرگز مذمت مردم را نمي کرد و بسيار مدح آنان نمي گفت.

۴۰-بر جسارت ديگران صبر مي فرمود و بدي را به نيکي جزا مي داد.

۴۱-از بيماران عيادت مي کرد اگرچه دور افتاده ترين نقطه مدينه بود.

۴۲-سراغ اصحاب خود را مي گرفت و همواره جوياي حال آنان مي شد.

۴۳-اصحاب را به بهترين نام هايشان صدا مي زد.

۴۴-با اصحابش در کارها بسيار مشورت مي کرد و بر آن تاکيد مي فرمود.

۴۵-در جمع يارانش دايره وار مي نشست و اگر غريبه اي بر آنان وارد مي شد نمي توانست تشخيص دهد که پيامبر کداميک از ايشان است.

۴۶-ميان يارانش انس و الفت برقرار مي کرد.

۴۷-وفادارترين مردم به عهد و پيمان بود.

۴۸-هرگاه چيزي به فقير مي بخشيد به دست خودش مي داد و به کسي حواله نمي کرد.

۴۹-اگر در حال نماز بود و کسي پيش او مي آمد نمازش را کوتاه مي کرد.

۵۰-اگر در حال نماز بود و کودکي گريه مي کرد نمازش را کوتاه مي کرد.

۵۱-عزيزترين افراد نزد او کسي بود که خيرش بيشتر به ديگران مي رسيد.

۵۲-احدي از محضر او نا اميد نبود و مي فرمود « برسانيد به من حاجت کسي را که نمي تواند حاجتش را به من برساند.»

۵۳-هرگاه کسي از او حاجتي مي خواست اگر مقدور بود روا مي فرمود و گرنه با سخني خوش و با وعده اي نيکو او را راضي مي کرد.

۵۴-هرگز جواب رد به درخواست کسي نداد مگر آنکه براي معصيت باشد.

۵۵-پيران را بسيار اکرام مي کرد و با کودکان بسيار مهربان بود.

۵۶-غريبان را خيلي مراعات مي کرد.

۵۷-با نيکي به شروران، دل آنان را به دست مي آورد و مجذوب خود مي کرد.

۵۸-همواره متبسم بود و در عين حال خوف زيادي از خدا بردل داشت .

۵۹-چون شاد مي شد چشم ها را بر هم مي گذاشت و خيلي اظهار فرح نمي کرد.

۶۰-اکثر خنديدن آن حضرت تبسم بود و صدايش به خنده بلند نمي شد .

۶۱-مزاح مي کرد اما به بهانه مزاح و خنداندن، حرف لغو و باطل نمي زد.

۶۲-نام بد را تغيير مي داد و به جاي آن نام نيک مي گذاشت.

۶۳-بردباري اش همواره بر خشم او سبقت مي گرفت.

۶۴-از براي فوت دنيا ناراحت نمي شد و يا به خشم نمي آمد.

۶۵-از براي خدا آنچنان به خشم مي آمد که ديگر کسي او را نمي شناخت

۶۶-هرگز براي خودش انتقام نگرفت مگر آنکه حريم حق شکسته شود.

۶۷-هيچ خصلتي نزد آن حضرت منفورتر از دروغگويي نبود.

۶۸-در حال خشنودي و نا خشنودي جز ياد حق بر زبان نداشت.

۶۹-هرگز درهم و ديناري نزد خود پس انداز نکرد .

۷۰-در خوراک و پوشاک چيزي زيادتر از خدمتکارانش نداشت.

۷۱-روي خاک مي نشست و روي خاک غذا مي خورد.

۷۲- روي زمين مي خوابيد.

۷۳-کفش و لباس را خودش وصله مي کرد.

۷۴-با دست خودش شير مي دوشيد و پاي شتر ش را خودش مي بست.

۷۵-هر مرکبي برايش مهيا بود سوار مي شد و برايش فرقي نمي کرد.

۷۶-هرجا مي رفت عبايي که داشت به عنوان زير انداز خود استفاده مي کرد.

۷۷-اکثر جامه هاي آن حضرت سفيد بود.

۷۸-چون جامه نو مي پوشيد جامه قبلي خود را به فقيري مي بخشيد.

۷۹-جامه فاخري که داشت مخصوص روز جمعه بود.

۸۰-در هنگام کفش و لباس پوشيدن هميشه از سمت راست آغاز مي کرد.

۸۱-ژوليده مو بودن را کراهت مي دانست.

۸۲-هميشه خوشبو بود و بيشترين مخارج آن حضرت براي خريدن عطر بود.

۸۳-هميشه با وضو بود و هنگام وضو گرفتن مسواک مي زد.

۸۴-نور چشم او در نماز بود و آسايش و آرامش خود را در نماز مي يافت.

۸۵-ايام سيزدهم و چهاردهم و پانزدهم هرماه را روزه مي داشت.

۸۶-هرگز نعمتي را مذمت نکرد.

۸۷-اندک نعمت خداوند را بزرگ مي شمرد.

۸۸-هرگز از غذايي تعريف نکرد يا از غذايي بد نگفت.

۸۹-موقع غذا هرچه حاضر مي کردند ميل مي فرمود.

۹۰-در سر سفره از جلوي خود غذا تناول مي فرمود.

۹۱-بر سر غذا از همه زودتر حاضر مي شد و از همه ديرتر دست مي کشيد.

۹۲-تا گرسنه نمي شد غذا ميل نمي کرد و قبل از سير شدن منصرف مي شد.

۹۳-معده اش هيچ گاه دو غذا را در خود جمع نکرد.

۹۴-در غذا هرگز آروغ نزد.

۹۵-تا آنجا که امکان داشت تنها غذا نمي خورد.

۹۶-بعد از غذا دستها را مي شست و روي خود مي کشيد.

۹۷-وقت آشاميدن سه جرعه آب مي نوشيد؛ اول آنها بسم الله و آخر آنها الحمدلله.

۹۸-از دوشيزگان پرده نشين با حياتر بود.

۹۹-چون مي خواست به منزل وارد شود سه بار اجازه مي خواست.

۱۰۰-اوقات داخل منزل را به سه بخش تقسيم مي کرد: بخشي براي خدا، بخشي براي خانواده و بخشي براي خودش بود و وقت خودش را نيز با مردم قسمت مي کرد.
پاسخ
 سپاس شده توسط ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
آگهی
#7
زندگی نامه حضرت محمد (ص)


پیامبر اسلام (ص) در مکه، در خانه خود، کنار کعبه کانون خدا پرستی، دیده به جهان گشود، هم اکنون محل این خانه در شعب ابیطالب، مشخص است و جایگاه عبادت و زائران میباشد. پیامبر (ص) از یک خاندان شریف، از شاخه دودمان قریش به دنیا آمد، پدران و مادران او تا حضرت آدم، همه خدا پرست بودند. 
سلسله نسب پیامبر (ص) با 48 واسطه به حضرت آدم (ع) میرسد، و در این سلسله پیامبرانی قرار دارند، مانند: اسماعیل]جد بیست و هشتم پیامبر[، و ابراهیم خلیل الله]جد بیست و نهم پیامبر[ حضرت نوح(ع) ]جد سی و نهم پیامبر[ و ادریس]جد چهل و دوم پیامبر[ و حضرت آدم]جد چهل و هشتم پیامبر[ محمد (ص) پسر عبدالله، پسر عبدالمطلب، پسر هاشم، پسر عبد مناف، پسر قصی، پسر کلاب، پسر مره، پسر کعب، پسر لوی، پسر غالب، پسر فحمر، پسرمالک، پسر نصر، پسر کنانه، پسر خزیمه،پسر مدرکه، پسر الیاس، پسر صفر، پسر نذار، پسر محمد، پسر عدنان. 
سلسله نصب پیامبر (ص) تا «عدنان» مورد اتفاق نسب شناسان است، ولی پس از او تا آدم (ع) اختلاف بسیار دیده میشود، طبق روایتی پیامبر فرمود: هنگامی که سلسله نسب من به عدنان رسید، در همان جا توقف کنید.

حوادث عجيب هنگام تولد پيامبر اسلام
پيامبر اسلام (ص) در روز جمعه 17 ربيع الاول، بعد از طلوع فجر، در عصر سلطنت انوشيروان، قبل از طلوع خورشيد، در مكه چشم به جهان گشود، در شب تولد و هنگام تولد ان حضرت، حوادث عجيبي در جهان رخ داد، كه در اين جا به ذكر چند حادثه اكتفا ميكنيم 1- امام صادق (ع)فرمود: ابليس (پدر شيطان ها) در اسمان هاي هفتگانه، رفت و امد ميكرد، هنگامي كه عيسي( ع )متولد شد، از پرواز به سه اسمان ممنوع گرديد، ولي در چها اسمان، رفت و امد ميكرد، و هنگامي كه پيامبر اسلام (ص) متولد شد، از پرواز به سوي همه اسمان هاي هفتگانه ممنوع شد، و شيطانهايي كه به سوي اسمان مي رفتند با تيرهاي شهاب اسماني رانده مي شدند. هنگامي كه افراد قبيله قريش، اوضاع اسمان را پريشان و دگرگون ديدند، گمان كردند كه قيامت بر پا شده، به هم ديگر مي گفتند: «اين پديده ها نشانه بر پا شدن قيامت است كه يهوديان و مسيحيان از ان سخن ميگويند يكي از كاهنان زبر دست ان عصر به نام عمروبن امير گفت:«به ستارگان اسمان كه نشانه هاي مسير راه زمستان و تابستان ما بودند بنگريد، اگر انها از جاي خود پرتاب شوند، بدانيد كه نابودي همه ما و همه چيز فرا رسيده است، ولي اگر انها در جاي خود قرار دارند و ستارگان ديگري پرتاب ميگردند، اين نشانه بروز حادثه جديدي است كه من چگونگي ان را نمي دانم 2- در همان بامداد تولد پيامبر اسلام ص همه بتها از جا كنده شده و سرنگون شدند 
3-در ان هنگام ايوان عظيم كاخ مدائن (كاخ شاه ايران) به لرزه در امد و چهارده كنگره(دندانه سر ديوار) ان فرو ريخت. 
4- اب درياچه ساوه در زمين فرو رفت و خشكيد 
5- اب رود سماوه(در بين كوفه) زياد شد و به جريان افت
اد. 
6- اتشكده سرزمين فارس، پس از هزار سال روشنايي خاموش شد. 
سرپرستي عبدالمطلب از پيامبر (ص)

هنگامي كه عبدالله پدر بزرگوار پيامبر ص، قبل از ولادت پيامبر ص از دنيا رفت، عبدالمطلب با كمال اخلاص، سرپرستي امنه و سپس محمد ص را پس از ولادت به عهده گرفت. امنه، درباره پيامبر (ص) ميگويد: هنگامي كه محمد ص در رحم من بود، شنيدم منادي غيبي گفت: 
بگو پناه مي برم به خداي يكتا از گزند هركسي كه حسادت ميكند، سپس نام او را محمد (ص)بگذار. 
در اين هنگام امنه براي عبدالمطلب چنين پيام داد: براي تو پسري متولد شده است، بيا و او را ببين. 
عبدالمطلب امد و ان نور را ديد، و شادمان شد، و امنه انچه را كه هنگام حمل و وضع حمل، ديده بود، براي عبدالمطلب بازگو كرد. عبدالمطلب نوزاد را در اغوش گرفت و در داخل خانه كعبه شد و در انجا به دعا و نيايش پرداخت. وا ز درگاه خداوند به خاطر عطاي چنين فرزندي، شكر و سپاس بجا اورد، و مطابق بعضي از روايات اين اشعار را به عنوان اداي شكر الهي خواند: «حمد و سپاس خداوندي را كه اين پسر پاك و لطيف را به من عطا فرمود. 
پسري كه در گهواره نسبت به ساير نوزادان پسر، برتري و اقايي دارد، پناه مي دهم او را به اين خانه اي كه داراي چند ركن است. 

نام، و چهره زيباي محمد (ص)
در قران، چهار بار نام پيامبر اسلام ص به اسم «محمد» امده است و در يك مورد با نام «احمد» (سوره صف ايه 6 ذكر شده است.) وَإِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُوا هَٰذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ و (به ياد آوريد) هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: «اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه تصديق‏كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده ( تورات) مى‏باشم، و بشارت‏دهنده به رسولى كه بعد از من مى‏آيد و نام او احمد است!» هنگامى كه او ( احمد) با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحرى است آشكار روايت شده: يكي از يهوديان از پيامبر ص پرسيد: چرا نام تو، محمد و احمد، و بشير ونذير است؟ پيامبر ص در پاسخ فرمود: 
اما «محمد» از اين رو است كه من در زمين محمد و ستوده شده هستم، اما احمد از اين رو است كه من در اسمان ستوده تر از زمين هستم، اما بشير از اين رو است كه پيروان خدا را به رحمت الهي مژده مي دهم. و اما «نذير» از اين رو است كه گنهكاران را از دوزخ ميترسانم. او را با لقب «مصطفي» مي خواندند يعني برگزيده، و نيز «خاتم النبيين» مي خوانند، يعني اخرين پيامبران. 
چهر و قامت محمد ص به قدري زيبا بود كه قابل توصيف نيست، يكي از قيافه شناسان ان عصر به نام «هند بن ابي هاله» روزي با امام حسن ع ملاقات كرد امام به او فرمود:«چهره جدم چگونه بود؟» 
هند در پاسخ گفت: صورتش مانند ماه شب چهارده مي درخشيد، قامتش رسا، سرش بزرگ، مويش نه پيچيده و نه افتاده، رنگش سفيد روشن، پيشانيش گشاده، ابروهايش پر مو و كماني و از هم گشاده، در وسط بيني بر امدگي داشت ريشش انبوه، سياهي چشمش شديد، گونهايش نرم و كم گوشت، دندانهايش باريك، دندانهاي ثنايايش از هم گشاده، اندامش معتدل... و باريكي كف پايش خالي و كم گوشت بود، هنگامي كه راه مي رفت با وقار حركت مي كرد، گامهايش گشاده مي گذاشت همانند انكه از بلندي به پايين گام بردارد، وقتي به چيزي توجه مي كرد، به طور عميق به ان نگاه مي كرد، هنگام حركت، بيشتر به زمين مي
نگريست، و به مردم خيره نميشد، و به هر كس كه مي رسيد به او سلام ميكرد، و هموداره به هدايت و راهنمايي مردم ميپرداخت.
يك خاطره جالب از سه سالگي محمد(ص)
در تاريخ امده:پيامبر (ص) در ان هنگام كه سه ساله بود و در نزد مادر رضاعي خود حليمه سعديه به سر مي برد، روزي به حليمه گفت: « اي مادر! چرا دو نفر از برادرانم را (منظور فرزندان حليمه هستند) در روز نميبينم؟» 
حليمه گفت: انها روزها گوسفندان را به بيابان براي چراندن مي برند، اكنون در بيابان هستند. محمد (ص) گفت: چرا من همراه انها نروم؟ 
حليمه گفت: ايا دوست داري همرا انها به صحرا بروي؟ 
محمد (ص) گفت :اري 
صبح بعد، حليمه، روغن بر موي محمد (ص) زد و يك «مهره يماني» (براي حفاظت او) بر گردنش اويخت. 
محمد ص در همان دوران كودكي با
خرافات و امور بيهوده مبارزه مي كرد، بي درنگ همان مهره را از گردن بيرون اورد و به دور انداخت سپس رو به حليمه كرد و فرمود:مادر جان! ارام بگير، اين چيست، من خدايي دارم كه مرا حفظ ميكند، نه مهره يماني.
ازدواج پيامبر با خديجه
خديجه دختر خويلد، از خاندان قريش، بانويي بسيار پاكدامن و ارجمند بود، او دو شوهر كرد، هر دو از دنيا رفتند، و اموال بسياري از انها از طريق ارث به او رسيد، ثروت او از حد و مرز گذشت، همواره كاروانهاي بازرگاني او در شام و يمن و وطائف، در حركت بودند. 
او توسط عموي خود به نام «ورقه بن نوفل» كه از دانشمندان و كشيشان مسيحي بود، به مقام پيامبر اگاه شده بود، به علاوه خود روش پاك و ارجمند محمد ص را ديده بود، و امانت داري و صداقت او را مشاهده كرده بود، از اين رو مجذوب و شيفته بي قرار پيامبر ص شد، و تصميم گرفت با پيامبر(ص) ازدواج كند، در اين وقت پيامبر (ص) 25 سال داشت ولي از سن خديجه 40 سال ميگذشت، و به نقل بعضي او در اين هنگام 28 سال داشت پيامبر (ص) با وساطت عمويش ابوطالب ، وسائل ازدواج با خديجه را فراهم كرد ، و اين ازدواج مقدس انجام شد
پيامبر امين و راستگو
قبل از اينكه پيامبر ص در چهل سالگي به مقام پيامبري برسد، همه مردم او را به عنوان امين و راستگو مي شناختند، و هرگز در او گناه و انحرافي نديده بودند 
در ان هنگام كه پيامبر (ص) پيامبري خود را اشكارا نمود، مشركان قريش كه يكي از انها ابوسفيان با كاروان تجاري خود به شام رفت، در شام با هر قل امپراطور روم ملاقات كرد، هرقل از ابوسفيان در مورد پيامبر (ص) سوالاتي كرد و ابوسفيان پاسخ داد، يكي از سوالات او اين بود كه: ايا قبل از نبوت محمد (ص) هيچ گاه از او دروغي شنيده بوديد؟ 
ابوسفيان جواب داد؟ نه، او در ميان
ما از هر جهت راستگو بود 
عبادت پيامبر در كوه حرا
كوه بلند «حرا» در شش كيلومتري شمال شرقي مكه، كنار راه مكه به عرفات واقع شده، كه شهر مكه در دامنه ان قرار دارد، اين كوه از كوههاي ديگر مكه جداست و بر تمام انها مسلط است، و در سينه قله اين كوه، غاري هست كه به ان «غار حرا» گويند، كه از تخته سنگ هاي بزرگي تشكيل شده، و دهانه ان به سمت كعبه است، ارتفاع ان به اندازه بلندي قامت يك انسان ميانه بوده، و عرض ان به قدري كوچك است كه يك نفر به زحمت ميتواند در ان بخوابد، وقتي انسان بر فراز كوه قرار ميگيرد، جلال و جبروت خدا، و عظمت افرينش و زيبايي هاي طبيعت را كه همه نشان خدا و بزرگي او است، مي نگرد. 
پيامبر قبل از پيامبري در هر ماه چندين بار در شب و روز و در هرسال، همه ماه رمضان را برفراز اين كوه عظيم ميرفت، اثار عظمت خدا را در انجا مشاهده ميكرد، و شب و روز به تفكر و تامل و عبادت خدا ميپرداخت

آغاز پيامبري
چهل سال از عمر پيامبر ص ميگذشت، روز 27 رجب، فرا رسيد، ان حضرت بر فراز كوه «حرا» به مناجات و عبادت خدا مشغول بود كه پيك وحي، جبرييل امين، بر او نازل شد و مژده رسالت را به او داد، و اين ايات را از جانب خدا، براي او خواند: سوره قلم 
پيامبر (ص )با دريافت نخستين شعاع وحي، سخت خسته شده نزد خديجه امد و فرمود: 
مرا بپوشانيد و جامه اي بر من بيفكنيد تا استراحت كنم 
از طرفي بيان رسالت در بربر مشركان كار خطرناكي و دشواري بود، ان حضرت در برابر فشار معنوي (وحي) و ظاهري (مبارزه با مشركان)، در بستر ارميده بود كه ايات اغاز سوره مدثر توسط جبرييل بر ان حضرت، نازل گرديد: 
به اين ترتيب اغاز اسلام، از نام خدا، خواندن، قلم، قيام، هشدار، پاكي و اخلاص و بزرگداشت خدا شروع شد.

سه سال دعوت مخفيانه
محيط مكه و اطراف، ان چنان در لجنزار بت پرستي و خرافات و فساد، غرق بود، كه دعوت علني، برخلاف ان وصع، ممكن نبود، بلكه نياز به هسته مركزي و دفاعي، و اجتماع ياران فداكار داشت، از اين رو پيامبر ص سه سال به طور محرمانه با افراد تماس مي گرفت و انها را به اسلام دعوت مي نمود، در اين سه سال به گفته بعضي چهل نفر به اسلام گرويدند. 
نخستين مردي كه مسلمان شد، حضرت علي ع بود، و نخستين زني كه به اسلام پيوست، حضرت خديجه همسر پيامبر ص بود، در اين سال انها در جاهاي مخفي مانند غارها و گوشه هاي پشت كوه ها، دور از ديد مردم، نماز جماعت مي خواندند.

ياسر و سميه، دو شهيد نخستين اسلام
ياسر، با اينكه در سن پيري (حدود هفتاد سال) بود، تحت سخت ترين شكنجه مشركان به مقاومت خود ادامه داد تا سرانجام زير ضربات و تازيانه هاي خورد كننده مشركان به شهادت رسيد. 
همسرش سميه كه او نيز در سنين پيري بود همچنان مقاومت كرد و حتي حاضر نشد يك لحظه، خواسته ابوجهل و شكنجه گران را به زبان اورد، او پس از شهادت همسرش با فريادهاي بي امان خود، رگبار سرزنش خود را بر سر ابوجهل فرو ريخت، ابوجهل كه همچون پلنگي خشمگين شده بود، دستور داد پاهاي سميه را به دو شتر بستند، شتران را از يكديگر جدا نمودند، سرانجام ابوجهل در حالي كه ان بانوي دلاور و پر صلابت را با الفاظ ركيك، فحش مي داد با خنجر (يا شمشير) بر شكم او زد و شكمش را دريد و به اين ترتيب او نيز به شهادت رسيد. و اين دو همسر قهرمان و شير دل، نخستين كساني هستند كه مدال شهادت را در تاريخ اسلام گرفتند.

هجرت پيامبر (ص) به مدينه
در زندگي درخشان پيامبر ص، يكي از رخدادهاي بسيار مهم، هجرت ان حضرت از مكه به مدينه بود، كه به خاطر اهميت ان در عصر خليفه دوم، بر اساس نظريه اميرمومنان علي ع اغاز هجرت، مبدأ تاريخ اسلام، انتخاب و پذيرفته شد. 
هجرت يعني انتقال از كساني به مكان ديگر، براي گسترش اسلام و جستجوي ازادي و عوامل بيشتر، براي بيان اسلام در سطح وسيعتر، در قران، سخن بسيار پيرامون هجرت امده است. 
هنگامي كه مسلمانان در مكه در فشار و ازار شديد مشركان قرار گرفتند، پيامبر ص مسلمانان را به هجرت به مدينه دستور داد. مشركان احساس خطر شديد كردند و با خود گفتند: هجرت مسلمانان به مدينه موجب تشكل انها در مدينه شده، و اينده نزديك كار را بر ما سخت خواهد كرد، سران انها در «دارالندوه» مجلس شوراي خود اجتماع كرند، و هر كدام در مورد جلوگيري از اسلام و دعوت پيامبر ص، پيشنهادي نمودند، چنانكه در ايه 30 سوره انفال به اين توطئه، اشاره شده است. 
وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ 
(به خاطر بياور) هنگامى را كه كافران نقشه مى‏كشيدند كه تو را به زندان بيفكنند، يا به قتل برسانند، و يا (از مكه) خارج سازند; آنها چاره مى‏انديشيدند (و نقشه مى‏كشيدند)، و خداوند هم تدبير مى‏كرد; و خدا بهترين چاره جويان و تدبيركنندگان است! 
سرانجام پيشنهاد ابوجهل تصويب شد، پيشنهاد او اين بود كه: «از هر قبيله اي، يك جوان شجاع به عنوان نماينده انتخاب شود، و همه ان نمايندگان در يك شب، خانه پيامبر ص را محاصره كنند، و به سوي او حمله كرده و او را در رختخوابش بكشند». 
ان شب فرا رسيد، جبرييل ماجراي توطئه كودتاچيان را به پيامبر ص خبر داد، پيامبر ص ماجرا را به علي ع خبر داد، و او فرمود:« امشب در رخت خواب من بخواب، تا كافران گمان كنند كه من در رخت خواب خود خوابيده ام، به انتظار من در بیرون خانه بمانند و من در پنهانی از خانه خارج شوم» 
با اینکه خوابیدن در رختخواب پیامبر (ص) و افکندن روپوش سبز پیامبر بر روی خود، صد در صد خطرناک بود، 
حضرت علي(ع) با جان و دل، اين پيشنهاد را پذيرفت، و در رختخواب ان حضرت خوابيد، ان شب نمايندگان مشركان، با شمشيرهاي برهنه، خانه پيامبر (ص) را محاصره كردند، پيامبر(ص) شبانه، بي انكه مشركان متوجه شوند، در تاريكي شب از خانه بيرون امد و به سوي غار ثور كه در 7 كيلوم
تري جنوب مكه قرار گرفته، رفت و در انجا مخفي شد، در اين هنگام ابوبكر نيز همراه پيامبر(ص) بود. سپس پيامبر(ص) از اغاز ثور به سوي مدينه هجرت نمود، ان حضرت در روز پنجشنبه اول ربيع الاول سال 13 بعثت از مكه خارج شد و در روز 12 همين ماه به مدينه وارد گرديد.
سال اول هجرت
در سال اول هجرت رويدادهاي مهمي رخ داد از جمله: 
1ـ عبدالله سلام از علماي بزرگ يهود، پس از مناظره اي با پيامبر (ص) قانع شده و مسلمان شد. 
2- پيامبر از طرف خدا، مامور بناي مسجد در مدينه گرديد، ان حضرت مسجدي كه ديوار ان هفت يا پنج ذراع(حدود سه مترو نيم يا دومترو نيم) بود ساخت، در همان زميني كه«اسعد بن زراه» با عده اي قبل از ورود پيامبر به مدينه، در ان اقامه نماز جماعت مي كردند.(همان مكاني كه هم اكنون به مسجد النبي در مدينه معروف است). اين مسجد در اغاز مربع بود، و طول و عرضش صد ذراع در صد ذراع بوده است. 

3- دستور اذان واقامه در همين سال جزو وظايف استجابي عبادي گرديد. 
4- در ماه شوال همين سال، پيامبر (ص) با ع
اشيه دختر ابوبكر ازدواج كرد.
سال دوم هجرت
در سال دوم هجرت وقايع بسياري رخ داد از جمله: 
1ـ در نيمه رجب پس از گذشت 16 ماه از هجرت، قبله مسلمين تغيير يافت، روزي پيامبر (ص) در مسجد «بني سلمه» مشغول نماز بود. پس از پايان نماز ظهر، جبرييل نازل گرديد و ايه 144 سوره بقره را كه در مورد تغيير قبله از جهت بيت المقدس به مسجد الحرام است اورد، پيامبر نماز عصر را در ان مسجد به طرف كعبه خواند و ان مسجد به مسجد«ذو قبلتين» معروف گرديد، در اين باره دشمان، ياوه ها و سخنان طنز اميز گفتند كه ايه 142 سوره بقر به ان و جواب ان اشاره كرده است. بعضي مي نويسند: پيامبر دو ركعت از نماز عصر را خوانده بود كه جبرييل نازل شد و ايه 144 سوره بقره را نازل كرد، پيامبر (ص) در حال نماز به طرف كعبه برگشت، و دو ركعت اخر را به جانب كعبه خواند. 
2ـ ازدواج پرشكوه حضرت فاطمه (س) با علي (ع) در اين سال رخ داد و بعضي مي نويسند امام حسن (ع) در اين سال ديده به جهان گشود. 
3ـ فرمان جهاد با كافران در همين سال، صادر گرديد. اجازه داده شد انانكه مقابل كافران قرار گرفته اند و مظلوم واقع شده اند با كفار جنگ نموده و خداوند بر ياري و نفرت انها قادر است.

جنگ بدر
«بدر» منطقه وسيعي است كه داراي چاههاي اب بوده، كه همواره كاروانها در انجا توقف مي كردند و از ابهاي ان بهرمند مي شدند. 
بدر در جنوب غربي مدينه بين مدينه ومكه قرار گرفته و از اين رو ان را بدر ميگويند كه نام صاحب ابهاي ان بدر بوده است. 
علت اين جنگ اين بود كه: در ماه جمادي الاول سال دوم هجرت به پيامبر (ص) خبر رسيد كه «كرزبن جابر» با گروهي از قريش تا سرمنزلي شهر مدينه امده و شتران پيامبر (ص) را با چهار پايان افراد ديگر به غارت برده و به محصولات مدينه اسيب زده اند، رسول اكرم (ص) بي درنگ پرچم جنگ را به علي ع سپرد، ان ان حضرت با جمعي از مهاجران به تعقيب انها رفتند تا به چاه بدر رسيدند و سه روز هم در انجا توقف كردند، هر چه جستجو كردند، كسي را نيافتند سپس به مدينه برگشتند. 
از طرفي كفار، اموال مهاجران را در مكه، مصادره كرده بودند، و به طور كلي مي خواستند، مسلمانان را در مدينه در فشار محاصره اقتصادي قرار دهند، و روشن است كه اگر اين فشار ادامه يابد، دست كم جلو توسعه و گسترش اسلام گرفته ميشود. 
پيامبر ص براي شكستن اين محاصره، تدابيري انديشيد، بزرگترين تدبيرش اين بود كه عبور كاروانهاي تجاري مشركان مكه را قدغن كند.
چهل نفر از مسلمانان را تحت فرماندهي حمزه كه قهرمان رزم اور بود، براي كنترل مسير كاروانها فرستاد. 
پيامبر(ص) بيست شتر در دسته ي انها قرار داد.اين چهل نفر تحت فرماندهي حمزه، به منطقه اي بين مدينه و درياي سرخ كه راه عبور كاروانهاي مكه بود رفتند و از انجا نگهباني نمودند، منطقه اي كه 130 كيلومتر عرض داشت و كاروانهاي مكه چاره اي نداشتند. جز اينكه از ان عبور كنند. چند روز گذشت ديدند كارواني نمايان شد، وقتي كاروان نزديك امد معلوم شد كه كاروان قريش است كه سيصد نفر همراه كاروان مي باشد، حمزه اعلام جنگ كرد ولي كفار كه از دلاوري و شجاعت حمزه اطلاع داشتند، پيشنهاد صلح كردند، حمزه نيز مصلحت امر را به صلح دانسته و جنگ واقع نشد. 
طولي نكشيد 313 نفر از مسلمانان در رمضان سال دوم هجرت همراه پيامبر (ص) از مدينه به سوي بدر حركت كردند كه 77 نفرش از مهاجران بودند و بقيه از انصار، و جمعا هفتاد شتر و سه اسب بيشتر نداشتند. 
ابوسفيان توسط جاسوس هايش از تصميم پيامبر(ص) و مسلمانان اگاه شد. دو كار به نظرش رسيد يكي اينكه فردي را از بيراهه به طور سريع به مكه بفرستد و مردم مكه را از خطر قرار گرفتن كاروان خبر دهد، دوم كاروان را از بيراهه به طرف مكه ببرد. 
«ضمضم» پيام رسان ابوسفيان به مكه شتافت و مشركان مكه را از ماجرا مطلع كرد، طولي نكشيد كه حدود هزار نفر با ساز و برگ كامل نظامي براي نجات كاروان از مكه خارج شدند. 
ابوسفيان كه مي دانست تا رسيدن قوا از مكه، قطعا مورد هجوم مسلمانان قرار خواهد گرفت، مسير راه را عوض نمود و از بيراهه فرار كرد و كاروان را به مكه رساند. 
خبر فرار كاروان به سپاه مكه رسيد. سران سپاه در مورد جنگ نظريات مختلف داشتند. نظر عده اي اين بود كه چون كاروان نجات يافته برگرديم، ولي عده اي اصرار داشتند كه به حركت ادامه دهند. ابوجهل طرفدار جنگ بود و افراد را تحريك مي كرد. سرانجام تصميم به جنگ گرفتند پيامبر با 313 نفر از مسلمانان در بدر بودند كه خبر فرار ابوسفيان با كاروانش به حضرت رسيد، از طرفي گزارشگران گزارش دادند كه لشكر دشمن تا پشت تپه بدر امده است. 
شبي كه فردايش جنگ بدر واقع شد مسلمانان تمام شب را بيدار بودند و در پاي درختي تا صبح به نماز و دعا اشتغال داشتند. 
صبح روز جمعه هفده رمضان بود كه سپاه قريش با تجهيزات كامل جنگي، از پشت تپه به دشت بدر سرازير شدند، هنوز در ميان قريش، اختلاف نظر در مورد جنگ وجود داشت، اما يك موضوع جنگ را حتمي كرد و ان اينكه: 
يكي از سپاهيان قريش بنام اسود محزوحي كه مردي خشن بود، چشمش به حوضي كه مسلمانان درست كرده بودند افتاد، تصميم گرفت يكي از اين سه كار را انجام دهد، يا از اب حوض بنوشد يا ان را ويران كند و يا كشته شود، به دنبال اين تصميم از صف مشركان بيرون تاخت و تا نزديك حوض رسيد، در انجا با حضرت حمزه افسر رشيد اسلام روبرو شد، حمزه يك ضربت به پاي او زد كه پايش از ساق جدا شد، در عين جال ميخواست با حركت سينه خيز، خود را به اب حوض برساند و از ان بنوشد، حمزه با زدن ضربت ديگر او را در آب كشت. 
به دنبال اين حادثه، به رسم ديرينه عرب، جنگ تن به تن شروع شد. 
سه نفر از شجاعان دشمن به نامهاي عتبه و برادرش شيبه (از فرزندان ربيعه) و سومي وليد(فرزند عتبه) به ميدان امدند و مبارزه طلبيدند.
سه نفر از انصار در صف مسلمانان به ميدان تاختند، وليد انها را شناخت، گفت: شما اهل مدينه هستيد به شما كاري نداريم، كساني كه از اقوام، هستند بايد به جنگ ما ايند. 
رسول اكرم(ص) پسر عموهايش عبيده و علي(ع) و عمويش حمزه را به ميدان فرستاد. به مناسبت من، علي (ع) و عمويش حمزه را به ميدان فرستاد. به مناسبت من، علي (ع) با وليد، حمزه با شيبه و عبيده با عتبه به جنگ پرداختند. 
طولي نكشيد كه علي و حمزه رقيبان خود را از پاي در اوردند، ولي عبيده كاري از پيش نبرد، هر دو ضربتي به هم زدند. 
علي(ع) پيش دستي كرد و عتبه را كشت، به اين ترتيب در حمله اول، مشركان به سوگ سه نامور شجاعشان نشستند پس از ان عاص بن سعيد براي مبارزه با علي (ع) به ميدان تاخت. علي (ع) او را نيز كشت، سپس حنظله پسر ابوسفيان و طعيمه و نوفل به ميدان تاختند، علي (ع) انها را نيز يكي پس از ديگري كشت، و پيوسته مبارزاني به ميدان مي امدند و كشته مي شدند. 
سرانجام جنگ با پيروزي اسلام و شكست دشمن پايان يافت، از مسلمانان چهارده نفر به افتخار شهادت رسيدند. 
از كفار، هفتاد نفر كشته شدند
و هفتاد نفر اسير گشتند، 35 يا 36 نفر از كشته شدگان، بر اثر ضربات پرچمدار اسلام در اين جنگ يعني علي (ع) به هلاكت رسيدند، بسياري از كشته شدگان از سران شرك مانند ابوجهل، وليدبن عتبه، حنظله بن ابوسفيان، عتبه و شيبه و ... بودند
سال سوم هجرت
در سال سوم هجرت نيز وقايع مهمي رخ داد از جمله: 
1ـ حضرت امام حسن (ع) در نيمه ماه رمضان اين سال در مدينه ديده به اين جهان گشود. 
2ـ يهود ياني كه قبول شرايط جزيه
نمي كردند، امنيت نداشتند و مي بايست قبول جزيه كنند، و ماليات سرانه سالانه بپردازند. 3ـ در اين سال، پيامبر (ص) با حفصه دختر عمر ازدواج كرد، و همين ازدواج باعث گرايش چند قبيله به اسلام گرديد
سال چهارم هجري
در سال سوم هجرت نيز وقايع مهمي رخ داد از جمله: 
1ـ در همين سال، مشروبات الكي به طور كلي حرام و قدغن شد. 
2ـ به دستور پيامبر ص زيدبن ثابت زيان عبري را فراگرفت تا او كه مورد اطمينان بود نامه هاي عبري پيامبر ص را در رابطه با يهود، بخواند و بنويسد. 
3ـ از حوادث مهم اين سال ولادت با سعادت امام حسين(ع) و رحلت فاطمه بنت اسد مادر علي ع و ازدواج پيامبر با ام سلمه

سال پنجم هجرت
در سال سوم هجرت نيز وقايع مهمي رخ داد از جمله: 
1ـ داستادن ازدواج پيامبر ص با زينب دختر جحش و دختر عمه رسول خدا) پس از طلاق زيد بن حارثه كه جريان مشروحي در تاريخ دارد. 
2ـ دستور حجاب، طي اياتي از سوره نور در اين سال داده شد. 
3ـ ماجراي جنگ «خندق» 
4ـ ماجراي اعدام يهود بني قريطه 
5ـ ماجراي«ابولبابه» و توجه او
.
جنگ خندق
ماه شوال سال پنجم هجرت بود كه به پيامبر( ص) خبر رسيد بالغ بر ده هزار نفر متشكل از طوائف مختلف شرك براي جنگ با مسلمانان از مكه حركت كرده اند. پيامبر ص بي درنگ مسلمانان را اماده دفاع كرد در جلسه مشورتي، سلمان پيشنهاد كندن خندق( كه يك نوع سنگر است) در اطراف مدينه كرد، اين پيشنهاد مورد قبول واقع شد. همه مسلمانان حتي شخص پيامبر ص در كندن اين سنگر بزرگ شركت كردند، و هنوز دشمن به مدينه نرسيده بود، كندن خندق به پايان رسيد، پهناي خندق به قدري بود كه سواران چابك و ورزيده نمي توانستند با اسب از ان عبور كنند، و طول ان را بعضي دوازده هزار ذراع (حدود شش هزار متر) حدس زده اند، زيرا مسلمانان صدهزار نفر بودند و هر ده نفري متصدي چهل ذراع شدند. مسلمانان شب و روز از پاي ننشستند تا اين سنگر بزرگ به پايان رسيد. 
پس از ان طولي نكشيد كه ارتش عرب و يهود پيمان شكن، مدينه را محاصره كردن، انها از وجود خندق تعجب نمودند و نتوانستند وارد مدينه شوند. قريب يك ماه سپاه دشمن در پشت خندق توقف كرد؛ و جز چند نفر كسي نتوانست از خندق عبور كند، و اگر ميخواست عبور كند، با سنگباران مسلمين، عقب مي نشست. 
پنج نفر از قهرمانان دشمن براي جنگ به ميدان تاختند، علي ع دو نفر از انها يكي عمروبن عبدود و ديگري نوفل بن عبدالله را كشت و همين امر باعث شكست دشمن گرديد و دشمن پا به فرار گذاشت. 
در ضمن طوفان و ت
ند بادي نيز امد، اين طوفان و باد، خيمه ها و تشكيلات دشمن را ان چنان در هم ريخت كه ديگر از ماندن و مقاومت بي تاب شدند و به مكه بازگشتند.
سال ششم هجرت
در سال سوم هجرت نيز وقايع مهمي رخ داد از جمله: 
1ـ جنگ بني المصطلق و ماجراي افك 
2ـ واجب شدن حج 
3ـ سفر مذهبي وسياسي پيامبر ص به مكه براي حج و حوادثي كه در اين سفر رخ داد. 
4-صلح حديبه
سال هفتم
در سال سوم هجرت نيز وقايع مهمي رخ داد از جمله: 
1ـ اعلام جهاني بودن اسلام، و نامه هاي پيامبر به سران كشورها و دعوت انها به اسلام 
2ـ ورود مهاجران حبشه. 
3ـ مسموم شدن پيامبر ص به دست يك زن يهودي 
4ـ ماجراي فدك، سرز
مين وسيع و حاصلخيز
سال هشتم هجرت
در سال سوم هجرت نيز وقايع مهمي رخ داد از جمله: 
1ـ جنگ موته با سپاه روم. 

2ـ فتح مكه. 
3ـ جنگ حنين. 
4ـ غزوه طائف
سال نهم هجرت
در سال سوم هجرت نيز وقايع مهمي رخ داد از جمله: 
1ـ واقعه تبوك كه مقدمه جنگ با روميان بود 
2- ريشه كني، لارياي بت پرستي در سراسر جزيره العرب و اخطار شديد به مشركان، و خواندن ايات برائت از مشركان در اجتماع مكه. 
3ـ تعيين عاملين براي اخذ زكات به عنوان پشتوانه اقتصادي
حكومت اسلامي.
رحلت جانسوز پيامبر (ص)
پيامبر ص همچنان در بستر رحلت بود و از اوضاع و فعاليتهايي كه در خارج در موضوع خلافت مي شد، اگاه بود روزي كه بزرگان و سران صحابه براي عيادت امده بودند، پيامبر ص فرصت را غنيمت شمرد و فرمود: قلم و دواتي براي من بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم كه پس از ان گمراه نشويد» ولي عمر گفت: بيماري بر رسول خدا غلبه كرده، از اين رو هذيان مي گويد، قران ما را كافي است..» 
خلاصه، اختلاف و گفتار و گفتار او و عده اي مانع شد از اينكه پيامبر ص نامه اي درباره جانشين خود بنويسد، ابن عباس از اين پيش امد سخت ناراحت گرديد، در حالي كه اشك مي ريخت مي گفت: روز پنج شنبه چه روز دردناكي بود؟ 
سرانجام پيامبر (ص) روز دوشنبه 28 صفر در سن63 سالگي چشم از جهان فاني فرو بست و به جهان بقاء ارتحال فرمود. 
بنا به وصيتش، علي (ع )بدن مقدسش را غسل داد و كفن نمود و بر ان نماز خواند و ان را در خانه مسكونيش كه بنام حجره مطهره معروف است كنار
مسجد النبي دفن كرد.
پاسخ
 سپاس شده توسط ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
#8
اسلام شناسی (1)
❧اســلام❧ ◄ چیــست؟! 1
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و الصلوة علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین
 
قال الله الحکیم فی کتابه الکریم :
 
إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ مَنْ يَکْفُرْ بِآياتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِسابِ
(آیه 19 سوره آل عمران )
« همانا دین ، نزد الله ، اسلام است و اهل کتاب اختلاف ننمودند مگر بعد از آنکه علم به حقانیت آن برایشان حاصل آمد آنهم از روی سرکشی و حسدی بود که در بینشان رخ داد و کسی که به آیات الله کافر شود پس بداند که حتما الله سریع الحساب است »
 
و ایضا قال الله تبارک و تعالی :
وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ
(آیه 85 سوره آل عمران)
« و کسی که غیر از اسلام دینی را طلب نماید پس هرگز از او قبول نمی شود و او در آخرت از زیانکاران است »
 
و ایضا قال الله تبارک و تعالی :
أَفَغَيْرَ دينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ
(آیه 83 سوره آل عمران)
« آیا غیر دین الله را طلب می نمایید در حالی که هر کس در آسمانها و زمین است خواه و ناخواه تسلیم اوست و به سوی او بازمی گردند »
 
وایضا قال الله تبارک و تعالی :
وَ مَنْ أَحْسَنُ ديناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهيمَ خَليلاً
(آیه 125 سوره نساء)
« کیست که دین وی از آنکه به جان مطیع خدا شده و نیکوکار است و آئین معتدل ابراهیم را پیروی کرده ، خوبتر باشد؟ در حالی که خدا ابراهیم را دوست خود گرفته است . »
 
و أیضا قال الله تبارک و تعالی :
الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ کَفَرُوا مِنْ دينِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ ديناً
(قسمتی از آیه 3 سوره مائدة)
« امروز نا امید و مأیوس شدند کسانی که کفر ورزیدند از اینکه بتوانند به دین شما تعدی نمایند پس از ایشان نترسید و از من بترسید ؛ امروز دین شما را کامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام دین شما باشد. »
 
دین :
 
در فرهنگ لغات، مترادف با کلماتی چون : حکم و قضا، رسم و عادت، شریعت و مذهب، همبستگی و غیر آن آمده است و در کاربردهای قرآنی نیز به معانی‏ زیادی از جمله : جزا ، حساب ، قانون ، شریعت ، طاعت و بندگی ، تسلیم و انقیاد ، اسلام ، روش و رویه ، توحید و خداپرستی آمده است.
{ لغت نامه دهخدا ، قاموس قرآن ، مجمع البحرین ، مفردات راغب }
 
و در اصطلاح ، دين يك سلسله عقايد و دستورهاى عملى و اخلاقى است كه پيمبران از طرف خداوند براى راهنمايى و هدايت بشر آورده‏اند. اعتقاد به اين عقايد و انجام اين دستورها، سبب سعادت و خوشبختى انسان در دو جهان است‏.
{تعالیم اسلام علامه طباطبائی ص 31 }
 
و در روایات :
 
قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى [فِي كِتَابِهِ‏] إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ. وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ [وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ‏] قَالَ‏ الدِّينَ‏ [أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‏] عَلِيٌّ علیه السلام‏ وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُكِ‏ فَإِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ أَمَّا قَوْلُهُ‏ إِنَّكُمْ لَفِي قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ‏ فَإِنَّهُ يَعْنِي هَذِهِ الْأُمَّةَ تَخْتَلِفُ فِي وَلَايَةِ [أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‏] عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فَمَنِ اسْتَقَامَ فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ [وَلَايَتِهِ‏] دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ خَالَفَ وَلَايَتَهُ دَخَلَ النَّارَ يُؤْفَكُ عَنْهُ مَنْ أُفِكَ‏ فَإِنَّهُ يَعْنِي عَلِيّاً فَمَنْ أُفِكَ عَنْ وَلَايَتِهِ أُفِكَ عَنِ الْجَنَّة ( أخرجه الكليني و الصفار و القمّيّ بأسانيدهم إلى أبي حمزة مع اختلاف ما في اللفظ و المعنى. )
{ تفسیر فرات الکوفی ص 441 }
 
الْبَاقِرُ وَ الصَّادِقُ علیه السلام‏ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى‏ إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ وَ إِنَّ الدِّينَ لَواقِعٌ‏ قَالا الدِّينُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ‏
الْبَاقِرُ علیه السلام‏ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ‏ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قُلْتُ‏ فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ‏ قَالَ‏ الدِّينُ‏ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين‏
{مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص: 95}
                        {بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏35، ص: 341}
 
قَالَ أَيْضاً [محمد بن عباس] حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ بَدْرِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام‏ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى‏ وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ‏ قَالَ التِّينُ وَ الزَّيْتُونُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ‏ وَ طُورُ سِينِينَ‏ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام قَالَ قَوْلُهُ‏ فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ‏ قَالَ الدِّينُ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام‏
و يؤيده‏
مَا رَوَاهُ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام‏ فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ وَ طُورِ سِينِينَ‏ قَالَ وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ طُورِ سِينِينَ عَلِيٌّ علیهم السلام وَ قَوْلُهُ‏ فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ‏ قَالَ‏ الدِّينُ‏ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ‏ علیه السلام.
{تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص: 787 و 788}
 
11741/- شرف الدين النجفي، قال: روي علي بن إبراهيم في (تفسيره): عن يحيى الحلبي، عن عبد الله ابن مسكان، عن أبي الربيع الشامي، عن أبي عبد الله (عليه السلام)، في قوله عز و جل: وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ* وَ طُورِ سِينِينَ‏، قال: «التين و الزيتون: الحسن و الحسين، و طور سينين: علي (عليه السلام)». و قوله: فَما يُكَذِّبُكَ بَعْدُ بِالدِّينِ‏، قال‏: « [الدين‏] أمير المؤمنين‏ (عليه السلام)».
{البرهان في تفسير القرآن، ج‏5، ص: 693}
 
أقول :
از مجموع این روایات بدست می آید که همانا دین ، ولایة و وجود مقدس امیرالمؤمنین امام علی عیله السلام می باشد و تأیید مینماید این مطالب و روایات را آنچه که در خطبه اول نهج البلاغه آمده : اول الدین معرفته أی معرفة الله عزّ و جلّ و ما ورد فی جواب الرجل الذی سأل من ابی عبد الله الحسین علیه السلام : ما معرفة الله عزّ و جلّ ؟ فقال الحسین علیه السلام : معرفة اهل کل زمان امامه الذی یجب علیهم طاعته فالاول الدین معرفة الامام المعصوم المنصوب من عند الله ، فتأمل جیدا
 
اسلام :
 
در فرهنگ لغات مترادف با کلماتی مانند : گردن نهادن ، تسلیم شدن ، فرمان بردن ، بدون اعتراض مطیع امر و نهی شدن ، دین اسلام ... آمده است و علامه طباطبائی رحمة الله علیه در المیزان می فرمایند : اصولا كلمه (اسلام) كه باب افعال است، و كلمه (تسليم) كه باب تفعيل است، و كلمه (استسلام) كه باب استفعال است، هر سه يك معنا را میدهند، و آن اين است كه كسى و يا چيزى در برابر كس ديگر حالتى داشته باشد كه هرگز او را نافرمانى نكند، و او را از خود دور نسازد، اين حالت اسلام و تسليم و استسلام است‏
و در اصطلاح عبارت است از گفتن شهادتین با زبان «أشهد أن لا اله الا الله و أشهد أن محمد رسول الله» که اولين مرتبه اسلام است که شیعه و سنی در آن اتفاق دارند.
 
و در روایات :
 
باب معنى نسبة الإسلام‏
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنْ عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَخِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ غِيَاثِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ علیه السلام قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَمْ يَنْسُبْهُ أَحَدٌ قَبْلِي وَ لَا يَنْسُبُهُ أَحَدٌ بَعْدِي- الْإِسْلَامُ‏ هُوَ التَّسْلِيمُ‏ وَ التَّسْلِيمُ هُوَ التَّصْدِيقُ وَ التَّصْدِيقُ هُوَ الْيَقِينُ وَ الْيَقِينُ هُوَ الْأَدَاءُ وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَخَذَ دِينَهُ مِنْ رَبِّهِ وَ لَمْ يَأْخُذْهُ عَنْ رَأْيِهِ أَيُّهَا النَّاسُ دِينَكُمْ دِينَكُمْ تَمَسَّكُوا بِهِ وَ لَا يُزِيلَنَّكُمْ وَ لَا يَرُدَّنَّكُمْ أَحَدٌ عَنْهُ لِأَنَّ السَّيِّئَةَ فِيهِ خَيْرٌ مِنَ الْحَسَنَةِ فِي غَيْرِهِ لِأَنَّ السَّيِّئَةَ فِيهِ تُغْفَرُ وَ الْحَسَنَةَ فِي غَيْرِهِ لَا تُقْبَل‏
{معاني الأخبار، النص، ص: 186}
 
الْبَاقِرُ علیه السلام‏ فِي قَوْلِهِ‏ إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ‏ قَالَ التَّسْلِيمُ‏ لِعَلِيِ‏ بْنِ‏ أَبِي‏ طَالِبٍ‏ بِالْوَلَايَة
{مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص: 95}
أقول :
البته اسلام مراتبی دارد که حضرت علامه طباطبائی رحمة الله علیه در تفسیر شریف المیزان اینگونه به مراتب اسلام اشاره می فرمایند:
« مرتبه اول اسلام‏
مرتبه اول از اسلام پذيرفتن ظواهر اوامر و نواهى خدا است، به اينكه با زبان، شهادتين را بگويد، چه اينكه موافق با قلبش هم باشد، و چه نباشد، كه در اين باره خداى تعالى فرموده: (قالَتِ الْأَعْرابُ: آمَنَّا، قُلْ: لَمْ تُؤْمِنُوا، وَ لكِنْ قُولُوا: أَسْلَمْنا، وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمانُ فِي قُلُوبِكُمْ‏، اعراب گفتند: ما ايمان آورديم بگو: هنوز ايمان نياورده‏ايد، و لكن بگوئيد: اسلام آورديم، چون هنوز ايمان داخل در قلبتان نشده). در مقابل اسلام باين معنا اولين مراتب ايمان قرار دارد، و آن عبارتست از اذعان و باور قلبى بمضمون اجمالى شهادتين، كه لازمه‏اش عمل به غالب فروع است.
 
 
مرتبه دوم‏
مرتبه دوم از اسلام دنباله و لازمه همان ايمان قلبى است كه، در مقابل مرتبه اول اسلام قرار داشت، يعنى تسليم و انقياد قلبى نسبت به نوع اعتقادات حقه تفصيلى و اعمال صالحه‏اى كه از توابع آن است، هر چند كه در بعضى موارد تخطى شود، و خلاصه كلام اين كه داشتن اين مرحله منافاتى با ارتكاب بعضى گناهان ندارد، و خداى تعالى در باره اين مرحله از اسلام مى‏فرمايد:
(الَّذِينَ آمَنُوا بِآياتِنا، وَ كانُوا مُسْلِمِينَ‏، آنان كه به آيات ما ايمان آوردند، و مسلمان بودند). و نيز مى‏فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً، اى كسانى كه ايمان آورديد، همگى داخل در سلم شويد). پس به حكم اين آيه يك مرتبه از اسلام هست كه بعد از ايمان پيدا مى‏شود، چون مى‏فرمايد:
اى كسانى كه ايمان آورديد! داخل در سلم شويد، پس معلوم مى‏شود اين اسلام غير اسلام مرتبه اول است، كه قبل از ايمان بود، و آن گاه در مقابل اين اسلام مرتبه دوم از ايمان قرار دارد، و آن عبارتست از اعتقاد تفصيلى به حقايق دينى كه خداى تعالى در باره‏اش مى‏فرمايد: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ، الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا، وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ‏، مؤمنان تنها آنهايند كه بخدا و رسولش ايمان آورده، و سپس ترديد نكردند، و با اموال و نفوس خود در راه خدا جهاد نمودند، اينها همانها هستند كه در دعوى خود صادقند). و نيز فرموده: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا، هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ؟ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ تُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ‏، اى كسانى كه ايمان آورديد، آيا مى‏خواهيد شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه از عذاب دردناك نجاتتان دهد؟ آن اينست كه بخدا و رسولش ايمان آوريد، و در راه خدا با اموال و نفوس خود جهاد كنيد). كه در اين دو آيه دارندگان ايمان را، باز به داشتن ايمان ارشاد مى‏كند، پس معلوم مى‏شود ايمان دومشان غير ايمان اول است.
مرتبه سوم‏
مرتبه سوم از اسلام دنباله و لازمه همان مرتبه دوم ايمان است، چون نفس آدمى وقتى با ايمان نامبرده انس گرفت، و متخلق باخلاق آن شد، خود بخود ساير قواى منافى با آن، از قبيل قواى بهيمى، و سبعى، براى نفس رام و منقاد ميشود و سخن كوتاه، آن قوايى كه متمايل به‏ هوس‏هاى دنيايى، و زينت‏هاى فانى و ناپايدارش مى‏شوند، رام نفس گشته، نفس باسانى مى‏تواند از سركشى آنها جلوگيرى كند، اينجاست كه آدمى آن چنان خدا را بندگى مى‏كند، كه گويى او را مى‏بيند، آرى او اگر خدا را نمى‏بيند، بارى، اين باور و يقين را دارد كه خدا او را مى‏بيند، چنين كسى ديگر در باطن و سر خود هيچ نيروى سركشى كه مطيع امر و نهى خدا نباشد، و يا از قضا و قدر خدا بخشم آيد، نمى‏بيند، و سراپاى وجودش تسليم خدا مى‏شود.
در باره اين اسلام است كه خداى تعالى مى‏فرمايد: (فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ، ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ، وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً، نه به پروردگارت سوگند ايمان نمى‏آورند: (يعنى ايمانشان كامل نمى‏شود) مگر وقتى كه هم در اختلافاتى كه بينشان پديد مى‏آيد تو را حكم كنند، و هم وقتى حكمى راندى در دل هيچگونه ناراحتى از حكم تو احساس نكنند، و به تمام معنا تسليم شوند). اين اسلام در مرتبه سوم است كه در مقابلش ايمان مرتبه سوم قرار دارد، و آن ايمانى است كه آيات: (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ‏ تا آيه‏ وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ). و نيز آيه‏ (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ: أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ) و آياتى ديگر بان اشاره مى‏كند، و اى بسا بعضى از مفسرين، كه اين دو مرتبه را يعنى دوم و سوم را يك مرتبه شمرده‏اند.
و اخلاق فاضله از رضا و تسليم و سوداگرى با خدا و صبر در خواسته خدا، و زهد به تمام معنا، و تقوى، و حب و بغض به خاطر خدا، همه از لوازم اين مرتبه از ايمان است.
مرتبه چهارم از اسلام‏
مرتبه چهارم از اسلام دنباله و لازمه همان مرحله سوم از ايمان است، چون انسانى كه در مرتبه قبلى بود، حال او در برابر پروردگارش حال عبد مملوك است در باره مولاى مالكش، يعنى دائما مشغول انجام وظيفه عبوديت است، آنهم بطور شايسته، و عبوديت شايسته همان تسليم صرف بودن در برابر اراده مولى و محبوب او و رضاى او است. همه اينها مربوط بعبوديت در برابر مالك عرفى و بشرى است، و اين عبوديت در ملك خداى رب العالمين عظيم‏تر و باز عظيم‏تر از آنست، براى اينكه ملك خدا حقيقت ملك است، كه در برابرش هيچ موجودى از موجودات استقلال ندارد، نه استقلال ذاتى، نه صفتى، نه عملى، آرى ملكيتى كه لايق كبريايى خداى جلت‏ كبرياؤه است اين ملكيت است.
پس انسان در حالى كه در مرتبه سابق از اسلام و تسليم هست، اى بسا كه عنايت ربانى شامل حالش گشته، اين معنا برايش مشهود شود كه ملك تنها براى خداست، و غير خدا هيچ چيزى نه مالك خويش است، و نه مالك چيز ديگر، مگر آنكه خدا تمليكش كرده باشد، پس ربى هم سواى او ندارد، و اين معنايى است موهبتى، و افاضه‏اى است الهى، كه ديگر خواست انسان در بدست آوردنش دخالتى ندارد، و اى بسا كه جمله‏ (رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ، وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ، وَ أَرِنا مَناسِكَنا) الخ اشاره به همين مرتبه از اسلام باشد، چون ظهور جمله: (إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ: أَسْلِمْ قالَ: أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ) الخ ظاهر در اين است كه امر (اسلم) امر تشريفى باشد، نه تكوينى، و ابراهيم (ع) دعوت پروردگار خود را اجابت نمود، تا باختيار خود تسليم خدا شده باشد و اين هم مسلم است كه امر نامبرده از اوامرى بوده كه در ابتداء كار ابراهيم متوجه او شده پس اينكه در اواخر عمرش از خداى تعالى براى خودش و فرزندش اسماعيل تقاضاى اسلام و دستورات عبادت ميكند چيزى را تقاضا كرده كه ديگر باختيار خود او نبوده و كسى نمى‏تواند با اختيار خود آن قسم اسلام را تحصيل كند.
و يا درخواست ثبات بر امرى بوده كه باز ثابت بودنش باختيار خودش نبوده پس اسلامى كه در اين آيه درخواست كرده، اسلام مرتبه چهارم بوده، و در برابر اين مرتبه از اسلام، مرتبه چهارم از ايمان قرار دارد، و آن عبارت از اين است كه اين حالت، تمامى وجود آدمى را فرا بگيرد، كه خداى تعالى در باره اين مرتبه از ايمان مى‏فرمايد: (أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ، وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ، الَّذِينَ آمَنُوا، وَ كانُوا يَتَّقُونَ‏، آگاه باش، كه اولياء خدا نه خوفى بر آنان هست، و نه اندوهناك ميشوند، كسانى كه ايمان آوردند، و از پيش همواره ملازم با تقوى بودند). چون مؤمنينى كه در اين آيه ذكر شده‏اند، بايد اين يقين را داشته باشند، كه غير از خدا هيچكس از خود استقلالى ندارد، و هيچ سببى تاثير و سببيت ندارد مگر باذن خدا، وقتى چنين يقينى براى كسى دست داد، ديگر از هيچ پيشامد ناگوارى ناراحت و اندوهناك نمى‏شود، و از هيچ محذورى كه احتمالش را بدهد نمى‏ترسد، اين است معناى اينكه فرمود: (نه خوفى بر آنان هست، و نه اندوهناك ميشوند)، و گر نه معنا ندارد كه انسان حالتى پيدا كند كه از هيچ چيز نترسد، و هيچ پيشامدى اندوهناكش نسازد، پس اين همان ايمان مرتبه چهارم است، كه در قلب كسانى پيدا ميشود، كه داراى اسلام مرتبه چهارم باشند، (دقت فرمائيد).»
{ترجمه المیزان ج1 ص 454 تا ص 458}
أقول :
از مجموع مطالب ذکر شده متوجه می شویم که دین اسلام یعنی اعتقاد و اقرار و عمل به دستورات الهی که در قالب اطاعت و تسلیم شدن بی چون و چرا در برابر اولیاء الله نمایان می شود و هر چه این تسلیم بودن قوی تر باشد مرتبه اسلام انسان بالاتر است و به هر اندازه شخص مطیع تر باشد در جمیع مراتب لسانی و قلبی و عملی به مطلوب نزدیک تر خواهد بود و با توجه به اینکه اسلام دین کامل الهی است (الیوم اکملت لکم دینکم) و به حکم عقل، انسان سلیم العقل ، تا زمانی که شیء کامل هست سراغ ناقص نمی رود لذا تمام ادیان قبل از اسلام محکوم به حکم اسلام و منسوخ شده هستند و بر همه آحاد بشر عقلا و نقلا واجب است ضمن احترام به همه انبیاء و رسولان و کتب الهی ، از دین مبین اسلام ناب محمدی که به تمام معنی الکلمه در فرقه ناجیه شیعه اثنی عشری جلوه گر است ، پیروی نمایند و تسلیم دین الله باشند.
و السلام علی من اتبع الهدی و السلام علی عباد الله الصالحین و رحمة الله و برکاته
پاسخ
 سپاس شده توسط ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
#9
منتقدان اسلام

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
علی دشتی در کتاب «دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
۲۳ سال » عقاید پایه مسلمانان را مورد انتقاد قرار داد
 که قرآن از سوی خدا فرستاده نشده و تنها سخنان دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
محمد و از روی وجدان پاک‌سیرت وی بوده‌است
 و قرآن چیز تازه‌ای برای ارائه نداشته بلکه تنها افکار و عقاید دیگر را به شکل خودش گردآوری کرده و با سخنان شخصی محمد خود را مدعی کلام‌خدابودن دانسته‌است. البته پاسخ‌های فراوانی برای این کتاب توسط محققان و دانشمندان علوم اسلامی داده شده‌است.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
شجاع‌الدین شفا هم در کتاب‌های «تولدی دیگر» و «پس از ۱۴۰۰ سال» دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ادیان سامی و دین اسلام را نقد کرده‌است.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
احمد کسروی هم از منتقدان اسلام است.
پاسخ
 سپاس شده توسط ʜɪᴅᴅᴇɴ ، ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
#10
(08-05-2015، 11:55)S R U H نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
منتقدان اسلام

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
علی دشتی در کتاب «دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
۲۳ سال » عقاید پایه مسلمانان را مورد انتقاد قرار داد
 که قرآن از سوی خدا فرستاده نشده و تنها سخنان دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
محمد و از روی وجدان پاک‌سیرت وی بوده‌است
 و قرآن چیز تازه‌ای برای ارائه نداشته بلکه تنها افکار و عقاید دیگر را به شکل خودش گردآوری کرده و با سخنان شخصی محمد خود را مدعی کلام‌خدابودن دانسته‌است. البته پاسخ‌های فراوانی برای این کتاب توسط محققان و دانشمندان علوم اسلامی داده شده‌است.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
شجاع‌الدین شفا هم در کتاب‌های «تولدی دیگر» و «پس از ۱۴۰۰ سال» دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ادیان سامی و دین اسلام را نقد کرده‌است.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
احمد کسروی هم از منتقدان اسلام است.

من هر دفعه خداحافظی میکنم
باز میبینم مطلبی هست که کسی جواب نمیده دلم نمیاد برم و جواب ندم


میشنوم دلایل رد قران رو
یک دلیل در اثبات حادث بودن قران شما بیارید
یک دلیل از منزول بودن قران من میارم

قبول؟
شیعیان امامم لذت ببرن
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
❧اســلام❧ ◄ چیــست؟! 1

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
❧اســلام❧ ◄ چیــست؟! 1


پاسخ
 سپاس شده توسط ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛ ، خخخخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان