05-01-2015، 14:38
http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/image/dbXsWOnqiUfzvc89yc9aFTyFZpV_c-krVwYvFTshpvgqHLa-fSiISw/s/w395/خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند
خیلی مجروح شده بودند .
حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه، یه وضعی شده بود عجیب !
تو این گیر و دار حاجی اومد...
بیسم چی را صدا زد.
حاجی گفت هر جور شده با بی سیم تورجی زاده را پیدا کن (شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا (س) ) مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا (س) بود.
خلاصه تورجی را پیدا کردند.
حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت:
تورجی چند خط روضه حضرت زهرا (س) برام بخون...
تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت ،صدا را روی تمام بیسیم ها انداخته بودند، خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم
بچه ها دارند تکبیر میگند خط را گرفته بودند عراقی ها را تارو مار کردند:
تورجی خونده بود :
در بین آن دیوار و در..... زهرا(س)صدا میزد پدر.....دنبال حیدر می دوید..... از پهلویش خون می چکید...... زهرای من...زهرای من.
خیلی مجروح شده بودند .
حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه، یه وضعی شده بود عجیب !
تو این گیر و دار حاجی اومد...
بیسم چی را صدا زد.
حاجی گفت هر جور شده با بی سیم تورجی زاده را پیدا کن (شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا (س) ) مداح با اخلاص و از عاشقان حضرت زهرا (س) بود.
خلاصه تورجی را پیدا کردند.
حاجی بیسم را گرفت با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت:
تورجی چند خط روضه حضرت زهرا (س) برام بخون...
تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت ،صدا را روی تمام بیسیم ها انداخته بودند، خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم
بچه ها دارند تکبیر میگند خط را گرفته بودند عراقی ها را تارو مار کردند:
تورجی خونده بود :
در بین آن دیوار و در..... زهرا(س)صدا میزد پدر.....دنبال حیدر می دوید..... از پهلویش خون می چکید...... زهرای من...زهرای من.