28-12-2014، 13:33
نمی خواستم بذارم غرورم نذاشت
نمیخواستم بذارم چون مکتبشان زیر سوال میرفت
بعد از نماز توی کتابخونه عده ای نشسته بودن در مورد مکتب پوچ گرایی با نهیلیسم بحث میکردند
فقط جوانهایی را میدیدم که به این مکتب نبودند و فقط چند شعر و متن خوانده اند
رفتم نشستم و بزرگشان هر چه از دهنش درآمد به صادق هدایت نثار کرد
منم نظاره گر
یعد از چند دقیقه به من گفت تو پاشو برو هنوز ذهنت آماده اینها نیست
گفتم:باشه میروم اما اینهارا بدان:
بنیان گذار این مکتب الکساند دوم است نه فردریش نیچه
پوچ گرایی بیخدایی نیست
گفت اینها بازی با کلمات است
گفتم
مرگ یعنی میل به جاودانگی جاودانگی یعنی حضور خدا
این یعنی بیخدایی؟؟؟
گفت تو بچه ای گفتم باشه من بچه ام اما تو کسی که دور و برت هیچکسی
از پوچ گراها نیست به مناظره نشسته ای چه معنی دارد؟
منیکه هر چه میگویم بازی با کلمات است شما خوش باش
همينقدر ميدانم كه از خودم بدم مي آي د، مي خورم از خودم
بدم مي آيد، راه ميروم از خودم بدم مي آيد، فكر ميكنم از خودم بدم مي آيد. چه سمج ! چه ترسناك ! نه اين يك
قوه مافوق بشر بود . يك كوفت بود حالا اين جور چيزها را باور ميكنم ! ديگر هيچ چيز ب ه من كارگر نيست .
سيانور خوردم در من اثر نكرد . ترياك خوردم باز هم زنده ام ! اگر اژدها هم مرا بزند، اژدها ميميرد ! نه كسي
باور نخواهد كرد . آيا اين زهرها خراب شده بود ! آيا بقدر كافي نبود؟ آيا زيادتر از اندازه معمولي بود؟ آيا مقدار
آنرا عوضي در كتاب طبي پيدا كرده بودم؟ آيا دست من زهر را نوشدارو ميكند؟ نميدانم ، اين فكرها صد بار برايم
آمده تازگي ندارد . بيادم ميايد شنيده ام وقتيكه دور كژدم آتش بگذارند خودش را نيش ميزند ، آيا دور من يك
حلقه آتشين نيست؟
عاشق صادق هدایت ، کارو ، ژان پل سارتر و ساموئل بکت خواهم بود...
نمیخواستم بذارم چون مکتبشان زیر سوال میرفت
بعد از نماز توی کتابخونه عده ای نشسته بودن در مورد مکتب پوچ گرایی با نهیلیسم بحث میکردند
فقط جوانهایی را میدیدم که به این مکتب نبودند و فقط چند شعر و متن خوانده اند
رفتم نشستم و بزرگشان هر چه از دهنش درآمد به صادق هدایت نثار کرد
منم نظاره گر
یعد از چند دقیقه به من گفت تو پاشو برو هنوز ذهنت آماده اینها نیست
گفتم:باشه میروم اما اینهارا بدان:
بنیان گذار این مکتب الکساند دوم است نه فردریش نیچه
پوچ گرایی بیخدایی نیست
گفت اینها بازی با کلمات است
گفتم
مرگ یعنی میل به جاودانگی جاودانگی یعنی حضور خدا
این یعنی بیخدایی؟؟؟
گفت تو بچه ای گفتم باشه من بچه ام اما تو کسی که دور و برت هیچکسی
از پوچ گراها نیست به مناظره نشسته ای چه معنی دارد؟
منیکه هر چه میگویم بازی با کلمات است شما خوش باش
همينقدر ميدانم كه از خودم بدم مي آي د، مي خورم از خودم
بدم مي آيد، راه ميروم از خودم بدم مي آيد، فكر ميكنم از خودم بدم مي آيد. چه سمج ! چه ترسناك ! نه اين يك
قوه مافوق بشر بود . يك كوفت بود حالا اين جور چيزها را باور ميكنم ! ديگر هيچ چيز ب ه من كارگر نيست .
سيانور خوردم در من اثر نكرد . ترياك خوردم باز هم زنده ام ! اگر اژدها هم مرا بزند، اژدها ميميرد ! نه كسي
باور نخواهد كرد . آيا اين زهرها خراب شده بود ! آيا بقدر كافي نبود؟ آيا زيادتر از اندازه معمولي بود؟ آيا مقدار
آنرا عوضي در كتاب طبي پيدا كرده بودم؟ آيا دست من زهر را نوشدارو ميكند؟ نميدانم ، اين فكرها صد بار برايم
آمده تازگي ندارد . بيادم ميايد شنيده ام وقتيكه دور كژدم آتش بگذارند خودش را نيش ميزند ، آيا دور من يك
حلقه آتشين نيست؟
عاشق صادق هدایت ، کارو ، ژان پل سارتر و ساموئل بکت خواهم بود...