24-07-2014، 13:06
کاروان زیارتی خواهران دانش آموز یزد موقع بازگشت از مناطق عملیاتی جنوب ، بر خلاف هماهنگی های قبلی برای استراحت به پادگان آموزشی آباده رفت .
با آن که این تصمیم ناگهانی گرفته شد ، اما مسئولین کاروان ، موقع ورو به پادگان متوجه آمادگی قبلی کارکنان آن جا شدند . همه چیز برای پذیرائی اماده بود حتی پاسدارها و سربازها به استقبال آمده بودند و پتوئی را هم جلوی پای زائران پهن کرده بودند . آنها از خواهران دانش آموز خواستند تا موقع ورود با کفش از روی پتو رد شوند . می گفتند دستور سردار فتوحی است .
مسئولین کاروان خیلی تعجب کردند . رفتند پیش سردار فتوحی – ایشان وقتی اصرار زیاد بچه ها را دید ، ناچار به اعتراف شد و گفت : دیشب توی خواب مهمان بزرگواری دیدم که از زیارت کربلا و از پیش حضرت زهرا سلام الله علیها آمدند . در خواب از من خواستند قدر قدم آنان را بدانم و به استقبالشان بروم .
یکی پرسید : سردار این پتو را دیگر برای چی پهن کرده اید ؟ سردار فتوحی سرش را پائین انداخت و در حالی که سرخ شده بود گفت : پتو مال خودم است . می خواهم از خاک پاک زائران کربلا متبرک شود .
راوی : محمد حسن مصون
با آن که این تصمیم ناگهانی گرفته شد ، اما مسئولین کاروان ، موقع ورو به پادگان متوجه آمادگی قبلی کارکنان آن جا شدند . همه چیز برای پذیرائی اماده بود حتی پاسدارها و سربازها به استقبال آمده بودند و پتوئی را هم جلوی پای زائران پهن کرده بودند . آنها از خواهران دانش آموز خواستند تا موقع ورود با کفش از روی پتو رد شوند . می گفتند دستور سردار فتوحی است .
مسئولین کاروان خیلی تعجب کردند . رفتند پیش سردار فتوحی – ایشان وقتی اصرار زیاد بچه ها را دید ، ناچار به اعتراف شد و گفت : دیشب توی خواب مهمان بزرگواری دیدم که از زیارت کربلا و از پیش حضرت زهرا سلام الله علیها آمدند . در خواب از من خواستند قدر قدم آنان را بدانم و به استقبالشان بروم .
یکی پرسید : سردار این پتو را دیگر برای چی پهن کرده اید ؟ سردار فتوحی سرش را پائین انداخت و در حالی که سرخ شده بود گفت : پتو مال خودم است . می خواهم از خاک پاک زائران کربلا متبرک شود .
راوی : محمد حسن مصون