23-07-2014، 17:23
پرونده حزب توده به روایت حجاریان/ تودهایها زود بازداشت شدند
تاریخ ایرانی - سید نیما حسینی: «بعد از انقلاب یک عده باید کار امنیتی میکردند. مردم اما به این شغل علاقه ندارند و از این شغل چهره بدی در ذهن دارند.» اینها بخشی از سخنان سعید حجاریان است در گفتوگو با دوماهنامه «اندیشه پویا». گفتوگویی درباره زندگی سیاسی - فکری این متفکر و فعال سیاسی که در سالهای نه چندان دور یکی از چهرههای موثر دستگاه امنیتی بوده است. موضوع گفتوگو همین سوابق است. حجاریان در این گپ و گفت از خانوادهاش میگوید، از اینکه چطور به فعالیتهای سیاسی گرایش پیدا کرد و اینکه چطور شد سر از رکن دو ارتش و اطلاعات نخستوزیری درآورد.
او از بیعلاقگی مردم به کارهای امنیتی میگوید و تصویر بدی که از آن در ذهن دارند اما کیست که نداند کتاب خاطرات چهرههای امنیتی سابق و اعضای پیشین سازمانهای اطلاعاتی از پرفروشترین کتابهای بازار نشر در ایران و جهان است. هنوز هم خاطرات فلان مامور سیا یا عضو بریده کا.گ.ب در صدر فهرست پرفروشهاست و رقابتی تنگاتنگ با خاطرات سیاستمداران دارد. این در حالی است که سیاستمداران در میان مردم بیشتر شناخته شدهاند و عجیب است که خاطرات فلان مامور ناشناخته در بازار نشر با خاطرات رییسجمهوری اسبق سایه به سایه هم حرکت میکنند اما حقیقت آن است که مردم تشنه دانستنند. دانستن آنچه در پشت پرده وقایع سیاسی و امنیتی میگذرد و مهم نیست راوی این ناگفتهها چه کسی باشد. این چنین است که لب به سخن گشودن چهرههای امنیتی که شاید تا دو دهه پیش کمتر کسی چهره آنان را دیده بود یا نامی ازشان شنیده بود به موضوعی جذاب تبدیل میشود.
حالا حدود سه دهه از وقایع دهه ۶۰ میگذرد. درگیریها و اعدامها، کودتاها و دستگیریها. در تمامی این ماجراها رد پای سازمان اطلاعات نخستوزیری که بعدها هسته اولیه وزارت اطلاعات شد، آشکار است و بنابراین سخن گفتن با سعید حجاریان معاون وقت اطلاعات نخستوزیری درباره هر یک از این پروندهها میتواند حاوی ناگفتههایی باشد که تا پیش از این نه تنها کسی از آنها سخن نگفته که شاید اساساً کمتر کسانی از جزییاتش اطلاع داشتهاند.
معاون واحد اطلاعات نخستوزیری در این گفتوگو از بسیاری مسائل سخن گفته است. از نخستین فعالیت سیاسیاش در جریان انتخابات مجلس بیستم شورای ملی، فرار از ارتش شاهنشاهی بعد از فراخوان امام، ورودش به کارهای امنیتی، ماجرای پرونده سرلشکر مقربی و بازداشت سیدمحمدرضا سعادتی، پرونده کودتای نوژه، انفجارهای دفتر حزب و نخستوزیری، بازجویی از سعید شاهسوندی و کمک به خروج او از کشور، خروج از وزارت اطلاعات، پروژه توسعه سیاسی، قتلهای زنجیرهای و....
چه کسی حزب توده را لو داد؟
شما فکر کنید کوزیچکین!
در این میان یکی از موارد مهمی که در این گفتوگو با حجاریان در میان گذاشته و ناگفتههایی از آن بازگو شده، بازداشت سران حزب توده در سال ۱۳۶۲ است. بازداشتهای گستردهای که به عقیده بسیاری نسخه جریان چپ تودهای را برای همیشه در ایران پیچید. اما این برخورد با حزبی که تا یک سال قبل از آن خود را به عنوان یکی از مهمترین حامیان نظام تازه تاسیس معرفی میکرد چطور اتفاق افتاد؟
حجاریان در پاسخ به این سوال که «از کجا مشخص شد که آنها [تودهایها] دنبال کودتا هستند و بازداشتشان کردید؟» میگوید: «شما فکر کنید کوزیچکین...»
اشاره حجاریان به ولادیمیر کوزیچکین، افسر اسبق کا.گ.ب است که در پوشش عنوانی دیپلماتیک وظیفه برقراری ارتباط با اعضای حزب توده را برعهده داشت. او در کتاب خاطرات خود تحت عنوان «از درون کا.گ.ب» که در سال ۱۹۹۰ منتشر شد، مینویسد: «سران حزب توده برای ارسال اطلاعات جمهوری اسلامی به مسکو پیشقدم شدند. در مراجعهٔ یکی از اعضای حزب توده به سفارت شوروی، کاغذ تاشدهای را از زیر کمربند خود درآورد و با اشاره فهماند که پیغامی از طرف رهبری حزب توده برای سفارت است.»
کوزیچکین که طی سالهای پیش و پس از انقلاب [در فاصله سالهای ١٩٧٧ تا ١٩٨٢] در مقام معاون کنسولگری شوروی در تهران بیشترین ارتباطات را با سران حزب توده و اعضای این حزب داشت، در سال ۱۳۶۱ به انگلستان گریخت و با فروختن اطلاعات خود به سازمان جاسوسی بریتانیا موقعیت خود را به عنوان یک مامور بریده از دستگاه امنیتی شوروی تثبیت کرد.
حجاریان درباره اینکه آیا کوزیچکین از ابتدا مامور اِم. آی. سیکس بوده یا بعدها بریده میگوید: «گمان دارم او را خریدند. او عضو کا.گ.ب بود و بعد اِم. آی. سیکس خریده بودش. بالاخره بعد از انقلاب، ایران شده بود محل جنگ سرویسهای اطلاعاتی و همهشان علیه هم کار میکردند.»
اطلاعات کوزیچکین چطور به ایران رسید؟
از پاکستانیها شنیدیم
کوزیچکین در سفر به بریتانیا، تمامی اطلاعات خود درباره حزب توده در ایران را به طرف انگلیسی داد و مدتی بعد همین اطلاعات مبنای برخورد با سران حزب توده در ایران شد. او سال ۱۳۶۱ به بریتانیا گریخت و در اواخر همین سال بود که تشکیلات حزب توده در ایران متلاشی شد و سران حزب توده پس از بازداشت در چندین مصاحبه تلویزیونی به خیانت و جاسوسی به نفع شوروی اعتراف کردند. اما این اطلاعات که توسط یک روس به اِم. آی. سیکس فروخته شده بود، چگونه از تهران سر درآورد؟
حجاریان از واسطهگری سازمان اطلاعات پاکستان در این رابطه سخن میگوید: «از پاکستانیها شنیدیم. گفتند اطلاعاتی هست که میخواهیم به شما بدهیم.» موضوعی که هاشمی رفسنجانی نیز در کتاب خاطرات خود به آن اشاره کرده است. او در کتاب پس از بحران، در یادداشتهای روز دوشنبه ۵ مهر ۱۳۶۱ مینویسد: «عصر مهندس جواد [مادرشاهی] و حبیب که برای گرفتن اطلاعات از فردی مطلع به پاکستان رفته بودند، آمدند و مطالب جالب و مفیدی که از او گرفتهاند – درباره عملکرد کا.گ.ب و حزب توده و آینده شوروی در ایران – گزارش دادند.»
به گفته حجاریان جواد مادرشاهی آن زمان مشاور امنیتی ریاست جمهوری بوده و نخستوزیری دخالتی در اعزام او به پاکستان نداشته است. او میگوید یادم نمیآید آنها اسنادی را همراه آورده باشند اما «اسم نفوذیها را کوزیچکین آورده بود.»
آیا برخورد با حزب توده صرفاً بر مبنای اطلاعاتی که معاون سابق کنسولگری شوروی در تهران افشا کرده بود، رخ داد یا دستگاههای امنیتی ایران از پیش درباره فعالیتهای مخفی توده اطلاعاتی داشتند؟
حجاریان اطلاعات افشا شده توسط کوزیچکین را آنچنان مهم ارزیابی نمیکند و معتقد است آنچه او گفت بیش از آنچه سیستم اطلاعات ایران از تودهایها میدانست نبود، چرا که به گفته او از ماهها قبل برخی سران حزب توده مثل کیانوری و طبری زیر نظر بودند.
او اما از دیگر منابع اطلاعاتیشان نیز سخنی نمیگوید. برخی اعضای حزب توده بعد از بازداشت از نقش مهدی پرتوی در افشای فعالیتهای مخفی حزب سخن گفتهاند. مهدی پرتوی از اعضای حزب توده بود که یکبار در سال ۱۳۵۹ بازداشت اما بعد از مدتی آزاد شد. تودهایها میگویند پرتوی بود که باعث شد آنان در زندان تواب شوند. موضوعی که حجاریان چندان در تایید آن مُصر نیست. او میگوید «پرتوی هیچ اطلاعاتی در اختیار ما نگذاشت.»
چرا اعضای حزب توده در آن مقطع دستگیر شدند؟
به موسویخوئینیها اطلاعات غلط دادند!
هر چه بود سرانجام در صبح روز یکشنبه ۱۷ بهمن ماه ۱۳۶۱، نورالدین کیانوری، دبیر اول حزب توده و ۴۰ تن از اعضای برجستهٔ این حزب بازداشت شدند. این بازداشتها نه تنها برای تودهایها بلکه برای نیروهای امنیتی اطلاعات نخستوزیری و حتی هاشمی رفسنجانی رییس وقت مجلس شورای اسلامی هم غافلگیرانه بود.
هاشمی رفسنجانی در یادداشتهای شخصی ۱۷ بهمن ۶۱ مینویسد: «امروز اطلاع دادند که سران حزب توده را به اتهام جاسوسی دستگیر کردهاند. قرار نبود قبل از روشن شدن وضع عملیات اقدام کنند ولی گویا خوف فرار داشتهاند...»
حجاریان میگوید که میان سپاه و اطلاعات نخستوزیری تقسیم کاری صورت گرفته بود که بر اساس آن «مسائل خارجی به ما مربوط بود و امنیت به ما ربطی نداشت. مسوولش سپاه بود و آنها پرونده را جلو میبردند. تقسیم کار شده بود. دست محسن رضایی و بچههاش بود. یکی بحث جاسوسی تودهایها بود و یکی جنبه امنیت داخلی آنها که ظاهراً ادعای همکاری با انقلاب میکردند اما واقعیت طور دیگری بود.»
بازداشت سران حزب توده اما گویی از این هماهنگیها و تقسیم کار فراتر رفت. آنچنان که نارضایتی بخشی از نیروهای امنیتی که در اطلاعات نخستوزیری روی جنبه جاسوسی پرونده مشغول به کار بودند را در پی داشت. حجاریان میگوید: «نخستوزیری پیگیر پرونده جاسوسی آنها بود و سپاه هم پیگیر پرونده امنیتی آنها. اما کار به یک تداخل جدی داشت میکشید. مثلاً کیانوری را نخستوزیری تعقیب میکرد بعد میدید ماشین تعقیب سپاه هم دنبالش هستند. با توجه به حساسیتهای زیادی که روی حزب توده بود، این کارهای موازی داشت مشکلآفرین میشد. خسرو تهرانی از آقای موسویخوئینیها خواست که تکلیف را مشخص کند و جلوی موازی کاری را بگیرد. موسویخوئینیها با اجازهای که از امام گرفت ستادی را تشکیل داد با حضور خودش و نماینده سپاه و نماینده نخستوزیری.»
با آغاز جلسات ستاد سه نفره در منزل موسویخوئینیها در جماران که خسرو تهرانی به عنوان نماینده اطلاعات نخستوزیری در آن شرکت میکرد، به نظر میرسید موضوع ناهماهنگی و موازی کاری حل شده است و کار با نظارت خوئینیها پیش میرود اما در فاصله برگزاری یکی از این جلسات تا جلسه بعد تماس نیروهای اطلاعات سپاه با موسویخوئینیها همه چیز را تغییر داد.
حجاریان درباره این ماجرا میگوید: «بچههای سپاه اطلاعات غلطی به آقای موسوی خوئینیها دادند که این تودهایها در حال فرار هستند. حتی شاید آنها را بازداشت هم کرده بودند و این اطلاع غلط داده شد. حال آنکه نخستوزیری هم آنها را زیر نظر داشت و اگر قرار بود فرار کنند، نخستوزیری هم میفهمید. بعد هم نرفتند سراغ نیروی دست چندم حزب توده بلکه صاف رفتند سراغ کیانوری که دبیرکل بود و او را دستگیر کردند.»
این چنین بود که «ستاد سه نفره» عملاً به بنبست خورد و نیروهای اطلاعات نخستوزیری که خود پیشنهاد تشکیل آن را داده بودند، برای چارهجویی به دیدار موسوی خوئینیها رفتند. حجاریان میگوید: «رفتیم سراغ آقای موسوی خوئینیها و گفتیم چرا این اتفاق افتاده؟ ایشان هم گفتند که بچههای سپاه به من گفتهاند که اینها داشتند فرار میکردند و موضوع هم امنیتی است.»
بازداشت سران حزب توده به موقع بود؟
به نظر ما هنوز زمان دستگیری نرسیده بود!
بدین ترتیب در میانۀ موازی کاری اطلاعات سپاه و اطلاعات نخستوزیری که به نظر میرسید با تشکیل ستاد سه نفره تا حدی کنترل شده است، سپاه پیشدستی کرد و به بازداشت گسترده سران و اعضای حزب توده دست زد. این چنین بود که اطلاعات نخستوزیری هیچ گونه مسوولیتی را در قبال این پرونده نپذیرفت.
حجاریان میگوید: «گفتیم پس ببرید و خودتان بازجویی کنید و به ما هم ربطی ندارد. متولی جاسوسی که نخستوزیری است نه قصد دستگیری داشته و نه موضوعیتی برای آن میدیده. در جاسوسی آخرین مرحله دستگیری است. اول باید مشخص شود که طرف با چه کسانی ارتباط دارد و چه میکند که به نظر ما هنوز زمان دستگیری نرسیده بود.»
هرچند سپاه با بازداشت سران حزب توده سر و صدای بسیاری به پا کرده بود اما به گفته حجاریان هیچ پروندهای از این افراد در دست بازداشتکنندگان نبود: «مشکلی که بچههای سپاه داشتند این بود که آنها را به عنوان پروژه امنیتی گرفته بودند اما هیچ پروندهای از عناصری که بازداشت کرده بودند نداشتند. جلساتشان در خیابان فرشته برگزار میشد و ساعت مشخص داشت و چیز مخفی نداشتند. لذا بچههای سپاه در بازجویی درماندند که چه کنند. پرتوی زاییده این شرایط بود... به هر حال مملکت به هم ریخته بود و رابطه ایران و شوروی خراب شده بود و این اطلاعات نادرستی که به آقای موسوی خوئینیها گفته بودند یک جور باید جمع میشد. پرتوی از همینجا در آمد و شد محوریت بازجوییها...»
تمام این سردرگمیها و تعیین محور اصلی بازجوییها در پرونده حزب توده که حجاریان از آنها سخن میگوید سه ماه به طول انجامید اما چند برنامه تلویزیونی حاصل آن شد. برنامههایی که طی آنها اعضای ارشد حزب توده بر صفحه تلویزیون ظاهر شدند و حزب متبوع خود را خائن به کشور و عامل شوروی معرفی کردند. جالب آنکه محور اصلی این اعترافات بر «جاسوسی» متمرکز بود. موضوعی که به گفته حجاریان در حیطه مسوولیت اطلاعات نخستوزیری بود. او اما بر عدم دخالت نیروهای سازمان متبوعش در این اعترافگیری تاکید دارد و از دلایل این عدم دخالت میگوید: «دیگر نمیشد. با تبلیغات وسیعی که شده بود نمیشد جلوی ماجرا را گرفت. بچههای اطلاعات نخستوزیری دیگر حضور نداشتند و پرونده و سابقه تودهایها را هم به سپاهیها ندادند...»
سران حزب توده به چه اعتراف کردند؟
جاسوسی، جاسوسی، جاسوسی
با وجود عدم دخالت نخستوزیری اما به دنبال پخش اعترافات تلویزیونی، «جاسوسی برای شوروی» به محور اصلی پرونده سران حزب توده تبدیل شد. در اولین برنامه از این دست، ۱۰ اردیبهشت ماه ۶۲ سه روز پس از موج دوم بازداشت اعضای حزب توده که به دستگیری ۱۷۰ نفر از کادرهای حزبی در تهران و ۵۰۰ نفر در شهرستانها و کشف ۸۰ خانهٔ تیمی انجامید، نورالدین کیانوری دبیر اول حزب توده و محمود اعتمادزاده (بهآذین) نویسنده و مترجم و از اعضای رده بالای حزب در یک برنامه ضبط شده با محکومیت عملکرد خود و حزب توده از گذشتهشان ابراز پشیمانی کردند. روزنامه اطلاعات فردای آن روز در توصیف این برنامه نوشت: «محور سخنان بهآذین خیانتهای گرایش چپ به طور اعم و حزب توده به طور اخص در طول تاریخ بود و کیانوری در آخرین پرسش و پاسخ خود که در مقابل میلیونها بیننده تلویزیون انجام داد به خیانتها، جاسوسیها و تخلفات قانونی و ارتباط با حزب کمونیست شوروی، سفارت آن کشور در تهران و ارتباط با مقامات دیگر در خارج از کشور پرده برداشت.»
بهآذین در سخنان خود با اشاره به سابقه جریان چپ در ایران، از خلع سلاح مجاهدان تحت امر ستارخان و باقرخان در دوران مشروطه توسط کسانی مثل حیدر عمو اوغلی، یپرم و دیگران که منتسب به جناح چپ بودند، توطئه علیه حکومت جنگل، حمایت سلیمان رضای اسکندری رهبر اجتماعیون از رضاخان در برابر اعتراضات مدرس، وزنفروشی در جریان حکومت فرقه دموکرات و کارشکنی در کار دولت ملی دکتر مصدق به عنوان برخی مثالهای خیانت جریان چپ طی تاریخ برشمرد.
او درباره حزب توده هم گفت: «در شرایط فعلی حزب توده با خیانتهایی که مرتکب شده است، با تخلفات متعددی که از قانون جمهوری اسلامی ایران صورت داده است، سیاست منافقانهای که در برابر نظام جمهوری اسلامی ایران اعمال کرده است و همچنین جاسوسی برای شوروی و به طور کلی برای دنیای شرق و همچنین طرح توطئه براندازی، همه اینها هیچ گونه جایی برای باقی ماندن کمترین خوشبینی نسبت به صداقت احتمالی این حزب باقی نمیماند. حزب توده به هیچ عنوان نمیتواند به عنوان یک عامل سیاسی قانونی شمرده شود.»
کیانوری هم در سخنان خود با بیان اینکه «اولین و شاید مهمترین تخلف ما عبارت از زیر پا گذاشتن شعار عمده و اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی یعنی نه شرقی نه غربی است»، ادامه داد: «ما این شعار را در حرف پذیرفتیم ولی در عمل به علت آن چسبندگی و وابستگی که طی چندین ده سال بین حزب ما و حزب کمونیست شوروی برقرار شده بود نتوانستیم خودمان را از این وابستگی خلاص بکنیم و صرفاً در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت سیاسی خودمان را تا آن حدی که قانون اساسی اجازه میداد، انجام بدهیم. نتیجه این شد که ما به گمراهی افتادیم و این گمراهی نیز روز به روز ما را به طرف عمق بیشتری، یعنی ورطه خطرناکتری کشاند یعنی در فعالیت ما دیگر مسایل سیاسی جای خودشان را در مواردی به مسائل جاسوسی و خیانت به جمهوری اسلامی کشاند. من در موارد مشخص و در بازجوییها روی این نکتهها تکیه کردم و البته مسایلی از قبیل مسایل مربوط به نظامی، سیاسی در گزارشات ما به طرف شوروی داده میشد. مسایلی مربوط به موقعیت نظامی ایران و نیروهای نظامی و مسایل مربوط به سیاست کلی بود در یک تحلیلهایی از طرف من تهیه میشد و هرچند وقت یک مرتبه برای شورویها فرستاده میشد. اخبار نظامی نیز آن چیزهایی بود که ما از راههای نفوذی پیدا کرده بودیم. به دست میآمد، به آنها میرساندیم.»
اعترافات در شبهای بعد هم ادامه پیدا کرد و افرادی چون غلامحسین قائمپناه، رفعت محمدزاده، احمدعلی رصدی، آوانسیان و کیومرث زرشناس با تکرار مواضع کیانوری و بهآذین به محکومیت عملکرد حزب توده و پرداختند. در همین شبها بود که یکی از اعضای حزب توده فلسفه وجودی حزب متبوع خود را «جاسوسی» ارزیابی کرد و گفت: «حزب توده اصولاً برای جاسوسی و جمعآوری اطلاعات به نفع شوروی پایهریزی شد.»
این اعترافات آنچنان صریح و بیپرده به خیانت و جاسوسی میپرداخت که شاید در نگاه اول تعجببرانگیز بود اما کمتر از هفت سال بعد کوزیچکین افسر فراری کا.گ.ب در این باره در خاطرات خود نوشت: «من با توجه به روحیات رهبران حزب توده پیشاپیش میدانستم که آنها در صورت دستگیری در جریان اولین بازجوییها همه چیز را لو خواهند داد. مأمور رابط حزب توده با سفارت صریحاً به من گفته بود که اگر یک بار دیگر به زندان برود همه چیز را خواهد گفت، زیرا پس از بیست و شش سال زندان دیگر تحمل هیچ چیزی را ندارد.»
با شروع اعدامها چه کردید؟
برای رییسجمهور بولتن فرستادیم، جلوی اعدام بقیه را گرفت
سرانجام ۱۷ اردیبهشتماه ۶۲ بود که دادستانی کل انقلاب با صدور اطلاعیهای انحلال حزب توده را اعلام کرد. در این اطلاعیه باز هم «جاسوسی برای شوروی» در صدر دلایل انحلال حزب توده مطرح شده و آمده بود: «در پی دستگیری سردمداران حزب منفور توده و اقاریر صریح آنان مبنی بر توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و براندازی به شرح ذیل:
۱ـ جاسوسی به نفع بیگانگان.
۲ـ سرقت و نگهداری اسلحه و مهمات جهت مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران.
۳ـ رابطه با گروهکهای محارب.
۴ـ اخلال در کارخانجات و مراکز تولیدی و صنعتی کشور.
۵ـ نفوذ در سازمانها، ادارات، نهادهای انقلابی و مراکز نظامی و انتظامی. دادستان کل انقلاب اسلامی بنا بر اصول ۹ و ۲۴ و ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به موجب این اطلاعیه، حزب توده را منحل اعلام داشته و هر نوع فعالیتی به نفع آنان را غیرقانونی و عملی ضد انقلابی محسوب میکند.»
این اطلاعیه از کلیه اعضا و هواداران حزب توده میخواست ظرف یک هفته خود را به اطلاعات دادسرای انقلاب اسلامی مرکز واقع در «لونا پارک» معرفی کنند و هشدار داد: «افرادی که پس از انقضای مهلت مذکور خود را معرفی نکرده باشند به عنوان ضد انقلاب و توطئهگر علیه نظام جمهوری اسلامی تحت پیگرد قرار گرفته و مطابق قوانین دادگاههای انقلاب اسلامی به کیفر خواهند رسید.»
با انحلال حزب توده برخی از اعضای ارشد و وابستگان آن به ویژه در میان نیروهای نظامی به اعدام محکوم شدند. حجاریان درباره واکنش اطلاعات نخستوزیری به این اتفاقات میگوید: «تحلیلهای خود را بولتن کردیم و به عرض آقایان رساندیم. نتیجه هم این شد که آیتالله خامنهای که رییسجمهور بودند جلوی اعدام بقیه را گرفتند. یک عده از اینها را کشتند اما متوقف شد.»
منابع:
آرشیو روزنامه اطلاعات، اردیبهشت ۱۳۶۲
پس از بحران، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۱ اکبر هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب
حزب توده ایران پس از انقلاب اسلامی، محسن ردادی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
کا.گ.ب در ایران؛ افسانه و واقعیت، ولادیمیر کوزچکین، ترجمه اسماعیل زند و حسین ابوترابیان، نشر حکایت
اصلاحاتچی چریک نمیشود، گفتوگو با سعید حجاریان، دو ماهنامه اندیشه پویا، شماره دوم، تیر و مرداد ۹۱
تاریخ ایرانی - سید نیما حسینی: «بعد از انقلاب یک عده باید کار امنیتی میکردند. مردم اما به این شغل علاقه ندارند و از این شغل چهره بدی در ذهن دارند.» اینها بخشی از سخنان سعید حجاریان است در گفتوگو با دوماهنامه «اندیشه پویا». گفتوگویی درباره زندگی سیاسی - فکری این متفکر و فعال سیاسی که در سالهای نه چندان دور یکی از چهرههای موثر دستگاه امنیتی بوده است. موضوع گفتوگو همین سوابق است. حجاریان در این گپ و گفت از خانوادهاش میگوید، از اینکه چطور به فعالیتهای سیاسی گرایش پیدا کرد و اینکه چطور شد سر از رکن دو ارتش و اطلاعات نخستوزیری درآورد.
او از بیعلاقگی مردم به کارهای امنیتی میگوید و تصویر بدی که از آن در ذهن دارند اما کیست که نداند کتاب خاطرات چهرههای امنیتی سابق و اعضای پیشین سازمانهای اطلاعاتی از پرفروشترین کتابهای بازار نشر در ایران و جهان است. هنوز هم خاطرات فلان مامور سیا یا عضو بریده کا.گ.ب در صدر فهرست پرفروشهاست و رقابتی تنگاتنگ با خاطرات سیاستمداران دارد. این در حالی است که سیاستمداران در میان مردم بیشتر شناخته شدهاند و عجیب است که خاطرات فلان مامور ناشناخته در بازار نشر با خاطرات رییسجمهوری اسبق سایه به سایه هم حرکت میکنند اما حقیقت آن است که مردم تشنه دانستنند. دانستن آنچه در پشت پرده وقایع سیاسی و امنیتی میگذرد و مهم نیست راوی این ناگفتهها چه کسی باشد. این چنین است که لب به سخن گشودن چهرههای امنیتی که شاید تا دو دهه پیش کمتر کسی چهره آنان را دیده بود یا نامی ازشان شنیده بود به موضوعی جذاب تبدیل میشود.
حالا حدود سه دهه از وقایع دهه ۶۰ میگذرد. درگیریها و اعدامها، کودتاها و دستگیریها. در تمامی این ماجراها رد پای سازمان اطلاعات نخستوزیری که بعدها هسته اولیه وزارت اطلاعات شد، آشکار است و بنابراین سخن گفتن با سعید حجاریان معاون وقت اطلاعات نخستوزیری درباره هر یک از این پروندهها میتواند حاوی ناگفتههایی باشد که تا پیش از این نه تنها کسی از آنها سخن نگفته که شاید اساساً کمتر کسانی از جزییاتش اطلاع داشتهاند.
معاون واحد اطلاعات نخستوزیری در این گفتوگو از بسیاری مسائل سخن گفته است. از نخستین فعالیت سیاسیاش در جریان انتخابات مجلس بیستم شورای ملی، فرار از ارتش شاهنشاهی بعد از فراخوان امام، ورودش به کارهای امنیتی، ماجرای پرونده سرلشکر مقربی و بازداشت سیدمحمدرضا سعادتی، پرونده کودتای نوژه، انفجارهای دفتر حزب و نخستوزیری، بازجویی از سعید شاهسوندی و کمک به خروج او از کشور، خروج از وزارت اطلاعات، پروژه توسعه سیاسی، قتلهای زنجیرهای و....
چه کسی حزب توده را لو داد؟
شما فکر کنید کوزیچکین!
در این میان یکی از موارد مهمی که در این گفتوگو با حجاریان در میان گذاشته و ناگفتههایی از آن بازگو شده، بازداشت سران حزب توده در سال ۱۳۶۲ است. بازداشتهای گستردهای که به عقیده بسیاری نسخه جریان چپ تودهای را برای همیشه در ایران پیچید. اما این برخورد با حزبی که تا یک سال قبل از آن خود را به عنوان یکی از مهمترین حامیان نظام تازه تاسیس معرفی میکرد چطور اتفاق افتاد؟
حجاریان در پاسخ به این سوال که «از کجا مشخص شد که آنها [تودهایها] دنبال کودتا هستند و بازداشتشان کردید؟» میگوید: «شما فکر کنید کوزیچکین...»
اشاره حجاریان به ولادیمیر کوزیچکین، افسر اسبق کا.گ.ب است که در پوشش عنوانی دیپلماتیک وظیفه برقراری ارتباط با اعضای حزب توده را برعهده داشت. او در کتاب خاطرات خود تحت عنوان «از درون کا.گ.ب» که در سال ۱۹۹۰ منتشر شد، مینویسد: «سران حزب توده برای ارسال اطلاعات جمهوری اسلامی به مسکو پیشقدم شدند. در مراجعهٔ یکی از اعضای حزب توده به سفارت شوروی، کاغذ تاشدهای را از زیر کمربند خود درآورد و با اشاره فهماند که پیغامی از طرف رهبری حزب توده برای سفارت است.»
کوزیچکین که طی سالهای پیش و پس از انقلاب [در فاصله سالهای ١٩٧٧ تا ١٩٨٢] در مقام معاون کنسولگری شوروی در تهران بیشترین ارتباطات را با سران حزب توده و اعضای این حزب داشت، در سال ۱۳۶۱ به انگلستان گریخت و با فروختن اطلاعات خود به سازمان جاسوسی بریتانیا موقعیت خود را به عنوان یک مامور بریده از دستگاه امنیتی شوروی تثبیت کرد.
حجاریان درباره اینکه آیا کوزیچکین از ابتدا مامور اِم. آی. سیکس بوده یا بعدها بریده میگوید: «گمان دارم او را خریدند. او عضو کا.گ.ب بود و بعد اِم. آی. سیکس خریده بودش. بالاخره بعد از انقلاب، ایران شده بود محل جنگ سرویسهای اطلاعاتی و همهشان علیه هم کار میکردند.»
اطلاعات کوزیچکین چطور به ایران رسید؟
از پاکستانیها شنیدیم
کوزیچکین در سفر به بریتانیا، تمامی اطلاعات خود درباره حزب توده در ایران را به طرف انگلیسی داد و مدتی بعد همین اطلاعات مبنای برخورد با سران حزب توده در ایران شد. او سال ۱۳۶۱ به بریتانیا گریخت و در اواخر همین سال بود که تشکیلات حزب توده در ایران متلاشی شد و سران حزب توده پس از بازداشت در چندین مصاحبه تلویزیونی به خیانت و جاسوسی به نفع شوروی اعتراف کردند. اما این اطلاعات که توسط یک روس به اِم. آی. سیکس فروخته شده بود، چگونه از تهران سر درآورد؟
حجاریان از واسطهگری سازمان اطلاعات پاکستان در این رابطه سخن میگوید: «از پاکستانیها شنیدیم. گفتند اطلاعاتی هست که میخواهیم به شما بدهیم.» موضوعی که هاشمی رفسنجانی نیز در کتاب خاطرات خود به آن اشاره کرده است. او در کتاب پس از بحران، در یادداشتهای روز دوشنبه ۵ مهر ۱۳۶۱ مینویسد: «عصر مهندس جواد [مادرشاهی] و حبیب که برای گرفتن اطلاعات از فردی مطلع به پاکستان رفته بودند، آمدند و مطالب جالب و مفیدی که از او گرفتهاند – درباره عملکرد کا.گ.ب و حزب توده و آینده شوروی در ایران – گزارش دادند.»
به گفته حجاریان جواد مادرشاهی آن زمان مشاور امنیتی ریاست جمهوری بوده و نخستوزیری دخالتی در اعزام او به پاکستان نداشته است. او میگوید یادم نمیآید آنها اسنادی را همراه آورده باشند اما «اسم نفوذیها را کوزیچکین آورده بود.»
آیا برخورد با حزب توده صرفاً بر مبنای اطلاعاتی که معاون سابق کنسولگری شوروی در تهران افشا کرده بود، رخ داد یا دستگاههای امنیتی ایران از پیش درباره فعالیتهای مخفی توده اطلاعاتی داشتند؟
حجاریان اطلاعات افشا شده توسط کوزیچکین را آنچنان مهم ارزیابی نمیکند و معتقد است آنچه او گفت بیش از آنچه سیستم اطلاعات ایران از تودهایها میدانست نبود، چرا که به گفته او از ماهها قبل برخی سران حزب توده مثل کیانوری و طبری زیر نظر بودند.
او اما از دیگر منابع اطلاعاتیشان نیز سخنی نمیگوید. برخی اعضای حزب توده بعد از بازداشت از نقش مهدی پرتوی در افشای فعالیتهای مخفی حزب سخن گفتهاند. مهدی پرتوی از اعضای حزب توده بود که یکبار در سال ۱۳۵۹ بازداشت اما بعد از مدتی آزاد شد. تودهایها میگویند پرتوی بود که باعث شد آنان در زندان تواب شوند. موضوعی که حجاریان چندان در تایید آن مُصر نیست. او میگوید «پرتوی هیچ اطلاعاتی در اختیار ما نگذاشت.»
چرا اعضای حزب توده در آن مقطع دستگیر شدند؟
به موسویخوئینیها اطلاعات غلط دادند!
هر چه بود سرانجام در صبح روز یکشنبه ۱۷ بهمن ماه ۱۳۶۱، نورالدین کیانوری، دبیر اول حزب توده و ۴۰ تن از اعضای برجستهٔ این حزب بازداشت شدند. این بازداشتها نه تنها برای تودهایها بلکه برای نیروهای امنیتی اطلاعات نخستوزیری و حتی هاشمی رفسنجانی رییس وقت مجلس شورای اسلامی هم غافلگیرانه بود.
هاشمی رفسنجانی در یادداشتهای شخصی ۱۷ بهمن ۶۱ مینویسد: «امروز اطلاع دادند که سران حزب توده را به اتهام جاسوسی دستگیر کردهاند. قرار نبود قبل از روشن شدن وضع عملیات اقدام کنند ولی گویا خوف فرار داشتهاند...»
حجاریان میگوید که میان سپاه و اطلاعات نخستوزیری تقسیم کاری صورت گرفته بود که بر اساس آن «مسائل خارجی به ما مربوط بود و امنیت به ما ربطی نداشت. مسوولش سپاه بود و آنها پرونده را جلو میبردند. تقسیم کار شده بود. دست محسن رضایی و بچههاش بود. یکی بحث جاسوسی تودهایها بود و یکی جنبه امنیت داخلی آنها که ظاهراً ادعای همکاری با انقلاب میکردند اما واقعیت طور دیگری بود.»
بازداشت سران حزب توده اما گویی از این هماهنگیها و تقسیم کار فراتر رفت. آنچنان که نارضایتی بخشی از نیروهای امنیتی که در اطلاعات نخستوزیری روی جنبه جاسوسی پرونده مشغول به کار بودند را در پی داشت. حجاریان میگوید: «نخستوزیری پیگیر پرونده جاسوسی آنها بود و سپاه هم پیگیر پرونده امنیتی آنها. اما کار به یک تداخل جدی داشت میکشید. مثلاً کیانوری را نخستوزیری تعقیب میکرد بعد میدید ماشین تعقیب سپاه هم دنبالش هستند. با توجه به حساسیتهای زیادی که روی حزب توده بود، این کارهای موازی داشت مشکلآفرین میشد. خسرو تهرانی از آقای موسویخوئینیها خواست که تکلیف را مشخص کند و جلوی موازی کاری را بگیرد. موسویخوئینیها با اجازهای که از امام گرفت ستادی را تشکیل داد با حضور خودش و نماینده سپاه و نماینده نخستوزیری.»
با آغاز جلسات ستاد سه نفره در منزل موسویخوئینیها در جماران که خسرو تهرانی به عنوان نماینده اطلاعات نخستوزیری در آن شرکت میکرد، به نظر میرسید موضوع ناهماهنگی و موازی کاری حل شده است و کار با نظارت خوئینیها پیش میرود اما در فاصله برگزاری یکی از این جلسات تا جلسه بعد تماس نیروهای اطلاعات سپاه با موسویخوئینیها همه چیز را تغییر داد.
حجاریان درباره این ماجرا میگوید: «بچههای سپاه اطلاعات غلطی به آقای موسوی خوئینیها دادند که این تودهایها در حال فرار هستند. حتی شاید آنها را بازداشت هم کرده بودند و این اطلاع غلط داده شد. حال آنکه نخستوزیری هم آنها را زیر نظر داشت و اگر قرار بود فرار کنند، نخستوزیری هم میفهمید. بعد هم نرفتند سراغ نیروی دست چندم حزب توده بلکه صاف رفتند سراغ کیانوری که دبیرکل بود و او را دستگیر کردند.»
این چنین بود که «ستاد سه نفره» عملاً به بنبست خورد و نیروهای اطلاعات نخستوزیری که خود پیشنهاد تشکیل آن را داده بودند، برای چارهجویی به دیدار موسوی خوئینیها رفتند. حجاریان میگوید: «رفتیم سراغ آقای موسوی خوئینیها و گفتیم چرا این اتفاق افتاده؟ ایشان هم گفتند که بچههای سپاه به من گفتهاند که اینها داشتند فرار میکردند و موضوع هم امنیتی است.»
بازداشت سران حزب توده به موقع بود؟
به نظر ما هنوز زمان دستگیری نرسیده بود!
بدین ترتیب در میانۀ موازی کاری اطلاعات سپاه و اطلاعات نخستوزیری که به نظر میرسید با تشکیل ستاد سه نفره تا حدی کنترل شده است، سپاه پیشدستی کرد و به بازداشت گسترده سران و اعضای حزب توده دست زد. این چنین بود که اطلاعات نخستوزیری هیچ گونه مسوولیتی را در قبال این پرونده نپذیرفت.
حجاریان میگوید: «گفتیم پس ببرید و خودتان بازجویی کنید و به ما هم ربطی ندارد. متولی جاسوسی که نخستوزیری است نه قصد دستگیری داشته و نه موضوعیتی برای آن میدیده. در جاسوسی آخرین مرحله دستگیری است. اول باید مشخص شود که طرف با چه کسانی ارتباط دارد و چه میکند که به نظر ما هنوز زمان دستگیری نرسیده بود.»
هرچند سپاه با بازداشت سران حزب توده سر و صدای بسیاری به پا کرده بود اما به گفته حجاریان هیچ پروندهای از این افراد در دست بازداشتکنندگان نبود: «مشکلی که بچههای سپاه داشتند این بود که آنها را به عنوان پروژه امنیتی گرفته بودند اما هیچ پروندهای از عناصری که بازداشت کرده بودند نداشتند. جلساتشان در خیابان فرشته برگزار میشد و ساعت مشخص داشت و چیز مخفی نداشتند. لذا بچههای سپاه در بازجویی درماندند که چه کنند. پرتوی زاییده این شرایط بود... به هر حال مملکت به هم ریخته بود و رابطه ایران و شوروی خراب شده بود و این اطلاعات نادرستی که به آقای موسوی خوئینیها گفته بودند یک جور باید جمع میشد. پرتوی از همینجا در آمد و شد محوریت بازجوییها...»
تمام این سردرگمیها و تعیین محور اصلی بازجوییها در پرونده حزب توده که حجاریان از آنها سخن میگوید سه ماه به طول انجامید اما چند برنامه تلویزیونی حاصل آن شد. برنامههایی که طی آنها اعضای ارشد حزب توده بر صفحه تلویزیون ظاهر شدند و حزب متبوع خود را خائن به کشور و عامل شوروی معرفی کردند. جالب آنکه محور اصلی این اعترافات بر «جاسوسی» متمرکز بود. موضوعی که به گفته حجاریان در حیطه مسوولیت اطلاعات نخستوزیری بود. او اما بر عدم دخالت نیروهای سازمان متبوعش در این اعترافگیری تاکید دارد و از دلایل این عدم دخالت میگوید: «دیگر نمیشد. با تبلیغات وسیعی که شده بود نمیشد جلوی ماجرا را گرفت. بچههای اطلاعات نخستوزیری دیگر حضور نداشتند و پرونده و سابقه تودهایها را هم به سپاهیها ندادند...»
سران حزب توده به چه اعتراف کردند؟
جاسوسی، جاسوسی، جاسوسی
با وجود عدم دخالت نخستوزیری اما به دنبال پخش اعترافات تلویزیونی، «جاسوسی برای شوروی» به محور اصلی پرونده سران حزب توده تبدیل شد. در اولین برنامه از این دست، ۱۰ اردیبهشت ماه ۶۲ سه روز پس از موج دوم بازداشت اعضای حزب توده که به دستگیری ۱۷۰ نفر از کادرهای حزبی در تهران و ۵۰۰ نفر در شهرستانها و کشف ۸۰ خانهٔ تیمی انجامید، نورالدین کیانوری دبیر اول حزب توده و محمود اعتمادزاده (بهآذین) نویسنده و مترجم و از اعضای رده بالای حزب در یک برنامه ضبط شده با محکومیت عملکرد خود و حزب توده از گذشتهشان ابراز پشیمانی کردند. روزنامه اطلاعات فردای آن روز در توصیف این برنامه نوشت: «محور سخنان بهآذین خیانتهای گرایش چپ به طور اعم و حزب توده به طور اخص در طول تاریخ بود و کیانوری در آخرین پرسش و پاسخ خود که در مقابل میلیونها بیننده تلویزیون انجام داد به خیانتها، جاسوسیها و تخلفات قانونی و ارتباط با حزب کمونیست شوروی، سفارت آن کشور در تهران و ارتباط با مقامات دیگر در خارج از کشور پرده برداشت.»
بهآذین در سخنان خود با اشاره به سابقه جریان چپ در ایران، از خلع سلاح مجاهدان تحت امر ستارخان و باقرخان در دوران مشروطه توسط کسانی مثل حیدر عمو اوغلی، یپرم و دیگران که منتسب به جناح چپ بودند، توطئه علیه حکومت جنگل، حمایت سلیمان رضای اسکندری رهبر اجتماعیون از رضاخان در برابر اعتراضات مدرس، وزنفروشی در جریان حکومت فرقه دموکرات و کارشکنی در کار دولت ملی دکتر مصدق به عنوان برخی مثالهای خیانت جریان چپ طی تاریخ برشمرد.
او درباره حزب توده هم گفت: «در شرایط فعلی حزب توده با خیانتهایی که مرتکب شده است، با تخلفات متعددی که از قانون جمهوری اسلامی ایران صورت داده است، سیاست منافقانهای که در برابر نظام جمهوری اسلامی ایران اعمال کرده است و همچنین جاسوسی برای شوروی و به طور کلی برای دنیای شرق و همچنین طرح توطئه براندازی، همه اینها هیچ گونه جایی برای باقی ماندن کمترین خوشبینی نسبت به صداقت احتمالی این حزب باقی نمیماند. حزب توده به هیچ عنوان نمیتواند به عنوان یک عامل سیاسی قانونی شمرده شود.»
کیانوری هم در سخنان خود با بیان اینکه «اولین و شاید مهمترین تخلف ما عبارت از زیر پا گذاشتن شعار عمده و اصلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی یعنی نه شرقی نه غربی است»، ادامه داد: «ما این شعار را در حرف پذیرفتیم ولی در عمل به علت آن چسبندگی و وابستگی که طی چندین ده سال بین حزب ما و حزب کمونیست شوروی برقرار شده بود نتوانستیم خودمان را از این وابستگی خلاص بکنیم و صرفاً در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی ایران فعالیت سیاسی خودمان را تا آن حدی که قانون اساسی اجازه میداد، انجام بدهیم. نتیجه این شد که ما به گمراهی افتادیم و این گمراهی نیز روز به روز ما را به طرف عمق بیشتری، یعنی ورطه خطرناکتری کشاند یعنی در فعالیت ما دیگر مسایل سیاسی جای خودشان را در مواردی به مسائل جاسوسی و خیانت به جمهوری اسلامی کشاند. من در موارد مشخص و در بازجوییها روی این نکتهها تکیه کردم و البته مسایلی از قبیل مسایل مربوط به نظامی، سیاسی در گزارشات ما به طرف شوروی داده میشد. مسایلی مربوط به موقعیت نظامی ایران و نیروهای نظامی و مسایل مربوط به سیاست کلی بود در یک تحلیلهایی از طرف من تهیه میشد و هرچند وقت یک مرتبه برای شورویها فرستاده میشد. اخبار نظامی نیز آن چیزهایی بود که ما از راههای نفوذی پیدا کرده بودیم. به دست میآمد، به آنها میرساندیم.»
اعترافات در شبهای بعد هم ادامه پیدا کرد و افرادی چون غلامحسین قائمپناه، رفعت محمدزاده، احمدعلی رصدی، آوانسیان و کیومرث زرشناس با تکرار مواضع کیانوری و بهآذین به محکومیت عملکرد حزب توده و پرداختند. در همین شبها بود که یکی از اعضای حزب توده فلسفه وجودی حزب متبوع خود را «جاسوسی» ارزیابی کرد و گفت: «حزب توده اصولاً برای جاسوسی و جمعآوری اطلاعات به نفع شوروی پایهریزی شد.»
این اعترافات آنچنان صریح و بیپرده به خیانت و جاسوسی میپرداخت که شاید در نگاه اول تعجببرانگیز بود اما کمتر از هفت سال بعد کوزیچکین افسر فراری کا.گ.ب در این باره در خاطرات خود نوشت: «من با توجه به روحیات رهبران حزب توده پیشاپیش میدانستم که آنها در صورت دستگیری در جریان اولین بازجوییها همه چیز را لو خواهند داد. مأمور رابط حزب توده با سفارت صریحاً به من گفته بود که اگر یک بار دیگر به زندان برود همه چیز را خواهد گفت، زیرا پس از بیست و شش سال زندان دیگر تحمل هیچ چیزی را ندارد.»
با شروع اعدامها چه کردید؟
برای رییسجمهور بولتن فرستادیم، جلوی اعدام بقیه را گرفت
سرانجام ۱۷ اردیبهشتماه ۶۲ بود که دادستانی کل انقلاب با صدور اطلاعیهای انحلال حزب توده را اعلام کرد. در این اطلاعیه باز هم «جاسوسی برای شوروی» در صدر دلایل انحلال حزب توده مطرح شده و آمده بود: «در پی دستگیری سردمداران حزب منفور توده و اقاریر صریح آنان مبنی بر توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی ایران و براندازی به شرح ذیل:
۱ـ جاسوسی به نفع بیگانگان.
۲ـ سرقت و نگهداری اسلحه و مهمات جهت مقابله با نظام جمهوری اسلامی ایران.
۳ـ رابطه با گروهکهای محارب.
۴ـ اخلال در کارخانجات و مراکز تولیدی و صنعتی کشور.
۵ـ نفوذ در سازمانها، ادارات، نهادهای انقلابی و مراکز نظامی و انتظامی. دادستان کل انقلاب اسلامی بنا بر اصول ۹ و ۲۴ و ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به موجب این اطلاعیه، حزب توده را منحل اعلام داشته و هر نوع فعالیتی به نفع آنان را غیرقانونی و عملی ضد انقلابی محسوب میکند.»
این اطلاعیه از کلیه اعضا و هواداران حزب توده میخواست ظرف یک هفته خود را به اطلاعات دادسرای انقلاب اسلامی مرکز واقع در «لونا پارک» معرفی کنند و هشدار داد: «افرادی که پس از انقضای مهلت مذکور خود را معرفی نکرده باشند به عنوان ضد انقلاب و توطئهگر علیه نظام جمهوری اسلامی تحت پیگرد قرار گرفته و مطابق قوانین دادگاههای انقلاب اسلامی به کیفر خواهند رسید.»
با انحلال حزب توده برخی از اعضای ارشد و وابستگان آن به ویژه در میان نیروهای نظامی به اعدام محکوم شدند. حجاریان درباره واکنش اطلاعات نخستوزیری به این اتفاقات میگوید: «تحلیلهای خود را بولتن کردیم و به عرض آقایان رساندیم. نتیجه هم این شد که آیتالله خامنهای که رییسجمهور بودند جلوی اعدام بقیه را گرفتند. یک عده از اینها را کشتند اما متوقف شد.»
منابع:
آرشیو روزنامه اطلاعات، اردیبهشت ۱۳۶۲
پس از بحران، کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۱ اکبر هاشمی رفسنجانی، نشر معارف انقلاب
حزب توده ایران پس از انقلاب اسلامی، محسن ردادی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
کا.گ.ب در ایران؛ افسانه و واقعیت، ولادیمیر کوزچکین، ترجمه اسماعیل زند و حسین ابوترابیان، نشر حکایت
اصلاحاتچی چریک نمیشود، گفتوگو با سعید حجاریان، دو ماهنامه اندیشه پویا، شماره دوم، تیر و مرداد ۹۱