امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان عاشقانه ی زیبا

#1
داستان عاشقانه ی زیبا 1

 
پسر:ضعیفه دلمون برات تنگ شده بود. . .اومدیم زیارتت کنیم!
دختر:تو باز گفتی ضعیفه؟؟؟
پسر:خب. . .منزل بگم چطوره؟؟
دختر:واااای. . .از دست تو!!
...پسر:باشه. . .باشه. . .ویکتوریا خوبه؟
دختر:اه. . .اصلا باهات قهرم!!
پسر:باشه بابا. . .تو عزیز منی خوب شد؟. . .آشتی؟
 دختر:آشتی. . .راستی گفتی دلت چی شده؟؟

پسر:دلم!؟. . .آها از دیشب تا حالا یکم پیچ میده!!
دختر:واقعا که!
پسر:خب چیه. . .نمیگم . . . مریضم اصلا. . .خوبه؟
دختر:لوووووس!!
پسر:ای بابا. . .ضعیفه. . .اگه اینبار قهر کنی نازکش نداری ها!!
دختر:بازم گفت این کلمه رو. . .!!
پسر:خب تقصیر خودته. . .میدونی اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم. . .هی نقطه ضعف میدی دستم.
دختر:من از دست تو چیکار کنم؟؟
پسر:شکر خدا. . .!دلم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بودم . . .لیلی قرن 21من
دختر:چه دل قشنگی داری تو . . .چقد به سادگی دلت حسودیم میشه. . .
پسر:صفای وجودت خانوم.
دختر:میدونی. . .دلم تنگه. . .برای اون همه پیاده روی هامون. . .برای سرک
کشیدن تو مغازه کتاب فروشی و ورق زدن کتابها. . .برای بوی کاغذ بو. . .برای
شونه به شونه باهات راه رفتنو دیدن نگاه حسرت بار بقیه. . .آخه هیچ زنی مردی
مثل من نداره.


پسر:میدونم. . .میدونم. . .منم دلم تنگه. . .برای دیدن آسمون تو چشمافی تو،برای
بستنیهای شاتوپی که با هم میخوردیم. . .برای خونه ای که توی خیال ساخته
بودیم و من مردش بودم . . .
دختر:یادته همیشه به من میگفتی خاتون؟؟؟
پسر:آره یادمه. . .آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری مینداختی!!
دختر:ولی من که بور بودم . . .
پسر:باشه. . .فرقی نمیکنه.
دختر:آخ چه روزهایی بود. . .دلم برای دستای مردونت که تو دستام گره میخورد تنگ
شده. . .مجنون من.
پسر:. . .
دختر:چت شد؟چرا چیزی نمیگی؟
پسر:. . .
دختر:نگاه کن ببینم. . .!منو نگاه کن.
پسر:. . .
دختر:الهی من بمیرم . . .چرا چشمات نمناک شده. . .الهی من فدات بشم . . .
پسر:خدا ن. . .(هق هق گریه)


دختر:چرا گریه میکنی؟؟؟


پسر:چرا نکنم؟؟. . .ها؟؟


دختر:من دوست ندارم مرد من گریه کنه. . .جلوی این همه آدم. . .بخند دیگه. .
.بخند. . .زودباش بخند. . .
پسر:وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم. . .کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم؟؟
دختر:اگه گریه کنی منم گریه میکنما. . .


پسر:باشه . . .باشه . . .تسلیم . . .ولی نمیتونم بخندما. . .


دختر:آفرین.حالا بگو کادو ولنتاین برام چی خریدی؟؟
پسر:تو که میدونی. . .من از این لوس بازیا خوشم نمیاد ولی امسال برات کادوی


خوبی آوردم.


دختر:چی؟ . . .زودباش بگو . . .آب از لب و لوچه ام آویزون شد. . .


پسر:. . .
دختر:باز دوباره ساکت شدی. . !؟؟؟


پسر:برات کادوووو. . .(هق هق گریه).یک دسته گل گلایل!!


یک شیشه گلاب!


یک بغض طولانی آوردم!!


تک عروس گورستان!!


پنج شنبه ها دیگه خیابونها بدون تو صفایی نداره!!


اینجا کنار خانه ی ابدییت مینشینم و فاتحه میخونم.


نه. . .اشک و فاتحه


نه. . .اشک و دلتنگی و فاتحه. . .


نه. . .اشک و دلتنگی و فاتحه. . .خاطرات نه چندان دور. . .


امان. . .خاتون من تو خیلی وقته که. . .


آرام بخواب بانوی کوچ کرده من . . .


دیگه نگران قرصهای نخوردم. . .لباسهای اتو نکشیده ام. . .صورت پف کرده ام از
بیخوابیم نباش. . .!


نگران خیره شدن مردم به اشکهای من نباش. . .!


بعد از تو دیگه مرد نیستم اگر بخندم. . .!
* * *
اما . . .تو آرام بخواب. . .
هی نیوتن !
تو که دم از جاذبه میزنی ، مرا کشف کن !
منی را که غم ها مدام جذبم میشوند !
پاسخ
 سپاس شده توسط نیلوفر جوووووووووون ، Ma30h *_* ، "K!nd~G!Яl" ، سورنا فاول
آگهی
#2
ایول داداش

شعور اگه خریدنی بود
من حاضر بودم برا بعضیا از جیب خودم مایه بزارم...!

پاسخ
#3
قشنگ بودHeartHeartHeartcryingcryingcryingcryingcryingcryingHeartHeartHeartHeart
مـﻦ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺩﺧتـﺮﺍﻡ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﭘﺎ ﻣﯿﺸﻢ ﺷﯿـﻄﻮﻥ ﻣﯿﮕﻪ
   ﺁﺥ ﺑﺎﺯ
ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ 
 
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان عاشقانه ی زیبا 1
پاسخ
#4
ایوای دلم کوچیک شد
رفاقت
          تعطیلcryingcrying
پاسخ
#5
عالیUndecided
پاسخ
#6
cryingcryingcryingHeartcrying
کاشکی همه ی عشقها اینجوری بود البته نه اخرش
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان