28-06-2017، 20:50
(آخرین ویرایش در این ارسال: 28-06-2017، 20:51، توسط PhilosophiasScientiae.)
تو را گذاشته بودم روی طاقچه برای مبادا. تو کنار گلدان ای بودی که گل هایش برگ های سبزی بودند که گل نداشتند. تو را گذاشته بودم لای کتاب قطوری که کسی از ابتدا تا انتها یک نفس نخوانده بودش و فقط گاهی انگشتی روی شیرازه اش قرار می گرفت و با مکثی صفحه ای از میان انبوه صفحه های قبل و بعدش انتخاب می شد. تو بین یکی از این صفحه ها بودی آن چنان نازک و ظریف که انگار اگر دستی بخواهد برش دارد پودر و نابود می شود.
تو را لوله کرده بودم و از انتهای خودکار فرو کردم در استوانه ی بی رنگ و هر بار که می نوشتم تو با دست های چسبیده به شیشه ی بی رنگ به بالا و پایین رفتن دنیا برای نوشته شدن کلمات نگاه می کردی تا اینکه روزی تو را، جوهره ی تو را، چکاندم توی جوهری که قلم چوبی ای توی آن می رفت و قیژ قیژ کنان می نوشت.
باید همان جا می ماندی، باید توی آن خط شکسته و شیب دار می نشستی و از روبرو تحسین آدم ها وقت خواندن و زیر لب زمزمه کردن را نگاه می کردی. تو را گذاشته بودم برای روز مبادا، که هرکسی ضمایر سوم شخص مرا می دید، بی اختیار رویش را به سمت تو می کرد.
مادربزرگت که آن همه قصه می گفت وقتی موهای حنا بسته اش را می بافتی، نگفت عاشق یک نویسنده نشوی؟ که نویسنده توی هپروت است و آدم ها را قصه می بیند و قصه ها را آدم؟ اصلا تا حالا قصه ی دختری که جوهر قلم یک خط نویس شده باشد را گفته بود؟ از شیشه ی عمر دیو و طلسم چه؟ گفته بود؟
نویسنده : فَرنوش
تو را لوله کرده بودم و از انتهای خودکار فرو کردم در استوانه ی بی رنگ و هر بار که می نوشتم تو با دست های چسبیده به شیشه ی بی رنگ به بالا و پایین رفتن دنیا برای نوشته شدن کلمات نگاه می کردی تا اینکه روزی تو را، جوهره ی تو را، چکاندم توی جوهری که قلم چوبی ای توی آن می رفت و قیژ قیژ کنان می نوشت.
باید همان جا می ماندی، باید توی آن خط شکسته و شیب دار می نشستی و از روبرو تحسین آدم ها وقت خواندن و زیر لب زمزمه کردن را نگاه می کردی. تو را گذاشته بودم برای روز مبادا، که هرکسی ضمایر سوم شخص مرا می دید، بی اختیار رویش را به سمت تو می کرد.
مادربزرگت که آن همه قصه می گفت وقتی موهای حنا بسته اش را می بافتی، نگفت عاشق یک نویسنده نشوی؟ که نویسنده توی هپروت است و آدم ها را قصه می بیند و قصه ها را آدم؟ اصلا تا حالا قصه ی دختری که جوهر قلم یک خط نویس شده باشد را گفته بود؟ از شیشه ی عمر دیو و طلسم چه؟ گفته بود؟
نویسنده : فَرنوش