گفتوگویی با «محمدکاظم مزینانی» شاعر و نویسنده
کار ژورنالیستی را در روزنامه کیهان تجربه کرده و در حوزههای مختلف نوشته است. اهل دامغان است و از دانشگاه شهید بهشتی مدرک کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی گرفته است. از سال 1363 فعالیت ادبی خود را آغاز کرده و علاوه بر نگارش داستان برای کودکان و نوجوانان، شعر سروده و برای بزرگسالان رمان نوشته است. معتقد است که میان داستاننویسی و شعر ارتباط متقابل وجود دارد. «محمدکاظم مزینانی» نویسندهای است که به تقسیمبندی و ژانرسازی در ادبیات، اعتقاد ندارد و میگوید این کار باعث میشود کتابهایی که نوشته میشوند نتوانند مخاطب امروز را جذب کنند. مزینانی با ناشران زیادی کار کرده و کتابهای زیادی از وی به چاپ رسیده است. «شاه بیشین» رمانی است که برای بزرگسالان نوشت و «سوار سوم»، «پاییز در قطار»، «داستان ناتمام» و مجموعه اشعاری همچون «تنها انار خندید»، «خدای جیرجیرکها»، «نیلوفر چه میخواست»، «آب یعنی ماهی»، «نان و شبنم»، «پسری که تنها بود»و «ای زمینای سنگدل»...از جمله آثار اوست که منتشر شده است. مزینانی علاوه بر شعر و داستان،کتاب طنزی نیز برای کودکان نوشته و در زمینه سفرنامهنویسی نیز دو اثر از وی به چاپ رسیده است.
شما شاعری هستید که در حوزههای کودک، نوجوان و بزرگسال داستانهای زیادی نوشتید، میگویند شاعری که شکست میخورد به سراغ داستاننویسی میرود، آیا شما هم شکست خوردید یا دوست داشتید این حوزهها را هم تجربه کنید؟
**شعر از نظر تمدنی، به روحیات ما نزدیکتر است و زبان فارسی نیز جان میدهد برای سرودن شعر؛ از این نظر کار ما در سرودن شعر راحتتر است. در حالی که داستاننویسی مدرن، بیشتر پدیدهای وارداتی است و اصولا برخاسته از حوزه تمدن غرب، با تمام ویژگیها و اقتضائاتش. به همین جهت، ما به فراگیری تکنیکهای داستانی و مهمتر از همه، شناخت تئوریها و مبانی جامعهشناسی آن، نیازمند هستیم. با این حال، با وجود قرابت روحی بیشتر با شعر، اعتقاد دارم که داستان نویس ایرانی تا شعر فارسی را به شکل حرفه ای نشناسد، به مشکل بر میخورد، چرا که عنصر اصلی در داستاننویسی، زبان و نثر است و باز به این دلیل، بر این باورم که راه رشد و غنای داستان نویسی در ایران، به ناگزیر باید از جغرافیا و فضای شعر عبور کند. دلیل دیگر این باور نیز، این است که متاسفانه عنصر کشف و شهود که رابطه مستقیم با شخصیتپردازی و فضاسازی و حتی با نثر و زبان دارد، در داستاننویسی مدرن ما مغفول مانده است؛ همان عنصری که منتج به خلق داستانهای ناب و خلاقانه میشود. پس اتفاقا شعر میتواند رابطه تنگاتنگی با داستان داشته باشد.
پس معتقدید که شعر و زبان و ادبیات فارسی ارتباط متقابلی با هم دارند؟
**بله، حتما! شما نگاه کنید، اصولا اوج فرهنگ و تمدن ایرانی در شعر متجلی شده است، تا آنجا که میتوان گفت با حذف شعر از تاریخ ما، به حیثیت فرهنگی ما خدشه و لطمهای سنگین وارد میآید. اما متاسفانه این نگاه کشف و شهودی مبتنی بر غنای زبانی، در ایران نادیده گرفته شده است تا آنجا که ما در دنیای امروز، در عرصه داستان حرف چندانی برای گفتن نداریم. ادبیات داستانی ما از لطف و لطافت و سحر و جادوی داستانی خالی است. پس برای رشد و شکوفایی ادبیات داستانی، گنجینه شعر و شاعرانگی ما که میتوان آن را جزو داراییهای ملی به حساب آورد، میتواند بسیار راهگشا باشد.
زبان شعر شما به نگارش اولین رمان بزرگسالان کمک زیادی کرده، تجربه نگارش در داستان بزرگسال را چگونه دیدید؟
**اولین کار بزرگسالم رمان«شاه بیشین» بود که سوژه آن کاملا از درون جوشیده بود و برای خودم هم تجربهای تازه و محکی جدی به شمار میآمد. در نگارش این اثر، تلاش کردم از تجربههای شعریام استفاده کنم و خوشحالم که این کتاب بازتاب خوبی داشته و زحمات من نادیده گرفته نشده است. واقعیت اینکه، با توجه به سوژه ژورنالیستی و سیاسی این کتاب، نوشتن یک اثر خلاقانه و داستانی، کار چندان سادهای نبود.
نگارش رمان برای بزرگسالان سختتر است یا نگارش داستان برای کودکان و نوجوانان؟
**در یک جمله، تفاوت کار کودک و بزرگسال را میتوان در یک جمله بیان کرد:« در هنگام و فرآیند خلق اثر برای کودکان، نویسنده و شاعر به ناگزیر باید خود تبدیل به کودک شود، در حالی که در خلق اثر برای بزرگسال، نویسنده و شاعر باید از مخاطب خودش بزرگتر باشد تا حرفی برای گفتن داشته باشد. از طرف دیگر، نگارش داستان برای بزرگسالان بازخورد بسیار وسیعتر دارد و اصلا قابل مقایسه با حوزه کودک نیست.» در اینجا نویسنده با مخاطبهای گوناگون و حتی متضاد روبه روست و به وضوح میبیند که چگونه افراد مختلف از اثر او برداشتهای گوناگون دارند، در حالی که در حوزه ادبیات کودک، نویسنده و شاعر انگار بیشتر با کودک مثالی روبهرو است، تا یک مخاطب واقعی.
با نگاهی به آثارتان میبینیم که علاوه بر داستان و شعر در زمینه سفرنامهنویسی نیز فعالیت داشتید، نوشتن سفرنامه آن هم برای کودک سخت است؟
**سفرنامههایم را در دهه 60 نوشتم. آن دوران تفاوت بزرگ و شگرفی با امروز داشت. به ظاهر بیست و خردهای سال بیشتر نگذشته است، اما در این فاصله دنیا کن فیکون شده است. مثلا من امروز اگر بخواهم سفرنامه کویر مرکزی را بنویسم چقدر حرف برای گفتن دارم؟ آن هم در زمانی که همه میتوانند با چند تا کلیک به اطلاعات و تصویرهای مورد نظرشان دست پیدا کنند. خب در چنین روزگاری کار نویسنده بسیار سخت شده، اما خوشبختانه برای نویسندگان خلاق و دانا، امکانات جدیدی به وجود آمده که با کمک آنها میتوانند حرفهای تازهای برای گفتن داشته باشند. البته من در سفرنامهنویسی هم بیشتر بهدنبال این بودم که جغرافیا و فضا و کلا دنیایی جدید را کشف کنم و آن را به مخاطب کودک نشان بدهم.
در حوزه طنز نیز اینگونه فکر میکنید؟ چرا که شما اثر طنز هم داشتید اما کمتر نویسندهای است که به سراغ طنز میرود.
**مصیبت ما از آنجا آغاز شد که برای ادبیات تقسیمبندی قائل شدیم.وقتی ژانرها را برای ادبیات ایجاد میکنیم به نوعی آن را محدود میکنیم و این محدودیت در حوزه طنز و طنزنویسی نیز دیده میشود. با این تقسیمبندیها فقط دکان و دستگاه تازهای به وجود میآوریم.
در حال حاضر ما ادبیات را در موضوعات مختلف میبینیم؛ ادبیات انقلاب، ادبیات دفاعمقدس، ادبیات مردمی و... شما موافق این تقسیمبندی نیستید با توجه به اینکه در موضوعات مختلف حتی ادبیات با موضوع انقلاب نیز نوشتهاید؟
**ببینید، معتقدم هر چیزی از سیر طبیعی خود خارج شود، به مرور تبدیل میشود به ضد خودش. این تقسیم بندیها درادبیات، باعث میشود که نه ادبیات ناب داشته باشیم و نه یک گونه و ژانر ناب و خلاقانه. نگاه ابزاری در اینگونه تقسیمبندیها آسیبهای بسیاری دارد. برخی ادبیات را تقسیمبندی میکنند برای آنکه آن را به خورد مخاطب بدهند اما این کار نتیجه عکس میدهد. ادبیات اگر واقعا ادبیات باشد، مخاطب خود را دارد و با توجه به تبلیغاتی که انجام میشود، مخاطب خود را پیدا میکند.
بحثهایی در زمینه حمایت از نویسندگان و ناشران و کسانی که در چرخه نشر فعالیت داشتند، بوده و هست آیا این حمایت از این قشر وجود دارد؟ به نظرتان این حمایت با توجه به شعار عدالت در حمایت وجود دارد؟
**پیش از هر چیز باید بگویم اصولا در دنیای متمدن امروز، هرگونه توقع نویسندگان از دولت، کار خطا و بیهودهای است، تجربه بشری این را ثابت کرده که کسی جز خود گروهها و اصناف، نمیتواند انتظارات و خواستههای آنها را برآورده کند. متاسفانه در کشور ما، دولت نقش آقابالاسر را دارد و میخواهد به مدد اقتصاد نفتی، تمام ثروتها و منزلتها را خودش توزیع و تقسیم کند. نتیجه اینکه نویسندگان نیز مانند دیگر گروهها و اقشار اجتماع، باید چشم شان را به دستان پرقدرت دولت بدوزند. در چنین شرایطی طبیعی است که دولتیان این حق را به خودشان بدهند که در همه امور ریز و درشت فرهنگی دخالت کنند.
البته در حال حاضر با توجه به کاهش بودجه فرهنگی برای دولت پولی باقی نمانده است؟
**درست است، اما در حال حاضر ورق برگشته است، چرا که دیگر دولت پولی ندارد که بذل و بخشش کند. چرا که با تنگدستی دولت، خیل نویسندگانی که در شرایط گلخانهای پرورش یافتهاند و سرانه جمعیتی آنها از سرانه همه کشورهای منطقه خاورمیانه بیشتر است، باید همچنان و بیشتر از همیشه، چشم به دستان پرمهر دولت بدوزند تا شاید فرجی حاصل شود! البته در این شرایط خطیر، همه نویسندگان ـ چه مستقل و چه متصل ـ نگران و آشفتهاند. چون واقعا هیچ افق روشنی مشاهده نمیشود. به جرات میتوانم بگویم که در عمر حرفهای خود، هیچ گاه شرایط را تا این اندازه وخیم ندیدهام. به یاد میآورم روزهایی را که در اوج موشکباران پایتخت، جلسات شعر و داستان ما در زیرزمینی برقرار میشد و حقالزحمه هفتصدتومانی یک شعر هم به موقع پرداخت میشد و چه برکتی هم داشت آن هفتاد عدد اسکناس 10 تومانی! اما آن دوران سپری شده است.
به جرات میتوانم بگویم که در عمر حرفهای خود، هیچ گاه شرایط را تا این اندازه وخیم ندیدهام.
کار ژورنالیستی را در روزنامه کیهان تجربه کرده و در حوزههای مختلف نوشته است. اهل دامغان است و از دانشگاه شهید بهشتی مدرک کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی گرفته است. از سال 1363 فعالیت ادبی خود را آغاز کرده و علاوه بر نگارش داستان برای کودکان و نوجوانان، شعر سروده و برای بزرگسالان رمان نوشته است. معتقد است که میان داستاننویسی و شعر ارتباط متقابل وجود دارد. «محمدکاظم مزینانی» نویسندهای است که به تقسیمبندی و ژانرسازی در ادبیات، اعتقاد ندارد و میگوید این کار باعث میشود کتابهایی که نوشته میشوند نتوانند مخاطب امروز را جذب کنند. مزینانی با ناشران زیادی کار کرده و کتابهای زیادی از وی به چاپ رسیده است. «شاه بیشین» رمانی است که برای بزرگسالان نوشت و «سوار سوم»، «پاییز در قطار»، «داستان ناتمام» و مجموعه اشعاری همچون «تنها انار خندید»، «خدای جیرجیرکها»، «نیلوفر چه میخواست»، «آب یعنی ماهی»، «نان و شبنم»، «پسری که تنها بود»و «ای زمینای سنگدل»...از جمله آثار اوست که منتشر شده است. مزینانی علاوه بر شعر و داستان،کتاب طنزی نیز برای کودکان نوشته و در زمینه سفرنامهنویسی نیز دو اثر از وی به چاپ رسیده است.
شما شاعری هستید که در حوزههای کودک، نوجوان و بزرگسال داستانهای زیادی نوشتید، میگویند شاعری که شکست میخورد به سراغ داستاننویسی میرود، آیا شما هم شکست خوردید یا دوست داشتید این حوزهها را هم تجربه کنید؟
**شعر از نظر تمدنی، به روحیات ما نزدیکتر است و زبان فارسی نیز جان میدهد برای سرودن شعر؛ از این نظر کار ما در سرودن شعر راحتتر است. در حالی که داستاننویسی مدرن، بیشتر پدیدهای وارداتی است و اصولا برخاسته از حوزه تمدن غرب، با تمام ویژگیها و اقتضائاتش. به همین جهت، ما به فراگیری تکنیکهای داستانی و مهمتر از همه، شناخت تئوریها و مبانی جامعهشناسی آن، نیازمند هستیم. با این حال، با وجود قرابت روحی بیشتر با شعر، اعتقاد دارم که داستان نویس ایرانی تا شعر فارسی را به شکل حرفه ای نشناسد، به مشکل بر میخورد، چرا که عنصر اصلی در داستاننویسی، زبان و نثر است و باز به این دلیل، بر این باورم که راه رشد و غنای داستان نویسی در ایران، به ناگزیر باید از جغرافیا و فضای شعر عبور کند. دلیل دیگر این باور نیز، این است که متاسفانه عنصر کشف و شهود که رابطه مستقیم با شخصیتپردازی و فضاسازی و حتی با نثر و زبان دارد، در داستاننویسی مدرن ما مغفول مانده است؛ همان عنصری که منتج به خلق داستانهای ناب و خلاقانه میشود. پس اتفاقا شعر میتواند رابطه تنگاتنگی با داستان داشته باشد.
پس معتقدید که شعر و زبان و ادبیات فارسی ارتباط متقابلی با هم دارند؟
**بله، حتما! شما نگاه کنید، اصولا اوج فرهنگ و تمدن ایرانی در شعر متجلی شده است، تا آنجا که میتوان گفت با حذف شعر از تاریخ ما، به حیثیت فرهنگی ما خدشه و لطمهای سنگین وارد میآید. اما متاسفانه این نگاه کشف و شهودی مبتنی بر غنای زبانی، در ایران نادیده گرفته شده است تا آنجا که ما در دنیای امروز، در عرصه داستان حرف چندانی برای گفتن نداریم. ادبیات داستانی ما از لطف و لطافت و سحر و جادوی داستانی خالی است. پس برای رشد و شکوفایی ادبیات داستانی، گنجینه شعر و شاعرانگی ما که میتوان آن را جزو داراییهای ملی به حساب آورد، میتواند بسیار راهگشا باشد.
پیش از هر چیز باید بگویم اصولا در دنیای متمدن امروز، هرگونه توقع نویسندگان از دولت، کار خطا و بیهودهای است، تجربه بشری این را ثابت کرده که کسی جز خود گروهها و اصناف، نمیتواند انتظارات و خواستههای آنها را برآورده کند
زبان شعر شما به نگارش اولین رمان بزرگسالان کمک زیادی کرده، تجربه نگارش در داستان بزرگسال را چگونه دیدید؟
**اولین کار بزرگسالم رمان«شاه بیشین» بود که سوژه آن کاملا از درون جوشیده بود و برای خودم هم تجربهای تازه و محکی جدی به شمار میآمد. در نگارش این اثر، تلاش کردم از تجربههای شعریام استفاده کنم و خوشحالم که این کتاب بازتاب خوبی داشته و زحمات من نادیده گرفته نشده است. واقعیت اینکه، با توجه به سوژه ژورنالیستی و سیاسی این کتاب، نوشتن یک اثر خلاقانه و داستانی، کار چندان سادهای نبود.
نگارش رمان برای بزرگسالان سختتر است یا نگارش داستان برای کودکان و نوجوانان؟
**در یک جمله، تفاوت کار کودک و بزرگسال را میتوان در یک جمله بیان کرد:« در هنگام و فرآیند خلق اثر برای کودکان، نویسنده و شاعر به ناگزیر باید خود تبدیل به کودک شود، در حالی که در خلق اثر برای بزرگسال، نویسنده و شاعر باید از مخاطب خودش بزرگتر باشد تا حرفی برای گفتن داشته باشد. از طرف دیگر، نگارش داستان برای بزرگسالان بازخورد بسیار وسیعتر دارد و اصلا قابل مقایسه با حوزه کودک نیست.» در اینجا نویسنده با مخاطبهای گوناگون و حتی متضاد روبه روست و به وضوح میبیند که چگونه افراد مختلف از اثر او برداشتهای گوناگون دارند، در حالی که در حوزه ادبیات کودک، نویسنده و شاعر انگار بیشتر با کودک مثالی روبهرو است، تا یک مخاطب واقعی.
با نگاهی به آثارتان میبینیم که علاوه بر داستان و شعر در زمینه سفرنامهنویسی نیز فعالیت داشتید، نوشتن سفرنامه آن هم برای کودک سخت است؟
**سفرنامههایم را در دهه 60 نوشتم. آن دوران تفاوت بزرگ و شگرفی با امروز داشت. به ظاهر بیست و خردهای سال بیشتر نگذشته است، اما در این فاصله دنیا کن فیکون شده است. مثلا من امروز اگر بخواهم سفرنامه کویر مرکزی را بنویسم چقدر حرف برای گفتن دارم؟ آن هم در زمانی که همه میتوانند با چند تا کلیک به اطلاعات و تصویرهای مورد نظرشان دست پیدا کنند. خب در چنین روزگاری کار نویسنده بسیار سخت شده، اما خوشبختانه برای نویسندگان خلاق و دانا، امکانات جدیدی به وجود آمده که با کمک آنها میتوانند حرفهای تازهای برای گفتن داشته باشند. البته من در سفرنامهنویسی هم بیشتر بهدنبال این بودم که جغرافیا و فضا و کلا دنیایی جدید را کشف کنم و آن را به مخاطب کودک نشان بدهم.
در حوزه طنز نیز اینگونه فکر میکنید؟ چرا که شما اثر طنز هم داشتید اما کمتر نویسندهای است که به سراغ طنز میرود.
**مصیبت ما از آنجا آغاز شد که برای ادبیات تقسیمبندی قائل شدیم.وقتی ژانرها را برای ادبیات ایجاد میکنیم به نوعی آن را محدود میکنیم و این محدودیت در حوزه طنز و طنزنویسی نیز دیده میشود. با این تقسیمبندیها فقط دکان و دستگاه تازهای به وجود میآوریم.
در حال حاضر ما ادبیات را در موضوعات مختلف میبینیم؛ ادبیات انقلاب، ادبیات دفاعمقدس، ادبیات مردمی و... شما موافق این تقسیمبندی نیستید با توجه به اینکه در موضوعات مختلف حتی ادبیات با موضوع انقلاب نیز نوشتهاید؟
**ببینید، معتقدم هر چیزی از سیر طبیعی خود خارج شود، به مرور تبدیل میشود به ضد خودش. این تقسیم بندیها درادبیات، باعث میشود که نه ادبیات ناب داشته باشیم و نه یک گونه و ژانر ناب و خلاقانه. نگاه ابزاری در اینگونه تقسیمبندیها آسیبهای بسیاری دارد. برخی ادبیات را تقسیمبندی میکنند برای آنکه آن را به خورد مخاطب بدهند اما این کار نتیجه عکس میدهد. ادبیات اگر واقعا ادبیات باشد، مخاطب خود را دارد و با توجه به تبلیغاتی که انجام میشود، مخاطب خود را پیدا میکند.
بحثهایی در زمینه حمایت از نویسندگان و ناشران و کسانی که در چرخه نشر فعالیت داشتند، بوده و هست آیا این حمایت از این قشر وجود دارد؟ به نظرتان این حمایت با توجه به شعار عدالت در حمایت وجود دارد؟
**پیش از هر چیز باید بگویم اصولا در دنیای متمدن امروز، هرگونه توقع نویسندگان از دولت، کار خطا و بیهودهای است، تجربه بشری این را ثابت کرده که کسی جز خود گروهها و اصناف، نمیتواند انتظارات و خواستههای آنها را برآورده کند. متاسفانه در کشور ما، دولت نقش آقابالاسر را دارد و میخواهد به مدد اقتصاد نفتی، تمام ثروتها و منزلتها را خودش توزیع و تقسیم کند. نتیجه اینکه نویسندگان نیز مانند دیگر گروهها و اقشار اجتماع، باید چشم شان را به دستان پرقدرت دولت بدوزند. در چنین شرایطی طبیعی است که دولتیان این حق را به خودشان بدهند که در همه امور ریز و درشت فرهنگی دخالت کنند.
البته در حال حاضر با توجه به کاهش بودجه فرهنگی برای دولت پولی باقی نمانده است؟
**درست است، اما در حال حاضر ورق برگشته است، چرا که دیگر دولت پولی ندارد که بذل و بخشش کند. چرا که با تنگدستی دولت، خیل نویسندگانی که در شرایط گلخانهای پرورش یافتهاند و سرانه جمعیتی آنها از سرانه همه کشورهای منطقه خاورمیانه بیشتر است، باید همچنان و بیشتر از همیشه، چشم به دستان پرمهر دولت بدوزند تا شاید فرجی حاصل شود! البته در این شرایط خطیر، همه نویسندگان ـ چه مستقل و چه متصل ـ نگران و آشفتهاند. چون واقعا هیچ افق روشنی مشاهده نمیشود. به جرات میتوانم بگویم که در عمر حرفهای خود، هیچ گاه شرایط را تا این اندازه وخیم ندیدهام. به یاد میآورم روزهایی را که در اوج موشکباران پایتخت، جلسات شعر و داستان ما در زیرزمینی برقرار میشد و حقالزحمه هفتصدتومانی یک شعر هم به موقع پرداخت میشد و چه برکتی هم داشت آن هفتاد عدد اسکناس 10 تومانی! اما آن دوران سپری شده است.