19-11-2015، 15:20
اثر فئودور داستایوفسکی
در آغاز زندگی مشترک دخترک بسیار پر شور و هیجان است اما رفتار سرد مرد کم کم شور و شوق وی را از بین می برد و او را منزوی و در نهایت بیمار می سازد .
خلاصه داستان
مرد در گذشته گارد ویژه هنگ بوده و از اصیل زادگان است. بعد از استفاء از ارتش مدتها در وضعیت بدی به سر می برد تا این که با اندک موروثی که به او می رسد مغازه ی صندوق رهنی اسقراضی باز می کند . وی توانست در مدت کوتاهی زندگی نسبتا مرفهی برای خویش مهیا سازد. یکی از مشتری های وی دخترکی شانزده ساله بود که برای درخواست کار و ثبت اطلاعیه در روزنامه هر بار اندک موروثی به جا مانده از پدر و مادر خویش را به نزد او می برد و اندک پولی می گرفت . رفت و آمد دختر باعث علاقه مرد به وی گردید تا این که اطلاعات نسبتا کاملی در باره وضعیت زندگی او بدست آورد . دختر با دو عمه خود و بچه های آن ها زندگی می کرد و پدر و مادرخویش را از دست داده بود . همین امر باعث گردید که عمه ها تصمیم بگیرند دخترک را به مرد بقال که در نزدیکی منزل آن ها مغازه داشت بدهند . در همین زمان که صاحب صندوق رهنی به دختر پیشنهاد ازدواج را می دهد ، دخترک به وی جواب مثبت می دهد در واقع بین بد و بدتر، بد را انتخاب می کند .
در آغاز زندگی مشترک دخترک بسیار پر شور و هیجان است اما رفتار سرد مرد کم کم شور و شوق وی را از بین می برد و او را منزوی و در نهایت بیمار می سازد .مرد اگر چه به همسرش علاقمند است اما فردی درون گرا است و چیزی از محبت خود به وی بروز نمی دهد .همین امر باعث دوری آن دو از یکدیگر می شود . بعد از گذشت زمستان و فرا رسیدن بهار زن رو به بهبود می رود و مرد در می یابد که باید عشق و علاقه ی خود را به همسرش ابراز دارد و سعی بر آن دارد تا در زندگی تغییری اساسی ایجاد کند به همین دلیل همسرش را از تصمیم خود آگاه می سازد. زن که از تغییر ناگهانی همسرش متعجب گردیده است و باور نمی کند او را به آرامش دعوت می کند . در لحظاتی که مرد برای آماده شدن سفر و انجام کارها به بیرون خانه می رود زن که از افسردگی شدید در رنج است و شاید تحمل این تغییر ناگهانی و باور این که همسرش وی را دوست داشته و از وی پنهان داشته را ندارد خود را از پنجره به بیرون پرتاب می کند و در نهایت می میرد .
در ابتدای داستان مرد با نعش همسرش که بر روی میزی قرار گرفته تنهاست و با خود زمزمه می کند . تمام داستان یادآوری گذشته ای به صورت نامنظم است . او با خودش صحبت می کند و گاه قاضی خیالی را مورد خطاب قرار می دهد.
بررسی داستان
در ابتدای داستان مرد با نعش همسرش که بر روی میزی قرار گرفته تنهاست و با خود زمزمه می کند . تمام داستان یادآوری گذشته ای به صورت نامنظم است . او با خودش صحبت می کند و گاه قاضی خیالی را مورد خطاب قرار می دهد . گاه خود را محکوم می نماید و گاه خود را تبرئه می کند و مرد انسانی درون گراست که هم خشونت فکری و قلبی در او وجود دارد و هم احساساتی بسیار عمیق و لطیف .
موضوع داستان درون گرایی مرد است و گریز او از مردم و به قول خودش انتقام از مردم .
عدم ابراز احساسات باعث می شود تا نتواند با همسرش ارتباط برقرار سازد و در نهایت به بن بست می رسد .
صحنه ی ابتدا و انتهای داستان به یک صورت است و در نهایت مرد با جسد همسرش تنهاست .
این نوع داستان ها در ایران به نام جریان سیال ذهن است که به طور آشفته بیان شده است و از کل اتفاقات موجود که به صورتی نامرتب از زبان شخصیت اول داستان بیان می شود داستان شکل می گیرد.
فضا در این داستان سالنی است که مرد و همسرش در آن قرار دارند . هنرمندی نویسنده در این داستان آن چنان است که ذهن خواننده به اسامی شخصیت های اول داستان معطوف نمی شود و تنها در پی آن است که داستان را دنبال کند .گفتگوها در این داستان بسیار قوی و زنده است .
اکرم نعمت اللهی
در آغاز زندگی مشترک دخترک بسیار پر شور و هیجان است اما رفتار سرد مرد کم کم شور و شوق وی را از بین می برد و او را منزوی و در نهایت بیمار می سازد .
خلاصه داستان
مرد در گذشته گارد ویژه هنگ بوده و از اصیل زادگان است. بعد از استفاء از ارتش مدتها در وضعیت بدی به سر می برد تا این که با اندک موروثی که به او می رسد مغازه ی صندوق رهنی اسقراضی باز می کند . وی توانست در مدت کوتاهی زندگی نسبتا مرفهی برای خویش مهیا سازد. یکی از مشتری های وی دخترکی شانزده ساله بود که برای درخواست کار و ثبت اطلاعیه در روزنامه هر بار اندک موروثی به جا مانده از پدر و مادر خویش را به نزد او می برد و اندک پولی می گرفت . رفت و آمد دختر باعث علاقه مرد به وی گردید تا این که اطلاعات نسبتا کاملی در باره وضعیت زندگی او بدست آورد . دختر با دو عمه خود و بچه های آن ها زندگی می کرد و پدر و مادرخویش را از دست داده بود . همین امر باعث گردید که عمه ها تصمیم بگیرند دخترک را به مرد بقال که در نزدیکی منزل آن ها مغازه داشت بدهند . در همین زمان که صاحب صندوق رهنی به دختر پیشنهاد ازدواج را می دهد ، دخترک به وی جواب مثبت می دهد در واقع بین بد و بدتر، بد را انتخاب می کند .
در آغاز زندگی مشترک دخترک بسیار پر شور و هیجان است اما رفتار سرد مرد کم کم شور و شوق وی را از بین می برد و او را منزوی و در نهایت بیمار می سازد .مرد اگر چه به همسرش علاقمند است اما فردی درون گرا است و چیزی از محبت خود به وی بروز نمی دهد .همین امر باعث دوری آن دو از یکدیگر می شود . بعد از گذشت زمستان و فرا رسیدن بهار زن رو به بهبود می رود و مرد در می یابد که باید عشق و علاقه ی خود را به همسرش ابراز دارد و سعی بر آن دارد تا در زندگی تغییری اساسی ایجاد کند به همین دلیل همسرش را از تصمیم خود آگاه می سازد. زن که از تغییر ناگهانی همسرش متعجب گردیده است و باور نمی کند او را به آرامش دعوت می کند . در لحظاتی که مرد برای آماده شدن سفر و انجام کارها به بیرون خانه می رود زن که از افسردگی شدید در رنج است و شاید تحمل این تغییر ناگهانی و باور این که همسرش وی را دوست داشته و از وی پنهان داشته را ندارد خود را از پنجره به بیرون پرتاب می کند و در نهایت می میرد .
در ابتدای داستان مرد با نعش همسرش که بر روی میزی قرار گرفته تنهاست و با خود زمزمه می کند . تمام داستان یادآوری گذشته ای به صورت نامنظم است . او با خودش صحبت می کند و گاه قاضی خیالی را مورد خطاب قرار می دهد.
بررسی داستان
در ابتدای داستان مرد با نعش همسرش که بر روی میزی قرار گرفته تنهاست و با خود زمزمه می کند . تمام داستان یادآوری گذشته ای به صورت نامنظم است . او با خودش صحبت می کند و گاه قاضی خیالی را مورد خطاب قرار می دهد . گاه خود را محکوم می نماید و گاه خود را تبرئه می کند و مرد انسانی درون گراست که هم خشونت فکری و قلبی در او وجود دارد و هم احساساتی بسیار عمیق و لطیف .
موضوع داستان درون گرایی مرد است و گریز او از مردم و به قول خودش انتقام از مردم .
عدم ابراز احساسات باعث می شود تا نتواند با همسرش ارتباط برقرار سازد و در نهایت به بن بست می رسد .
صحنه ی ابتدا و انتهای داستان به یک صورت است و در نهایت مرد با جسد همسرش تنهاست .
این نوع داستان ها در ایران به نام جریان سیال ذهن است که به طور آشفته بیان شده است و از کل اتفاقات موجود که به صورتی نامرتب از زبان شخصیت اول داستان بیان می شود داستان شکل می گیرد.
فضا در این داستان سالنی است که مرد و همسرش در آن قرار دارند . هنرمندی نویسنده در این داستان آن چنان است که ذهن خواننده به اسامی شخصیت های اول داستان معطوف نمی شود و تنها در پی آن است که داستان را دنبال کند .گفتگوها در این داستان بسیار قوی و زنده است .
اکرم نعمت اللهی