17-09-2015، 10:52
احمد با نهایت شجاعت چشم در چشم شیخ وهابی دوخت و در حضور مریدان شیخ پلید ایستاد و گفت: «... إن المنافقین فی الدرک الأسفل من النار... »
[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
پاسخ کوبنده به شیخ وهابی در لندن [/rtl]
[rtl][/rtl]
[rtl]یکی از اساتید دانشگاه صنعتی شریف در یادداشتی پیرامون مرحوم احمد حاتمی عضو هیات علمی پژوهشگاه فضایی ایران که در حادثه سقوط بالابر در مسجدالحرام دار فانی را وداع گفت، نوشت: بارها در ذهنم مرور میکردم که اگر قرار باشد دشمن از بین اطرافیان و همکارانم با ارزشترینشان را ترور کند قطعا دکتر حاتمی جزو اولین افراد بود.[/rtl]
[rtl]در این یادداشت آمده است:[/rtl]
[rtl]« حدود ساعت 8 صبح روز دوشنبه یکی از همکاران و اساتید محترم دانشگاه تهران در تماسی تلفنی و با گریه شدید از من در رابطه با خبر فوت آقای حاتمی پرسوجو کرد. من گفتم قطعا دروغ است و احتمالا برخی بدخواهان صرفا فقط آرزوی پلیدشان را نشر دادهاند، در نهایت قرار شد با منزل دکتر حاتمی تماس بگیرم و این موضوع را پیگیری کنم.[/rtl]
[rtl]وقتی با منزل دکتر حاتمی تماس گرفتم و ماجرا را پرسیدم یکی از نزدیکان وی در پاسخ به من در حالی که گریه میکرد، گفت: «بله احمد آقا رفت...» و سپس شوکی عجیب ...[/rtl]
[rtl]البته شخصا انتظار «رفتن احمد آقا» را داشتم. بارها در ذهنم مرور میکردم که اگر قرار باشد دشمن از بین اطرافیان و همکارانم با ارزشترینشان را ترور کند چه کسی را انتخاب میکند؟ قطعا دکتر حاتمی جزو اولین افراد بود. هم بخاطر فعالیتش و هم بخاطر شیوه و رویکرد جهادیاش. دانشمند برجسته فضایی، مسئول چندین طرح ملی و راهبردی، 28 سال سابقه مدیریتی و تخصصی، مسئول پروژههایی که تا مدتها میبایست محرمانه بماند، نیروساز و مدیر، نابغه علمی و صنعتی به معنای حقیقی کلمه و تلاشگری بسیار مخلص، بیادعا، متعهد، متواضع، بامعنویت و...[/rtl]
[rtl]نوشتن این متن حقیقتا بسیار برایم مشکل است. همیشه نگارش احساسات و مکتوب کردن عواطف برایم بسیار سخت بوده و در این مورد بسیار سختتر و چه بسا غیرممکن. اما مرتب با خودم در حال کلنجار رفتن هستم و مرتب چهره خندان دکتر حاتمی، خاطرات شیرینی که از او در طی بیش از دو دهه آشنایی و رفتوآمد خانوادگی داشتم و مهمتر از همه تعهد، خلوص و اخلاق بینظیر احمد پیش رویم مجسم میشد و به قول یکی از دانشجویان عزیز، در چنین مواردی « باید بنویسید و بگویید، وگرنه در گمراهی ما، شما هم شریکید».[/rtl]
[rtl]این متن را برای این مینویسم که دیگر چهره احمد حاتمی، با آن چشمهای مهربان و لبخند معصومانهاش، از ذهنم محو شود. این متن را برای این مینویسم که حداقل در حد رفع تکلیف، برای برخی که ظرفیت ادامه دادن راه احمد را دارند، اشارهای باشد، علامت کوچک و سرنخی باشد، برای یافتن یک الگو و یک گنج با ارزش در همین نزدیکیهایشان.[/rtl]
[rtl]و بعد میخواهم احمد از ذهنم فراموش شود![/rtl]
[rtl]میخواهم سنگینی عجیب و فشار دردآوری که هر بار با یادآوری واقعه و تصور جای خالی احمد، قلبم را لِه میکند، دیگر نباشد. میخواهم بار گناه و عذاب وجدانی که با یادآوری تلاشها، اخلاص، اخلاق و ایمان وی و مقایسه آن با خودم و امثال خودم سراغم میآید دیگر نباشد.[/rtl]
[rtl]والله العظیم، در مدت بیش از بیست آشنایی با احمد حاتمی حتی یک مورد بدی از وی به خاطر ندارم. در جلسات و فعالیتهای متنوع حتی یک بار از او دروغ، تهمت یا غیبت نشنیدم. حتی یک بار.[/rtl]
[rtl]یک بار هم از او عصبانیت و تند مزاجی ندیدم. حتی وقتی که داشت به حق شخصی او جفا میشد. البته احمد بسیار با غیرت بود، اما تُندخو نبود. به خاطر دارم در تظاهرات مخالفت با جنگ آمریکا و حمله به افعانستان در سال 2001 در لندن، یکی از سران و علمای مشهور و منحوس وهابی به همراه مریدانش، به طرف یکی از جوانانی که پلاکارد عکس آیتالله خامنهای با این جمله که « آمریکا صلاحیت رهبری جنگ با تروریسم را ندارد» حمله کرد و عکس را پاره کرد.[/rtl]
[rtl]احمد با نهایت شجاعت، اما با وقار و متانت بینظیر، روبروی او رفت. با لحنی با صلابت و قدرت، اما بدون عصبانیت و فریاد، چشم در چشم او دوخت و در حضور مریدان شیخ پلید ایستاد و گفت: «... إن المنافقین فی الدرک الأسفل من النار... » و برای یک لحظه شیخ پلید ماتش برد «فَبُهت الذی کفر».[/rtl]
[rtl]احمد حاتمی اوج نبوغ و علم بود، اما نه از آن جنس که سرمایه خدادادی استعداد و امکانات خود را در عوض راحتی دنیا معامله میکنند و نه از آن گروه که منت میگذراند یا مرتب شکوه میکنند. به بسیاری از فرصتهای به ظاهر طلایی خارج و داخل «نه» گفت و به جایش کار پر خطر، اما پرُارزش برای ایران را برگزید. او که توانش و قابلیتهایش جهانی بود، حتی به دنبال کسب شهرت و اعتبار ظاهری داخل کشور هم نرفت.[/rtl]
[rtl]احمد حاتمی اوج اخلاق، عطوفت و مهربانی بود، اما نه از آن جنس که در عوض آن، غیرت و صلابت دینی و ملی کم دارند.[/rtl]
[rtl]احمد حاتمی اوج تلاش، مجاهده و کار بود، اما نه از آن جنس که مجاهدتشان با هوشمندی، زیرکی و تیزبینی ممزوج نیست.[/rtl]
[rtl]همیشه به کسانی که شهدا را دور از دسترس و رؤیایی توصیف میکنند، انتقاد داشتم. اما وصف بسیار اندکی که در مورد احمد ذکرش رفت، افسانه و اغراق نیست؛ به قول یکی از همکاران و اساتید که میگفت ما احمد را در حد معصومیت میدیدیم، وقتی که حتی یک مورد بدی طی آشنایی بیش از دو دهه از وی ندیدیم. این همان سرنخی است برای رسیدن به گنج.[/rtl]
[rtl]خواهش متواضعانه بنده از دوستان، همکاران و خانواده مکرم احمد عزیز این است که بگویند و پیام رسانی کنند، همچنین از هنرمندان دلسوز و مسئولان امر میخواهم که این تابلوی نفیس و شاهکار زیبا را ثبت کنند و به نحو شایستهای نشر دهند. تا بیهنران و ضعیفانی مانند بنده احساس تکلیف نکنند. تا همه بدانند چه گنج عظیمی از ما گرفته شد. تا همه بشناسند چه الگوهای نورانی و زیبایی در همین نزدیکیهای ما هستند. الماسهای نورانی و درخشانی که معمولا پنهان هستند، اما بار اصلی کشور و یاری دین بر دوش آنهاست. چشمههای معنویتی که در میان اخبار خودخواهیها، خودمحوریها، حرص زدنها، دزدیها، خیانتها، جهالتها، سوء تدبیرها و غفلتهای افراد مختلف، زلال و شفاف باقی میمانند، زحمت میکشند و حیات میبخشند.[/rtl]
[rtl]و در آخر، این مصیبت جانسوز را به امام زمان (عج)، رهبر معظم انقلاب، تمامی هممیهنان عزیز و خانواده مکرم و همکاران احمد تسلیت میگویم. اگر چه این کوچ ناگهانی و البته مشکوک و مبهم که لازم است متخصصان و کارشناسان جوانب امر را دقیقا بررسی کنند، تحملاش بدون مدد الهی ناممکن است، اما امید به وعده الهی داریم که «إن الذین أمنوا و عملوالصالحات أنا لا نضیع أجر من أحسن عملا»[/rtl]
[rtl]امضا محفوظ[/rtl]
[rtl]یکی از اساتید دانشگاه صنعتی شریف»[/rtl]
[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
پاسخ کوبنده به شیخ وهابی در لندن [/rtl]
[rtl][/rtl]
[rtl]یکی از اساتید دانشگاه صنعتی شریف در یادداشتی پیرامون مرحوم احمد حاتمی عضو هیات علمی پژوهشگاه فضایی ایران که در حادثه سقوط بالابر در مسجدالحرام دار فانی را وداع گفت، نوشت: بارها در ذهنم مرور میکردم که اگر قرار باشد دشمن از بین اطرافیان و همکارانم با ارزشترینشان را ترور کند قطعا دکتر حاتمی جزو اولین افراد بود.[/rtl]
[rtl]در این یادداشت آمده است:[/rtl]
[rtl]« حدود ساعت 8 صبح روز دوشنبه یکی از همکاران و اساتید محترم دانشگاه تهران در تماسی تلفنی و با گریه شدید از من در رابطه با خبر فوت آقای حاتمی پرسوجو کرد. من گفتم قطعا دروغ است و احتمالا برخی بدخواهان صرفا فقط آرزوی پلیدشان را نشر دادهاند، در نهایت قرار شد با منزل دکتر حاتمی تماس بگیرم و این موضوع را پیگیری کنم.[/rtl]
[rtl]وقتی با منزل دکتر حاتمی تماس گرفتم و ماجرا را پرسیدم یکی از نزدیکان وی در پاسخ به من در حالی که گریه میکرد، گفت: «بله احمد آقا رفت...» و سپس شوکی عجیب ...[/rtl]
[rtl]البته شخصا انتظار «رفتن احمد آقا» را داشتم. بارها در ذهنم مرور میکردم که اگر قرار باشد دشمن از بین اطرافیان و همکارانم با ارزشترینشان را ترور کند چه کسی را انتخاب میکند؟ قطعا دکتر حاتمی جزو اولین افراد بود. هم بخاطر فعالیتش و هم بخاطر شیوه و رویکرد جهادیاش. دانشمند برجسته فضایی، مسئول چندین طرح ملی و راهبردی، 28 سال سابقه مدیریتی و تخصصی، مسئول پروژههایی که تا مدتها میبایست محرمانه بماند، نیروساز و مدیر، نابغه علمی و صنعتی به معنای حقیقی کلمه و تلاشگری بسیار مخلص، بیادعا، متعهد، متواضع، بامعنویت و...[/rtl]
[rtl]نوشتن این متن حقیقتا بسیار برایم مشکل است. همیشه نگارش احساسات و مکتوب کردن عواطف برایم بسیار سخت بوده و در این مورد بسیار سختتر و چه بسا غیرممکن. اما مرتب با خودم در حال کلنجار رفتن هستم و مرتب چهره خندان دکتر حاتمی، خاطرات شیرینی که از او در طی بیش از دو دهه آشنایی و رفتوآمد خانوادگی داشتم و مهمتر از همه تعهد، خلوص و اخلاق بینظیر احمد پیش رویم مجسم میشد و به قول یکی از دانشجویان عزیز، در چنین مواردی « باید بنویسید و بگویید، وگرنه در گمراهی ما، شما هم شریکید».[/rtl]
[rtl]این متن را برای این مینویسم که دیگر چهره احمد حاتمی، با آن چشمهای مهربان و لبخند معصومانهاش، از ذهنم محو شود. این متن را برای این مینویسم که حداقل در حد رفع تکلیف، برای برخی که ظرفیت ادامه دادن راه احمد را دارند، اشارهای باشد، علامت کوچک و سرنخی باشد، برای یافتن یک الگو و یک گنج با ارزش در همین نزدیکیهایشان.[/rtl]
[rtl]و بعد میخواهم احمد از ذهنم فراموش شود![/rtl]
[rtl]میخواهم سنگینی عجیب و فشار دردآوری که هر بار با یادآوری واقعه و تصور جای خالی احمد، قلبم را لِه میکند، دیگر نباشد. میخواهم بار گناه و عذاب وجدانی که با یادآوری تلاشها، اخلاص، اخلاق و ایمان وی و مقایسه آن با خودم و امثال خودم سراغم میآید دیگر نباشد.[/rtl]
[rtl]والله العظیم، در مدت بیش از بیست آشنایی با احمد حاتمی حتی یک مورد بدی از وی به خاطر ندارم. در جلسات و فعالیتهای متنوع حتی یک بار از او دروغ، تهمت یا غیبت نشنیدم. حتی یک بار.[/rtl]
[rtl]یک بار هم از او عصبانیت و تند مزاجی ندیدم. حتی وقتی که داشت به حق شخصی او جفا میشد. البته احمد بسیار با غیرت بود، اما تُندخو نبود. به خاطر دارم در تظاهرات مخالفت با جنگ آمریکا و حمله به افعانستان در سال 2001 در لندن، یکی از سران و علمای مشهور و منحوس وهابی به همراه مریدانش، به طرف یکی از جوانانی که پلاکارد عکس آیتالله خامنهای با این جمله که « آمریکا صلاحیت رهبری جنگ با تروریسم را ندارد» حمله کرد و عکس را پاره کرد.[/rtl]
[rtl]احمد با نهایت شجاعت، اما با وقار و متانت بینظیر، روبروی او رفت. با لحنی با صلابت و قدرت، اما بدون عصبانیت و فریاد، چشم در چشم او دوخت و در حضور مریدان شیخ پلید ایستاد و گفت: «... إن المنافقین فی الدرک الأسفل من النار... » و برای یک لحظه شیخ پلید ماتش برد «فَبُهت الذی کفر».[/rtl]
[rtl]احمد حاتمی اوج نبوغ و علم بود، اما نه از آن جنس که سرمایه خدادادی استعداد و امکانات خود را در عوض راحتی دنیا معامله میکنند و نه از آن گروه که منت میگذراند یا مرتب شکوه میکنند. به بسیاری از فرصتهای به ظاهر طلایی خارج و داخل «نه» گفت و به جایش کار پر خطر، اما پرُارزش برای ایران را برگزید. او که توانش و قابلیتهایش جهانی بود، حتی به دنبال کسب شهرت و اعتبار ظاهری داخل کشور هم نرفت.[/rtl]
[rtl]احمد حاتمی اوج اخلاق، عطوفت و مهربانی بود، اما نه از آن جنس که در عوض آن، غیرت و صلابت دینی و ملی کم دارند.[/rtl]
[rtl]احمد حاتمی اوج تلاش، مجاهده و کار بود، اما نه از آن جنس که مجاهدتشان با هوشمندی، زیرکی و تیزبینی ممزوج نیست.[/rtl]
[rtl]همیشه به کسانی که شهدا را دور از دسترس و رؤیایی توصیف میکنند، انتقاد داشتم. اما وصف بسیار اندکی که در مورد احمد ذکرش رفت، افسانه و اغراق نیست؛ به قول یکی از همکاران و اساتید که میگفت ما احمد را در حد معصومیت میدیدیم، وقتی که حتی یک مورد بدی طی آشنایی بیش از دو دهه از وی ندیدیم. این همان سرنخی است برای رسیدن به گنج.[/rtl]
[rtl]خواهش متواضعانه بنده از دوستان، همکاران و خانواده مکرم احمد عزیز این است که بگویند و پیام رسانی کنند، همچنین از هنرمندان دلسوز و مسئولان امر میخواهم که این تابلوی نفیس و شاهکار زیبا را ثبت کنند و به نحو شایستهای نشر دهند. تا بیهنران و ضعیفانی مانند بنده احساس تکلیف نکنند. تا همه بدانند چه گنج عظیمی از ما گرفته شد. تا همه بشناسند چه الگوهای نورانی و زیبایی در همین نزدیکیهای ما هستند. الماسهای نورانی و درخشانی که معمولا پنهان هستند، اما بار اصلی کشور و یاری دین بر دوش آنهاست. چشمههای معنویتی که در میان اخبار خودخواهیها، خودمحوریها، حرص زدنها، دزدیها، خیانتها، جهالتها، سوء تدبیرها و غفلتهای افراد مختلف، زلال و شفاف باقی میمانند، زحمت میکشند و حیات میبخشند.[/rtl]
[rtl]و در آخر، این مصیبت جانسوز را به امام زمان (عج)، رهبر معظم انقلاب، تمامی هممیهنان عزیز و خانواده مکرم و همکاران احمد تسلیت میگویم. اگر چه این کوچ ناگهانی و البته مشکوک و مبهم که لازم است متخصصان و کارشناسان جوانب امر را دقیقا بررسی کنند، تحملاش بدون مدد الهی ناممکن است، اما امید به وعده الهی داریم که «إن الذین أمنوا و عملوالصالحات أنا لا نضیع أجر من أحسن عملا»[/rtl]
[rtl]امضا محفوظ[/rtl]
[rtl]یکی از اساتید دانشگاه صنعتی شریف»[/rtl]