30-08-2014، 13:27
به بهانه21شهريورماه سالروز بزرگداشت حضرت احمد بن موسي شاهچراغ(ع)
بيش از هزار و دويست سال است که منطقه فارس متبرّک به وجود احمد بن موسي است. او يکي از شخصيتهاي معنوي و از رجال بزرگ شيعه به شمار ميرود. احمد فرزند و برادر امام و فرزند و برادر شهيد است. پدرش موسي بن جعفر عليهالسلام يگانه عصر و هفتمين ستاره آسمان ولايت و مادرش ام احمد از زنان فاضله دوران خويش بود.
احمد بن موسي در عبادت حق، پرهيزکاري، زهد، کرامت نفس و جوانمردي زبانزد همگان بود و بزرگواريش سبب گرديد، در طول حياتش مردم دو بار به عنوان امام با او بيعت کنند و در هر دو بار او مردم را به مسير صحيح هدايت کرد.
پس از هجرت حضرت رضا عليهالسلام چون تحمّل فراق برادر برايش ناگوار شد، با جمعي کثير راهي ايران شد در نزديکي شيراز گرفتار حيلهگريهاي مأمون شد و احمد پس از نبردي نابرابر به شهادت رسيد و به دليل خفقان موجود تا سالها قبرش بر شيعيان مخفي ماند.
تا اينکه در زمان «عضدالدوله ديلمي» و در پي واقعهاي شگفت قبر آن بزرگوار آشکار شد. از آن زمان تاکنون شيعيان، بويژه فارس نشينان به سان پروانگان به گرد بارگاه نوراني آن حضرت در طوافند. کراماتي که شيعيان با توسل به اين بزرگوار مشاهده کردهاند موجب شده است تا علاقمندان آن حضرت از راههاي دور و نزديک به زيارت او بيايند و کسب فيض نمايند. مردم فارس نيز از اينکه پذيراي زيارت کنندگان اويند هميشه بر خود ميبالند.
از نگاه نور
امام کاظم عليهالسلام عنايت ويژهاي به احمد بن موسي عليهالسلام داشت و او را بر برخي ديگر از فرزندانش مقدم ميداشت. شيخ مفيد ـ از علماي قرن چهارم ـ درباره شخصيت احمد بن موسي و علاقه امام کاظم عليهالسلام به او ميگويد: «احمد بن موسي مردي کريم و پرهيزکار بود و حضرت موسي بن جعفر او را دوست ميداشت و آباديي که به «يسيره» شهرت داشت به او هبه نمود. گفته ميشود يکهزار بنده در راه خدا آزاد نمود.»(1)...
و «احمد بن موسي عليهالسلام يکي از پنج نفري است که امام موسي کاظم عليهالسلام او را در اجراي وصيتش با امام رضا عليهالسلام شريک دانسته است.»(2)
شيخ مفيد در ضمن روايتي از اسماعيل بن موسي بن جعفر توجه و علاقه فراوان امام نسبت به احمد بن موسي عليهالسلام را اينگونه نقل ميکند: پدرم همراه فرزندانش به قصد ديدن اموالش از مدينه بيرون آمد. اطراف ـ برادرم ـ احمد را بيست نفر از خدمتگزاران پدرم گرفته بودند ـ به صورتي که ـ اگر احمد ميايستاد آنان نيز به احترامش ميايستادند و اگر مينشست آنان هم مينشستند. در چنين شرايطي تا احمد از پدرم غافل ميشد، پدرم مخفيانه با گوشه چشم نگاههاي محبتآميزي به او ميکرد و چشم از او برنميداشت. و ما متفرق نميشديم، تا آنگاه که احمد از جمع ما بيرون ميرفت.»(3)
ام احمد
مادر احمد بن موسي به «ام احمد» شهرت داشت. امام موسي بن جعفر نيز در وصايا و سخنانش از او با همين لقب ياد نمود.(4)
از ام احمد سه فرزند پسر داشته؛ احمد، محمد و حمزه. ام احمد از داناترين و باتقواترين زنان روزگار خويش شمرده ميشد و امام کاظم عليهالسلام او را بسيار دوست ميداشت. پس از سفر هارون الرشيد به مدينه و مشاهده نفوذ معنوي امام کاظم عليهالسلام و ترس از فرو ريختن حکومت غاصبانه خويش، فرمان دستگيري امام را صادر کرد. از آنجا که ام احمد در بين همسران آن حضرت نزد امام کاظم عليهالسلام احترام و موقعيت ويژهاي داشت. امام قبل از حرکت به سوي بغداد، وديعههاي امامت را ـ اشياء موروثي از پيامبر ـ به او سپرد و رازهاي امامت را فقط به او بيان کرد. آنگاه حضرت امام کاظم عليهالسلام را در پي فرمان هارون، در سال 179 ق به سوي بغداد بردند. ام احمد که مورد وثوق و اعتماد کامل امام بود، سالها رازهاي حضرت را مخفي داشت؛ تا آنگاه که متوجه شهادت امام کاظم گرديد.
امام در لحظه سفر به سوي بغداد، به ام احمد فرمود: «کُلِّ من جائَکِ وطالَبَ منکِ هذِهِ الامانة في ايِّ وقتٍ مِنَ الاوقات، فاعلمي باَنّي قد استشهدتُ واَنّه هو الخليفه من بعدي و الامام المفترض الطاعة عليک وعلي سائر النّاس.»(5) شخصي که به تو مراجعه کرد و اين امانت را خواست در هر زماني که باشد، بدان که من شهيد شدهام و آن شخص جانشين بعد از من و امام واجب الطاعة بر تو و ديگر مردمان است.
امام کاظم عليهالسلام دوبار گرفتار زندان هارون شد که مرحله دوم مدت چهار سال به درازا کشيد تا اينکه در سال 183 ه••.ق روز 25 رجب، توسط سندي بن شاهک در زندان پس از تحمل سختيهاي فراوان به شهادت رسيد. علي بن موسي اولين کسي بود که به شهادت پدر آگاهي يافت. از ديگر فضايل ام احمد اين بود که امام در مدت چهار سالي که در زندان بود، امام رضا عليهالسلام را مأمور کرد که شبها در خانه ام احمد بخوابد.
شيخ کليني به سند خود از خدمتکار خانه امام موسي بن جعفر، مسافر، نقل ميکند که آنگاه که «ابوابراهيم، موسي بن جعفر عليهالسلام را ـ به سوي بغداد ـ ميبردند، آن حضرت به فرزندش، امام رضا عليهالسلام دستور داد: هميشه تا وقتي که زنده است شبها در منزل آن حضرت بخوابد.»
مسافر ميگويد: ما هر شب بستر امام رضا عليهالسلام را در دهليز خانه ميانداختيم و آن حضرت بعد از صرف شام در آنجا ميخوابيد و صبح به خانه خويش ميرفت. يک شب که بستر حضرت را انداخته بوديم حضرت نيامد. اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما نيز از نيامدن آن حضرت سخت پريشان شديم. وقتي روز شد، آن حضرت به منزل آمد و نزد ام احمد رفت و فرمود: «هر آنچه پدر به تو سپرده، بياور.» ام احمد بيدرنگ فريادي کشيد و سيلي بر رخسارش زد و گريبانش را دريد و گفت: به خدا مولايم وفات کرد.» حضرت رضا عليهالسلام مانع گريه و زاري او شد و فرمود: مبادا سخني بگويي و آن را اظهار کني تا خبر شهادت پدرم به حاکم مدينه برسد. آنگاه ام احمد زنبيلي را با دو يا چهار هزار دينار نزد ايشان آورد و به امام رضا عليهالسلام تحويل داد.
ام احمد که برگزيده و محرم راز امام هفتم بود خود اينگونه ماجراي فوق را بيان ميکند: آن حضرت روزي محرمانه به من فرمود: اين امانت را نزد خود حفظ کن. کسي را از آن آگاه نساز، تا مرگ من فرا رسد، چون من درگذشتم، هر کس از فرزندان من نزد تو آمد و آن را مطالبه کرد، به او تحويل بده و بدان که من از دنيا رفتهام. اکنون به خدا نشانهاي که آقايم فرموده بود ظاهر شد. امام رضا عليهالسلام آن امانتها را گرفته و همه را دستور به خودداري داد تا اينکه خبر درگذشت امام هفتم به مدينه رسيد ... روزها را شمرديم و حساب کرديم معلوم شد که همان وقتي که امام رضا عليهالسلام براي خوابيدن نيامد آن حضرت به شهادت رسيده بود.(6)
پس از شهادت امام هفتم عليهالسلام اولين کسي که با وي بيعت نمود، ام احمد بود. مردم مدينه نيز براي عرض تسليت به خانه «ام احمد» مراجعه ميکردند و اين همه دلايلي آشکار بر شخصيت والاي اين بانو است.
جلوههاي پارسايي در سيماي احمد
احمد از پارساترين و عابدترين صالحان زمان خود و مردي کريم و پرهيزکار بود. ميگويند يک هزار بنده در راه خدا آزاد کرد. چنانکه برخي از شعرا اين مطلب را به نظم کشيده و گفتهاند:
شاه چراغ احمد بن کاظم اعتق الفا سيد الاعاظم(7) در تقوا و پارسايي او همين بس که پس از شهادت پدرش، عليرغم اينکه مردم مدينه براي عرض تسليت به خانه مادر او آمدند و با او به عنوان جانشيني امام هفتم عليهالسلام بيعت کردند. اما او از آنان براي برادرش علي بن موسي عليهالسلام بيعت گرفت.
جوانمردي احمد بن موسي
منزلت احمد بن موسي عليهالسلام سبب گرديد، پس از شهادت امام هفتم مردم به در خانه مادرش بيايند و گمان ببرند که احمد جانشين پدر اوست. احمد بن موسي عليهالسلام که متوجه منظور مردم گرديد، و خود هم ميدانست که علي بن موسي الرضا عليهالسلام جانشين پدر است، چيزي به مردم مدينه نگفت. مردم هم با وي بيعت کردند. پس از بيعت گرفتن احمد بر فراز منبر قرار گرفت و خطبهاي در کمال فصاحت و بلاغت خواند. آنگاه چنين لب به سخن گشود: «اي مردم همچنانکه تمام شماها در بيعت من هستيد، من نيز در بيعت برادرم، علي بن موسي الرضا عليهالسلام ، ميباشم. پيشوا و جانشين بعد از پدرم اوست آري او ولي خداست. از طرف خدا و رسولش بر من و شما واجب است به هر چه او فرمان داد فرمانبرداري کنيم.»(8)
تمام آناني که شاهد جوانمردي و پارسايي احمد بودند و کلامش را از جان و دل پذيرا شدند و در حالي که احمد بن موسي عليهالسلام جلودارشان بود، از مسجد خارج شدند و جلوي خانه علي بن موسي الرضا عليهالسلام گرد آمدند و با او بيعت کردند. احمد بن موسي نيز مجددا با امام خويش بيعت کرد و امام رضا عليهالسلام در حق او دعا کرد. تا زماني که علي بن موسي عليهالسلام در مدينه حضور داشت احمد بن موسي نيز در خدمت او و يار و ياورش بود.
هجرت به ايران
امام رضا عليهالسلام در سال 183 ه. ق و در سن 35 سالگي عهدهدار امامت شيعيان شد. دوره امامت ايشان که بيست سال بود، مصادف با خلافت هارون الرشيد، محمد امين و مأمون بود. بعد از مرگ محمّد امين پس از کشمکشها و شورشهاي مختلف خلافت به دست مأمون افتاد. اما او از ناحيه علويان هراس داشت و دليل اصلي آن نيز موقعيت معنوي امام رضا عليهالسلام بود. مأمون تصميم گرفت، حکومت خود را از ناحيه علويان در امان نگه دارد. مطمئنترين راه نزديکي به امام رضا عليهالسلام و آرام نگه داشتن علويان، را انتخاب کرد. او در سال 200 هجري قمري حضرت رضا عليهالسلام را بر خلاف ميل قلبياشمجبور کرد تا از مدينه به مرو هجرت کند. عموم شيعيان نيّت باطني مأمون را نميدانستند و همين جهل عمومي، سبب گرديد سيل هجرت سادات و علويان به سوي ايران سرازير شد. در اين ميان دو کاروان از اهميت ويژهاي برخوردار بود. يکي کارواني که سرپرستي آن به عهده حضرت معصومه(س) بود و ديگري، کارواني که به کاروانسالاري احمد بن موسي عليهالسلام روانه ايران شد. تعداد جمعيت کاروان احمد بن موسي عليهالسلام ظاهرا قابل توجّه بوده است. در برخي منابع جمعيتشان را تا پانزده هزار نفر هم نوشتهاند. تعداد زيادي از سادات و نزديکان امام هشتم علاوه بر احمد و محمد وحسين از فرزندان امام کاظم عليهالسلام در اين کاروان حضور داشتند.
سبب هجرت
در اينکه چرا احمد بن موسي عليهالسلام با اين جمعيت تصميم به هجرت گرفت منابع تاريخي دو علت ذکر کردهاند:
1 ـ پس از شنيدن خبر شهادت حضرت رضا عليهالسلام به قصد خونخواهي عازم ايران شد. لباب الانساب در اين باره ميگويد: «حضرت احمد بن موسي در دارالسلام بغداد سکونت داشت. زماني که قضيه شهادت حضرت رضا عليهالسلام را شنيد بسيار محزون شد و گريه بسيار کرد. آنگاه از بغداد به قصد خونخواهي حرکت کرد و با سه هزار نفر از امامزادگان به قصد جنگ با مأمون حرکت کرد. چون به قم رسيدند، با يکي از سرداران مأمون در قم جنگيد و جماعتي از ايشان به شهادت رسيدند و همانجا مدفون شدند. پس از ورود به ري نيز با لشکر مأمون درگير شد و جمعي ديگر از يارانش شهيد و همانجا مدفون شدند که زيارتگاهي در آنجا دارند. چون به اسفراين از نواحي خراسان رسيدند در سرزميني سخت بين دو کوه پناه گرفتند و لشکر مأمون بر آنان حملهور و پس از نبردي [سخت [شهيد شدند و احمد بن موسي نيز همانجا شهيد و قبرش در آنجا زيارتگاه است.»(9)
مؤلف «هزار مزار» نيز ميگويد: «سيد امير احمد بعد از وفات برادر بزرگوار به قتال مجوسان به شيراز نزول فرمود.»(10)
2 ـ علت اصلي مهاجرت احمد بن موسي و همراهان، ديدار با حضرت رضا عليهالسلام بوده است زيرا تحمل دوري حضرت رضا عليهالسلام براي احمد و ديگر برادران و خويشاوندان بسيار سخت بود. بنابراين با هماهنگي قبلي عازم ايران شدند. با دقت در منابع و متون تاريخي اين نکته روشن ميشود که هجرت احمد بن موسي به ايران، پس از شهادت حضرت رضا نبود و آن حضرت زماني که وارد ايران شد، خبر شهادت برادرش را شنيد.
فرصت الدوله نيز همين نظريه را نقل نموده است: «در عهد مأمون با جماعتي کثير اراده شيراز فرمود که از آنجا به خراسان به خدمت برادر خود حضرت رضا (عليه آلاف التحية و الثناء) رفته باشد.»(11)
سلطان الواعظين، مؤلف «شبهاي پيشاور»، معتقد است: احمد بن موسي و ديگر امامزادگان با کسب اجازه قبلي از مأمون و به قصد ديدار برادر، عازم ايران شده بودند.(12) ظاهرا اين کاروان زماني که به شيراز رسيدهاند، مصادف با شهادت حضرت رضا عليهالسلام و زماني بوده است که مأمون تغيير سياست داده و نيت باطني خود را نسبت به برخورد با علويان آشکار ساخته بود. چنانکه در ماجراي نبرد احمد بن موسي با قتلغ خان، حاکم شيراز، پس از چندين بار پيروزي امامزادگان بر سپاهيان مأمون، قتلغ خان توانست با اعلام خبر شهادت حضرت رضا عليهالسلام سبب تضعيف روحيه برخي از همراهان احمد بن موسي عليهالسلام گردد.
از آنجا که اکثر قريب به اتفاق مورخين معتقدند که مدفن احمد بن موسي عليهالسلام در شيراز است، به نظر ميرسد که ايشان پس از ورود به ايران و رسيدن به نزديکي شيراز خبر شهادت برادرش را شنيده است و لذا آن نقلي که ميگويد: ايشان از بغداد به قصد خونخواهي عازم ايران شد، صحيح به نظر نميرسد. چون در اين صورت دليلي نداشت که از ناحيه جنوبي که شيعيان کمتري داشت، عازم ايران شود و همچنين از ناحيه مرکزي، هم راه نزديکتر بود و هم در مسير شهرهاي شيعه نشيني بوده و احمد ميتوانست از آنان کمک بخواهد.
چگونگي آشکار شدن قبر
قبر احمد بن موسي(ع) در بين سالهاي 338 ـ 372 ه. ق در زمان حکومت عضدالدوله ديلمي آشکار گرديد. بنا به گزارش ديگري قبر آن بزرگوار در سال 745 ه. ق، در زمان حکومت شاه ابوالسحق که از ممدوحين حافظ است، کشف گرديد. البته آنچه برخي از محققين به دست آوردهاند اين است که ظاهرا قبر آن حضرت در زمان عضدالدوله ديلمي ظاهر گشته. اما بر اثر مرور زمان و زلزلههاي پي در پي قبر وي از ديدهها مخفي گرديد، تا اينکه مجددا در سال 745 ه. ق آشکار گرديد. چنانکه مجد الاشراف (يکي از متوليان حرم در عصر نادرشاه) که مطالبي درباره احمد بن موسي از خود به يادگار گذاشته است ميگويد: «قبر امامزاده معصوم امير احمد بن موسي عليهالسلام را امير مقرب الدين مسعود بن بدر ... عمارتي در خاطر داشت.»(13) اين بيان ميرساند که اطلاعاتي هر چند مختصر از قبر آن امامزاده وجود داشته است. در کتاب بحرالانساب و آثار الاحمديه شرحي مفصل در مورد چگونگي آشکار شدن قبر آن حضرت در زمان عضدالدوله آمده است.
گرچه بر اثر مرور زمان اين ماجرا گرفتار مطالبي آميخته با افسانه شده است، امّا همين مطالب راهگشاي خوبي هستند. آنچه که در بيشتر گزارشها آمده است بر اين نکته تأکيد دارد که شبها نوري از قبر ايشان ساطع ميشد و پيکر وي نيز که چندين قرن از شهادت او ميگذشته هنوز سالم و تازه به نظر ميرسيد و انگشتري در دستش بود که نگينش منقش به جمله «العزة للّه احمد بن موسي» بود و همين انگشتري سبب شناسايي او شد. پس از ظاهر شدن قبر در شيراز مدتها مجلس جشن و سرور بر پا بود.(14) و از آن موقع تاکنون بارگاه ايشان بهتر از گذشته آباد و ملجأ شيفتگان آن حضرت شده است.
مدفن حضرت احمد بن موسي
به دليل گذشت زمان و بروز حوادث و حاکم بودن حکومتهاي ضد شيعي، در مورد مدفن ائمه و فرزندان آنان اختلافهايي وجود دارد. اما با وجود همه فشارها و تضييقاتي که نسبت به شيعيان وارد شد، علما و بزرگان شيعه توانستند با جانفشانيهاي فراوان فقه و تاريخ شيعه را حفظ کنند و براي آيندگان نگاه دارند. چنانکه تا مدتها مدفن امام علي عليهالسلام مخفي بود ولي اولياء خاص از آن اطلاع داشتند. در مورد مدفن حضرت احمد بن موسي نيز برخي منابع معتقدند که او در ناحيهاي از خراسان مدفون است. اما اکثر مورخين و سيرهنويسان شيراز را مدفن او ميدانند و اين نظريه از شهرت بيشتر و مطمئنتري برخوردار است.(15)
پي نوشت ها :
(1) ارشاد، مفيد، ص303.
(2) همان.
(3) همان.
(4) احمد عليهالسلام با برادرش امام رضا عليهالسلام از دو مادر بودند. نام مادر گرامي امام رضا عليهالسلام تکتم بوده است. او زني پارسا و مورد محبت و علاقه زياد خاندان امامت بود.
(5) بحارالانوار، علامه مجلسي، ج48، ص307.
(6) ر ک: اصول کافي، محمد بن يعقوب کليني، ج2، ص؟.
(7) منظومه نخبة المقال، حسين بن رضا حسيني، ص14. (شاه چراغ احمد پسر امام کاظم عليهالسلام آن سيد بزرگان هزار نفر را آزاد کرد.)
(8) بحارالانوار، مجلسي، ج48، ص308.
(9) لباب الانساب و الالقاب الاعقاب، ابوالحسن علي بن زيد بيهقي، خطي، مرکز اسناد دانشگاه تهران.
(10) هزار مزار، جنيد شيرازي، ص333.
(11) آثار العجم، فرصتالدوله، ص345.
(12) ر ک: شبهاي پيشاور، سلطان الواعظين، ص117.
(13) آثار الاحمديه، مجد الاشراف، ص16.
(14) ر ک: شيراز نامه، زرکوب شيرازي، ص197 و آثار احمديه.
(15) برخي از دانشمنداني که شيراز را مدفن وي ميدانند، عبارتند از: حمداللّه مستوفي از مورخين قرن هشتم در کتاب نزهة القلوب، ص116، فرصت الدوله در آثار العجم، ص444، زرکوب شيرازي از علماي قرن هفتم در شيراز نامه، ص197، معينالدين ابوالقاسم جنيد شيرازي از علماي قرن هشتم در هزار مزار، ص335، علامه محمد حسين قزويني در کتاب رياض القدس، ص31، ابن بطوطه از جهانگردان قرن هشتم در سفرنامه خود، ص261.
منبع : سازمان تبلیغات اسلامی
بيش از هزار و دويست سال است که منطقه فارس متبرّک به وجود احمد بن موسي است. او يکي از شخصيتهاي معنوي و از رجال بزرگ شيعه به شمار ميرود. احمد فرزند و برادر امام و فرزند و برادر شهيد است. پدرش موسي بن جعفر عليهالسلام يگانه عصر و هفتمين ستاره آسمان ولايت و مادرش ام احمد از زنان فاضله دوران خويش بود.
احمد بن موسي در عبادت حق، پرهيزکاري، زهد، کرامت نفس و جوانمردي زبانزد همگان بود و بزرگواريش سبب گرديد، در طول حياتش مردم دو بار به عنوان امام با او بيعت کنند و در هر دو بار او مردم را به مسير صحيح هدايت کرد.
پس از هجرت حضرت رضا عليهالسلام چون تحمّل فراق برادر برايش ناگوار شد، با جمعي کثير راهي ايران شد در نزديکي شيراز گرفتار حيلهگريهاي مأمون شد و احمد پس از نبردي نابرابر به شهادت رسيد و به دليل خفقان موجود تا سالها قبرش بر شيعيان مخفي ماند.
تا اينکه در زمان «عضدالدوله ديلمي» و در پي واقعهاي شگفت قبر آن بزرگوار آشکار شد. از آن زمان تاکنون شيعيان، بويژه فارس نشينان به سان پروانگان به گرد بارگاه نوراني آن حضرت در طوافند. کراماتي که شيعيان با توسل به اين بزرگوار مشاهده کردهاند موجب شده است تا علاقمندان آن حضرت از راههاي دور و نزديک به زيارت او بيايند و کسب فيض نمايند. مردم فارس نيز از اينکه پذيراي زيارت کنندگان اويند هميشه بر خود ميبالند.
از نگاه نور
امام کاظم عليهالسلام عنايت ويژهاي به احمد بن موسي عليهالسلام داشت و او را بر برخي ديگر از فرزندانش مقدم ميداشت. شيخ مفيد ـ از علماي قرن چهارم ـ درباره شخصيت احمد بن موسي و علاقه امام کاظم عليهالسلام به او ميگويد: «احمد بن موسي مردي کريم و پرهيزکار بود و حضرت موسي بن جعفر او را دوست ميداشت و آباديي که به «يسيره» شهرت داشت به او هبه نمود. گفته ميشود يکهزار بنده در راه خدا آزاد نمود.»(1)...
و «احمد بن موسي عليهالسلام يکي از پنج نفري است که امام موسي کاظم عليهالسلام او را در اجراي وصيتش با امام رضا عليهالسلام شريک دانسته است.»(2)
شيخ مفيد در ضمن روايتي از اسماعيل بن موسي بن جعفر توجه و علاقه فراوان امام نسبت به احمد بن موسي عليهالسلام را اينگونه نقل ميکند: پدرم همراه فرزندانش به قصد ديدن اموالش از مدينه بيرون آمد. اطراف ـ برادرم ـ احمد را بيست نفر از خدمتگزاران پدرم گرفته بودند ـ به صورتي که ـ اگر احمد ميايستاد آنان نيز به احترامش ميايستادند و اگر مينشست آنان هم مينشستند. در چنين شرايطي تا احمد از پدرم غافل ميشد، پدرم مخفيانه با گوشه چشم نگاههاي محبتآميزي به او ميکرد و چشم از او برنميداشت. و ما متفرق نميشديم، تا آنگاه که احمد از جمع ما بيرون ميرفت.»(3)
ام احمد
مادر احمد بن موسي به «ام احمد» شهرت داشت. امام موسي بن جعفر نيز در وصايا و سخنانش از او با همين لقب ياد نمود.(4)
از ام احمد سه فرزند پسر داشته؛ احمد، محمد و حمزه. ام احمد از داناترين و باتقواترين زنان روزگار خويش شمرده ميشد و امام کاظم عليهالسلام او را بسيار دوست ميداشت. پس از سفر هارون الرشيد به مدينه و مشاهده نفوذ معنوي امام کاظم عليهالسلام و ترس از فرو ريختن حکومت غاصبانه خويش، فرمان دستگيري امام را صادر کرد. از آنجا که ام احمد در بين همسران آن حضرت نزد امام کاظم عليهالسلام احترام و موقعيت ويژهاي داشت. امام قبل از حرکت به سوي بغداد، وديعههاي امامت را ـ اشياء موروثي از پيامبر ـ به او سپرد و رازهاي امامت را فقط به او بيان کرد. آنگاه حضرت امام کاظم عليهالسلام را در پي فرمان هارون، در سال 179 ق به سوي بغداد بردند. ام احمد که مورد وثوق و اعتماد کامل امام بود، سالها رازهاي حضرت را مخفي داشت؛ تا آنگاه که متوجه شهادت امام کاظم گرديد.
امام در لحظه سفر به سوي بغداد، به ام احمد فرمود: «کُلِّ من جائَکِ وطالَبَ منکِ هذِهِ الامانة في ايِّ وقتٍ مِنَ الاوقات، فاعلمي باَنّي قد استشهدتُ واَنّه هو الخليفه من بعدي و الامام المفترض الطاعة عليک وعلي سائر النّاس.»(5) شخصي که به تو مراجعه کرد و اين امانت را خواست در هر زماني که باشد، بدان که من شهيد شدهام و آن شخص جانشين بعد از من و امام واجب الطاعة بر تو و ديگر مردمان است.
امام کاظم عليهالسلام دوبار گرفتار زندان هارون شد که مرحله دوم مدت چهار سال به درازا کشيد تا اينکه در سال 183 ه••.ق روز 25 رجب، توسط سندي بن شاهک در زندان پس از تحمل سختيهاي فراوان به شهادت رسيد. علي بن موسي اولين کسي بود که به شهادت پدر آگاهي يافت. از ديگر فضايل ام احمد اين بود که امام در مدت چهار سالي که در زندان بود، امام رضا عليهالسلام را مأمور کرد که شبها در خانه ام احمد بخوابد.
شيخ کليني به سند خود از خدمتکار خانه امام موسي بن جعفر، مسافر، نقل ميکند که آنگاه که «ابوابراهيم، موسي بن جعفر عليهالسلام را ـ به سوي بغداد ـ ميبردند، آن حضرت به فرزندش، امام رضا عليهالسلام دستور داد: هميشه تا وقتي که زنده است شبها در منزل آن حضرت بخوابد.»
مسافر ميگويد: ما هر شب بستر امام رضا عليهالسلام را در دهليز خانه ميانداختيم و آن حضرت بعد از صرف شام در آنجا ميخوابيد و صبح به خانه خويش ميرفت. يک شب که بستر حضرت را انداخته بوديم حضرت نيامد. اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما نيز از نيامدن آن حضرت سخت پريشان شديم. وقتي روز شد، آن حضرت به منزل آمد و نزد ام احمد رفت و فرمود: «هر آنچه پدر به تو سپرده، بياور.» ام احمد بيدرنگ فريادي کشيد و سيلي بر رخسارش زد و گريبانش را دريد و گفت: به خدا مولايم وفات کرد.» حضرت رضا عليهالسلام مانع گريه و زاري او شد و فرمود: مبادا سخني بگويي و آن را اظهار کني تا خبر شهادت پدرم به حاکم مدينه برسد. آنگاه ام احمد زنبيلي را با دو يا چهار هزار دينار نزد ايشان آورد و به امام رضا عليهالسلام تحويل داد.
ام احمد که برگزيده و محرم راز امام هفتم بود خود اينگونه ماجراي فوق را بيان ميکند: آن حضرت روزي محرمانه به من فرمود: اين امانت را نزد خود حفظ کن. کسي را از آن آگاه نساز، تا مرگ من فرا رسد، چون من درگذشتم، هر کس از فرزندان من نزد تو آمد و آن را مطالبه کرد، به او تحويل بده و بدان که من از دنيا رفتهام. اکنون به خدا نشانهاي که آقايم فرموده بود ظاهر شد. امام رضا عليهالسلام آن امانتها را گرفته و همه را دستور به خودداري داد تا اينکه خبر درگذشت امام هفتم به مدينه رسيد ... روزها را شمرديم و حساب کرديم معلوم شد که همان وقتي که امام رضا عليهالسلام براي خوابيدن نيامد آن حضرت به شهادت رسيده بود.(6)
پس از شهادت امام هفتم عليهالسلام اولين کسي که با وي بيعت نمود، ام احمد بود. مردم مدينه نيز براي عرض تسليت به خانه «ام احمد» مراجعه ميکردند و اين همه دلايلي آشکار بر شخصيت والاي اين بانو است.
جلوههاي پارسايي در سيماي احمد
احمد از پارساترين و عابدترين صالحان زمان خود و مردي کريم و پرهيزکار بود. ميگويند يک هزار بنده در راه خدا آزاد کرد. چنانکه برخي از شعرا اين مطلب را به نظم کشيده و گفتهاند:
شاه چراغ احمد بن کاظم اعتق الفا سيد الاعاظم(7) در تقوا و پارسايي او همين بس که پس از شهادت پدرش، عليرغم اينکه مردم مدينه براي عرض تسليت به خانه مادر او آمدند و با او به عنوان جانشيني امام هفتم عليهالسلام بيعت کردند. اما او از آنان براي برادرش علي بن موسي عليهالسلام بيعت گرفت.
جوانمردي احمد بن موسي
منزلت احمد بن موسي عليهالسلام سبب گرديد، پس از شهادت امام هفتم مردم به در خانه مادرش بيايند و گمان ببرند که احمد جانشين پدر اوست. احمد بن موسي عليهالسلام که متوجه منظور مردم گرديد، و خود هم ميدانست که علي بن موسي الرضا عليهالسلام جانشين پدر است، چيزي به مردم مدينه نگفت. مردم هم با وي بيعت کردند. پس از بيعت گرفتن احمد بر فراز منبر قرار گرفت و خطبهاي در کمال فصاحت و بلاغت خواند. آنگاه چنين لب به سخن گشود: «اي مردم همچنانکه تمام شماها در بيعت من هستيد، من نيز در بيعت برادرم، علي بن موسي الرضا عليهالسلام ، ميباشم. پيشوا و جانشين بعد از پدرم اوست آري او ولي خداست. از طرف خدا و رسولش بر من و شما واجب است به هر چه او فرمان داد فرمانبرداري کنيم.»(8)
تمام آناني که شاهد جوانمردي و پارسايي احمد بودند و کلامش را از جان و دل پذيرا شدند و در حالي که احمد بن موسي عليهالسلام جلودارشان بود، از مسجد خارج شدند و جلوي خانه علي بن موسي الرضا عليهالسلام گرد آمدند و با او بيعت کردند. احمد بن موسي نيز مجددا با امام خويش بيعت کرد و امام رضا عليهالسلام در حق او دعا کرد. تا زماني که علي بن موسي عليهالسلام در مدينه حضور داشت احمد بن موسي نيز در خدمت او و يار و ياورش بود.
هجرت به ايران
امام رضا عليهالسلام در سال 183 ه. ق و در سن 35 سالگي عهدهدار امامت شيعيان شد. دوره امامت ايشان که بيست سال بود، مصادف با خلافت هارون الرشيد، محمد امين و مأمون بود. بعد از مرگ محمّد امين پس از کشمکشها و شورشهاي مختلف خلافت به دست مأمون افتاد. اما او از ناحيه علويان هراس داشت و دليل اصلي آن نيز موقعيت معنوي امام رضا عليهالسلام بود. مأمون تصميم گرفت، حکومت خود را از ناحيه علويان در امان نگه دارد. مطمئنترين راه نزديکي به امام رضا عليهالسلام و آرام نگه داشتن علويان، را انتخاب کرد. او در سال 200 هجري قمري حضرت رضا عليهالسلام را بر خلاف ميل قلبياشمجبور کرد تا از مدينه به مرو هجرت کند. عموم شيعيان نيّت باطني مأمون را نميدانستند و همين جهل عمومي، سبب گرديد سيل هجرت سادات و علويان به سوي ايران سرازير شد. در اين ميان دو کاروان از اهميت ويژهاي برخوردار بود. يکي کارواني که سرپرستي آن به عهده حضرت معصومه(س) بود و ديگري، کارواني که به کاروانسالاري احمد بن موسي عليهالسلام روانه ايران شد. تعداد جمعيت کاروان احمد بن موسي عليهالسلام ظاهرا قابل توجّه بوده است. در برخي منابع جمعيتشان را تا پانزده هزار نفر هم نوشتهاند. تعداد زيادي از سادات و نزديکان امام هشتم علاوه بر احمد و محمد وحسين از فرزندان امام کاظم عليهالسلام در اين کاروان حضور داشتند.
سبب هجرت
در اينکه چرا احمد بن موسي عليهالسلام با اين جمعيت تصميم به هجرت گرفت منابع تاريخي دو علت ذکر کردهاند:
1 ـ پس از شنيدن خبر شهادت حضرت رضا عليهالسلام به قصد خونخواهي عازم ايران شد. لباب الانساب در اين باره ميگويد: «حضرت احمد بن موسي در دارالسلام بغداد سکونت داشت. زماني که قضيه شهادت حضرت رضا عليهالسلام را شنيد بسيار محزون شد و گريه بسيار کرد. آنگاه از بغداد به قصد خونخواهي حرکت کرد و با سه هزار نفر از امامزادگان به قصد جنگ با مأمون حرکت کرد. چون به قم رسيدند، با يکي از سرداران مأمون در قم جنگيد و جماعتي از ايشان به شهادت رسيدند و همانجا مدفون شدند. پس از ورود به ري نيز با لشکر مأمون درگير شد و جمعي ديگر از يارانش شهيد و همانجا مدفون شدند که زيارتگاهي در آنجا دارند. چون به اسفراين از نواحي خراسان رسيدند در سرزميني سخت بين دو کوه پناه گرفتند و لشکر مأمون بر آنان حملهور و پس از نبردي [سخت [شهيد شدند و احمد بن موسي نيز همانجا شهيد و قبرش در آنجا زيارتگاه است.»(9)
مؤلف «هزار مزار» نيز ميگويد: «سيد امير احمد بعد از وفات برادر بزرگوار به قتال مجوسان به شيراز نزول فرمود.»(10)
2 ـ علت اصلي مهاجرت احمد بن موسي و همراهان، ديدار با حضرت رضا عليهالسلام بوده است زيرا تحمل دوري حضرت رضا عليهالسلام براي احمد و ديگر برادران و خويشاوندان بسيار سخت بود. بنابراين با هماهنگي قبلي عازم ايران شدند. با دقت در منابع و متون تاريخي اين نکته روشن ميشود که هجرت احمد بن موسي به ايران، پس از شهادت حضرت رضا نبود و آن حضرت زماني که وارد ايران شد، خبر شهادت برادرش را شنيد.
فرصت الدوله نيز همين نظريه را نقل نموده است: «در عهد مأمون با جماعتي کثير اراده شيراز فرمود که از آنجا به خراسان به خدمت برادر خود حضرت رضا (عليه آلاف التحية و الثناء) رفته باشد.»(11)
سلطان الواعظين، مؤلف «شبهاي پيشاور»، معتقد است: احمد بن موسي و ديگر امامزادگان با کسب اجازه قبلي از مأمون و به قصد ديدار برادر، عازم ايران شده بودند.(12) ظاهرا اين کاروان زماني که به شيراز رسيدهاند، مصادف با شهادت حضرت رضا عليهالسلام و زماني بوده است که مأمون تغيير سياست داده و نيت باطني خود را نسبت به برخورد با علويان آشکار ساخته بود. چنانکه در ماجراي نبرد احمد بن موسي با قتلغ خان، حاکم شيراز، پس از چندين بار پيروزي امامزادگان بر سپاهيان مأمون، قتلغ خان توانست با اعلام خبر شهادت حضرت رضا عليهالسلام سبب تضعيف روحيه برخي از همراهان احمد بن موسي عليهالسلام گردد.
از آنجا که اکثر قريب به اتفاق مورخين معتقدند که مدفن احمد بن موسي عليهالسلام در شيراز است، به نظر ميرسد که ايشان پس از ورود به ايران و رسيدن به نزديکي شيراز خبر شهادت برادرش را شنيده است و لذا آن نقلي که ميگويد: ايشان از بغداد به قصد خونخواهي عازم ايران شد، صحيح به نظر نميرسد. چون در اين صورت دليلي نداشت که از ناحيه جنوبي که شيعيان کمتري داشت، عازم ايران شود و همچنين از ناحيه مرکزي، هم راه نزديکتر بود و هم در مسير شهرهاي شيعه نشيني بوده و احمد ميتوانست از آنان کمک بخواهد.
چگونگي آشکار شدن قبر
قبر احمد بن موسي(ع) در بين سالهاي 338 ـ 372 ه. ق در زمان حکومت عضدالدوله ديلمي آشکار گرديد. بنا به گزارش ديگري قبر آن بزرگوار در سال 745 ه. ق، در زمان حکومت شاه ابوالسحق که از ممدوحين حافظ است، کشف گرديد. البته آنچه برخي از محققين به دست آوردهاند اين است که ظاهرا قبر آن حضرت در زمان عضدالدوله ديلمي ظاهر گشته. اما بر اثر مرور زمان و زلزلههاي پي در پي قبر وي از ديدهها مخفي گرديد، تا اينکه مجددا در سال 745 ه. ق آشکار گرديد. چنانکه مجد الاشراف (يکي از متوليان حرم در عصر نادرشاه) که مطالبي درباره احمد بن موسي از خود به يادگار گذاشته است ميگويد: «قبر امامزاده معصوم امير احمد بن موسي عليهالسلام را امير مقرب الدين مسعود بن بدر ... عمارتي در خاطر داشت.»(13) اين بيان ميرساند که اطلاعاتي هر چند مختصر از قبر آن امامزاده وجود داشته است. در کتاب بحرالانساب و آثار الاحمديه شرحي مفصل در مورد چگونگي آشکار شدن قبر آن حضرت در زمان عضدالدوله آمده است.
گرچه بر اثر مرور زمان اين ماجرا گرفتار مطالبي آميخته با افسانه شده است، امّا همين مطالب راهگشاي خوبي هستند. آنچه که در بيشتر گزارشها آمده است بر اين نکته تأکيد دارد که شبها نوري از قبر ايشان ساطع ميشد و پيکر وي نيز که چندين قرن از شهادت او ميگذشته هنوز سالم و تازه به نظر ميرسيد و انگشتري در دستش بود که نگينش منقش به جمله «العزة للّه احمد بن موسي» بود و همين انگشتري سبب شناسايي او شد. پس از ظاهر شدن قبر در شيراز مدتها مجلس جشن و سرور بر پا بود.(14) و از آن موقع تاکنون بارگاه ايشان بهتر از گذشته آباد و ملجأ شيفتگان آن حضرت شده است.
مدفن حضرت احمد بن موسي
به دليل گذشت زمان و بروز حوادث و حاکم بودن حکومتهاي ضد شيعي، در مورد مدفن ائمه و فرزندان آنان اختلافهايي وجود دارد. اما با وجود همه فشارها و تضييقاتي که نسبت به شيعيان وارد شد، علما و بزرگان شيعه توانستند با جانفشانيهاي فراوان فقه و تاريخ شيعه را حفظ کنند و براي آيندگان نگاه دارند. چنانکه تا مدتها مدفن امام علي عليهالسلام مخفي بود ولي اولياء خاص از آن اطلاع داشتند. در مورد مدفن حضرت احمد بن موسي نيز برخي منابع معتقدند که او در ناحيهاي از خراسان مدفون است. اما اکثر مورخين و سيرهنويسان شيراز را مدفن او ميدانند و اين نظريه از شهرت بيشتر و مطمئنتري برخوردار است.(15)
پي نوشت ها :
(1) ارشاد، مفيد، ص303.
(2) همان.
(3) همان.
(4) احمد عليهالسلام با برادرش امام رضا عليهالسلام از دو مادر بودند. نام مادر گرامي امام رضا عليهالسلام تکتم بوده است. او زني پارسا و مورد محبت و علاقه زياد خاندان امامت بود.
(5) بحارالانوار، علامه مجلسي، ج48، ص307.
(6) ر ک: اصول کافي، محمد بن يعقوب کليني، ج2، ص؟.
(7) منظومه نخبة المقال، حسين بن رضا حسيني، ص14. (شاه چراغ احمد پسر امام کاظم عليهالسلام آن سيد بزرگان هزار نفر را آزاد کرد.)
(8) بحارالانوار، مجلسي، ج48، ص308.
(9) لباب الانساب و الالقاب الاعقاب، ابوالحسن علي بن زيد بيهقي، خطي، مرکز اسناد دانشگاه تهران.
(10) هزار مزار، جنيد شيرازي، ص333.
(11) آثار العجم، فرصتالدوله، ص345.
(12) ر ک: شبهاي پيشاور، سلطان الواعظين، ص117.
(13) آثار الاحمديه، مجد الاشراف، ص16.
(14) ر ک: شيراز نامه، زرکوب شيرازي، ص197 و آثار احمديه.
(15) برخي از دانشمنداني که شيراز را مدفن وي ميدانند، عبارتند از: حمداللّه مستوفي از مورخين قرن هشتم در کتاب نزهة القلوب، ص116، فرصت الدوله در آثار العجم، ص444، زرکوب شيرازي از علماي قرن هفتم در شيراز نامه، ص197، معينالدين ابوالقاسم جنيد شيرازي از علماي قرن هشتم در هزار مزار، ص335، علامه محمد حسين قزويني در کتاب رياض القدس، ص31، ابن بطوطه از جهانگردان قرن هشتم در سفرنامه خود، ص261.
منبع : سازمان تبلیغات اسلامی