28-05-2015، 22:33
امروزه در نگارش به ویژه میان جوان ترها گرایش غالب به سمت جدانویسی است و این گرایش گاهی شکلی کمابیش افراطی یافته است.
امروزه در نگارش به ویژه میان جوان ترها گرایش غالب به سمت جدانویسی است و این گرایش گاهی شکلی کمابیش افراطی یافته است.
در این تردیدی نیست که جدانویسی در حد معقول خود به بهسازی خط فارسی در این چند دهه کمک کرده است. این را هم باید به عنوان یک قاعده پذیرفت که در جاهایی که میان جدانویسی و یا پیوسته نویسی اجزای یک کلمه یا ترکیب تردیدی داریم، یعنی آن گونه نیست که یکی از دو جانب قضیه ارجحیتی قطعی داشته باشد، جدا نوشتن به احتیاط نزدیک تر است.
ولی این گرایش به جدانویسی نباید یک مزیت مهم پیوسته نویسی را از نظر ما دور بدارد و آن استفاده از شکل هندسی کلمات برای خواندن متن است. این را باید توضیح دهم.
خط فارسی به گونه ای است که بیشتر حروف در آن امکان اتصال دارند، به خلاف خط های لاتینی که در آنها حروف کاملاً مستقل اند. این گاهی برای فارسی زبانان مایه دردسر است؛ مثلاً آنجا که می باید شکلهای مختلف یک حرف را فراگیرند، مثل «ب» اول و «ب» وسط و «ب» آخر، و نیز در جدانویسی و پیوسته نویسی بعضی کلمات و ترکیبات.
ولی باید پذیرفت که خط فارسی به سبب همین ویژگی یک مزیت هم دارد و آن ایجاد شکل های هندسی متفاوت و متمایز برای کلمات است. یعنی خط بدین ترتیب جنبه بصری بیشتری می یابد و راحت تر خوانده می شود، مثلاً دو کلمه «حافظ» و «حفیظ» در خط فارسی شکل هندسی متفاوتی دارند که همین سبب می شود چشم خواننده بدون زحمتی این دو را در جمله تشخیص دهد و نیازی به خواندن تک تک حروف نباشد. ولی همین دو کلمه با خط انگلیسی چنین می شوند: Hafez و Hafiz. اینجا خواننده متن باید تک تک حروف را بخواند. همین گونه است کلمات «سعید» و «سعدی» که هر یک ساختار هندسی متفاوتی دارند. حرف «ی» در سعید به صورت «یـ» آمده است و در «سعدی» به صورت «ی»، کلمه «سعید» یک پارچه است و «سعدی» دو پارچه. همین دو ساختار هندسی متفاوت به کلمات داده است.
ما بسیاری از وقت ها به جای تمرکز در تک تک حروف، این ساختارها را با سابقه ای که از حضورشان در ذهن داریم تشخیص می دهیم.
حالا هرچه به سمت جدانویسی حرکت کنیم، از این ساختارهای هندسی دورتر می شویم، یعنی اگر در حد نهایی قضیه همه حروف را جدا از هم بنویسیم (مثل انگلیسی) خواندن خط فارسی بسیار دشوار خواهد شد. شما این جمله را چه خواهید خواند؟
ب ن ی آ د م اع ض ا ی ی ک د ی گ ر ن د
شاید بگویید: «اگر عادت کنیم، همین را هم به سهولت خواهیم خواند». شاید تا حدودی به سهولت بتوان خواند ولی به این سرعتی که اکنون می خوانیم هیچ گاه، مثلاً کلمه «ا د ب ی ات» آن ویژگی و تمایز هندسی را نخواهد داشت که «ادبیات» دارد. در «ادبیات» ما دیگر حروف را نمی خوانیم و کلمه را یک جا می خوانیم.
اگر این معیار بصری را در نظر گیریم، گاهی (و نه همیشه) کلمه یا ترکیبی که سر هم نوشته شده است، بهتر از شکل جداشده اش خوانده می شود. وقتی اجزای کلمه با هم هستند، چشم ما با یک تمرکز روی ساختار کلی کلمه آن را می خواند. اما همان کلمه را وقتی بشکنیم، چشم ناچار است که شکل هندسی هریک از پاره ها را جدا به خاطر بسپارد، مثلاً در مورد کلمه «ماهیچه» ذهن در واقع دو واحد «ما» و «هیچه» را در کنار هم ثبت می کند. ولی وقتی می نویسیم: «ماهی چه» این ساختار هندسی شکسته شده و به سه قسمت تبدیل شده است. اینجا دیگر ثبت آن در ذهن سخت تر است، چنان که اگر «م ا ه ی چ ه» بنویسیم، این ساختار دیگر کاملاً نابود می شود.
اما حفظ ساختار هندسی کلمات مهم ترین و تنها اصل است؟ مسلماً نه. این هم اصلی است در کنار چندین اصل دیگر که برای جدانویسی و سرهم نویسی داریم و باید به مجموعه اینها توجه کرد. بعضی از این اصول گرایش به جدانویسی را تقویت می کنند و بعضی در جهت پیوسته نویسی اند. باید بکوشیم که همه اصول را در کنار هم در نظر گیریم، مثلاً ما این اصل را هم داریم که کلمه بهتر است به گونه ای نوشته شود که با کلمه ای دیگر اشتباه نشود. من در کتابی از یک نویسنده نامدار که علاقه ای ویژه به جدانویسی دارد، تا مدتی کلمه «بهروز» را که به صورت «به روز» نوشته شده بود، به معنی «به+روز» می خواندم و حیران می ماندم که وقتی می گوید: «به روز این کار را کرد» فاعل این جمله چه کسی است که این کار را «هنگام روز» انجام می دهد. بعد متوجه شدم که «به روز» به واقع یک آدم است و آن گاه یکی دو صفحه از متن را دوباره خواندم.
همین طور ما اصول دیگری هم داریم که در اینجا مجال طرحشان نیست. وقتی مجموعه اینها را در نظر گیریم، به یک نگارش متعادل می رسیم که در آن، نه «آن جایی که» به صورت «آنجاییکه» نوشته شود و نه «بهروز»، «پیوسته»، «ماهیچه»، «امروز» و «همراه» به صورت «به روز»، «پی وسته»، «ماهی چه»، «ام روز» و «هم راه».
اولین قضیه این است که به راستی انتخاب رسم الخط امری فردی است، مثل لباس پوشیدن یا غذاخوردن؟ یا امری جمعی است مثل قوانین راهنمایی و رانندگی؟ به گمان من زبان و رسم الخط مجموعه ای از نشانه هاست میان گروهی از مردم و اگر هم نگوییم همه در انتخاب آن حق دارند، لااقل می توان گفت که همه در آن مؤثرند. من بیش از این بدین موضوع نمی پردازم، چون تحلیل دقیق آن از دایره آگاهی من فراتر است و تخصصی در زبان شناسی و نشانه شناسی به کار دارد.
از جانبی دیگر به نظر من راه عملی و منطقی تصرف در رسم الخط این است که مؤلف پیشنهادهایش را به صورت مقالاتی علمی و با تألیفاتی در این حوزه به نهادهای متولی رسم الخط فارسی مثل «فرهنگستان زبان و ادب فارسی»، «مرکز نشر دانشگاهی» و «دفتر برنامه ریزی و تألیف کتابهای درسی» یا لااقل به بعضی مراکز عمده چاپ و نشر ارائه کند و در صورت پذیرش این پیشنهادها ازسوی این نهادها، آنها را عام و کاربردی بسازد، همانند حقوقدانی که نظریاتش در مورد ناکارآمدی قوانین مملکت را از مسیر قانونی در نظام قضایی مملکت رسوخ دهد.
من می پذیرم که وقتی اجزای ترکیبات را جدا بنویسیم، این قابلیت زبان، خود را بهتر نشان می دهد، مثلاً اگر «همراه» را «هم راه» بنویسیم، خواننده با تمرکز بر اجزای این ترکیب، ناخودآگاه حس می کند که می شود این «هم» و «راه» را با کلمات دیگری هم ترکیب کرد. آنگاه ممکن است زمینه دیگر ترکیب هایی از این دست نیز فراهم شود.
این تا حدودی درست است، ولی قضیه این است که به همان میزان، متن برای خواننده دشوارخوان و نامأنوس می شود.
محتمل ترین پاسخ در برابر این سخن من و امثال من تا حدودی برای مردم عادی خواهد شد، ولی مسلماً سرعت خواندن و درک مطلب در آن صورت برای خوانندگان مثل اول نیست. وضعیت درست مثل کسانی است که تک انگشتی تایپ می کنند و در عین حال از تایپ خود راضی هستند. ولی با تایپ تک انگشتی چطور می شود ساعتی ده صفحه کتاب را تایپ کرد؟
قضیه دیگر و مهم تر این است که به همین میزان که به مرور زمان خواندن کلمه ای مثل «هم راه!» برای مردم سهل خواهد شد و آنان بدان عادت خواهند کرد، دریافتی که از تک تک اجزای آن به عنوان یک ترکیب دارند هم کاهش می یابد، یعنی نقش ترکیبی کلمه دوباره کمرنگ می شود. به واقع به تدریج و با عادت کردن مردم به شکل جدید، آن کلمه هرچند جدا نوشته شده است، حکم یک کلمه جامد می یابد، به عبارت دیگر اگر قرار باشد مردم با خواندن «هم راه» همان قدر مأنوس شوند که با «همراه» مأنوس هستند، به همان میزان جنبه ترکیبی این کلمه هم برایشان پنهان خواهد شد، آنگاه چه می باید کرد؟ باید برای یادآوری مجدد جنبه ترکیبی کلمه، آن را به صورت «هم+راه» نوشت؟
امروزه در نگارش به ویژه میان جوان ترها گرایش غالب به سمت جدانویسی است و این گرایش گاهی شکلی کمابیش افراطی یافته است.
در این تردیدی نیست که جدانویسی در حد معقول خود به بهسازی خط فارسی در این چند دهه کمک کرده است. این را هم باید به عنوان یک قاعده پذیرفت که در جاهایی که میان جدانویسی و یا پیوسته نویسی اجزای یک کلمه یا ترکیب تردیدی داریم، یعنی آن گونه نیست که یکی از دو جانب قضیه ارجحیتی قطعی داشته باشد، جدا نوشتن به احتیاط نزدیک تر است.
ولی این گرایش به جدانویسی نباید یک مزیت مهم پیوسته نویسی را از نظر ما دور بدارد و آن استفاده از شکل هندسی کلمات برای خواندن متن است. این را باید توضیح دهم.
خط فارسی به گونه ای است که بیشتر حروف در آن امکان اتصال دارند، به خلاف خط های لاتینی که در آنها حروف کاملاً مستقل اند. این گاهی برای فارسی زبانان مایه دردسر است؛ مثلاً آنجا که می باید شکلهای مختلف یک حرف را فراگیرند، مثل «ب» اول و «ب» وسط و «ب» آخر، و نیز در جدانویسی و پیوسته نویسی بعضی کلمات و ترکیبات.
ولی باید پذیرفت که خط فارسی به سبب همین ویژگی یک مزیت هم دارد و آن ایجاد شکل های هندسی متفاوت و متمایز برای کلمات است. یعنی خط بدین ترتیب جنبه بصری بیشتری می یابد و راحت تر خوانده می شود، مثلاً دو کلمه «حافظ» و «حفیظ» در خط فارسی شکل هندسی متفاوتی دارند که همین سبب می شود چشم خواننده بدون زحمتی این دو را در جمله تشخیص دهد و نیازی به خواندن تک تک حروف نباشد. ولی همین دو کلمه با خط انگلیسی چنین می شوند: Hafez و Hafiz. اینجا خواننده متن باید تک تک حروف را بخواند. همین گونه است کلمات «سعید» و «سعدی» که هر یک ساختار هندسی متفاوتی دارند. حرف «ی» در سعید به صورت «یـ» آمده است و در «سعدی» به صورت «ی»، کلمه «سعید» یک پارچه است و «سعدی» دو پارچه. همین دو ساختار هندسی متفاوت به کلمات داده است.
ما بسیاری از وقت ها به جای تمرکز در تک تک حروف، این ساختارها را با سابقه ای که از حضورشان در ذهن داریم تشخیص می دهیم.
حالا هرچه به سمت جدانویسی حرکت کنیم، از این ساختارهای هندسی دورتر می شویم، یعنی اگر در حد نهایی قضیه همه حروف را جدا از هم بنویسیم (مثل انگلیسی) خواندن خط فارسی بسیار دشوار خواهد شد. شما این جمله را چه خواهید خواند؟
ب ن ی آ د م اع ض ا ی ی ک د ی گ ر ن د
شاید بگویید: «اگر عادت کنیم، همین را هم به سهولت خواهیم خواند». شاید تا حدودی به سهولت بتوان خواند ولی به این سرعتی که اکنون می خوانیم هیچ گاه، مثلاً کلمه «ا د ب ی ات» آن ویژگی و تمایز هندسی را نخواهد داشت که «ادبیات» دارد. در «ادبیات» ما دیگر حروف را نمی خوانیم و کلمه را یک جا می خوانیم.
اگر این معیار بصری را در نظر گیریم، گاهی (و نه همیشه) کلمه یا ترکیبی که سر هم نوشته شده است، بهتر از شکل جداشده اش خوانده می شود. وقتی اجزای کلمه با هم هستند، چشم ما با یک تمرکز روی ساختار کلی کلمه آن را می خواند. اما همان کلمه را وقتی بشکنیم، چشم ناچار است که شکل هندسی هریک از پاره ها را جدا به خاطر بسپارد، مثلاً در مورد کلمه «ماهیچه» ذهن در واقع دو واحد «ما» و «هیچه» را در کنار هم ثبت می کند. ولی وقتی می نویسیم: «ماهی چه» این ساختار هندسی شکسته شده و به سه قسمت تبدیل شده است. اینجا دیگر ثبت آن در ذهن سخت تر است، چنان که اگر «م ا ه ی چ ه» بنویسیم، این ساختار دیگر کاملاً نابود می شود.
اما حفظ ساختار هندسی کلمات مهم ترین و تنها اصل است؟ مسلماً نه. این هم اصلی است در کنار چندین اصل دیگر که برای جدانویسی و سرهم نویسی داریم و باید به مجموعه اینها توجه کرد. بعضی از این اصول گرایش به جدانویسی را تقویت می کنند و بعضی در جهت پیوسته نویسی اند. باید بکوشیم که همه اصول را در کنار هم در نظر گیریم، مثلاً ما این اصل را هم داریم که کلمه بهتر است به گونه ای نوشته شود که با کلمه ای دیگر اشتباه نشود. من در کتابی از یک نویسنده نامدار که علاقه ای ویژه به جدانویسی دارد، تا مدتی کلمه «بهروز» را که به صورت «به روز» نوشته شده بود، به معنی «به+روز» می خواندم و حیران می ماندم که وقتی می گوید: «به روز این کار را کرد» فاعل این جمله چه کسی است که این کار را «هنگام روز» انجام می دهد. بعد متوجه شدم که «به روز» به واقع یک آدم است و آن گاه یکی دو صفحه از متن را دوباره خواندم.
همین طور ما اصول دیگری هم داریم که در اینجا مجال طرحشان نیست. وقتی مجموعه اینها را در نظر گیریم، به یک نگارش متعادل می رسیم که در آن، نه «آن جایی که» به صورت «آنجاییکه» نوشته شود و نه «بهروز»، «پیوسته»، «ماهیچه»، «امروز» و «همراه» به صورت «به روز»، «پی وسته»، «ماهی چه»، «ام روز» و «هم راه».
اولین قضیه این است که به راستی انتخاب رسم الخط امری فردی است، مثل لباس پوشیدن یا غذاخوردن؟ یا امری جمعی است مثل قوانین راهنمایی و رانندگی؟ به گمان من زبان و رسم الخط مجموعه ای از نشانه هاست میان گروهی از مردم و اگر هم نگوییم همه در انتخاب آن حق دارند، لااقل می توان گفت که همه در آن مؤثرند. من بیش از این بدین موضوع نمی پردازم، چون تحلیل دقیق آن از دایره آگاهی من فراتر است و تخصصی در زبان شناسی و نشانه شناسی به کار دارد.
از جانبی دیگر به نظر من راه عملی و منطقی تصرف در رسم الخط این است که مؤلف پیشنهادهایش را به صورت مقالاتی علمی و با تألیفاتی در این حوزه به نهادهای متولی رسم الخط فارسی مثل «فرهنگستان زبان و ادب فارسی»، «مرکز نشر دانشگاهی» و «دفتر برنامه ریزی و تألیف کتابهای درسی» یا لااقل به بعضی مراکز عمده چاپ و نشر ارائه کند و در صورت پذیرش این پیشنهادها ازسوی این نهادها، آنها را عام و کاربردی بسازد، همانند حقوقدانی که نظریاتش در مورد ناکارآمدی قوانین مملکت را از مسیر قانونی در نظام قضایی مملکت رسوخ دهد.
من می پذیرم که وقتی اجزای ترکیبات را جدا بنویسیم، این قابلیت زبان، خود را بهتر نشان می دهد، مثلاً اگر «همراه» را «هم راه» بنویسیم، خواننده با تمرکز بر اجزای این ترکیب، ناخودآگاه حس می کند که می شود این «هم» و «راه» را با کلمات دیگری هم ترکیب کرد. آنگاه ممکن است زمینه دیگر ترکیب هایی از این دست نیز فراهم شود.
این تا حدودی درست است، ولی قضیه این است که به همان میزان، متن برای خواننده دشوارخوان و نامأنوس می شود.
محتمل ترین پاسخ در برابر این سخن من و امثال من تا حدودی برای مردم عادی خواهد شد، ولی مسلماً سرعت خواندن و درک مطلب در آن صورت برای خوانندگان مثل اول نیست. وضعیت درست مثل کسانی است که تک انگشتی تایپ می کنند و در عین حال از تایپ خود راضی هستند. ولی با تایپ تک انگشتی چطور می شود ساعتی ده صفحه کتاب را تایپ کرد؟
قضیه دیگر و مهم تر این است که به همین میزان که به مرور زمان خواندن کلمه ای مثل «هم راه!» برای مردم سهل خواهد شد و آنان بدان عادت خواهند کرد، دریافتی که از تک تک اجزای آن به عنوان یک ترکیب دارند هم کاهش می یابد، یعنی نقش ترکیبی کلمه دوباره کمرنگ می شود. به واقع به تدریج و با عادت کردن مردم به شکل جدید، آن کلمه هرچند جدا نوشته شده است، حکم یک کلمه جامد می یابد، به عبارت دیگر اگر قرار باشد مردم با خواندن «هم راه» همان قدر مأنوس شوند که با «همراه» مأنوس هستند، به همان میزان جنبه ترکیبی این کلمه هم برایشان پنهان خواهد شد، آنگاه چه می باید کرد؟ باید برای یادآوری مجدد جنبه ترکیبی کلمه، آن را به صورت «هم+راه» نوشت؟