23-04-2015، 14:40
شیخ طوسی در کتاب امالی از محمد بن احمد ازعموی پدرش نقل می کند :
روزی در خدمت امام هادی (ع) رسیدم و به ایشان عرضه داشتم ای سرورمن این مرد ( یعنی متوکل ) مرا از خود دور نموده و روزی مرا قطع کرده و مرا ملول و دلتنگ نموده است و همه آنها بخاطراین است که می داند من وابسته و ملازم درگاه شما هستم و چون می دانم اگر شما به او سفارش بفرمایید حتما قبول می کند تقاضا دارم که لطفی کنید و ازاو درخواست کنید در کار من تجدید نظر نماید.
امام (ع) فرمودند ان شاء الله به خواسته ات میرسی هنگامی که شب فرا رسید فرستاده های متوکل یکی پس از دیگری به سوی خانه من آمدند و مرا به نزد متوکل دعوت کردند . وقتی به آنجا رفتم فتح بن خاقان را دیدم کنار در ایستاده است و گویا منتظر است.
به من گفت ای مرد چرا امشب در خانه ات آرام نمی گیری ؟ متوکل چقدرامشب برای دسترسی به تو اصرار داشت و مرا خسته کرد.
سپس وارد خانه شدم و دیدم متوکل در جای خود نشسته است . همین که مرا دید صدا زد ای ابوموسی به خاطرمشغله فراوان از توغفلت می کنم چرا تو یاد آوری نمی کنی و خودت را از خاطر ما می بری ؟ اکنون بگو چه حقوقی از تو نزد ما باقی مانده و پرداخت نشده است ؟ من چند مورد را که می توانستم از جمله فلان عطا و فلان ماهیانه را نام بردم و او دستور داد تا دو برابر آنچه گفتم را به من پرداخت کردند.
هنگام خارج شدن به فتح بن خاقان گفتم آیا امام هادی (ع) اینجا تشریف آورده اند ؟
گفت : نه !
گفتم : نامه ای فرستاده اند ؟
گفت نه !
پس از این گفت و گو بیرون آمده و به طرف خانه ام روان شدم.
فتح بن خاقان هم به دنبال من بیرون آمد و به من گفت هرگز شک ندارم که تو از امام هادی تقاضای دعا کرده ای و ایشان برای تو دعا نموده اند از تو خواهش دارم از آن حضرت تقاضا کنی برای من هم دعا کند.
هنگامی که به خدمت حضرت هادی (ع) شرف یاب شدم فرمودند :
ای ابوموسی چهره ات را خشنود و راضی می بینم
عرض کردم : و این به برکت شما بوده است ای سرور من ولی به من گفتند شما نزد او نرفته اید و از او درخواست نکرده اید !!!
امام (ع) فرمودند : « ان الله تعالی یعلم انا لا نلجا فی المهمات الا الیه و لا نتوکل فی الملمات الا علیه و عودنا اذا سالناه الاجابه ونخاف ان نعدل فیعدل بنا »
خداوند تبارک و تعالی می داند که ما هرگز در امور مهم خود جز به او پناهنده نمی شویم و در سختی و بلاها جز به او اعتماد نمی کنیم و ما را چنین عادت داده اند که هرگاه از او درخواست کنیم اجابت فرماید می ترسیم از او روی برگردانیم و او هم از ما روی برگرداند.
عرض کردم فتح بن خاقان به من چنین و چنان گفت .
فرمودند : او به ظاهر ما را دوست دارد ولی در واقع از ما دوری می کند دعا برای دعا کننده وقتی اثر خواهد داشت که با شرایط آن همراه باشد.
اگر کسی در اطاعت فرمان الهی اخلاص بورزد و به پیامبری رسول خدا(ص) و حق ما اهل بیت اعتراف کند آنگاه از خداوند چیزی درخواست کند او را محروم نمی فرماید.
عرض کردم ای سرور من دوست دارم از میان دعاها دعای مخصوص را به من بیاموزی .
امام (ع) فرمودند:
دعایی را که خواهم گفت من آن را بسیار می خوانم و از خدا تقاضا کرده ام هر کس بعد از من آن را نزد قبرم بخواند او را نا امید نفرماید و دعا این است :
یا عُدَّتی عِندالعُدَدِ و یا رَجائی و المُعتَمَد و یا کَهفی وَ السَّنَد و یا واحِدُ یا اَحَدُ یا قُل هُوَ الله اَحَد اَسالُکَ اللهمَ بِحَقِ مَن خَلَقتَهُ مِن خَلقِکَ وَ لَم تَجعَل فی خَلقِکَ مِثلَهُم اَحَداً اَن تُصَلّیَ عَلَیهِم و .... ( حاجت خود را ذکر کند)
روزی در خدمت امام هادی (ع) رسیدم و به ایشان عرضه داشتم ای سرورمن این مرد ( یعنی متوکل ) مرا از خود دور نموده و روزی مرا قطع کرده و مرا ملول و دلتنگ نموده است و همه آنها بخاطراین است که می داند من وابسته و ملازم درگاه شما هستم و چون می دانم اگر شما به او سفارش بفرمایید حتما قبول می کند تقاضا دارم که لطفی کنید و ازاو درخواست کنید در کار من تجدید نظر نماید.
امام (ع) فرمودند ان شاء الله به خواسته ات میرسی هنگامی که شب فرا رسید فرستاده های متوکل یکی پس از دیگری به سوی خانه من آمدند و مرا به نزد متوکل دعوت کردند . وقتی به آنجا رفتم فتح بن خاقان را دیدم کنار در ایستاده است و گویا منتظر است.
به من گفت ای مرد چرا امشب در خانه ات آرام نمی گیری ؟ متوکل چقدرامشب برای دسترسی به تو اصرار داشت و مرا خسته کرد.
سپس وارد خانه شدم و دیدم متوکل در جای خود نشسته است . همین که مرا دید صدا زد ای ابوموسی به خاطرمشغله فراوان از توغفلت می کنم چرا تو یاد آوری نمی کنی و خودت را از خاطر ما می بری ؟ اکنون بگو چه حقوقی از تو نزد ما باقی مانده و پرداخت نشده است ؟ من چند مورد را که می توانستم از جمله فلان عطا و فلان ماهیانه را نام بردم و او دستور داد تا دو برابر آنچه گفتم را به من پرداخت کردند.
هنگام خارج شدن به فتح بن خاقان گفتم آیا امام هادی (ع) اینجا تشریف آورده اند ؟
گفت : نه !
گفتم : نامه ای فرستاده اند ؟
گفت نه !
پس از این گفت و گو بیرون آمده و به طرف خانه ام روان شدم.
فتح بن خاقان هم به دنبال من بیرون آمد و به من گفت هرگز شک ندارم که تو از امام هادی تقاضای دعا کرده ای و ایشان برای تو دعا نموده اند از تو خواهش دارم از آن حضرت تقاضا کنی برای من هم دعا کند.
هنگامی که به خدمت حضرت هادی (ع) شرف یاب شدم فرمودند :
ای ابوموسی چهره ات را خشنود و راضی می بینم
عرض کردم : و این به برکت شما بوده است ای سرور من ولی به من گفتند شما نزد او نرفته اید و از او درخواست نکرده اید !!!
امام (ع) فرمودند : « ان الله تعالی یعلم انا لا نلجا فی المهمات الا الیه و لا نتوکل فی الملمات الا علیه و عودنا اذا سالناه الاجابه ونخاف ان نعدل فیعدل بنا »
خداوند تبارک و تعالی می داند که ما هرگز در امور مهم خود جز به او پناهنده نمی شویم و در سختی و بلاها جز به او اعتماد نمی کنیم و ما را چنین عادت داده اند که هرگاه از او درخواست کنیم اجابت فرماید می ترسیم از او روی برگردانیم و او هم از ما روی برگرداند.
عرض کردم فتح بن خاقان به من چنین و چنان گفت .
فرمودند : او به ظاهر ما را دوست دارد ولی در واقع از ما دوری می کند دعا برای دعا کننده وقتی اثر خواهد داشت که با شرایط آن همراه باشد.
اگر کسی در اطاعت فرمان الهی اخلاص بورزد و به پیامبری رسول خدا(ص) و حق ما اهل بیت اعتراف کند آنگاه از خداوند چیزی درخواست کند او را محروم نمی فرماید.
عرض کردم ای سرور من دوست دارم از میان دعاها دعای مخصوص را به من بیاموزی .
امام (ع) فرمودند:
دعایی را که خواهم گفت من آن را بسیار می خوانم و از خدا تقاضا کرده ام هر کس بعد از من آن را نزد قبرم بخواند او را نا امید نفرماید و دعا این است :
یا عُدَّتی عِندالعُدَدِ و یا رَجائی و المُعتَمَد و یا کَهفی وَ السَّنَد و یا واحِدُ یا اَحَدُ یا قُل هُوَ الله اَحَد اَسالُکَ اللهمَ بِحَقِ مَن خَلَقتَهُ مِن خَلقِکَ وَ لَم تَجعَل فی خَلقِکَ مِثلَهُم اَحَداً اَن تُصَلّیَ عَلَیهِم و .... ( حاجت خود را ذکر کند)