23-12-2014، 11:15
اولين ردّ پايي که از «سيد ضياءالدين» در عرصه سياست مشاهده ميشود، در آخرين روزهاي نهضت مشروطيت است. او همهروزه در مسجد جامع تهران، با حضور طبقات مختلف اجتماعي جلسات باشکوهي تشکيل ميشد، شرکت ميکرد.
و سپس در گيرودار پيروزي انقلاب مشروطيت رهسپار شيراز گرديد. در شيراز بود که مشروطيت به پيروزي رسيد و حکومت مشروطه اعلام شد. با پيروزي مشروطه از فضاي باز سياسي استفاده کرد و در هفده سالگي به انتشار روزنامه اسلام و سپس به طبع روزنامه نداي اسلام دست يازيد. به موازات انتشار اين دو روزنامه به نگارش رسالاتي در زمينه مسائل سياسي پرداخت. اين کوششها باعث شد که او يکي از عوامل مؤثر سياسي در منطقه فارس شناخته شود. در جريان به توپ بستن مجلس که به دستور «محمّدعلي شاه» توسط «لياخوف» روسي انجام گرفت «سيّد ضياءالدّين» در تهران هويدا شد تا به ملّيون و مشروطهخواهان بپيوندد، امّا چون مردم ميدانستند که پدرش از مخالفين مشروطه است سوءظنّ مردم نسبت به او برانگيخته شد، ولي به دليل اينکه «سيّد ضياءالدّين» پيشبيني ميکرد که به زودي کار «محمّدعلي شاه» رو به پايان است، در اين مقطع زماني مصرّانه از پدرش درخواست کرد که به مشروطهطلبان ملحق شود و ظاهرآ از آزادي و حريّت دفاع کند و از اعمال گذشته خويش استغفار نمايد.
«آقا سيّد علي يزدي» چنين کرد. گروه کثيري از مردم را به خانه خويش فرا خواند و خطابهاي بليغ عليه «محمّدعلي شاه» پادشاه خودکامه و آفات حکومت استبدادي ايراد نمود، که مورد توجّه مردم قرار گرفت. پس از پايان سخنراني، بلافاصله خانه او از طرف قزاقها محاصره شد و او و اجتماعکنندگان در حرم «حضرت عبدالعظيم حسني» متحصّن شدند. ترفندي که در اين جريان، «سيّد ضياءالدّين» به کار گرفت به لحاظ موقعيّت سياسي، وجههاي براي او کسب کرد. به همين مناسبت وقتي که در تهران کميتهاي به نام کميته جهانگير تشکيل شد «سيّد ضياءالدّين» در اين کميته عهدهدار مسئوليّتي شد که با گروههاي مختلف که در بارگاه «حضرت عبدالعظيم حسني» و سفارت عثماني متحصّن شده بودند، ارتباط برقرار سازد.
پس از کودتاي تيرماه 1287 شمسيِ «محمدعلي شاه» و فراري شدن عده بسياري از مشروطهخواهان، بمبي در تهران منفجر شد. در اين ماجرا قزاقها در بازار تهران سه نفر را دستگير و در دروازه باغشاه به دار آويختند. چون در افواه عمومي شايع شده بود که در عمليّات بمبگذاري «سيد ضياءالدّين» دست داشته و به دستور او اين انفجار صورت گرفته است، شاه و دربار نسبت به وي بدگمان شده و مورد تعقيب قرار گرفت. عينالسلطنه (قهرمان ميرزا سالور) در جلد سوّم خاطرات خويش مينويسد: «انجمني در سفارت عثماني از يازده نفر منعقد بود، رييس آنها مستعانالملک بود که شوهر خازن اقدس دده مظفرالدين شاه است. اين سه نفر (که در متن اشاره شد) و جمعي ديگر کارگر آنها بودند. گفتند بمب در بازار خالي کنيد. بمبها هم در خانه آقا ضياء پسر سيّد علي يزدي سپرده بود. از آقا ضياء گرفتند. خود آقا ضياء هم بعد از دستگيري حضرات رفت سفارت آلمان، حالا بيرون آمده و اسمعيل را که کشته بودند، اين دو نفر را هم من روز عيد شاه خلاص کردم. به ناچار «سيد ضياءالدين» به سفارت عثماني پناهنده شد. اما چون گروهي که در سفارت عثماني متحصّن شده بودند نميخواستند که انگي به آنها زده شود و شريک جرم «سيّد ضياءالدين» قلمداد شوند، خروج او را از سفارت خواستار شدند. «سيد ضياءالدين» سفارت عثماني را ترک گفته و به سفارت پادشاهي اتريش پناه ميبرد.
در جريان فتح تهران توسط مجاهدين انقلاب مشروطيّت، «سيّد ضياءالدّين» از تحصن شش ماهه در سفارتخانه پادشاهي اتريش خارج شد و با همکاري چند نفر از همفکرانش، روزنامه شرق را در تهران تأسيس کرد. در اين روزنامه افرادي نظير دکتر حسينخان کحال، علياکبرخان داور، شيخ موسي نجمآبادي، زرين کفش و احتشام همايون با وي همکاري مينمودند.
صاحبامتياز اين روزنامه «سيّد ضياءالدّين» و مدير و سردبير آن «حسين کسمايي» بود. روزنامه شرق به طور روزانه و با زبان فارسي و فرانسوي منتشر ميشد. قطع روزنامه بزرگ و تعداد صفحات آن چهار و خطّ مشي آن سياسي و اجتماعي و خبري بود. اوّلين شماره آن در تاريخ 14 رمضان 1327 قمري انتشار يافت. در پايين نام روزنامه، جمله «اين روزنامه طرفدار استقلال ايران و آيينه حقيقتنماي ايرانيان است» درج گرديده، که به اصطلاح حکايت از مرام و مسلک مدير آن دارد. محل اداره روزنامه، تهران، خيابان علاءالدوله (فردوسي فعلي) و وجه اشتراک يک ساله آن براي پايتخت 45 قران، ششماهه 24 قران، سه ماهه 13 قران، ولايات داخله 50 قران، ممالک خارجه 56 قران و به صورت تکشماره در تهران 3 شاهي، و در ولايات 4 شاهي بوده است.
«محمّد صدرهاشمي» در جلد دوم و سوم کتاب تاريخ جرايد و مجلات ايران مينويسد: «پس از انتشار 64 شماره از سال اوّل، روزنامه شرق از طرف وزارت داخله توقيف ميگردد.
روزنامه به اجبار براي مدّت چند ماه يعني از ذيقعده تا ربيعالاول 1328 توقيف و تعطيل ميشود و مجدّداً شماره 65 سال اوّل آن در تاريخ پنجشنبه 5 شهر ربيعالاول 1328 قمري مطابق 17 مارس 1910 ميلادي در چهار صفحه به قطع بزرگ در مطبعه سربي فاروس طبع و توزيع ميگردد. در عنوان اين شماره روزنامه مانند سابق يوميه معرفي شده ولي در اخطاري که در آن چاپ گرديده، نوشته است: بدواً هفتهاي سه نمره طبع و توزيع ميشود. بار ديگر براي دفعه دوّم روزنامه شرق در جماديالاول 1328 قمري توقيف ميگردد.
در روز اين توقيف هياهويي در بين مديران جرايد مرکز برپا شده و مديران جرايد يک ورقه فوقالعاده به امضاي عده زيادي از مديران راجع، به اعتراض به توقيف روزنامه شرق منتشر مينمايند. متن اين ورقه فوقالعاده در شماره 23 روزنامه حکمت مورخ اول رجب 1328 قمري چاپ شده و در ذيل آن مديران اين جرايد امضاء کردهاند: «روزنامه ايراننو ـ جريده ديوان عدالت ـ روزنامه پليس ايران ـ جريده تمدّن ـ روزنامه استقلال ايران ـ آقا يحيي کاشاني دبير جريده مجلس» اين قطعنامه سبب گرديد که روزنامه (ايران نو) نيز تعطيل گردد و کابينه سپهدار براي تثبيت و تنفيذ مقام خود تدابير شديدي بر ضدّ مطبوعات بگيرد. اين بار هم توقيف شرق نتوانست زبان تند سيّد را نگاهدارد و روزنامه شرق منتشر گرديد.
پس از انتشار شماره 106 شرق در چهار صفحه به زبان فارسي و فرانسه، به قطع بزرگ، به تاريخ شنبه 21 شعبان 1328 قمري، روزنامه براي هميشه توقيف و به جاي آن روزنامه برق منتشر ميگردد، که اوّلين شماره برق به جاي شرق در چهار صفحه با قطع بزرگ که صفحه چهارم آن نيز به زبان فرانسه نوشته شده به صاحبامتيازي و نگارندگي «سيّد ضياءالدّين» طبع و در تاريخ يکشنبه 5 شوال 1328 قمري انتشار يافته است. مقاله افتتاحي برق که خوانندگان را تا اندازهاي به علّت توقيف شرق آشنا مينمايد تحت عنوان (توقيف شرق يا مخاطره شرف ملّت) و قسمتي از آن چنين است:
روزنامه شرق که فقط جريده آزاد بي غرض ملّي بود تقريباً بيست روز است که از طرف وزراي عظام، به اسم تجدّدپروري، بعلّت هواخواهي ناموس ملّي، بجرم طرفداري از شرف ملّت، بتقصير اداي وظيفه مليّت، بگناه دعوت ملّت به حفظ حقوق خود، بدون محاکمه و ثبوت تقصير، مخالف نص قانون اساسي محکوم به توقيف گرديد... شرق چه تقصيري داشت؟ چه گناهي کرده بود؟ جز اينکه وظيفه مليت خود را ادا نموده بود. آيا از توقيف شرق زبان ما بسته شد، قلم ما شکسته گرديد، افکارمان از ميان رفت، نيّاتمان در بوته اهمال ماند؟ اشتباهي است بس بزرگ، خطايي است بس سترگ. شرق را توقيف کرديد، برق را منتشر ساختيم. برق را توقيف بکنيد، رعد را طبع و نشر ميسازيم. رعد را از ما بگيريد لغات معموله ديگر از بين نرفته. خود ما را توقيف بکنيد هستند کساني که نيّات و افکار و خيالات ملّتپرستانه ما را منتشر سازند. شرق به خلاف قانون توقيف باشد! چنانچه همين چند روزه علّت قانوني توقيف را به ما ثابت کردند فبها والا به طبع و نشر شرق اقدام نموده مسلک حقه خود را تعقيب خواهيم کرد. اين بود قسمت عمده سرمقاله اوّلين شماره روزنامه برق.
س از انتشار سيزدهمين شماره، روزنامه برق هم مانند سلف خود شرق طبق حکم شماره 1331 نظميه توقيف گرديد.
بلافاصله پس از توقيف برق، روزنامه رعد به جاي آن منتشر شد. روزنامه رعد به همان سبک و روش روزنامههاي شرق و برق به طور روزانه منتشر شده و هر نوبت 1500 نسخه از آن با چاپ سربي در مطبعه روشنايي طبع گرديده است. در روزنامه رعد «سيّد ضياءالدين» دست از حمله و انتقاد برنداشته، به خصوص نسبت به «وثوقالدوله» حملات شديدي را آغاز مينمايد. هرچند که بعدها در جريان انعقاد قرارداد 1919 چندين مقاله تند و آتشين در دفاع از اين قرارداد وثوقالدوله در شمارههاي روزنامه رعد به نگارش درآورد.
با پيشرفت قشون عثماني در ايران در سال 1917، «سيد ضياءالدين» ناگزير ميشود به دليل طرفداري از متفقين، ايران را ترک نموده و به قصد مسافرت به ژاپن روزنامه رعد را موقتاً تعطيل و خاک ايران را ترک نمايد.
پس از مراجعت «سيد ضياءالدين» به ايران، بارِ ديگر روزنامه رعد انتشار يافت و شمارههاي آن تا جماديالاخر سال 1336 قمري به طبع رسيد تا اينکه در کابينه «مستوفيالممالک» 1 حوت (اسفند) 1296 شمسي مجدّدآ روزنامه رعد و تعدادي ديگر از جرايد سياسي چون شورا و ايران نو تعطيل گرديد. عدم انتشار روزنامه همينطور ادامه داشت تا اينکه براي چندمين بار از توقيف خارج و از روز سه شنبه 18 ربيعالثاني مطابق با اول بهمن ماه 1297 کار خود را از سر گرفت و نشر آن تا کودتاي سوم اسفند ماه 1299 شمسي به طور متناوب ادامه يافت.
روند حرکت سياسي «سيد ضياءالدين» در روزنامههاي شرق و برق و رعد به گونهاي بود و در دوره دوم مجلس شوراي ملّي علناً به بدگويي و انتقاد مجلس پرداخت و مدعي شد که در انتخابات مجلس تقلب شده است. نمايندگان که چنين ديدند شکاياتي عليه وي به محاکم قضايي تسليم نمودند و «سيد ضياءالدين» را به پاي ميز محاکمه کشاندند در اين محاکمه جنجالبرانگيز که به رياست «حاج محتشمالسلطنه اسفندياري» وزير دادگستري، و دادستاني «آصفالممالک کرماني»، و رياست محکمه جزايي ابتدايي «ميرزاعلي قمي» تشکيل شد. «سيد ضياءالدين» در محکمه حضور يافت و در ميان صدها تماشاچي که براي استماع دفاعيات او در تالار دادگاه اجتماع نموده بودند به دفاع از اتهامات خويش پرداخت. محاکمه او چند جلسه طول کشيد و چون اعضاي دادگاه به شدت تحت فشار قرار داشتند، سرانجام با يک حکم فرمايشي مقرّر شد که «سيد ضياءالدين» از انتشار روزنامههاي شرق و برق منصرف شود، تشکيلات اين دو روزنامه را تعطيل نمايد و بدون داشتن عنوان تبعيدي به خارج از کشور مسافرت نمايد تا هم موقعيت سياسي او مورد مخاطره قرار نگيرد و هم قداست مجلس شوراي ملّي مصون و محفوظ بماند. «سيد ضياءالدين» ناگزير با دو تن از دوستان خود، «رحيمزاده خامنهاي» که از بنيانگذاران حزب اجتماعيون ـ عاميون قفقاز و نيز «ميرزا حسنخان» (سردار سينک هندي) به فرانسه رفت. مدت دو سال در پاريس اقامت گزيد تا در سال 1911 ميلادي که «علاءالسلطنه» به عنوان رييس هيأت اعزامي ايران در جشنهاي تاجگذاري «ژرژ پنجم» پادشاه انگلستان به لندن اعزام شده بود. «سيد ضياءالدين» را از پاريس به لندن فراخواند تا با سمت نمايندگي مديران جرايد و مطبوعات ايران در اين جشن شرکت نمايد.
«سيد ضياءالدين» در اثناي جنگ جهاني اول به ايران بازگشت و به تدريج چهره يک طرفدار سياستهاي انگليسي را از خود به نمايش گذارد. نقطه اوج اين اقدامات، طرفداري صريح از قرارداد 1919 وثوقالدوله بود. «علي دشتي» که به علت مخالفت با قرارداد 1919 «وثوقالدّوله» به دستور «سيد ضياءالدين» در کودتاي سوم اسفند 1299 دستگير و زنداني شده بود در روزنامه شفق سرخ سيماي سياسي او را در آن ايام چنين ترسيم ميکند:
در اينکه «سيد ضياءالدين» يک وقتي حامي سياست روس و پس از آن مدافع سياست انگليس بوده به دليل اوراق رعد که مظهر اين سياستها بود هيچ جاي شبهه نيست و به همين دليل روزنامه رعد در ولايات نه تنها مورد توجّه افکار عمومي نبوده بلکه مردم با يک قيافه خيلي عبوس و نفرتآميزي آن را تلقي ميکردند... در موقع تشکيل پليس جنوب رعد نسبت به آن موافق بود... بعد از جنگ عمومي و تشکيل کابينه مشئوم «وثوقالدّوله» و آن ميدانداريهايي که «سيد ضياءالدين» بر ضدّ مهاجرين و عناصر آزاديخواه و ليدرهاي محبوبالملّه و رييسالوزراهاي پاکدامن ميکرد و از شخص «وثوقالدّوله» با کمال جرأت حمايت مينمود بر انزجار حميّات عمومي نسبت به رعد و صاحبش افزوده، اين انزجار و تنفّر وقتي به سرحدّ کمال رسيد که قرارداد شوم «وثوقالدوله» با «کاکس» منعقد و متعاقب آن نه مقاله پر حرارت ولي بيمنطق و مشتمل به مديحهسرايي نسبت به «وثوقالدّوله» به قلم «سيد ضياءالدين» در رعد منتشر گرديد. 2
در ايران کمتر جريدهاي به صراحت و تهوّر رعد، متظاهر به حمايت سياستهاي خارجه شده و از همين لحاظ خيلي در افکار آزاديخواهان منفور واقع شده بود...
«حسين مکي» نيز طي سلسله مقالاتي که در روزنامه مهر ايران در سال 1320 به رشته تحرير کشيده و به بررسي مقدمات کودتاي 1299 شمسي پرداخته است، به استناد به «احمد شهريور» درباره کارنامه سياسي «سيد ضياءالدين» چنين اظهارنظر ميکند:
«سيد ضياءالدين» در زمان حکومت «وثوقالدوله» به واسطه عوايد و منافعي که از خارج به او ميرسيد زياده از حد در روزنامه خود راجع به قرارداد دولت ايران و انگليس (1919 ميلادي) که آقاي «وثوقالدّوله» منعقد کرده بود جانفشانيها مينمود. حتي در چندين شماره از روزنامه رعد ادّله و براهيني بر وجوب انعقاد چنين قراردادي اقامه نمود و بالنتيجه خاطر طرف متعاهد قرارداد را به خود جلب کرده بود.
صفحه 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ميرزا حسن مستوفي (مستوفيالممالک) فرزند ميرزا يوسف مستوفيالممالک آشتياني است. وي در سال 1292 قمري ولادت يافت و در سن هفت سالگي پدرش او را با لقب مستوفيالممالکي به جاي خود نشاند و بدين ترتيب او در کودکي به سمت رييس دفتر استيفاء (وزير دارايي) تعيين شد. در اين هنگام ميرزا يوسف سمتهاي وزير اوّل داخله و ماليه را به عهده داشت و چون ميرزا حسن بسيار خردسال بود، ميرزا هدايت وزير دفتر پدر دکتر محمّد مصدق معاونت و مشاورت وي را به عهده گرفت. مستوفي اين سمت را تا 21 سالگي عهدهدار بود، سپس به اروپا رفت و هفت سال در آنجا اقامت گزيد. در اوايل مشروطيّت به ايران بازگشت و در کابينه ميرزا علياصغرخان اتابک وزير جنگ شد. سپس وزير ماليه و بعداً رييسالوزرا گرديد. دردوران مشروطيّت بيش از پانزده بار وزير و يازده بار نخستوزير شد. در انتخابات مجلس شوراي ملّي هميشه از تهران انتخاب ميشد. در دوره هفتم نيز به نمايندگي انتخاب گرديد ولي چون از دوره هشتم به بعد ديکتاتور در انتخابات مداخله ميکرد و افرادي که از طرف دربار تعيين ميشدند به مجلس راه مييافتند، از آن پس ديگر مستوفي نمايندگي مجلس را نپذيرفت. مستوفي از مريدان مدرّس بود و شخصيّتي بود جوانمرد، آزاده، رئوف، مهربان و در دوستي ثابت و از دشمني روگردان. وطنخواهي و ميهندوستي او به حدّي بود که در جنگ جهاني اوّل با قدرت در مقابل سفارتخانههاي روس و انگليس ايستاد. وي در ششم شهريور 1311 شمسي درگذشت و در مقبره خانوادگي در ونک مدفون گرديد.
2. روزنامه شفق سرخ شماره 128 اوّل ثور1302
و سپس در گيرودار پيروزي انقلاب مشروطيت رهسپار شيراز گرديد. در شيراز بود که مشروطيت به پيروزي رسيد و حکومت مشروطه اعلام شد. با پيروزي مشروطه از فضاي باز سياسي استفاده کرد و در هفده سالگي به انتشار روزنامه اسلام و سپس به طبع روزنامه نداي اسلام دست يازيد. به موازات انتشار اين دو روزنامه به نگارش رسالاتي در زمينه مسائل سياسي پرداخت. اين کوششها باعث شد که او يکي از عوامل مؤثر سياسي در منطقه فارس شناخته شود. در جريان به توپ بستن مجلس که به دستور «محمّدعلي شاه» توسط «لياخوف» روسي انجام گرفت «سيّد ضياءالدّين» در تهران هويدا شد تا به ملّيون و مشروطهخواهان بپيوندد، امّا چون مردم ميدانستند که پدرش از مخالفين مشروطه است سوءظنّ مردم نسبت به او برانگيخته شد، ولي به دليل اينکه «سيّد ضياءالدّين» پيشبيني ميکرد که به زودي کار «محمّدعلي شاه» رو به پايان است، در اين مقطع زماني مصرّانه از پدرش درخواست کرد که به مشروطهطلبان ملحق شود و ظاهرآ از آزادي و حريّت دفاع کند و از اعمال گذشته خويش استغفار نمايد.
«آقا سيّد علي يزدي» چنين کرد. گروه کثيري از مردم را به خانه خويش فرا خواند و خطابهاي بليغ عليه «محمّدعلي شاه» پادشاه خودکامه و آفات حکومت استبدادي ايراد نمود، که مورد توجّه مردم قرار گرفت. پس از پايان سخنراني، بلافاصله خانه او از طرف قزاقها محاصره شد و او و اجتماعکنندگان در حرم «حضرت عبدالعظيم حسني» متحصّن شدند. ترفندي که در اين جريان، «سيّد ضياءالدّين» به کار گرفت به لحاظ موقعيّت سياسي، وجههاي براي او کسب کرد. به همين مناسبت وقتي که در تهران کميتهاي به نام کميته جهانگير تشکيل شد «سيّد ضياءالدّين» در اين کميته عهدهدار مسئوليّتي شد که با گروههاي مختلف که در بارگاه «حضرت عبدالعظيم حسني» و سفارت عثماني متحصّن شده بودند، ارتباط برقرار سازد.
پس از کودتاي تيرماه 1287 شمسيِ «محمدعلي شاه» و فراري شدن عده بسياري از مشروطهخواهان، بمبي در تهران منفجر شد. در اين ماجرا قزاقها در بازار تهران سه نفر را دستگير و در دروازه باغشاه به دار آويختند. چون در افواه عمومي شايع شده بود که در عمليّات بمبگذاري «سيد ضياءالدّين» دست داشته و به دستور او اين انفجار صورت گرفته است، شاه و دربار نسبت به وي بدگمان شده و مورد تعقيب قرار گرفت. عينالسلطنه (قهرمان ميرزا سالور) در جلد سوّم خاطرات خويش مينويسد: «انجمني در سفارت عثماني از يازده نفر منعقد بود، رييس آنها مستعانالملک بود که شوهر خازن اقدس دده مظفرالدين شاه است. اين سه نفر (که در متن اشاره شد) و جمعي ديگر کارگر آنها بودند. گفتند بمب در بازار خالي کنيد. بمبها هم در خانه آقا ضياء پسر سيّد علي يزدي سپرده بود. از آقا ضياء گرفتند. خود آقا ضياء هم بعد از دستگيري حضرات رفت سفارت آلمان، حالا بيرون آمده و اسمعيل را که کشته بودند، اين دو نفر را هم من روز عيد شاه خلاص کردم. به ناچار «سيد ضياءالدين» به سفارت عثماني پناهنده شد. اما چون گروهي که در سفارت عثماني متحصّن شده بودند نميخواستند که انگي به آنها زده شود و شريک جرم «سيّد ضياءالدين» قلمداد شوند، خروج او را از سفارت خواستار شدند. «سيد ضياءالدين» سفارت عثماني را ترک گفته و به سفارت پادشاهي اتريش پناه ميبرد.
در جريان فتح تهران توسط مجاهدين انقلاب مشروطيّت، «سيّد ضياءالدّين» از تحصن شش ماهه در سفارتخانه پادشاهي اتريش خارج شد و با همکاري چند نفر از همفکرانش، روزنامه شرق را در تهران تأسيس کرد. در اين روزنامه افرادي نظير دکتر حسينخان کحال، علياکبرخان داور، شيخ موسي نجمآبادي، زرين کفش و احتشام همايون با وي همکاري مينمودند.
صاحبامتياز اين روزنامه «سيّد ضياءالدّين» و مدير و سردبير آن «حسين کسمايي» بود. روزنامه شرق به طور روزانه و با زبان فارسي و فرانسوي منتشر ميشد. قطع روزنامه بزرگ و تعداد صفحات آن چهار و خطّ مشي آن سياسي و اجتماعي و خبري بود. اوّلين شماره آن در تاريخ 14 رمضان 1327 قمري انتشار يافت. در پايين نام روزنامه، جمله «اين روزنامه طرفدار استقلال ايران و آيينه حقيقتنماي ايرانيان است» درج گرديده، که به اصطلاح حکايت از مرام و مسلک مدير آن دارد. محل اداره روزنامه، تهران، خيابان علاءالدوله (فردوسي فعلي) و وجه اشتراک يک ساله آن براي پايتخت 45 قران، ششماهه 24 قران، سه ماهه 13 قران، ولايات داخله 50 قران، ممالک خارجه 56 قران و به صورت تکشماره در تهران 3 شاهي، و در ولايات 4 شاهي بوده است.
«محمّد صدرهاشمي» در جلد دوم و سوم کتاب تاريخ جرايد و مجلات ايران مينويسد: «پس از انتشار 64 شماره از سال اوّل، روزنامه شرق از طرف وزارت داخله توقيف ميگردد.
روزنامه به اجبار براي مدّت چند ماه يعني از ذيقعده تا ربيعالاول 1328 توقيف و تعطيل ميشود و مجدّداً شماره 65 سال اوّل آن در تاريخ پنجشنبه 5 شهر ربيعالاول 1328 قمري مطابق 17 مارس 1910 ميلادي در چهار صفحه به قطع بزرگ در مطبعه سربي فاروس طبع و توزيع ميگردد. در عنوان اين شماره روزنامه مانند سابق يوميه معرفي شده ولي در اخطاري که در آن چاپ گرديده، نوشته است: بدواً هفتهاي سه نمره طبع و توزيع ميشود. بار ديگر براي دفعه دوّم روزنامه شرق در جماديالاول 1328 قمري توقيف ميگردد.
در روز اين توقيف هياهويي در بين مديران جرايد مرکز برپا شده و مديران جرايد يک ورقه فوقالعاده به امضاي عده زيادي از مديران راجع، به اعتراض به توقيف روزنامه شرق منتشر مينمايند. متن اين ورقه فوقالعاده در شماره 23 روزنامه حکمت مورخ اول رجب 1328 قمري چاپ شده و در ذيل آن مديران اين جرايد امضاء کردهاند: «روزنامه ايراننو ـ جريده ديوان عدالت ـ روزنامه پليس ايران ـ جريده تمدّن ـ روزنامه استقلال ايران ـ آقا يحيي کاشاني دبير جريده مجلس» اين قطعنامه سبب گرديد که روزنامه (ايران نو) نيز تعطيل گردد و کابينه سپهدار براي تثبيت و تنفيذ مقام خود تدابير شديدي بر ضدّ مطبوعات بگيرد. اين بار هم توقيف شرق نتوانست زبان تند سيّد را نگاهدارد و روزنامه شرق منتشر گرديد.
پس از انتشار شماره 106 شرق در چهار صفحه به زبان فارسي و فرانسه، به قطع بزرگ، به تاريخ شنبه 21 شعبان 1328 قمري، روزنامه براي هميشه توقيف و به جاي آن روزنامه برق منتشر ميگردد، که اوّلين شماره برق به جاي شرق در چهار صفحه با قطع بزرگ که صفحه چهارم آن نيز به زبان فرانسه نوشته شده به صاحبامتيازي و نگارندگي «سيّد ضياءالدّين» طبع و در تاريخ يکشنبه 5 شوال 1328 قمري انتشار يافته است. مقاله افتتاحي برق که خوانندگان را تا اندازهاي به علّت توقيف شرق آشنا مينمايد تحت عنوان (توقيف شرق يا مخاطره شرف ملّت) و قسمتي از آن چنين است:
روزنامه شرق که فقط جريده آزاد بي غرض ملّي بود تقريباً بيست روز است که از طرف وزراي عظام، به اسم تجدّدپروري، بعلّت هواخواهي ناموس ملّي، بجرم طرفداري از شرف ملّت، بتقصير اداي وظيفه مليّت، بگناه دعوت ملّت به حفظ حقوق خود، بدون محاکمه و ثبوت تقصير، مخالف نص قانون اساسي محکوم به توقيف گرديد... شرق چه تقصيري داشت؟ چه گناهي کرده بود؟ جز اينکه وظيفه مليت خود را ادا نموده بود. آيا از توقيف شرق زبان ما بسته شد، قلم ما شکسته گرديد، افکارمان از ميان رفت، نيّاتمان در بوته اهمال ماند؟ اشتباهي است بس بزرگ، خطايي است بس سترگ. شرق را توقيف کرديد، برق را منتشر ساختيم. برق را توقيف بکنيد، رعد را طبع و نشر ميسازيم. رعد را از ما بگيريد لغات معموله ديگر از بين نرفته. خود ما را توقيف بکنيد هستند کساني که نيّات و افکار و خيالات ملّتپرستانه ما را منتشر سازند. شرق به خلاف قانون توقيف باشد! چنانچه همين چند روزه علّت قانوني توقيف را به ما ثابت کردند فبها والا به طبع و نشر شرق اقدام نموده مسلک حقه خود را تعقيب خواهيم کرد. اين بود قسمت عمده سرمقاله اوّلين شماره روزنامه برق.
س از انتشار سيزدهمين شماره، روزنامه برق هم مانند سلف خود شرق طبق حکم شماره 1331 نظميه توقيف گرديد.
بلافاصله پس از توقيف برق، روزنامه رعد به جاي آن منتشر شد. روزنامه رعد به همان سبک و روش روزنامههاي شرق و برق به طور روزانه منتشر شده و هر نوبت 1500 نسخه از آن با چاپ سربي در مطبعه روشنايي طبع گرديده است. در روزنامه رعد «سيّد ضياءالدين» دست از حمله و انتقاد برنداشته، به خصوص نسبت به «وثوقالدوله» حملات شديدي را آغاز مينمايد. هرچند که بعدها در جريان انعقاد قرارداد 1919 چندين مقاله تند و آتشين در دفاع از اين قرارداد وثوقالدوله در شمارههاي روزنامه رعد به نگارش درآورد.
با پيشرفت قشون عثماني در ايران در سال 1917، «سيد ضياءالدين» ناگزير ميشود به دليل طرفداري از متفقين، ايران را ترک نموده و به قصد مسافرت به ژاپن روزنامه رعد را موقتاً تعطيل و خاک ايران را ترک نمايد.
پس از مراجعت «سيد ضياءالدين» به ايران، بارِ ديگر روزنامه رعد انتشار يافت و شمارههاي آن تا جماديالاخر سال 1336 قمري به طبع رسيد تا اينکه در کابينه «مستوفيالممالک» 1 حوت (اسفند) 1296 شمسي مجدّدآ روزنامه رعد و تعدادي ديگر از جرايد سياسي چون شورا و ايران نو تعطيل گرديد. عدم انتشار روزنامه همينطور ادامه داشت تا اينکه براي چندمين بار از توقيف خارج و از روز سه شنبه 18 ربيعالثاني مطابق با اول بهمن ماه 1297 کار خود را از سر گرفت و نشر آن تا کودتاي سوم اسفند ماه 1299 شمسي به طور متناوب ادامه يافت.
روند حرکت سياسي «سيد ضياءالدين» در روزنامههاي شرق و برق و رعد به گونهاي بود و در دوره دوم مجلس شوراي ملّي علناً به بدگويي و انتقاد مجلس پرداخت و مدعي شد که در انتخابات مجلس تقلب شده است. نمايندگان که چنين ديدند شکاياتي عليه وي به محاکم قضايي تسليم نمودند و «سيد ضياءالدين» را به پاي ميز محاکمه کشاندند در اين محاکمه جنجالبرانگيز که به رياست «حاج محتشمالسلطنه اسفندياري» وزير دادگستري، و دادستاني «آصفالممالک کرماني»، و رياست محکمه جزايي ابتدايي «ميرزاعلي قمي» تشکيل شد. «سيد ضياءالدين» در محکمه حضور يافت و در ميان صدها تماشاچي که براي استماع دفاعيات او در تالار دادگاه اجتماع نموده بودند به دفاع از اتهامات خويش پرداخت. محاکمه او چند جلسه طول کشيد و چون اعضاي دادگاه به شدت تحت فشار قرار داشتند، سرانجام با يک حکم فرمايشي مقرّر شد که «سيد ضياءالدين» از انتشار روزنامههاي شرق و برق منصرف شود، تشکيلات اين دو روزنامه را تعطيل نمايد و بدون داشتن عنوان تبعيدي به خارج از کشور مسافرت نمايد تا هم موقعيت سياسي او مورد مخاطره قرار نگيرد و هم قداست مجلس شوراي ملّي مصون و محفوظ بماند. «سيد ضياءالدين» ناگزير با دو تن از دوستان خود، «رحيمزاده خامنهاي» که از بنيانگذاران حزب اجتماعيون ـ عاميون قفقاز و نيز «ميرزا حسنخان» (سردار سينک هندي) به فرانسه رفت. مدت دو سال در پاريس اقامت گزيد تا در سال 1911 ميلادي که «علاءالسلطنه» به عنوان رييس هيأت اعزامي ايران در جشنهاي تاجگذاري «ژرژ پنجم» پادشاه انگلستان به لندن اعزام شده بود. «سيد ضياءالدين» را از پاريس به لندن فراخواند تا با سمت نمايندگي مديران جرايد و مطبوعات ايران در اين جشن شرکت نمايد.
«سيد ضياءالدين» در اثناي جنگ جهاني اول به ايران بازگشت و به تدريج چهره يک طرفدار سياستهاي انگليسي را از خود به نمايش گذارد. نقطه اوج اين اقدامات، طرفداري صريح از قرارداد 1919 وثوقالدوله بود. «علي دشتي» که به علت مخالفت با قرارداد 1919 «وثوقالدّوله» به دستور «سيد ضياءالدين» در کودتاي سوم اسفند 1299 دستگير و زنداني شده بود در روزنامه شفق سرخ سيماي سياسي او را در آن ايام چنين ترسيم ميکند:
در اينکه «سيد ضياءالدين» يک وقتي حامي سياست روس و پس از آن مدافع سياست انگليس بوده به دليل اوراق رعد که مظهر اين سياستها بود هيچ جاي شبهه نيست و به همين دليل روزنامه رعد در ولايات نه تنها مورد توجّه افکار عمومي نبوده بلکه مردم با يک قيافه خيلي عبوس و نفرتآميزي آن را تلقي ميکردند... در موقع تشکيل پليس جنوب رعد نسبت به آن موافق بود... بعد از جنگ عمومي و تشکيل کابينه مشئوم «وثوقالدّوله» و آن ميدانداريهايي که «سيد ضياءالدين» بر ضدّ مهاجرين و عناصر آزاديخواه و ليدرهاي محبوبالملّه و رييسالوزراهاي پاکدامن ميکرد و از شخص «وثوقالدّوله» با کمال جرأت حمايت مينمود بر انزجار حميّات عمومي نسبت به رعد و صاحبش افزوده، اين انزجار و تنفّر وقتي به سرحدّ کمال رسيد که قرارداد شوم «وثوقالدوله» با «کاکس» منعقد و متعاقب آن نه مقاله پر حرارت ولي بيمنطق و مشتمل به مديحهسرايي نسبت به «وثوقالدّوله» به قلم «سيد ضياءالدين» در رعد منتشر گرديد. 2
در ايران کمتر جريدهاي به صراحت و تهوّر رعد، متظاهر به حمايت سياستهاي خارجه شده و از همين لحاظ خيلي در افکار آزاديخواهان منفور واقع شده بود...
«حسين مکي» نيز طي سلسله مقالاتي که در روزنامه مهر ايران در سال 1320 به رشته تحرير کشيده و به بررسي مقدمات کودتاي 1299 شمسي پرداخته است، به استناد به «احمد شهريور» درباره کارنامه سياسي «سيد ضياءالدين» چنين اظهارنظر ميکند:
«سيد ضياءالدين» در زمان حکومت «وثوقالدوله» به واسطه عوايد و منافعي که از خارج به او ميرسيد زياده از حد در روزنامه خود راجع به قرارداد دولت ايران و انگليس (1919 ميلادي) که آقاي «وثوقالدّوله» منعقد کرده بود جانفشانيها مينمود. حتي در چندين شماره از روزنامه رعد ادّله و براهيني بر وجوب انعقاد چنين قراردادي اقامه نمود و بالنتيجه خاطر طرف متعاهد قرارداد را به خود جلب کرده بود.
صفحه 1
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ميرزا حسن مستوفي (مستوفيالممالک) فرزند ميرزا يوسف مستوفيالممالک آشتياني است. وي در سال 1292 قمري ولادت يافت و در سن هفت سالگي پدرش او را با لقب مستوفيالممالکي به جاي خود نشاند و بدين ترتيب او در کودکي به سمت رييس دفتر استيفاء (وزير دارايي) تعيين شد. در اين هنگام ميرزا يوسف سمتهاي وزير اوّل داخله و ماليه را به عهده داشت و چون ميرزا حسن بسيار خردسال بود، ميرزا هدايت وزير دفتر پدر دکتر محمّد مصدق معاونت و مشاورت وي را به عهده گرفت. مستوفي اين سمت را تا 21 سالگي عهدهدار بود، سپس به اروپا رفت و هفت سال در آنجا اقامت گزيد. در اوايل مشروطيّت به ايران بازگشت و در کابينه ميرزا علياصغرخان اتابک وزير جنگ شد. سپس وزير ماليه و بعداً رييسالوزرا گرديد. دردوران مشروطيّت بيش از پانزده بار وزير و يازده بار نخستوزير شد. در انتخابات مجلس شوراي ملّي هميشه از تهران انتخاب ميشد. در دوره هفتم نيز به نمايندگي انتخاب گرديد ولي چون از دوره هشتم به بعد ديکتاتور در انتخابات مداخله ميکرد و افرادي که از طرف دربار تعيين ميشدند به مجلس راه مييافتند، از آن پس ديگر مستوفي نمايندگي مجلس را نپذيرفت. مستوفي از مريدان مدرّس بود و شخصيّتي بود جوانمرد، آزاده، رئوف، مهربان و در دوستي ثابت و از دشمني روگردان. وطنخواهي و ميهندوستي او به حدّي بود که در جنگ جهاني اوّل با قدرت در مقابل سفارتخانههاي روس و انگليس ايستاد. وي در ششم شهريور 1311 شمسي درگذشت و در مقبره خانوادگي در ونک مدفون گرديد.
2. روزنامه شفق سرخ شماره 128 اوّل ثور1302