چكيده
مشخصّه تجدّد نفي، حجيّت اقوال و خودبنيادي است. در عالم قديم آدمي در سلسله مراتب موجودات جايگاه ويژه اي داشت، كه تعلّق او را به عالم و به مدينه و امّت متعيّن مي كرد. در عالم اسلام حكماي مسلمان كوشيده اند كه ميان عقل و نقل سازگاري ايجاد كنند. به اين ترتيب بطور اولي (a priori) حكم عقل و حكم شرع در انطباق و سازگاري با يكديگر قرار مي گرفتند و آنچه باقي مي ماند، عبارت بود از اينكه به طور تجربي و غير اوّلي نيز اين سازگاري حتي الامكان به اثبات برسد. در دوره جديد اين نظم و نظام به هم ريخت و بشر خود را مالك و متصرّف در همه امور يافت و به عالم به عنوان متعلَّق شناسائي و تصرّف خويش نظر كرد. اين انديشه همان خود بنيادي است كه در اين مقاله سعي بر آن است كه معناي آن با قياس با گذشته قدري روشن شود. آثار و تبعاتي كه بر اين انديشه مترتّب شد و در بسط تجدّد به منصّه ظهور رسيد، مطلبي است علي حده كه رسيدگي بدان ما را به شناسائي اصول تجدّد و تزلزل آن در ما بعد تجدّد(3) رهنمون خواهد گرديد.
مشخصّه تجدّد نفي، حجيّت اقوال و خودبنيادي است. در عالم قديم آدمي در سلسله مراتب موجودات جايگاه ويژه اي داشت، كه تعلّق او را به عالم و به مدينه و امّت متعيّن مي كرد. در عالم اسلام حكماي مسلمان كوشيده اند كه ميان عقل و نقل سازگاري ايجاد كنند. به اين ترتيب بطور اولي (a priori) حكم عقل و حكم شرع در انطباق و سازگاري با يكديگر قرار مي گرفتند و آنچه باقي مي ماند، عبارت بود از اينكه به طور تجربي و غير اوّلي نيز اين سازگاري حتي الامكان به اثبات برسد. در دوره جديد اين نظم و نظام به هم ريخت و بشر خود را مالك و متصرّف در همه امور يافت و به عالم به عنوان متعلَّق شناسائي و تصرّف خويش نظر كرد. اين انديشه همان خود بنيادي است كه در اين مقاله سعي بر آن است كه معناي آن با قياس با گذشته قدري روشن شود. آثار و تبعاتي كه بر اين انديشه مترتّب شد و در بسط تجدّد به منصّه ظهور رسيد، مطلبي است علي حده كه رسيدگي بدان ما را به شناسائي اصول تجدّد و تزلزل آن در ما بعد تجدّد(3) رهنمون خواهد گرديد.
كليد واژه ها: حجيّت اقوال، برهان، هباء(4) (توده به هم ريخته و بي نظم)، عالمِ واجد نظم(5)، موضوع شناسائي(6)، متعلَّق شناسائي(7)، خودبنيادي، تجدّد.
در عالم اسلام از ديرباز در وصف فلسفه كه از جانب مدافعان آن حكمت نيز بدان اطلاق شده است، گفته اند كه در ميان معارف معقول (مشتمل بر حكمت مشاء، طريقه اشراق، كلام و عرفان) فلسفه معرفتي است، غير ملتزم به وحي و مبتني بر نظر و استدلال برهاني (ر.ك: عبدالرزاق لاهيجي، مطلب سوّم از مقدمه گوهر مراد). اهل منطق نيز كه در بخش صناعات خمس به بررسي مبادي و مواد قياس پرداخته اند در باب برهان چنين آورده اند: برهان عبارت است از حجّتي كه اعتقاد جازم مطابق با واقع و ثابت را افاده كند و مبادي آن منحصر است به يقينيات يعني اوليات، محسوسات، مجرّبات، متواترات، قضايائي كه حد وسط آنها با آنها است و حدسيات (شهابي، 335؛ خوانساري، 406). به تعبير ابن سينا برهان قياسي است يقيني تاليف يافته از يقينيات براي حصول نتيجه اي يقيني (ص 78، 79).(9) به عبارت ديگر صورت و ماده و نتيجه قياس برهاني همه يقيني اند(10) و به اين ترتيب برهان از صناعات چهارگانه ديگر يعني خطابه، جدل، شعر و سفسطه متمايز مي شود. از مواد قياس خطابي يكي مقبولات است ،صدور مقبولات از ناحيه كسي است كه به صدق او وثوق و اطمينان وجود دارد هم چون نبي يا امام و يا از جانب كسي است كه به صدق او ظن و گماني قوي برود، مانند حكيم يا شاعر (حلّي، 280) خطابه مفيد تصديقي غير جزمي است كه به قصد اقناع صورت مي گيرد و جدل كه به اعتقاد فلاسفه دست كم اغلب دلايل كلامي از آن تشكيل يافته مفيد تصديقي است، جزمي كه در آن افحام و اسكات خصم و عموم اعتراف يا اعتراف خصوص طرف منظور و معتبر است و حال آنكه در برهان حق بودن تصديق جزمي ملحوظ و معتبر است به گونه اي كه اين لحاظ و اعتبار با واقع و نفس الامر موافق باشد (شهابي، 254).