03-10-2014، 8:08
صاحبان تفکر مقاومت در صورت دیدن وادادگیها، ساکت نخواهند نشست و چون تفکرشان مقاومت است، غلبه بر آنها در شرایط سخت و بحرانی کار سادهای نخواهد بود. همانطور که بهترین سیاست صداقت است، بهترین دیپلماسی هم مقاومت است.
فتحعلیشاه بودن یا عباسمیرزا شدن؛ مساله این است
گروه سیاسی جهان نیوز: در دوران دبیرستان، شاید بسیار بودند و بسیار هستند دانشآموزانی که درس تاریخ را تنها «شب امتحان» میخواندند، چرا که ریاضیات گسسته و هندسه تحلیلی و حساب و دیفرانسیل و انتگرال مجالی برای تاریخ خواندن باقی نمیگذاشت. اما وقتی شب امتحان میرسید، دیگر چارهای از خواندن نبود.
باز هم بسیار بودند دانش آموزانی که وقتی به دوران نادر شاه میرسیدند و فتوحات را «حفظ» میکردند، بسیار سریع پیش میرفتند و شاید دلشان نمیخواست که این بخش از کتاب تمام شود. اما وای به آن لحظاتی که صفحات مربوط به دوران قاجاریه فرا میرسید. نه فقط حفظ کردن بندهای متعدد گلستان و ترکمانچای سخت بود، بلکه حسی از تحقیر تمام وجود دانشآموز بختبرگشته را فرا میگرفت، حسی که پدرانش برای او به یادگار گذاشته بودند! تنها میخواست این صفحات زودتر و زودتر به پایان رسند و البته نمیتوانست سرسری از آنها بگذرد چون میدانست در «امتحان فردا»، یا از گلستان سوال میآید یا از ترکمانچای.
آنچه دانشآموز را به ورطه حس تحقیر میافکند، سختیهایی نبود که ملت ایران برای حفظ آب و خاک و حقوق خود متحمل شده بودند بلکه «حس شکست» و از دست رفتن آن چیزی که متعلق به ملت بود، تحقیرزا و وحشتافکن مینمود.
هیچ دانشآموزی در حین خواندن تاریخ قاجار، در دل خود به «عباس میرزا» نگفت که «وای بر تو که ایستادی و پایداری ورزیدی» اما همه در دل که هیچ، بر زبان راندند که «وای بر فتحعلیشاه که سرزمین ایران را بر باد داد.» مشکل فتحعلیشاه این بود که بیش از آنکه با پیروزی در میدان نبرد احساس غرور کند، با نقاشیهایی که از چهرهاش میکشیدند احساس غرور میکرد. مشکلش این بود که آذربایجان را تنها گذاشت تا به خراج خود برای مدیریت جنگ اکتفا کند و برای پیروزی بر روسهای اشغالگر، بیش از توجه به توان بومی، چشم به کمک انگلیس و فرانسه داشت. مشکل فتحعلیشاه این بود که در مواجهه با مدرنیته مقهور بود، بازیگر منفعل محسوب میشد، نه بازیگر فعال.
دوران تلخ قاجاریه گذشته اما فراموش نشده است. هیچ دورانی در تاریخ فراموش نخواهد شد. این دوران اگرچه تلخ است، اما درس برای گرفتن زیاد دارد.
تاریخ در گذشتههای ما متوقف نشده است. ما نیز روزگاری برای دانشآموزان همین سرزمین بخشی از تاریخ خواهیم بود و همواره باید این سوال را از خود مطرح کنیم که دانشآموزان آینده این سرزمین چه نگاهی به ما خواهند داشت؟ جدا از آن، همانطور که خود از مقاومت عباسمیرزا نمیرنجیم، باید بدانیم تاریخ از مقاومت امروز ما برای حفاظت از حقوقمان به نیکی یاد خواهد کرد و اگر در حراست از حقوق ملی کوتاهی کنیم، در ذهن کودکان آینده چیزی شبیه به فتحعلیشاه خواهیم بود.
اگر امروز بهجای ایستادن بر حقوقمان، از نقاشیهایی احساس غرور کنیم که رسانههای غربی از چهرههایمان میکشند، دیر یا زود باید منتظر آن باشیم که کسی با شنیدن ناممان احساس غرور نکند. اگر امروز تنها بهفکر شکمهایمان و خوش زندگی کردن باشیم، در چشم نسلهای بعد به همان چیزی تبدیل خواهیم شد که امروز نسل قاجاریه در چشمان ما تبدیل شده است.
امروز، بسیارند کسانی که در سیاست خارجی باید بین «فتحعلیشاه» بودن یا «عباس میرزا» بودن یکی را انتخاب کنند. امروز هستند کسانی که باید ایستادگی کنند تا اگر دشمن روزی تا ارس پیش آمد، امروز تا نطنز پیش نیاید.
شاید آنچه نوشته شد، به وضوح، واضح باشد. اما شنیدن برخی حرفها از برخی اشخاص بهنام است که تردیدهایی ایجاد کرده و نگارش چنین سطوری را الزامی مینماید. وقتی انسان از کسانی میشنود که کلید مشکلات را در سیاست خارجی و بلکه در دستان خارجیها میبینند، نمیتواند به یاد دل بستن فتحعلیشاه به اروپاییها برای پیروزی در نبرد با روسها نیفتد. وقتی عدهای تمام تلاششان این است که در رسانههای خارجی خوشچهره به نظر برسند، چطور میتوان یاد آن نقاشیهای کذایی نیفتاد، آنها که در برابر منتقدین ایرانی خود تیغ از روی میکشند اما در برابر دشمنان ملت لبخند به لب دارند.
در ایران تفکر مقاومت امروز غربت دوران قاجاریه را ندارد و فتحعلیشاههای زنده هم به این موضوع اذعان دارند. پس باید بدانند که صاحبان تفکر مقاومت در صورت دیدن وادادگیها، ساکت نخواهند نشست و چون تفکرشان مقاومت است، غلبه بر آنها در شرایط سخت و بحرانی کار سادهای نخواهد بود. همانطور که بهترین سیاست صداقت است، بهترین دیپلماسی هم مقاومت است