امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دست بالای دست بسیار است...

#1
Wink 
> پسر جوانی در کتابخانه از دختری پرسید:
«مزاحمتان نمی شوم کنار دست شما بنشینم؟»

> دختر جوان با صدای بلند گفت: «نمی خواهم یک شب را با شما بگذرانم»

> تمام دانشجویان در کتابخانه به پسر که بسیار خجالت زده شده بود نگاه کردند. پس از
چند دقیقه دختر به سمت آن پسر رفت و در کنار میزش به او گفت: «من روانشناسی
پژوهش می کنم و میدانم مرد ها به چه چیزی فکر میکنند، گمان کنم شمارا خجالت زده
کردم درست است؟»

> پسر با صدای بسیار بلند گفت:
«200 دلار برای یک شب!!؟ خیلی زیاد است!!!»

> وتمام آنانی که در کتابخانه بودند به دختر نگاهی غیر عادی کردند،
پسر به گوش دختر زمزمه کرد
« من حقوق میخوانم و میدانم چطور شخص بیگناهی را گناهکار جلوه بدهم!!»
پاسخ
 سپاس شده توسط عذرا 79 ، شکوفه2
آگهی
#2
جالب بود
کاش زندگی والیبال بود ناخوشی هارا پاس جدایی را اسپک بی وفایی را خطا ومحبت را   پون می گرفتیم
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  رمان بسیار زیبای {••♡دانه برف (زیبای تنها)...♡••} به قلم خودم☆
  رمان بسیار زیبای رقص قسمت 6 و آخر
  رمان بسیار زیبای رقص قسمت 5
  رمان بسیار زیبای رقص قسمت 4
  رمان بسیار زیبای رقص قسمت 3
  رمان بسیار زیبای رقص قسمت 2
  رمان بسیار زیبای رقص قسمت 1
Heart داستان بسیار زیبا و خواندنی و حزن انگیز عشق لیلی و مجنون
  رمان شـــــــــــــــاهـزاده (اثری بسیار متفاوت از نیلوفر جهانجو نویسنده مشهور)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان