22-07-2014، 18:33
با روشن شدن جرقه های اولیه انقلاب و فشار نیروهای مخالف رژیم و هماهنگی قیام های مردمی به رهبری امام خمینی و کشتار 17 شهریور و برگزاری مراسم چهلم های مختلف شهدا در تهران، تبریز، اصفهان ،مشهد و ...، و اعتصاب کارگران شرکت ملی نفت و چاپ مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق علیه امام« قدس سره»، کنترل امنیت کشور از دست نیروهای رژیم و حتی حکومت نظامی خارج شد و پایه های اقتدار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی سست شده و منجر به فرار شاه گردید.
در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول بودند که حل بحران، با حضور شاه در ایران امکان پذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد کرد. شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت نظامی ازهاری در برقراری نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، راه دیگری جز خروج از کشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت کنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یک هلیکوپتر وارد فرودگاه شدند.
شاه در مصاحبه ی کوتاهی به خبرنگاران گفت:
«مدتی است احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترک می کنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود.»
در مورد مدت سفر گفت:
«این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی توانم آن را تعیین کنم.»
ساعت نیم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترک کردند.
در آخرین روزها فرح کوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به وی، طبق قانون اساسی جلب نماید. شاه نپذیرفت و گفت این کار مشکلی را حل نخواهد کرد. سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را بر قرار ترجیح داد. از اعضای خانواده ی سلطنتی تنها فرح مانده بود که او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفت و رژیم سلطنتی کمتر از یک ماه پس از فرار شاه سقوط کرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور 2500 ساله ی شاهنشاهی روز 22 بهمن 1357، درهم پیچیده شد.
آنچه می خوانید روایتی است از روزهای فرار شاه:
*درحالی که ژنرالها در حال مشورت با هایزر و گست بودند، انقلاب راه خود را با سرعت و شدت میپیمود.
در روزهای بعد برخوردها و کشتارها در کشور ادامه یافت. در دهه سوم دی در برخوردهای خونین قم (یک کشته و 10 زخمی)، در یزد (5 کشته و 14 مجروح)، در مریوان (یک کشته و 11 مجروح)، در کرمانشاه (یک کشته و چند مجروح)، در سوسنگرد(2 کشته و 9 مجروح) و در پیرانشهر (یک تن کشته و 4 تن مجروح) شدند دو نظامی در برابر دانشگاه تهران مورد اصابت گلوله قرار گرفتندـ در جهرم مردم در ساعتهای منع عبور و مرور به تظاهرات پرداختند ـ در خرمآباد، سمنان، منجیل، آمل و قزوین تظاهرات تازهای برپا شد ـ اهالی روستای خراسانک هشترود و بوکان مراسم یادبودی برای چهارتن از کشته شدگان اخیر این روستا برپا کردند ـ «آیتالله خمینی» در پیامی اظهار داشت: «من مدعی ریاست جمهوری نیستم، اگر در ایران کودتای نظامی بشود مردم با آن مقابله میکنند.»
یک مقام رسمی آمریکا اظهارداشت: «خروج شاه از ایران، تنها امید به دست آمدن نظم در این کشور است» ـ حفاظت شهر اردبیل به دست مردم افتاد ـ بنا به گفته خبرگزاری تاس در یک سال اخیر 65 هزار تن در ایران به دست نیروهای حکومت نظامی کشته و زخمی شدهاند ـ کارکنان رادیو و تلویزیون تهران ضمن ادامه اعتصاب اعلام داشتند که در صورت آزاد نشدن همکارانشان در این سازمان متحصن خواهند شد ـ با لغو حکومت نظامی در شیراز سیصد تن از جوانان شهر اداره شهر را بر عهده گرفتند ـ «بختیار» در یک گفتوگو اظهار داشت: « شرط نخستوزیری من رفتن شاه بود» ـ تظاهر کنندگان تفت یزد در زمینهای بدون استفاده شهر، گندمکاری کردندـ عدهای از روستائیان شهرضا به خاطر طرفداری از رژیم اظهار پشیمانی کردند ـ توتونکاران بانه به عنوان اعتراض به پایین بودن بهای توتون از فروش آن به دولت خودداری کردندـ بازار کازرون پس از 50 روز تعطیلی باردیگر باز شد.
«سنجابی» اعلام داشت: «اگر مردم و «آیت الله خمینی» بخواهند، در تشکیل یک حکومت ملی شرکت میکنم ـ «آیت الله طالقانی» در اعلامیه خود خطاب به سربازان از آنها خواست که از جنایت و کشتار مردم پرهیز کنند و به آغوش مردم برگردند ـ کارکنان کانون پرورش فکری خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدند ـ شاه در مصاحبه با فیگارو گفت: «خروج من از کشور باعث کشتار گروههای مذهبی توسط ارتش میشود و اگر «بختیار» جمهوری اعلام کند، ارتش طغیان میکند.»
اهالی شهمیرزاد اراضی دولتی را بین خود تقسیم کردند ـ کارمندان وزارتخانههای کشور اعلام کردند که وزیران کابینه «بختیار» را نمیپذیرند. بنا به ادعای دولت 200 افغانی مسلح در ایران دستگیر شدند. قضات و کارکنان دادگستری شاهرود در اعلامیهای حمله مأموران را در 7 و 9 دی به شهر بسطام که منجر به کشته شدن سه تن شد، محکوم کردند. بنابر گفته وزیر دفاع آمریکا تعداد کشتیهای جنگی آمریکا در اقیانوس هند دو برابر شد.
دانشگاه صنعتی تهران پس از ماهها تعطیلی به همت دانشگاهیان پایتخت گشایش یافت ـ در تبریز انجمن تأمین امنیت برای جلوگیری از آتش زدن ساختمانها تشکیل شد در مهاباد شورای اجتماعی برای شکل و سازمان دادن به جنبش این شهر به وجود آمد ـ فرهنگیان و عشایر شیراز، وزیر آموزش و پرورش را به رسمت نشناختند.
«دکتر بختیار گفت: برای شاه نقشی مانند «ملکه الیزابت» در انگلیس نظر داریم به شکلی که او سلطنت کند و دولت حکومت ـ خانواده مجاهدان زندانی، در مورد در خطر بودن جان زندانیان سیاسی قصر که ناشی از کمبود سوخت و مواد غذایی است به مسئولان هشدار دادند ـ «آیت الله خمینی» اعلام کرد من مدعی ریاست جمهوری نیستم و فقط بر دولت انقلابی آینده نظارت میکنم ـ آمریکا خواستار خروج شاه از کشور شد ـ حوادث ایران باعث نزدیکی رژیم عربستان به شوروی شد ـ 91 زندانی سیاسی مشهد آزاد شدند ـ فرمانداری نظامی اصفهان ساعت منع عبور و مرور را در این شهر کاهش داد و به 23 تا 5 صبح رسانید ـ تعطیلی کنسولگری آمریکا در تبریز ادامه یافت ـ «نیویورک تایمز» نوشت: ثروت شاه فقط با خانواده سعودیهای عربستان و خانواده «الصباح» کویت در خاورمیانه قابل مقایسه است ـ ساعت منع عبور و مرور در کرج یک ساعت کاهش یافت ـ غاز «علی صدر» یکی از مراکز توریستی بزرگ کشور که عایدات زیادی برای دولتمندان داشت، توسط مردم تصرف شد ـ «تاس» اعلام کرد: «ژنرال هایزر آمریکایی در تهران تدارک کودتا را میبیند» ـ در تظاهرات شوشتر به دنبال تیراندازی مأموران نظامی 6 تن کشته و 30 تن زخمی ، در آبادان 5 تن زخمی ، در شمیران 4 تن از جمله یک کارمند صنایع نظامی کشته و در شهرک سعد آباد 3 تن کشته و 15 تن زخمی شدند.در شهرهای رفسنجان، بم، رهنان و مبارکه اصفهان، مراغه و مهاباد نیز تظاهرات بزرگی در زیر برف انجام شد ـ مردم شوش ، اندیمشک ، مریوان و شیراز جنازه شهدای اخیر شهرستان را تشییع کردندـ در جیرفت منزل یک نظامی به آتش کشیده شدـ در سیرجان مجسمهی شاه پایین آورده شد.
در روز 21 دی نماینده سقز و بانه به خاطر کشتار اخیر این دو شهر از نمایندگی مجلس استعفا دادـ با امتناع ارتشبد بازنشسته «جم» از پذیرفتن پست وزارت جنگ «ارتشبد شفقت، فرمانده سابق گارد شاهنشاهی و استاندار پیشین آذربایجان شرقی وزیر جنگ شدـ با تعطیل کارخانه ذوب آهن اصفهان 60 هزار کارگر اعتصابی در آستانه بیکاری قرار گرفتند. «راشد یزدی»روحانی مبارز که از دهم فروردین سال جاری به دلیل سخنرانی در مجلس چهلم شهدای تبریز به ایرانشهر و ایذه تبعید شده بود، در اثر مجاهدت مردم یزد آزاد شد ـ انتظامات شهر رامسر به دست جوانان افتاد ـ 65 زندانی سیاسی (از جمله شکرالله پاک نژاد) با پافشاری مردم و تحصن خانواده 240 زندانی سیاسی آزاد شدند ـ مأموران شهربانی نجف آباد در پی مبارزات مردم این شهر به سایر شهرهای ایران منتقل شدند ـ معاون یکی از کلانتریهای تبریز خودکشی کرد! ـ در پی لغو حکومت نظامی در شهرستان شیراز با حمله تظاهرکنندگان به ساختمان ساواک در شیراز 6 تن (از جمله یک سرهنگ ساواک و دو مأمور اطلاعات) کشته و 41 تن به شدت مجروح شدند ـ در تظاهرات رشت یک تن کشته ـ در مسجد سلیمان یک تن کشته ـ در لالی مسجد سلیمان 2 تن کشته و 3 تن مجروح شدند ـ مردم بابلسر در مجلس سوگواری یکی از کشتهشدگان این شهر شرکت کردند ـ در تظاهرات بندر پهلوی مردم این شهر دولت بختیار را مسئول کشتارهای اخیر دانستند ـ در یکی از روستاهای شاپور 5 تن به دلیل بی اعتنایی به انقلاب مردم توسط یک جوان کشته شدند ـ یک همافر ارتش به سوی فرمانده هوانیروز کرمانشاه و معاونش تیراندزای کرد ولی هر دو جان سالم از این مهلکه بدر بردند ـ در مشهد یک تانک ارتش با عبور از روی اتومبیلی با 6 سرنشین آنها را به سختی مجروح کرد.
در ماه دی همچنان حوادث و برخوردهای خونین ادامه داشت، گویی نخست وزیری بختیار و وعدهها و شعارهای او مردم را بیشتر خشمگین کرده بود.
در جنگ و گریزهای خیابانی در حسین آباد اصفهان یک مأمور ساواک کشته ـ در شوشتر یک کشته ـ در روستای صیدون ایذه 7 تن (از جمله رئیس پاسگاه ، دو درجهدار و یک سرباز) کشته شدند ـ در چالوس 2 تن مجروم و در فسا نیز دو تن مجروح شدند ـ در دزفول دهقانان با شعار «زمین مال دهقان است، نه ارباب و رعیتی نه شرکت کشت و صنعتی» به تظاهرات پرداختند ـ طایفه «خزل» کردستان به انقلاب مردم اعلام همبستگی کردند ـ دانمارک از فروش اسلحه به دولت ایران خودداری کرد ـ در بسیاری از مناطق کشور کمیتههای تهیه مواد سوختی و ارزاق عمومی به وجود آمد.
وزیر امور خارجه آمریکا گفت: «کودتا درمان درد نیست و شاه در آینده سیاسی ایران نقشی ندارد و باید خارج شود ـ دولت آمریکا از ارتش ایران خواست که از «بختیار» حمایت کند، رهبران انقلاب این موضوع را سیاست روشن دخالت آمریکا در مسائل داخلی ایران نامیدند ـ مردم بندر بوشهر چهلمین روز شهادت «آیتاللهابوتراب آشوری» را گرامی داشتند ـ در تظاهرات خرمشهر برای نخستین بار عشایر مرز نشین کشور نیز حضور داشتند ـ جنازه سربازی که به خاطر سرپیچی از مافوق و آتش نگشودن بر روی مردم کشته شده بود، توسط مردم رشت «تشییع شد ـ گروهی مهاجم در خرم آباد یک بیمارستان و یک مدرسه خصوصی را به آتش کشیدند ـ گروهی از اهالی سردشت منزل یکی از کارکنان ساواک را آتش زدند.
شورای سلطنت به عنوان زمینه گریز شاه با شرکت 9 تن مرکب از «بختیار» وزیر دربار، رئیس ستاد ارتش، روسای دو مجلس به اضافه وزیر دارایی و دادستان پیشین به ریاست «سید جلال تهرانی» سناتور پیشین تشکیل شد ـ «آیتالله خمینی» از مردم خواست که از سربازان در برابر مهاجمان دفاع کنند، وی بار دیگر تأکید کرد که بر دولت آینده فقط نظارت خواهد کرد ـ مردم در لوله مسلسل سربازان در تهران و چند شهرگل آویختند و مردم و سربازان با یکدیگر روبوسی کردند ـ 2000 تن از خانوادههای زندانیان سیاسی در کاخ دادگستری برای آزادی بقیه زندانیان سیاسی متحصن شدند ـ نماینده مریوان در مجلس شورای ملی به خاطر کشتارهای اخیر این شهر در مجلس متحصن شد ـ یک مقام رسمی برجسته سوریه از «آیتالله خمینی» دربرابر شاه پشتیبانی کرد ـ رادیو مسکو به شدت به بختیار حمله کرد ـ در کرمان سه مجسمه شاه و پدرش پائین کشیده شد و اداره ساواک شهر طعمه آتش شد ـ یک افسر سابق نیروی هوایی در کرمان کشته شد ـ مردم کازرون از نظامیانی که از ترس خشم مردم به پادگانها پناه برده بودند، خواستند که به خانههایشان برگردند. طی تظاهرات شبانه در ساعتهای منع عبور و مرور در مرودشت یک تن کشته، در اصفهان یک تن کشته و در بندرعباس به هنگام تشییع جنازه یک تن کشته و 4 تن زخمی شدند ـ در روستاها و شهرکهای دور افتاده از جمله هرند(اصفهان)، گوگان (آذربایجان)، زرین شهر، پیشوا (ورامین) و میگون (رودبار) نیز تظاهراتی روی داد.
هایزر به هیچوجه قصد نداشت دیرتر از روز 20 دی 1357 / 10 ژانویه 1979 در ایران بماند اما ریزش برف شدید در شب و اعتصاب کارکنان فرودگان مهرآباد که زدودن باند فرودگاه از برف را غیرممکن میساخت سبب شد که او اقامت خود را تا روز 14 بهمن 1357 / 3 فوریه 1979 یعنی 24 روز دیگر در ایران ادامه دهد.
در روز 20 دی 1357 برابر 10 ژانویه 1979 سولیوان به هایزر خبرداد که فردای آن روز شاه در ساعت 15/11 بامداد او و هایزر را به حضور خواهد پذیرفت.
هنگامی که در آن روز پنجشنبه سر هایزر و سولیوان وارد کاخ نیاوران شدند و شاه آنها را در تالار با شکوه محل کار خود پذیرفت، هایزر از دیدن قیافه درمانده و لاغر و بیمارگون شاه یکه خورد. «فشار و نگرانی تمام خطوط چهرهاش را فرا گرفته بود. برخلاف همیشه که لباس نظامی میپوشید، آن روز لباس غیرنظامی تیرهای بر تن داشت. او صحبت را با مطالب ساده و سبکی آغاز کرد. سپس از هدف مأموریت من پرسید.»
هایزر پس از شرح گفتگوهای ابتدایی خود با شاه درباره مثلاً مهارکردن اعتصابات و تأمین سوخت ارتش جواب کوتاه و بی ربط و توأم با نگرانی و تشویش شاه را نقل میکند و در مورد سردرگمی ژنرالها میافزاید:که برنامههای آنان (ارتشیان) فقط برای تهدیدهای خارجی تدوین شده بود. آنها اصولاً به تهدید داخلی فکر نکرده بودند. ذخایر جنگی آنان برای انجام عملیات داخلی کافی نبود.
هایزر مینویسد: سپس شاه رفتن خود به استراحت را مطرح کرد و تاریخ خروج خود را پرسید درحالی که شاه در کتاب پاسخ به تاریخ مینویسد: این سولیوان بود که به تقویم و تاریخ و ساعت نگاه میکرد و میگفت هرچه زودتر بهتر؛ اما هایزر بر خلاف سولیوان از شاه خواست دو سه روز دیگر بماند و رابطه تیمساران با اختیار را تحکیم بخشد و کاری کند که نظامیان از رهبر جدید خود اطاعت کنند.
شاه مسیر حرکت خود را که تهران، اقامت در مصر سپس عزیمت به مراکش یا اسپانیا و سپس پرواز مستقیم تا پایگاه هوایی آندروز در واشنگتن بود اعلام داشت و گفت که از آنجا به پالم اسپرینگز و ناحیه آننبرگ استیت در آن منطقه خواهد رفت.
شاه ترتیب سفر را بسیار آسان میدانست و تصور میکرد آمریکاییها مانند گذشته و دوران سلطنت با او رفتار خواهند کرد و شاید در زمانی که او در مصر یا مراکش اقامت دارد دوستان با نفوذ او در سطوح بالای آمریکا مانند نیکسون، کیسینجر، جرالدفورد و دونالد رامسفلد وزیر دفاع کابینه جرالدفورد و جولیوس هلمز رئیس برکنار شده سیا و نیز دکتر برژینسکی نظر کارتر را عوض کرده و مأموری مانند کرمیت روزولت را به ایران خواهند فرستاد تا در طول 48 ساعت اوضاع را به نفع شاهنشاه دگرگون کند و سپس او با سلام و صلوات به ایران باز خواهد گشت. هایزر، پایگاه هوایی کارلستون در جنوب کالیفرنیا و چند پایگاه هوایی شمال شرقی را مناسبتر برای فرود آمدن هواپیمای شاه دانست. شاه در پاسخ به یک سوال هایزر که گفته بود در گذشته خود او متذکر شده بود که وی (هایزر) نباید زیاد نگران باشد مدتی سکوت اختیار کرد و گفت که میل نداشته به عنوان فرمانده کل قوا، دستور کشتار مردم خود را بدهد. البته شاه از خاطر برده بود یا خود را به تجاهل میزد که بارها دستور تیراندازی به مردم را داده و حتی در موردی، دستور اعدام غیرقانونی چند تن از چریکهای زندانی کمونیست را در پشت هتل اوین صادر کرده بود. در حقیقت در روز 30 تیر 1331 و در 15 خرداد 1342 و در روز 17 شهریور 1357 این شاه بود که دستور اندازی به سوی تظاهرکنندگان را به نظامیان داده بود و هیچ کس جز او مسئولیت نداشت اما پیوسته و در پناه مقام غیر مسئول بودن خود توانسته بود مسئولیتها را به گردن پایین دستان افکنده از هرگونه پاسخگویی مصون بماند. رقم کشتارها در ماههای شهریور 1357 تا دی ماه آن سال مرتباً رو به افزایش بود اما علاوه بر کشته شدگان هر روز عده زیادی مجروح میشدند و آمار دقیقی منتشر نمیشد به علت بوروکراسی مزمن و مزاحم دستگاه اداری شاه آمار دقیق به دست نمیآمد و بعداً هم اعتصاب وزارت دادگستری و بیمارستانها و پزشکی قانونی سبب شد که آمار واقعی کشته شدگان در دست نباشد و ارقام مبالغه آمیزی چون 50 هزار،100 هزار و 200 هزار و بیشتر بر سر زبانها بیفتد.
رسانه های گروهی در دست چپگرایان بود که آمار را مطابق میل خود بالا و پایین میبردند و اکنون شاه میفهمید که خبط و خطای او در تعطیلی تمام روزنامهها و اتکاء به دو یا سه روزنامه بزرگ سابقاً مداح و متملق که اکنون در صف مقابل او قرار گرفته بودند چه به روزگار او آورده است.
رزونامه نگاران سه روزنامه بزرگ صبح و عصر که اکنون همه به مقتضای روزچپگرا شده بودند برای آینده طرحهای دور و درازی کشیده و طراحی کرده بودند، ولی به دلیل محبوبیت و نفوذ گسترده و عمیق آیتالله خمینی، عجالتاً از او فرمانبری میکردند اما در عین حال میکوشیدند شرکایی برای انقلابیون بتراشند و مثلاً حزب توده را هم که سالها بود در خارج کشور منزوی و مشتت شده بود وارد صحنه کنند. در آن روزها شاه به شدت بیمار بود و از عوارض بیماری جانکاه سرطان رنج میبرد. قرصهای تسکین دهنده او را کرخت و خواب آلوده کرده و قادر به تجهیز و تحلیل وقایع نبود.
او حالت قهرگونهای داشت و احساس مینمود همه به او خیانت کردهاند در حالی که او به همه خیانت کرده، همه وفاداران صدیق را از اطراف خود رانده و مدت 13 سال یک باند متملق و بی پرنسیب خودخواه و بی عاطفه فاقد احساسات مردمی و میهندوستی را که برای حفظ مقام و موفقیت و غارتگریهای خود فقط در برابر او سر خم میآوردند و ملت ایران را داخل آدم نمیدانستند، به جان مردم انداخته بود.
وقتی دیدار دو ساعته شاه با سولیوان و هایزر خاتمه یافت، شاه به گرمی از آنان تشکر کرد اما آن چنان که سیره دو دوزه باز او بود، بعدها در کتاب خود گله کرد که آنها آمده بودند او را راه بیندازند و سفیر مرتباً به ساعت خود نگاه میکرد.
اگر شاه محبوبیتی در میان مردم داشت، میتوانست با صراحت و قوّت قلب، از پذیرفتن خواست آنان خودداری کند و رک و راست بگوید «نمیروم و شما چه کارهاید که به من امر میدهید کشورم را ترک کنم» زیرا آمریکا در آن زمان ارتشی در ایران پیاده نکرده بود و قوه اجراییهای نداشت.
درحالی که رضاشاه اگر در شهریور 1320 مجبور به ترک ایران شد، آن واقعه در زمانی بود که خاک کشور زیر چکمه سپاهیان روس و انگلیس بود و آنها تا نزدیک تهران پیشروی کرده بودند امّا اکنون محمدرضا شاه هم از مردم خود میترسید و نیز بیم داشت نظامیان به مردم بپیوندند و به کاخ او حمله ور شوند و او و ملکه و فرزندانشان را به قتل برسانند.
شاه پیوندهای خود را با مردم کشورش در گذشته قطع کرده و تمام تخممرغهای خود را در سبد آمریکا گذاشته بود. اکنون این سفیر سولیوان و این ژنرال هایزر معاون ناتو بودند که به قصرش آمده و خواهان خروج او از ایران شده بودند.
در طول روزهای بعد وضعیت به شدت وخیم و وخیمتر شد. تیمسار قرهباغی طبق توصیه ژنرال هایزر شورای بحران را تشکیل داد. جلسات شورای فرماندهان در ماههای دی و بهمن تشکیل شد. صورت آن مذاکرات موجود است و نیازی به تکرار ندارد اما خواندن آن خالی از تنبه نیست.
شاه در 26 دی ماه سوار بر هواپیما شد و از ایران رفت. پیش از خروج او ربیعی گریه کنان دست او را بوسید و شاه را به گریه انداخت.
شاه در بامداد آن روز وقتی مطمئن شد چمدانهای متعدد او و شهبانو به فرودگاه مهرآباد حمل شده و دو فروند هواپیمای سلطنتی که نام هواپیمای مخصوص او شهباز بود از هر نظر آماده پرواز هستند، حدود ظهر سوار بر هلیکوپتر به اتفاق همسرش که او در هلیکوپتر دیگری نشسته بود راهی فرودگاه مهرآباد شد.
در آنجا پس از اینکه مجلس شورای ملی که در گذشته حقیرترین مکان از نظر شاه بود رأی اعتماد به دولت بختیار داد و شاه مثلاً خاطرش از این بابت جمع شد، در میان رئیس و اعضای هیأت دولت و عدهای از تیمساران و رجال کشور حضور یافت و در حال خداحافظی به آنها به گریه افتاد و این در لحظاتی بود که سپهبد امیرحسین ربیعی فرمانده نیروی هوایی در حال بوسیدن دست او بود.
تیمساران یکی پس از دیگری دست او را بوسیدند و همه به حال گریه از او وداع کردند.
شهبانو فرح همسر شاه درحالی که کلاه زمستانی پشمی سفیدرنگی بر سر داشت در کنار شاه مغموم و افسرده ایستاده بود. مرتضی لطفی خبرنگار مرکز خبر رادیو و تلویزیون ملی ایران طی مصاحبه کوتاهی با شهبانو نظر او را درباره آن سفر پرسید. شهبانو ضمن آرزوی خوشبختی برای مردم، علت سفر را نیاز به استراحت موقتی دانست.
هنگامی که رادیو خبر خروج شاه را پخش کرد، خبرنگاران رسانههای بینالمللی به مخابره خبر پرداختند و موجی از شادی و هیجان بی سابقهای که سالها دیده نشده بود و بسیار طبیعی بود در خیابانها برخاست.
رانندگان صدها هزار اتومبیل بوق زنان اظهار شادی میکردند و عده زیادی از مردم در خیابانها شیرینی و میوه پخش میکردند.
شاهی که در گذشتههای دور، بسیار محبوب و روز بازگشت او از آذربایجان در خرداد 1326، مردم اتومبیل او را در سر چهارراه پهلوی از زمین بلند کرده بودند، اکنون چنان مورد بغض و تنفر قرار داشت که تا ساعتها تهران از هلهله و ولوله شادی میلرزید؛ گویا مردم علت تمام بدبختیها و عقبماندگیها یا نارحتیهای خصوصی و خانوادگی را در وجود او خلاصه کرده بودند و حالا رفتن او را جشن میگرفتند.
ارتش از همان روز درحال فروپاشیدن بود. مردم سربازان را که مات و مبهوت در کامیونها نشسته بودند در برگرفته میبوسیدند و به آنها گل و شیرینی میدادند، گویی با رفتن شاه، کدورت نظامیان که به خیابانها اعزام شده بودند و توده عظیم ملت برطرف شده و روزگار خوش و صفا و صلح و دوستی و شیرین کامی فرا رسیده بود.
ارتشیان که اکثر آنها نظامیان وظیفه بودند هیچگونه مخالفت جدی با چسباندن تصاویر آیتالله خمینی بر روی بدنه زرهپوشها، تانک ها و کامیونها نشان نمیدادند.
با رفتن شاه، دوران وفاداری آنها به شاه پایان یافت و آشکار بود در صورت برخورد بعدی میان آیت الله خمینی و دولت بختیار آنها بطور قطع جانب آیت الله را که ملت به او ارادت و عشق داشت و در راهش خون خود را میریخت میگرفتند.
بختیار با گروه معدود طرفداران خود، با جبهه ملی از هم پاشیده و منشعب و با ارتش نیمه متلاشیاش که ژنرالهای آن به سرعت در حال متفرق شدن بودند و حتی در جلسات شورای فرماندهان به رسیدن به یک تصمیم واحد نبودند کمترین شانسی پیشرو نداشت.
بختیار یک سیاستمدار تراز سوم و چهارم بود و مهمترین عیب او این بود که قادر به درک واقعیتها، پیش بینی موقعیتهای آینده و انتخاب گزینههای معقول و منطقی نبود.
شعارها و حرکتهای مردمی بسیار سریعتر و زودتر از بختیار حرکت میکرد. قره باغی با اعلامیههای گوناگون سعی در آرام نگهداشتن مردم از یک سو و تحبیب ارتشیان از سوی دیگر داشت، ولی هر روز به دیدن آمارهای فرار روزانه ارتشیان متوحش میشد. او چندبار سعی کرد استعفا بدهد، اما بختیار و سولیوان که بختیار مخصوصاً او را به نخست وزیری فرا میخواند تا با حضور سولیوان او را از استعفا بازدارد ، مانع آن شدند.
ارتش روز به روز فرو پاشیدهتر میشد.
سیاست تحبیب بختیار نیز به جایی نرسید. روزی که مردم به ژاندارمری تهران حملهور شدند، هایزر که در جلسه فرماندهان حضور داشت، توصیه کرد تیراندازی با شدت بیشتر انجام شود که تظاهرکنندگان تکلیف خود را بفهمند. نتیجه اجرای آن دستور این شد که روز بعد مردم در خیابان اتومبیل یک سرلشکر ژاندارمری را که دچار اشتباه شده و سوار بر بنز ژاندارمری ملبس به اونیفورم در حال بازگشت به خانه خود بود متوقف کردند، راننده را زخمی کردند و خود او را به حد مرگ کتک زدند به حدی که بر اثر کتک خوردن و چاقو خوردن به حال مرگ افتاده بود.
جمعیت خشمگین راننده را با لگد زدند و اتومبیل را به آتش کشیدند. « آنگاه بر سرتیمسار ریختند و فریاد زدند او را بکشید، او را بکشید. با دستهایشان موهای او را کشیدند، چشم او را درآوردند و صورتش را چنگ زدند. وقتی که خون زیادی از او میرفت فردی او را از چنگ مردم رها کرد و به کنار کشید. این واقعه تیمسار قرهباغی را به شدت خشمگین کرد. »
هایزر مینویسد:
« تیمسار قره باغی، کمی درباره حادثه روز قبل ژاندارمری احساساتی شد. آنها وقتی دیده بودند که با یک افسری در سطح ژنرال اینگونه رفتار میشود، خود را به جای او قرار داده و احساس میکردند ممکن است برای هریک از آنها هم اتفاق مشابهی بیفتد. او داد و فریاد راه انداخت و سعی میکرد گناه آن را به گردن من که دستور داده بودم سربازان لولههای تفنگ خود را پایین آورده و به سوی جمعیت شلیک کنند بیندازد. در واقع او انگشت خود را به سمت من تکان داد و گفت:
« شما را باید سرزنش کنیم. دست شما به خون آلوده است این حرفها بیشتر از حدی بود که قدرت تحملش را داشتم. با توجه به اینکه او خود دستورش را داده بود احساس ترس کردم و از خود سوال کردم که او در هنگام بروز بحران جدی، چه واکنشی نشان خواهد داد؟ او خیلی هیجان زده شده بود و لذا به ناچار مجبور شدم یک بار دیگر صدایم را بلند کنم و تند شوم. آخرین سوال من از او این بود که آیا به هر حال آن روش آنها را به هدف خود رسانیده یا خیر که مثل همیشه احساس عجیبی کردم. احساس کردم دارم بچهها را سرزنش میکنم.»
در آخرین روزهای ماه دی به دعوت «جبهه ملی» هزاران تن از مردم تهران در بازار اجتماع بزرگی برپا کردند و طی آن کشتار رژیم را محکوم کردند ـ کامیونهای نظامی برای نخستین بار عکس «آیتالله خمینی» را نصب کردند. «اردشیر زاهدی» آمریکا را نکوهش کرد که با چشم پوشی از شاه، ایران برای همیشه از دست میدهد ـ یک روزنامه کویتی به دروغ و برای بازارگرمی و آتش زدن به بحران نوشت: « آمریکا بسیاری از تأسیسات حساس نظامی خود را در ایران منفجر کرده است تا در صورت تغییر دگرگونی اوضاع، به دست روسها نیفتد » ـ « دکتر مصطفی رحیمی در نامهای به «امام خمینی» برای نخستین بار با حکومت «جمهوری اسلامی» مخالفت کرد ـ کارمندان امور خارجه خواستار کنارهگیری «زاهدی» و قطع رابطه سیاسی ایران با اسراییل و آفریقای جنوبی و رودزیا شدند ـ رئیس کلانتری یک تبریز که در کشتار مردم این شهر نقش نخست داشت در یک حمله مسلحانه کشته شد و دو پاسبان همراه او زخمی شدند. سازمان چریکهای فدایی خلق مسئولیت این حمله را به عهده گرفت ـ دولت «بختیار» در مجلس سنا با 38 رأی موافق، یک رأی مخالف (جلالی نائینی) و دو رأی ممتنع رأی اعتماد گرفت ـ اتوبوسهای واحد تهران که به خاطر همدردی با یکی از همکارانشان (که در کشتار اول محرم تهران خود و اتوبوسش را سپرجان مردم کرده بود) دست به اعتصاب زده بودند. باردیگر بنا به خواست مردم به سرکارهایشان برگشتند ـ در سومین روز کشته شدن چهارتن از تظاهرکنندگان سوسنگرد مجلس یادبودی در اهواز برگزار شد ـ در پی حمله گروهی از مردم مسجد سلیمان به ساختمان ساواک عده زیادی کشته و زخمی شدند ـ در یک روستای نهاوند سه تن کشته و 16 تن در اثر شلیک مأموران زخمی شدند ـ در تظاهرات گرگان یک تن به سختی مجروح شد و در اهواز یک تن کشته و 3 نفر دیگر مجروح شدند .
خبرها تکان دهنده و برای نظامیان نگران کننده بود و اوضاع شباهت زیادی به روزهای انقلاب روسیه در ماه مارس 1917 داشت.
در آن تاریخ همه ناظران سیاسی متفق القول بودند که حل بحران، با حضور شاه در ایران امکان پذیر نیست و رهبر انقلاب اسلامی، به هیچ عنوان حضور شاه و رژیم سلطنتی را تحمل نخواهد کرد. شاه نیز پس از عدم موفقیت دولت نظامی ازهاری در برقراری نظم و آرامش و رقع اعتصاب ها که اقتصاد کشور را فلج کرده بود، راه دیگری جز خروج از کشور نداشت. تشریفات مربوط به خروج شاه خصوصی و غیررسمی بود. مشایعت کنندگان، نخست وزیر، رؤسای مجلسین، وزیر دربار، رییس ستاد ارتش و گروهی از مقامات وابسته به دربار بودند. فرودگاه مهرآباد در محاصره یگان های گارد شاهنشاهی بود. مقارن ساعت یازده و نیم صبح، شاه و همسرش، با یک هلیکوپتر وارد فرودگاه شدند.
شاه در مصاحبه ی کوتاهی به خبرنگاران گفت:
«مدتی است احساس خستگی می کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت. این سفر اکنون آغاز می شود و تهران را به سوی آسوان در مصر ترک می کنم. امروز با رأی مجلس شورای ملی که پس از رأی سنا داده شد، امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه گذاری آینده موفق شود.»
در مورد مدت سفر گفت:
«این سفر بستگی به حالت من دارد و در حال حاضر دقیقاً نمی توانم آن را تعیین کنم.»
ساعت نیم بعد از ظهر، شاه و همسرش تهران را به مقصد مصر ترک کردند.
در آخرین روزها فرح کوشید تا موافقت شاه را به استعفا از مقام سلطنت و تفویض مقام نیابت سلطنت به وی، طبق قانون اساسی جلب نماید. شاه نپذیرفت و گفت این کار مشکلی را حل نخواهد کرد. سرانجام شاه روز 26 دی 1357، فرار را بر قرار ترجیح داد. از اعضای خانواده ی سلطنتی تنها فرح مانده بود که او نیز همراه همسرش از ایران خارج شد. پس از خروج شاه از ایران، موج شادی مردم را فرا گرفت و ملت با آمدن به خیابان ها و اظهار شادمانی و پخش گل و شیرینی این پیروزی بزرگ را جشن گرفت و رژیم سلطنتی کمتر از یک ماه پس از فرار شاه سقوط کرد و طومار عمر رژیم سرتاسر ظلم و جور 2500 ساله ی شاهنشاهی روز 22 بهمن 1357، درهم پیچیده شد.
آنچه می خوانید روایتی است از روزهای فرار شاه:
*درحالی که ژنرالها در حال مشورت با هایزر و گست بودند، انقلاب راه خود را با سرعت و شدت میپیمود.
در روزهای بعد برخوردها و کشتارها در کشور ادامه یافت. در دهه سوم دی در برخوردهای خونین قم (یک کشته و 10 زخمی)، در یزد (5 کشته و 14 مجروح)، در مریوان (یک کشته و 11 مجروح)، در کرمانشاه (یک کشته و چند مجروح)، در سوسنگرد(2 کشته و 9 مجروح) و در پیرانشهر (یک تن کشته و 4 تن مجروح) شدند دو نظامی در برابر دانشگاه تهران مورد اصابت گلوله قرار گرفتندـ در جهرم مردم در ساعتهای منع عبور و مرور به تظاهرات پرداختند ـ در خرمآباد، سمنان، منجیل، آمل و قزوین تظاهرات تازهای برپا شد ـ اهالی روستای خراسانک هشترود و بوکان مراسم یادبودی برای چهارتن از کشته شدگان اخیر این روستا برپا کردند ـ «آیتالله خمینی» در پیامی اظهار داشت: «من مدعی ریاست جمهوری نیستم، اگر در ایران کودتای نظامی بشود مردم با آن مقابله میکنند.»
یک مقام رسمی آمریکا اظهارداشت: «خروج شاه از ایران، تنها امید به دست آمدن نظم در این کشور است» ـ حفاظت شهر اردبیل به دست مردم افتاد ـ بنا به گفته خبرگزاری تاس در یک سال اخیر 65 هزار تن در ایران به دست نیروهای حکومت نظامی کشته و زخمی شدهاند ـ کارکنان رادیو و تلویزیون تهران ضمن ادامه اعتصاب اعلام داشتند که در صورت آزاد نشدن همکارانشان در این سازمان متحصن خواهند شد ـ با لغو حکومت نظامی در شیراز سیصد تن از جوانان شهر اداره شهر را بر عهده گرفتند ـ «بختیار» در یک گفتوگو اظهار داشت: « شرط نخستوزیری من رفتن شاه بود» ـ تظاهر کنندگان تفت یزد در زمینهای بدون استفاده شهر، گندمکاری کردندـ عدهای از روستائیان شهرضا به خاطر طرفداری از رژیم اظهار پشیمانی کردند ـ توتونکاران بانه به عنوان اعتراض به پایین بودن بهای توتون از فروش آن به دولت خودداری کردندـ بازار کازرون پس از 50 روز تعطیلی باردیگر باز شد.
«سنجابی» اعلام داشت: «اگر مردم و «آیت الله خمینی» بخواهند، در تشکیل یک حکومت ملی شرکت میکنم ـ «آیت الله طالقانی» در اعلامیه خود خطاب به سربازان از آنها خواست که از جنایت و کشتار مردم پرهیز کنند و به آغوش مردم برگردند ـ کارکنان کانون پرورش فکری خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدند ـ شاه در مصاحبه با فیگارو گفت: «خروج من از کشور باعث کشتار گروههای مذهبی توسط ارتش میشود و اگر «بختیار» جمهوری اعلام کند، ارتش طغیان میکند.»
اهالی شهمیرزاد اراضی دولتی را بین خود تقسیم کردند ـ کارمندان وزارتخانههای کشور اعلام کردند که وزیران کابینه «بختیار» را نمیپذیرند. بنا به ادعای دولت 200 افغانی مسلح در ایران دستگیر شدند. قضات و کارکنان دادگستری شاهرود در اعلامیهای حمله مأموران را در 7 و 9 دی به شهر بسطام که منجر به کشته شدن سه تن شد، محکوم کردند. بنابر گفته وزیر دفاع آمریکا تعداد کشتیهای جنگی آمریکا در اقیانوس هند دو برابر شد.
دانشگاه صنعتی تهران پس از ماهها تعطیلی به همت دانشگاهیان پایتخت گشایش یافت ـ در تبریز انجمن تأمین امنیت برای جلوگیری از آتش زدن ساختمانها تشکیل شد در مهاباد شورای اجتماعی برای شکل و سازمان دادن به جنبش این شهر به وجود آمد ـ فرهنگیان و عشایر شیراز، وزیر آموزش و پرورش را به رسمت نشناختند.
«دکتر بختیار گفت: برای شاه نقشی مانند «ملکه الیزابت» در انگلیس نظر داریم به شکلی که او سلطنت کند و دولت حکومت ـ خانواده مجاهدان زندانی، در مورد در خطر بودن جان زندانیان سیاسی قصر که ناشی از کمبود سوخت و مواد غذایی است به مسئولان هشدار دادند ـ «آیت الله خمینی» اعلام کرد من مدعی ریاست جمهوری نیستم و فقط بر دولت انقلابی آینده نظارت میکنم ـ آمریکا خواستار خروج شاه از کشور شد ـ حوادث ایران باعث نزدیکی رژیم عربستان به شوروی شد ـ 91 زندانی سیاسی مشهد آزاد شدند ـ فرمانداری نظامی اصفهان ساعت منع عبور و مرور را در این شهر کاهش داد و به 23 تا 5 صبح رسانید ـ تعطیلی کنسولگری آمریکا در تبریز ادامه یافت ـ «نیویورک تایمز» نوشت: ثروت شاه فقط با خانواده سعودیهای عربستان و خانواده «الصباح» کویت در خاورمیانه قابل مقایسه است ـ ساعت منع عبور و مرور در کرج یک ساعت کاهش یافت ـ غاز «علی صدر» یکی از مراکز توریستی بزرگ کشور که عایدات زیادی برای دولتمندان داشت، توسط مردم تصرف شد ـ «تاس» اعلام کرد: «ژنرال هایزر آمریکایی در تهران تدارک کودتا را میبیند» ـ در تظاهرات شوشتر به دنبال تیراندازی مأموران نظامی 6 تن کشته و 30 تن زخمی ، در آبادان 5 تن زخمی ، در شمیران 4 تن از جمله یک کارمند صنایع نظامی کشته و در شهرک سعد آباد 3 تن کشته و 15 تن زخمی شدند.در شهرهای رفسنجان، بم، رهنان و مبارکه اصفهان، مراغه و مهاباد نیز تظاهرات بزرگی در زیر برف انجام شد ـ مردم شوش ، اندیمشک ، مریوان و شیراز جنازه شهدای اخیر شهرستان را تشییع کردندـ در جیرفت منزل یک نظامی به آتش کشیده شدـ در سیرجان مجسمهی شاه پایین آورده شد.
در روز 21 دی نماینده سقز و بانه به خاطر کشتار اخیر این دو شهر از نمایندگی مجلس استعفا دادـ با امتناع ارتشبد بازنشسته «جم» از پذیرفتن پست وزارت جنگ «ارتشبد شفقت، فرمانده سابق گارد شاهنشاهی و استاندار پیشین آذربایجان شرقی وزیر جنگ شدـ با تعطیل کارخانه ذوب آهن اصفهان 60 هزار کارگر اعتصابی در آستانه بیکاری قرار گرفتند. «راشد یزدی»روحانی مبارز که از دهم فروردین سال جاری به دلیل سخنرانی در مجلس چهلم شهدای تبریز به ایرانشهر و ایذه تبعید شده بود، در اثر مجاهدت مردم یزد آزاد شد ـ انتظامات شهر رامسر به دست جوانان افتاد ـ 65 زندانی سیاسی (از جمله شکرالله پاک نژاد) با پافشاری مردم و تحصن خانواده 240 زندانی سیاسی آزاد شدند ـ مأموران شهربانی نجف آباد در پی مبارزات مردم این شهر به سایر شهرهای ایران منتقل شدند ـ معاون یکی از کلانتریهای تبریز خودکشی کرد! ـ در پی لغو حکومت نظامی در شهرستان شیراز با حمله تظاهرکنندگان به ساختمان ساواک در شیراز 6 تن (از جمله یک سرهنگ ساواک و دو مأمور اطلاعات) کشته و 41 تن به شدت مجروح شدند ـ در تظاهرات رشت یک تن کشته ـ در مسجد سلیمان یک تن کشته ـ در لالی مسجد سلیمان 2 تن کشته و 3 تن مجروح شدند ـ مردم بابلسر در مجلس سوگواری یکی از کشتهشدگان این شهر شرکت کردند ـ در تظاهرات بندر پهلوی مردم این شهر دولت بختیار را مسئول کشتارهای اخیر دانستند ـ در یکی از روستاهای شاپور 5 تن به دلیل بی اعتنایی به انقلاب مردم توسط یک جوان کشته شدند ـ یک همافر ارتش به سوی فرمانده هوانیروز کرمانشاه و معاونش تیراندزای کرد ولی هر دو جان سالم از این مهلکه بدر بردند ـ در مشهد یک تانک ارتش با عبور از روی اتومبیلی با 6 سرنشین آنها را به سختی مجروح کرد.
در ماه دی همچنان حوادث و برخوردهای خونین ادامه داشت، گویی نخست وزیری بختیار و وعدهها و شعارهای او مردم را بیشتر خشمگین کرده بود.
در جنگ و گریزهای خیابانی در حسین آباد اصفهان یک مأمور ساواک کشته ـ در شوشتر یک کشته ـ در روستای صیدون ایذه 7 تن (از جمله رئیس پاسگاه ، دو درجهدار و یک سرباز) کشته شدند ـ در چالوس 2 تن مجروم و در فسا نیز دو تن مجروح شدند ـ در دزفول دهقانان با شعار «زمین مال دهقان است، نه ارباب و رعیتی نه شرکت کشت و صنعتی» به تظاهرات پرداختند ـ طایفه «خزل» کردستان به انقلاب مردم اعلام همبستگی کردند ـ دانمارک از فروش اسلحه به دولت ایران خودداری کرد ـ در بسیاری از مناطق کشور کمیتههای تهیه مواد سوختی و ارزاق عمومی به وجود آمد.
وزیر امور خارجه آمریکا گفت: «کودتا درمان درد نیست و شاه در آینده سیاسی ایران نقشی ندارد و باید خارج شود ـ دولت آمریکا از ارتش ایران خواست که از «بختیار» حمایت کند، رهبران انقلاب این موضوع را سیاست روشن دخالت آمریکا در مسائل داخلی ایران نامیدند ـ مردم بندر بوشهر چهلمین روز شهادت «آیتاللهابوتراب آشوری» را گرامی داشتند ـ در تظاهرات خرمشهر برای نخستین بار عشایر مرز نشین کشور نیز حضور داشتند ـ جنازه سربازی که به خاطر سرپیچی از مافوق و آتش نگشودن بر روی مردم کشته شده بود، توسط مردم رشت «تشییع شد ـ گروهی مهاجم در خرم آباد یک بیمارستان و یک مدرسه خصوصی را به آتش کشیدند ـ گروهی از اهالی سردشت منزل یکی از کارکنان ساواک را آتش زدند.
شورای سلطنت به عنوان زمینه گریز شاه با شرکت 9 تن مرکب از «بختیار» وزیر دربار، رئیس ستاد ارتش، روسای دو مجلس به اضافه وزیر دارایی و دادستان پیشین به ریاست «سید جلال تهرانی» سناتور پیشین تشکیل شد ـ «آیتالله خمینی» از مردم خواست که از سربازان در برابر مهاجمان دفاع کنند، وی بار دیگر تأکید کرد که بر دولت آینده فقط نظارت خواهد کرد ـ مردم در لوله مسلسل سربازان در تهران و چند شهرگل آویختند و مردم و سربازان با یکدیگر روبوسی کردند ـ 2000 تن از خانوادههای زندانیان سیاسی در کاخ دادگستری برای آزادی بقیه زندانیان سیاسی متحصن شدند ـ نماینده مریوان در مجلس شورای ملی به خاطر کشتارهای اخیر این شهر در مجلس متحصن شد ـ یک مقام رسمی برجسته سوریه از «آیتالله خمینی» دربرابر شاه پشتیبانی کرد ـ رادیو مسکو به شدت به بختیار حمله کرد ـ در کرمان سه مجسمه شاه و پدرش پائین کشیده شد و اداره ساواک شهر طعمه آتش شد ـ یک افسر سابق نیروی هوایی در کرمان کشته شد ـ مردم کازرون از نظامیانی که از ترس خشم مردم به پادگانها پناه برده بودند، خواستند که به خانههایشان برگردند. طی تظاهرات شبانه در ساعتهای منع عبور و مرور در مرودشت یک تن کشته، در اصفهان یک تن کشته و در بندرعباس به هنگام تشییع جنازه یک تن کشته و 4 تن زخمی شدند ـ در روستاها و شهرکهای دور افتاده از جمله هرند(اصفهان)، گوگان (آذربایجان)، زرین شهر، پیشوا (ورامین) و میگون (رودبار) نیز تظاهراتی روی داد.
هایزر به هیچوجه قصد نداشت دیرتر از روز 20 دی 1357 / 10 ژانویه 1979 در ایران بماند اما ریزش برف شدید در شب و اعتصاب کارکنان فرودگان مهرآباد که زدودن باند فرودگاه از برف را غیرممکن میساخت سبب شد که او اقامت خود را تا روز 14 بهمن 1357 / 3 فوریه 1979 یعنی 24 روز دیگر در ایران ادامه دهد.
در روز 20 دی 1357 برابر 10 ژانویه 1979 سولیوان به هایزر خبرداد که فردای آن روز شاه در ساعت 15/11 بامداد او و هایزر را به حضور خواهد پذیرفت.
هنگامی که در آن روز پنجشنبه سر هایزر و سولیوان وارد کاخ نیاوران شدند و شاه آنها را در تالار با شکوه محل کار خود پذیرفت، هایزر از دیدن قیافه درمانده و لاغر و بیمارگون شاه یکه خورد. «فشار و نگرانی تمام خطوط چهرهاش را فرا گرفته بود. برخلاف همیشه که لباس نظامی میپوشید، آن روز لباس غیرنظامی تیرهای بر تن داشت. او صحبت را با مطالب ساده و سبکی آغاز کرد. سپس از هدف مأموریت من پرسید.»
هایزر پس از شرح گفتگوهای ابتدایی خود با شاه درباره مثلاً مهارکردن اعتصابات و تأمین سوخت ارتش جواب کوتاه و بی ربط و توأم با نگرانی و تشویش شاه را نقل میکند و در مورد سردرگمی ژنرالها میافزاید:که برنامههای آنان (ارتشیان) فقط برای تهدیدهای خارجی تدوین شده بود. آنها اصولاً به تهدید داخلی فکر نکرده بودند. ذخایر جنگی آنان برای انجام عملیات داخلی کافی نبود.
هایزر مینویسد: سپس شاه رفتن خود به استراحت را مطرح کرد و تاریخ خروج خود را پرسید درحالی که شاه در کتاب پاسخ به تاریخ مینویسد: این سولیوان بود که به تقویم و تاریخ و ساعت نگاه میکرد و میگفت هرچه زودتر بهتر؛ اما هایزر بر خلاف سولیوان از شاه خواست دو سه روز دیگر بماند و رابطه تیمساران با اختیار را تحکیم بخشد و کاری کند که نظامیان از رهبر جدید خود اطاعت کنند.
شاه مسیر حرکت خود را که تهران، اقامت در مصر سپس عزیمت به مراکش یا اسپانیا و سپس پرواز مستقیم تا پایگاه هوایی آندروز در واشنگتن بود اعلام داشت و گفت که از آنجا به پالم اسپرینگز و ناحیه آننبرگ استیت در آن منطقه خواهد رفت.
شاه ترتیب سفر را بسیار آسان میدانست و تصور میکرد آمریکاییها مانند گذشته و دوران سلطنت با او رفتار خواهند کرد و شاید در زمانی که او در مصر یا مراکش اقامت دارد دوستان با نفوذ او در سطوح بالای آمریکا مانند نیکسون، کیسینجر، جرالدفورد و دونالد رامسفلد وزیر دفاع کابینه جرالدفورد و جولیوس هلمز رئیس برکنار شده سیا و نیز دکتر برژینسکی نظر کارتر را عوض کرده و مأموری مانند کرمیت روزولت را به ایران خواهند فرستاد تا در طول 48 ساعت اوضاع را به نفع شاهنشاه دگرگون کند و سپس او با سلام و صلوات به ایران باز خواهد گشت. هایزر، پایگاه هوایی کارلستون در جنوب کالیفرنیا و چند پایگاه هوایی شمال شرقی را مناسبتر برای فرود آمدن هواپیمای شاه دانست. شاه در پاسخ به یک سوال هایزر که گفته بود در گذشته خود او متذکر شده بود که وی (هایزر) نباید زیاد نگران باشد مدتی سکوت اختیار کرد و گفت که میل نداشته به عنوان فرمانده کل قوا، دستور کشتار مردم خود را بدهد. البته شاه از خاطر برده بود یا خود را به تجاهل میزد که بارها دستور تیراندازی به مردم را داده و حتی در موردی، دستور اعدام غیرقانونی چند تن از چریکهای زندانی کمونیست را در پشت هتل اوین صادر کرده بود. در حقیقت در روز 30 تیر 1331 و در 15 خرداد 1342 و در روز 17 شهریور 1357 این شاه بود که دستور اندازی به سوی تظاهرکنندگان را به نظامیان داده بود و هیچ کس جز او مسئولیت نداشت اما پیوسته و در پناه مقام غیر مسئول بودن خود توانسته بود مسئولیتها را به گردن پایین دستان افکنده از هرگونه پاسخگویی مصون بماند. رقم کشتارها در ماههای شهریور 1357 تا دی ماه آن سال مرتباً رو به افزایش بود اما علاوه بر کشته شدگان هر روز عده زیادی مجروح میشدند و آمار دقیقی منتشر نمیشد به علت بوروکراسی مزمن و مزاحم دستگاه اداری شاه آمار دقیق به دست نمیآمد و بعداً هم اعتصاب وزارت دادگستری و بیمارستانها و پزشکی قانونی سبب شد که آمار واقعی کشته شدگان در دست نباشد و ارقام مبالغه آمیزی چون 50 هزار،100 هزار و 200 هزار و بیشتر بر سر زبانها بیفتد.
رسانه های گروهی در دست چپگرایان بود که آمار را مطابق میل خود بالا و پایین میبردند و اکنون شاه میفهمید که خبط و خطای او در تعطیلی تمام روزنامهها و اتکاء به دو یا سه روزنامه بزرگ سابقاً مداح و متملق که اکنون در صف مقابل او قرار گرفته بودند چه به روزگار او آورده است.
رزونامه نگاران سه روزنامه بزرگ صبح و عصر که اکنون همه به مقتضای روزچپگرا شده بودند برای آینده طرحهای دور و درازی کشیده و طراحی کرده بودند، ولی به دلیل محبوبیت و نفوذ گسترده و عمیق آیتالله خمینی، عجالتاً از او فرمانبری میکردند اما در عین حال میکوشیدند شرکایی برای انقلابیون بتراشند و مثلاً حزب توده را هم که سالها بود در خارج کشور منزوی و مشتت شده بود وارد صحنه کنند. در آن روزها شاه به شدت بیمار بود و از عوارض بیماری جانکاه سرطان رنج میبرد. قرصهای تسکین دهنده او را کرخت و خواب آلوده کرده و قادر به تجهیز و تحلیل وقایع نبود.
او حالت قهرگونهای داشت و احساس مینمود همه به او خیانت کردهاند در حالی که او به همه خیانت کرده، همه وفاداران صدیق را از اطراف خود رانده و مدت 13 سال یک باند متملق و بی پرنسیب خودخواه و بی عاطفه فاقد احساسات مردمی و میهندوستی را که برای حفظ مقام و موفقیت و غارتگریهای خود فقط در برابر او سر خم میآوردند و ملت ایران را داخل آدم نمیدانستند، به جان مردم انداخته بود.
وقتی دیدار دو ساعته شاه با سولیوان و هایزر خاتمه یافت، شاه به گرمی از آنان تشکر کرد اما آن چنان که سیره دو دوزه باز او بود، بعدها در کتاب خود گله کرد که آنها آمده بودند او را راه بیندازند و سفیر مرتباً به ساعت خود نگاه میکرد.
اگر شاه محبوبیتی در میان مردم داشت، میتوانست با صراحت و قوّت قلب، از پذیرفتن خواست آنان خودداری کند و رک و راست بگوید «نمیروم و شما چه کارهاید که به من امر میدهید کشورم را ترک کنم» زیرا آمریکا در آن زمان ارتشی در ایران پیاده نکرده بود و قوه اجراییهای نداشت.
درحالی که رضاشاه اگر در شهریور 1320 مجبور به ترک ایران شد، آن واقعه در زمانی بود که خاک کشور زیر چکمه سپاهیان روس و انگلیس بود و آنها تا نزدیک تهران پیشروی کرده بودند امّا اکنون محمدرضا شاه هم از مردم خود میترسید و نیز بیم داشت نظامیان به مردم بپیوندند و به کاخ او حمله ور شوند و او و ملکه و فرزندانشان را به قتل برسانند.
شاه پیوندهای خود را با مردم کشورش در گذشته قطع کرده و تمام تخممرغهای خود را در سبد آمریکا گذاشته بود. اکنون این سفیر سولیوان و این ژنرال هایزر معاون ناتو بودند که به قصرش آمده و خواهان خروج او از ایران شده بودند.
در طول روزهای بعد وضعیت به شدت وخیم و وخیمتر شد. تیمسار قرهباغی طبق توصیه ژنرال هایزر شورای بحران را تشکیل داد. جلسات شورای فرماندهان در ماههای دی و بهمن تشکیل شد. صورت آن مذاکرات موجود است و نیازی به تکرار ندارد اما خواندن آن خالی از تنبه نیست.
شاه در 26 دی ماه سوار بر هواپیما شد و از ایران رفت. پیش از خروج او ربیعی گریه کنان دست او را بوسید و شاه را به گریه انداخت.
شاه در بامداد آن روز وقتی مطمئن شد چمدانهای متعدد او و شهبانو به فرودگاه مهرآباد حمل شده و دو فروند هواپیمای سلطنتی که نام هواپیمای مخصوص او شهباز بود از هر نظر آماده پرواز هستند، حدود ظهر سوار بر هلیکوپتر به اتفاق همسرش که او در هلیکوپتر دیگری نشسته بود راهی فرودگاه مهرآباد شد.
در آنجا پس از اینکه مجلس شورای ملی که در گذشته حقیرترین مکان از نظر شاه بود رأی اعتماد به دولت بختیار داد و شاه مثلاً خاطرش از این بابت جمع شد، در میان رئیس و اعضای هیأت دولت و عدهای از تیمساران و رجال کشور حضور یافت و در حال خداحافظی به آنها به گریه افتاد و این در لحظاتی بود که سپهبد امیرحسین ربیعی فرمانده نیروی هوایی در حال بوسیدن دست او بود.
تیمساران یکی پس از دیگری دست او را بوسیدند و همه به حال گریه از او وداع کردند.
شهبانو فرح همسر شاه درحالی که کلاه زمستانی پشمی سفیدرنگی بر سر داشت در کنار شاه مغموم و افسرده ایستاده بود. مرتضی لطفی خبرنگار مرکز خبر رادیو و تلویزیون ملی ایران طی مصاحبه کوتاهی با شهبانو نظر او را درباره آن سفر پرسید. شهبانو ضمن آرزوی خوشبختی برای مردم، علت سفر را نیاز به استراحت موقتی دانست.
هنگامی که رادیو خبر خروج شاه را پخش کرد، خبرنگاران رسانههای بینالمللی به مخابره خبر پرداختند و موجی از شادی و هیجان بی سابقهای که سالها دیده نشده بود و بسیار طبیعی بود در خیابانها برخاست.
رانندگان صدها هزار اتومبیل بوق زنان اظهار شادی میکردند و عده زیادی از مردم در خیابانها شیرینی و میوه پخش میکردند.
شاهی که در گذشتههای دور، بسیار محبوب و روز بازگشت او از آذربایجان در خرداد 1326، مردم اتومبیل او را در سر چهارراه پهلوی از زمین بلند کرده بودند، اکنون چنان مورد بغض و تنفر قرار داشت که تا ساعتها تهران از هلهله و ولوله شادی میلرزید؛ گویا مردم علت تمام بدبختیها و عقبماندگیها یا نارحتیهای خصوصی و خانوادگی را در وجود او خلاصه کرده بودند و حالا رفتن او را جشن میگرفتند.
ارتش از همان روز درحال فروپاشیدن بود. مردم سربازان را که مات و مبهوت در کامیونها نشسته بودند در برگرفته میبوسیدند و به آنها گل و شیرینی میدادند، گویی با رفتن شاه، کدورت نظامیان که به خیابانها اعزام شده بودند و توده عظیم ملت برطرف شده و روزگار خوش و صفا و صلح و دوستی و شیرین کامی فرا رسیده بود.
ارتشیان که اکثر آنها نظامیان وظیفه بودند هیچگونه مخالفت جدی با چسباندن تصاویر آیتالله خمینی بر روی بدنه زرهپوشها، تانک ها و کامیونها نشان نمیدادند.
با رفتن شاه، دوران وفاداری آنها به شاه پایان یافت و آشکار بود در صورت برخورد بعدی میان آیت الله خمینی و دولت بختیار آنها بطور قطع جانب آیت الله را که ملت به او ارادت و عشق داشت و در راهش خون خود را میریخت میگرفتند.
بختیار با گروه معدود طرفداران خود، با جبهه ملی از هم پاشیده و منشعب و با ارتش نیمه متلاشیاش که ژنرالهای آن به سرعت در حال متفرق شدن بودند و حتی در جلسات شورای فرماندهان به رسیدن به یک تصمیم واحد نبودند کمترین شانسی پیشرو نداشت.
بختیار یک سیاستمدار تراز سوم و چهارم بود و مهمترین عیب او این بود که قادر به درک واقعیتها، پیش بینی موقعیتهای آینده و انتخاب گزینههای معقول و منطقی نبود.
شعارها و حرکتهای مردمی بسیار سریعتر و زودتر از بختیار حرکت میکرد. قره باغی با اعلامیههای گوناگون سعی در آرام نگهداشتن مردم از یک سو و تحبیب ارتشیان از سوی دیگر داشت، ولی هر روز به دیدن آمارهای فرار روزانه ارتشیان متوحش میشد. او چندبار سعی کرد استعفا بدهد، اما بختیار و سولیوان که بختیار مخصوصاً او را به نخست وزیری فرا میخواند تا با حضور سولیوان او را از استعفا بازدارد ، مانع آن شدند.
ارتش روز به روز فرو پاشیدهتر میشد.
سیاست تحبیب بختیار نیز به جایی نرسید. روزی که مردم به ژاندارمری تهران حملهور شدند، هایزر که در جلسه فرماندهان حضور داشت، توصیه کرد تیراندازی با شدت بیشتر انجام شود که تظاهرکنندگان تکلیف خود را بفهمند. نتیجه اجرای آن دستور این شد که روز بعد مردم در خیابان اتومبیل یک سرلشکر ژاندارمری را که دچار اشتباه شده و سوار بر بنز ژاندارمری ملبس به اونیفورم در حال بازگشت به خانه خود بود متوقف کردند، راننده را زخمی کردند و خود او را به حد مرگ کتک زدند به حدی که بر اثر کتک خوردن و چاقو خوردن به حال مرگ افتاده بود.
جمعیت خشمگین راننده را با لگد زدند و اتومبیل را به آتش کشیدند. « آنگاه بر سرتیمسار ریختند و فریاد زدند او را بکشید، او را بکشید. با دستهایشان موهای او را کشیدند، چشم او را درآوردند و صورتش را چنگ زدند. وقتی که خون زیادی از او میرفت فردی او را از چنگ مردم رها کرد و به کنار کشید. این واقعه تیمسار قرهباغی را به شدت خشمگین کرد. »
هایزر مینویسد:
« تیمسار قره باغی، کمی درباره حادثه روز قبل ژاندارمری احساساتی شد. آنها وقتی دیده بودند که با یک افسری در سطح ژنرال اینگونه رفتار میشود، خود را به جای او قرار داده و احساس میکردند ممکن است برای هریک از آنها هم اتفاق مشابهی بیفتد. او داد و فریاد راه انداخت و سعی میکرد گناه آن را به گردن من که دستور داده بودم سربازان لولههای تفنگ خود را پایین آورده و به سوی جمعیت شلیک کنند بیندازد. در واقع او انگشت خود را به سمت من تکان داد و گفت:
« شما را باید سرزنش کنیم. دست شما به خون آلوده است این حرفها بیشتر از حدی بود که قدرت تحملش را داشتم. با توجه به اینکه او خود دستورش را داده بود احساس ترس کردم و از خود سوال کردم که او در هنگام بروز بحران جدی، چه واکنشی نشان خواهد داد؟ او خیلی هیجان زده شده بود و لذا به ناچار مجبور شدم یک بار دیگر صدایم را بلند کنم و تند شوم. آخرین سوال من از او این بود که آیا به هر حال آن روش آنها را به هدف خود رسانیده یا خیر که مثل همیشه احساس عجیبی کردم. احساس کردم دارم بچهها را سرزنش میکنم.»
در آخرین روزهای ماه دی به دعوت «جبهه ملی» هزاران تن از مردم تهران در بازار اجتماع بزرگی برپا کردند و طی آن کشتار رژیم را محکوم کردند ـ کامیونهای نظامی برای نخستین بار عکس «آیتالله خمینی» را نصب کردند. «اردشیر زاهدی» آمریکا را نکوهش کرد که با چشم پوشی از شاه، ایران برای همیشه از دست میدهد ـ یک روزنامه کویتی به دروغ و برای بازارگرمی و آتش زدن به بحران نوشت: « آمریکا بسیاری از تأسیسات حساس نظامی خود را در ایران منفجر کرده است تا در صورت تغییر دگرگونی اوضاع، به دست روسها نیفتد » ـ « دکتر مصطفی رحیمی در نامهای به «امام خمینی» برای نخستین بار با حکومت «جمهوری اسلامی» مخالفت کرد ـ کارمندان امور خارجه خواستار کنارهگیری «زاهدی» و قطع رابطه سیاسی ایران با اسراییل و آفریقای جنوبی و رودزیا شدند ـ رئیس کلانتری یک تبریز که در کشتار مردم این شهر نقش نخست داشت در یک حمله مسلحانه کشته شد و دو پاسبان همراه او زخمی شدند. سازمان چریکهای فدایی خلق مسئولیت این حمله را به عهده گرفت ـ دولت «بختیار» در مجلس سنا با 38 رأی موافق، یک رأی مخالف (جلالی نائینی) و دو رأی ممتنع رأی اعتماد گرفت ـ اتوبوسهای واحد تهران که به خاطر همدردی با یکی از همکارانشان (که در کشتار اول محرم تهران خود و اتوبوسش را سپرجان مردم کرده بود) دست به اعتصاب زده بودند. باردیگر بنا به خواست مردم به سرکارهایشان برگشتند ـ در سومین روز کشته شدن چهارتن از تظاهرکنندگان سوسنگرد مجلس یادبودی در اهواز برگزار شد ـ در پی حمله گروهی از مردم مسجد سلیمان به ساختمان ساواک عده زیادی کشته و زخمی شدند ـ در یک روستای نهاوند سه تن کشته و 16 تن در اثر شلیک مأموران زخمی شدند ـ در تظاهرات گرگان یک تن به سختی مجروح شد و در اهواز یک تن کشته و 3 نفر دیگر مجروح شدند .
خبرها تکان دهنده و برای نظامیان نگران کننده بود و اوضاع شباهت زیادی به روزهای انقلاب روسیه در ماه مارس 1917 داشت.