سال 1975، با ظهور رهبری مرموز در کامبوج به نام پُلپُت این کشور در ورطه آشوب و ناآرامی بزرگی سقوط کرد. او سرکرده جنبشی انقلابی و مسلحانه به نام خمر سرخ، یعنی کامبوجیهای سرخ (کمونیست) بود. خمرهای سرخ از هزاران نوجوان و رعیت تشکیل شده بودند که به شدت به پلپت وفادار بودند. در 17 آوریل 1975، پس از پنج سال نبرد، مبارزان جوان پلپت پیروزمندانه وارد پنومپن، پایتخت کامبوج شدند و کل کشور را به شکلی موثر تحت کنترل خویش در آوردند.
* جمهوری دموکراتیک کامپوچیا
* قوانین خلقالساعه برای برابری خلق
برچیده شدن نظام اجتماعی کامبوج به زودی آغاز شد. کامبوج به سرعت از جهان خارج جدا شد و نیروهای خمر سرخ تنها چند ساعت پس از مسلط شدن بر کشور، تمام خارجیها را اخراج کردند و بیمقدمه تمام سفارتها را نیز بستند. حرف زدن به زبانهای بیگانه ممنوع اعلام شد. روزنامهها و ایستگاههای تلویزیونی تعطیل شدند. رادیوها و دوچرخهها غیرقانونی اعلام شدند. خدمات پستی و تلفن برچیده شد. داشتن پول و داراییهای شخصی غیرقانونی اعلام شد. کلیه مراکز اقتصادی و مدارس بسته و انجام آیینهای مذهبی ممنوع شد و سیستم بهداشتی مملکت فروپاشید.
در سرتاسر کشور تخلیه مردم از املاک و خانههایشان صحنههایی باورنکردنی شکل گرفت و کامبوجیهای ساکن درشهرهای بزرگ و کوچک به زور از خانههایشان رانده و به حومهها هدایت شدند تا براساس جامعه الگوی پلپت زندگی رعیتی جدیدشان را آغاز کنند. در پنومپن، جنگجویان جوان و بیرحم پلپت که بعضیهاشان دوازده سال بیشتر نداشتند، حین راندن دو میلیون انسان پایتخت، بیشرمانه تفتگهای خودکار و دیگر سلاحهایشان را تاب میدادند.
* موج تصفیه و بیگاری
بازماندگان خسته و درمانده با سنین مختلف پس از ورود به حومهها مجبور به بیگاری در قطعه زمینهای وسیع میشدند. هر روزِ کاری چهارده تا هجده ساعت بود، و به هر نفر فقط یک کاسه هلیم برنج آبکی داده میشد. مردم شهر که مطلقا هیچ آشناییای با زندگی در مزرعه نداشتند، به دلیل کار بیش از حد و سوءتغذیه روزانه هزار هزار میمردند. انسانها در مزارع وادار به انجام دادن کارهایی میشدند که معمولا حیوانات مزرعه انجام میدادند. یکی از بازماندگان در خاطراتش میگوید:
«گروههای هشت نفره تشکیل میدادیم تا گاوآهنها را بکشیم. چند تن از همقطاران من که از این کار به شدت خسته و درمانده شده بودند، خون بالا آوردند و مردند.»
یکی دیگر از اشکال مرگ؛ تصفیههای خونبار خمرهای سرخ برای نابود کردن بقایای جامعه قدیمی کامبوج بود. افراد متخصصی مانند معلمان، وکلا و پزشکان نخستین اهداف بودند. صرف عینک به چشم زدن ممکن بود به جان کسی تمام شود، چون این کار از نظر خمرهای سرخ نشانه نخبهنمایی بود. سربازان و مقامات رسمی دولت سابق اهداف بعدی بودند. خمرهای سرخ نه تنها این افراد را به قتل رساندند بلکه اعضای بیگناه خانوادههاشان را نیز کشتند. جوانی که به هنگام به قدرت رسیدن پلپت چهارده ساله بوده به چشم خود کشته شدن اعضای خانوادهاش را به دست خمرهای سرخ دیده است:
«سه ماه پس از قتل پدربزرگم، سربازان، برادر و برادر خواندهام را گرفتند. آنها را بستند و به دل جنگل بردند. این بار پنهانی و از میان بیشهها به دنبالشان رفتم تا کسی مرا نبیند. به چشم خود دیدم که برادرانم را مجبور کردند حفرهای بزرگ بکنند و در آن اثنا سربازان با تفنگ بالای سر آن دو ایستاده بودند. یادم است که یکی از سربازها به آن دیگری گفت: «این جوری در مصرف گلولههامون صرفهجویی میشه.» بعد آنها چند ساقه بزرگ خیزران برداشتند و آن قدر برادرانم را زدند که هر دو مردند. بعد با لگد اجساد آنها را به آن حفره انداختند. گور آنها از قتلگاه پدربزرگم خیلی دور نبود.»
خمرهای سرخ خواستار انقیاد و تسلیم مطلق مردم بودند و هر کس را که در مظان خیانت به پلپت قرار میگرفت یا به آنچه خودشان «جنایت فردگرایی» مینامیدند متهم میشد، میکشتند.
در سرتاسر مناطق روستایی و حومه، گرد هم آمدن بیش از دو نفر غدقن بود. کودکان از والدینشان جدا و به کمونها برده میشدند و در آنجا کاملا تحت نظارت خمرهای سرخ قرار میگرفتند. کودکان و نوجوانان در این کمونها مورد شستشوی مغزی قرار میگرفتند تا باور کنند پلپت و خمرهای سرخ خانواده جدید آنهایند. در نتیجه، بسیاری از نوجوانان کامبوج در برابر رژیم جدید نوعی روحیه بردهوار پیدا کردند. به قول یکی از شاهدان عینی:
«یک گروه از نوجوانان حدودا پانزده سالهای که تعدادشان بالغ بر بیست نفر بود دستگیر شدند. هیچ یک از آنها سعی نکرد بگریزد. آنها فقط گفتند: «من به حزب وفادارم. از حزب اطاعت میکنم. حتی در زمان مرگ نیز دوستدار و وفادار به حزب خواهم ماند.» و تمام آن نوجوانها اعدام شدند. حزب از نظر آنها ربالنوع بود.»
* درگیری در مرزهای شرقی
پلپت پس از به دست گرفتن قدرت مطلق در کامبوج، متوجه شرق و مرزهای ششصد کیلومتری با ویتنام شد که از مدتها پیش صحنه تنش و ناآرامی بود. پلپت، که میگویند در این زمان سخت دچار توهم شده بود، به این نتیجه رسید که حمله ویتنام عنقریب است. پلپت برای محافظت کامبوج و آزار ویتنامیها، نیروهای خمر سرخ را در امتداد مرز مستقر ساخت. با رسیدن نیروهای کامبوج، سربازان ویتنامی و خمرهای سرخ به طور پراکنده درگیر شدند.
در اوایل 1977، پلپت حملهای پیشگیرانه کرد و چهار لشگر از نیروهای خمر سرخ را راهی آن سوی مرز کرد. در خلال این حمله، خمرهای سرخ بسیاری از خانوادههای شهرنشین ویتنامی را بی آن که هیچ اقدام تحریکآمیزی انجام داده باشند قتلعام کردند. ویتنام در واکنش به اقدامی که آن را تجاوز پلپت توصیف کرد، نیروهای خود را بسیج کرد و آماده اقدامات تلافیجویانه شد. درگیری میان نیروهای دو طرف شدت گرفت. مبارزان خمر سرخ پلپت با به دست گرفتن ابنکار عمل، ویتنامیها را وادار به عقبنشینی کردند. اما جشن کامبوجیها به خاطر این پیروزی ظاهری دیری نپایید، چون عقبنشینی ویتنامیها موقتی بود. رهبران عالیرتبه نظامی در ویتنام خوش نداشتند پیروزی کامبوجیها دوام داشته باشد. آنها با حمله عظیم یعدی خود عزم کردند نیروهای خمر سرخ را در هم بشکننند.
شکست از ویتنام؛ پایان حکومت خمرهای سرخ
دومین حمله ویتنام در 25 دسامبر 1978 با یورش دویست هزار سرباز ویتنامی به مواضع کامبوجیها آغاز شد. تاکتیکهای ویتنامیها مشابه همان تاکتیکها بود که آنها در سال 1975 علیه نیروهای ویتنام جنوبی در جنگ داخلی ویتنام به کار گرفته بودند. نیروهای پلپت با تجهیزات اندکشان در برابر این حمله تمامعیار عقب نشستند. فرماندهان ویتنامی از آشفتگی خطوط دشمن استفاده کردند و به سوی اهداف اولیهشان یورش بردند و سپس با سرعت راهی مهمترین هدفشان، یعنی پنومپن، پایتخت کامبوج شدند.
جالب اینکه شهرنشینان کامبوجی نیز در این راه تاحدی ویتنامیها را یاری دادند. برای بسیاری از مردم کامبوج که زیر ظلم رژیم بیرحم پلپت رنج کشیده بودند، سربازان مهاجم ویتنامی حکم نجاتدهنده را داشتند. یکی از بازماندگان این نبرد میگوید:
«چه کسی فکرش را میکرد که ماز ا ویتنامیها استقبال کنیم؟ ما قرنها بود که با هم میجنگیدیم، و بعد آنها را حین ورود به کشورمان تماشا کردیم و از دیدنشان شاد و خوشحال نیز بودیم. آنها جلادان پلپت را دستگیر کردند. پس از پیروزی ویتنامیها ما انتظار بهترینها را داشتیم،»
* خاطرات یاقیمانده
با نردیک شدن ویتنامیها به پنومپن، نیروهای پلپت پراکنده شدند. در هفت ژانویه 1979، ویتنامیها به آسانی شهر متروکه را تصرف کردند. پلپت نیز به همراه تعداد زیادی از نیروهای خمر سرخ به مناطق ناهموار و کوهستانی غرب کامبوج گریخت. این چریکها از اردوگاههای دورافتاده جنگلی خود همچنان خصم را آزار میدادند، اما هیچگاه برای رهبری کشور و ملت به جایگاه نخستشان بازنگشتند. حکومت پلپت همچون کابوسی بود که با اینکه آمد و رفت، خاطرات و یادهایش از ذهنها زدوده نشد. این حکومت حکومتی بود که فرزندان را به کشتن پدرها متمایل میکرد. یکی از شهروندان کامبوجی تعریف میکند که:
«یکی از اعضای گروه مقاومت (علیه خمرها) دستگیر شده بود. او را مثل خوک، بسته به دیرک آوردند. پشت سر او پسر 14 سالهاش، رفیق تُل، آمد. او تکه چوبی پر از خار به دست داشت که حین حرکت، با آن پدرش را کتک میزد. پدرش از شدت درد و رنج فریاد میکشید... بهزودی خبر پخش شد که رفیق تل، کل اعضای خانوادهاش را به قتل رسانده است. وقتی او گلوی پدرش را میبرید، مادرش به نظاره ایستاده بود. رفیق تل، سپس خواهر ششماهاش را به قتل رساند. در عوض به او یک تفنگ 47-AK دادند که رفیق تل به آن افتخار میکرد.»
تصاویر زیر نقاشیهایی است که قصد دارد شکل و شمایل شکنجههای خمرهای سرخ را نشان دهد:
[b]راست: پرچم دولت جمهوری دموکراتیک کامپوچیا /چپ: پرچم خمرهای سرخ
[/b]
[/b]
* جمهوری دموکراتیک کامپوچیا
پل پت برای آغاز کار اعلام کرد که کامبوج در سال صفر قرار دارد، به این معنا که باید کل آگاهی و خاطرات مربوط به گذشته را پاک کرد و زمان را در کامبوج از نو آغازید. در همین راستا، نام کشور نیز به جمهوری دموکراتیک کامپوچیا تغییر کرد. برای ایجاد این آرمان شهر جدید، تمام ابعاد جامعه کامبوج میبایست تصفیه و ناب میشد. در همین راستا، کاپیتالیسیم و تمامی عناصر زندگی شهری، مذهب، فرهنگ غربی و مصادیق دیگر فرهنگهای خارجی میبایست محو و نابود میشدند. این فرآیند از راههایی که پلپت هرگز در موردشان سخنی نگفت، این امکان را به او میداد که در کامبوج به راستی جامعهای بیطبقه پدید آورد.
پُل پُت؛ رهبر خمرهای سرخ کامبوج
* قوانین خلقالساعه برای برابری خلق
برچیده شدن نظام اجتماعی کامبوج به زودی آغاز شد. کامبوج به سرعت از جهان خارج جدا شد و نیروهای خمر سرخ تنها چند ساعت پس از مسلط شدن بر کشور، تمام خارجیها را اخراج کردند و بیمقدمه تمام سفارتها را نیز بستند. حرف زدن به زبانهای بیگانه ممنوع اعلام شد. روزنامهها و ایستگاههای تلویزیونی تعطیل شدند. رادیوها و دوچرخهها غیرقانونی اعلام شدند. خدمات پستی و تلفن برچیده شد. داشتن پول و داراییهای شخصی غیرقانونی اعلام شد. کلیه مراکز اقتصادی و مدارس بسته و انجام آیینهای مذهبی ممنوع شد و سیستم بهداشتی مملکت فروپاشید.
در سرتاسر کشور تخلیه مردم از املاک و خانههایشان صحنههایی باورنکردنی شکل گرفت و کامبوجیهای ساکن درشهرهای بزرگ و کوچک به زور از خانههایشان رانده و به حومهها هدایت شدند تا براساس جامعه الگوی پلپت زندگی رعیتی جدیدشان را آغاز کنند. در پنومپن، جنگجویان جوان و بیرحم پلپت که بعضیهاشان دوازده سال بیشتر نداشتند، حین راندن دو میلیون انسان پایتخت، بیشرمانه تفتگهای خودکار و دیگر سلاحهایشان را تاب میدادند.
تصویر برخی از کشتهشدگان به دست خمرهای سرخ
* موج تصفیه و بیگاری
بازماندگان خسته و درمانده با سنین مختلف پس از ورود به حومهها مجبور به بیگاری در قطعه زمینهای وسیع میشدند. هر روزِ کاری چهارده تا هجده ساعت بود، و به هر نفر فقط یک کاسه هلیم برنج آبکی داده میشد. مردم شهر که مطلقا هیچ آشناییای با زندگی در مزرعه نداشتند، به دلیل کار بیش از حد و سوءتغذیه روزانه هزار هزار میمردند. انسانها در مزارع وادار به انجام دادن کارهایی میشدند که معمولا حیوانات مزرعه انجام میدادند. یکی از بازماندگان در خاطراتش میگوید:
«گروههای هشت نفره تشکیل میدادیم تا گاوآهنها را بکشیم. چند تن از همقطاران من که از این کار به شدت خسته و درمانده شده بودند، خون بالا آوردند و مردند.»
یکی دیگر از اشکال مرگ؛ تصفیههای خونبار خمرهای سرخ برای نابود کردن بقایای جامعه قدیمی کامبوج بود. افراد متخصصی مانند معلمان، وکلا و پزشکان نخستین اهداف بودند. صرف عینک به چشم زدن ممکن بود به جان کسی تمام شود، چون این کار از نظر خمرهای سرخ نشانه نخبهنمایی بود. سربازان و مقامات رسمی دولت سابق اهداف بعدی بودند. خمرهای سرخ نه تنها این افراد را به قتل رساندند بلکه اعضای بیگناه خانوادههاشان را نیز کشتند. جوانی که به هنگام به قدرت رسیدن پلپت چهارده ساله بوده به چشم خود کشته شدن اعضای خانوادهاش را به دست خمرهای سرخ دیده است:
«سه ماه پس از قتل پدربزرگم، سربازان، برادر و برادر خواندهام را گرفتند. آنها را بستند و به دل جنگل بردند. این بار پنهانی و از میان بیشهها به دنبالشان رفتم تا کسی مرا نبیند. به چشم خود دیدم که برادرانم را مجبور کردند حفرهای بزرگ بکنند و در آن اثنا سربازان با تفنگ بالای سر آن دو ایستاده بودند. یادم است که یکی از سربازها به آن دیگری گفت: «این جوری در مصرف گلولههامون صرفهجویی میشه.» بعد آنها چند ساقه بزرگ خیزران برداشتند و آن قدر برادرانم را زدند که هر دو مردند. بعد با لگد اجساد آنها را به آن حفره انداختند. گور آنها از قتلگاه پدربزرگم خیلی دور نبود.»
انعکاس اسکلتهای بیشمار قربانیان خمرهای سرخ
از محبوبترین سوژههای عکاسان در کامبوج بود
* مبارزه با جنایت فردگراییاز محبوبترین سوژههای عکاسان در کامبوج بود
خمرهای سرخ خواستار انقیاد و تسلیم مطلق مردم بودند و هر کس را که در مظان خیانت به پلپت قرار میگرفت یا به آنچه خودشان «جنایت فردگرایی» مینامیدند متهم میشد، میکشتند.
در سرتاسر مناطق روستایی و حومه، گرد هم آمدن بیش از دو نفر غدقن بود. کودکان از والدینشان جدا و به کمونها برده میشدند و در آنجا کاملا تحت نظارت خمرهای سرخ قرار میگرفتند. کودکان و نوجوانان در این کمونها مورد شستشوی مغزی قرار میگرفتند تا باور کنند پلپت و خمرهای سرخ خانواده جدید آنهایند. در نتیجه، بسیاری از نوجوانان کامبوج در برابر رژیم جدید نوعی روحیه بردهوار پیدا کردند. به قول یکی از شاهدان عینی:
«یک گروه از نوجوانان حدودا پانزده سالهای که تعدادشان بالغ بر بیست نفر بود دستگیر شدند. هیچ یک از آنها سعی نکرد بگریزد. آنها فقط گفتند: «من به حزب وفادارم. از حزب اطاعت میکنم. حتی در زمان مرگ نیز دوستدار و وفادار به حزب خواهم ماند.» و تمام آن نوجوانها اعدام شدند. حزب از نظر آنها ربالنوع بود.»
حزب خمر سرخ و رهبرش، بهویژه برای نوجوانان کامبوجی
به ربالنوعهایی پرستیدنی تبدیل شده بود
به ربالنوعهایی پرستیدنی تبدیل شده بود
* درگیری در مرزهای شرقی
پلپت پس از به دست گرفتن قدرت مطلق در کامبوج، متوجه شرق و مرزهای ششصد کیلومتری با ویتنام شد که از مدتها پیش صحنه تنش و ناآرامی بود. پلپت، که میگویند در این زمان سخت دچار توهم شده بود، به این نتیجه رسید که حمله ویتنام عنقریب است. پلپت برای محافظت کامبوج و آزار ویتنامیها، نیروهای خمر سرخ را در امتداد مرز مستقر ساخت. با رسیدن نیروهای کامبوج، سربازان ویتنامی و خمرهای سرخ به طور پراکنده درگیر شدند.
در اوایل 1977، پلپت حملهای پیشگیرانه کرد و چهار لشگر از نیروهای خمر سرخ را راهی آن سوی مرز کرد. در خلال این حمله، خمرهای سرخ بسیاری از خانوادههای شهرنشین ویتنامی را بی آن که هیچ اقدام تحریکآمیزی انجام داده باشند قتلعام کردند. ویتنام در واکنش به اقدامی که آن را تجاوز پلپت توصیف کرد، نیروهای خود را بسیج کرد و آماده اقدامات تلافیجویانه شد. درگیری میان نیروهای دو طرف شدت گرفت. مبارزان خمر سرخ پلپت با به دست گرفتن ابنکار عمل، ویتنامیها را وادار به عقبنشینی کردند. اما جشن کامبوجیها به خاطر این پیروزی ظاهری دیری نپایید، چون عقبنشینی ویتنامیها موقتی بود. رهبران عالیرتبه نظامی در ویتنام خوش نداشتند پیروزی کامبوجیها دوام داشته باشد. آنها با حمله عظیم یعدی خود عزم کردند نیروهای خمر سرخ را در هم بشکننند.
1979؛ ورود نیروهای ویتنامی به پایتخت کامبوج
شکست از ویتنام؛ پایان حکومت خمرهای سرخ
دومین حمله ویتنام در 25 دسامبر 1978 با یورش دویست هزار سرباز ویتنامی به مواضع کامبوجیها آغاز شد. تاکتیکهای ویتنامیها مشابه همان تاکتیکها بود که آنها در سال 1975 علیه نیروهای ویتنام جنوبی در جنگ داخلی ویتنام به کار گرفته بودند. نیروهای پلپت با تجهیزات اندکشان در برابر این حمله تمامعیار عقب نشستند. فرماندهان ویتنامی از آشفتگی خطوط دشمن استفاده کردند و به سوی اهداف اولیهشان یورش بردند و سپس با سرعت راهی مهمترین هدفشان، یعنی پنومپن، پایتخت کامبوج شدند.
بدرقه آخرین نیروهای باقی مانده ویتنامی در کامبوج؛ 1989
کامبوجیها با وجود سابقه دیرینه دشمنی با همسایه
شرقی خود هنگام ورود به کشورشان و دفع نیروهای
خمر سرخ، از ویتنامیها استقبال کردند
کامبوجیها با وجود سابقه دیرینه دشمنی با همسایه
شرقی خود هنگام ورود به کشورشان و دفع نیروهای
خمر سرخ، از ویتنامیها استقبال کردند
جالب اینکه شهرنشینان کامبوجی نیز در این راه تاحدی ویتنامیها را یاری دادند. برای بسیاری از مردم کامبوج که زیر ظلم رژیم بیرحم پلپت رنج کشیده بودند، سربازان مهاجم ویتنامی حکم نجاتدهنده را داشتند. یکی از بازماندگان این نبرد میگوید:
«چه کسی فکرش را میکرد که ماز ا ویتنامیها استقبال کنیم؟ ما قرنها بود که با هم میجنگیدیم، و بعد آنها را حین ورود به کشورمان تماشا کردیم و از دیدنشان شاد و خوشحال نیز بودیم. آنها جلادان پلپت را دستگیر کردند. پس از پیروزی ویتنامیها ما انتظار بهترینها را داشتیم،»
یادمان دوستی ملت کامبوج و ملت ویتنام
پس از سقوط خمرهای سرخ
پس از سقوط خمرهای سرخ
* خاطرات یاقیمانده
با نردیک شدن ویتنامیها به پنومپن، نیروهای پلپت پراکنده شدند. در هفت ژانویه 1979، ویتنامیها به آسانی شهر متروکه را تصرف کردند. پلپت نیز به همراه تعداد زیادی از نیروهای خمر سرخ به مناطق ناهموار و کوهستانی غرب کامبوج گریخت. این چریکها از اردوگاههای دورافتاده جنگلی خود همچنان خصم را آزار میدادند، اما هیچگاه برای رهبری کشور و ملت به جایگاه نخستشان بازنگشتند. حکومت پلپت همچون کابوسی بود که با اینکه آمد و رفت، خاطرات و یادهایش از ذهنها زدوده نشد. این حکومت حکومتی بود که فرزندان را به کشتن پدرها متمایل میکرد. یکی از شهروندان کامبوجی تعریف میکند که:
«یکی از اعضای گروه مقاومت (علیه خمرها) دستگیر شده بود. او را مثل خوک، بسته به دیرک آوردند. پشت سر او پسر 14 سالهاش، رفیق تُل، آمد. او تکه چوبی پر از خار به دست داشت که حین حرکت، با آن پدرش را کتک میزد. پدرش از شدت درد و رنج فریاد میکشید... بهزودی خبر پخش شد که رفیق تل، کل اعضای خانوادهاش را به قتل رسانده است. وقتی او گلوی پدرش را میبرید، مادرش به نظاره ایستاده بود. رفیق تل، سپس خواهر ششماهاش را به قتل رساند. در عوض به او یک تفنگ 47-AK دادند که رفیق تل به آن افتخار میکرد.»
تصاویر زیر نقاشیهایی است که قصد دارد شکل و شمایل شکنجههای خمرهای سرخ را نشان دهد: