01-07-2014، 10:14
تاریخ ایرانی: در تابستان سال ۱۹۹۰، پس از مذاکره گورباچف با هلموت کهل بر سر جزئیات اتحاد دو آلمان، رابطه این دو سیاستمرد برای همیشه تغییر کرد و آشتی و دوستی میان آنها زمانی به اوج خود رسید که در ماه نوامبر گورباچف به همراه همسرش از آلمان دیدار کردند و میهمان خانواده کهل در خانهشان در اوگرزهایم در آلمانغربی بودند و به همراه آنها از کلیسای جامع اسپیِر که نزدیک محل زندگیشان بود دیدار کردند. آنها حتی شام را در رستوران محبوب خانواده کهل صرف کردند، یعنی رستوران دایدزهایمر هوف. دو مرد در آن سفر برای نخستین بار با اسم کوچک همدیگر را صدا کردند، که پیشرفت بزرگی در رابطهشان محسوب میشد.
حالا که اوضاع در خانه ناپایدار و خطرناک میشد، میخائیل گورباچف، نخستین و واپسین رییسجمهور شوروی به کهل، صدراعظم آلمان که در صحنه سیاست بینالملل تاثیرگذار بود احتیاج داشت. همه چیز در شوروی نایاب شده بود، از گوشت و شیرخشک گرفته تا کره و سایر مواد غذایی، و محبوبیت گورباچف در سراشیبی افول افتاده بود.
در آن روزها گورباچف بارها به سراغ تلفن میرفت تا با «رفیق هلموت» بر سر وضعیت و راههای برونرفت از بحران مشورت کند، هلموت به یکباره به مشاور سیاسی او تبدیل شده بود. خط تلفنی مخصوص برای ارتباط این دو تعیین شده بود، و تقریبا هیچیک از این مکالمات در کتابهایی که گورباچف بعدها نوشت نیامدهاند. کهل هم در خاطرات خود تنها اشارهای کوتاه به این گفتوگوها میکند و میگذرد.
خودداری این دو از برملا ساختن مذاکرات و حرفهای فیمابین آن گاه توجیه مییابد که رونوشتهای این گفتوگوها را میخوانید، رونوشتهایی که عمدتا به دست مترجمانی ضبط شدهاند که علاوه بر ترجمه باید به کا.گ.ب هم گزارش میدادند. این گفتوگوها پر است از گله و شکایتهای گورباچف، مددطلبیهای مردی که به سرعت در حال غرق شدن بود، حرفهایی که شنیدنشان از رهبر سابقا مغرور و قدرتمند شوروی عجیب و باورنکردنی بود.
با این حال، آن زمان گورباچف ناامیدانه از کهل میخواست که غرب را به نجات شوروی ترغیب کند. وی از آقای صدراعظم میخواست که فروپاشی و سقوط قریبالوقوع کشورش را در چشم غربیها به شکل فاجعهای که تمام دنیا را درگیر آشوب و هرج و مرج خواهد کرد، تصویر کند. البته وی خواهش دیگری هم داشت، امیدوار بود کهل و غرب در مبارزهاش با قویترین و سرسختترین رقیباش، یعنی بوریس یلتسین، از او حمایت کنند.
آن دو در بعدازظهر ۲۰ فوریه ۱۹۹۱ بار دیگر با هم تلفنی گفتوگو کردند. کهل پس از اینکه یلتسین روز پیش از آن در برنامهای تلویزیونی خواستار استعفای گورباچف از پستش در کرملین شده بود، با گورباچف تماس گرفت. گورباچف هیچگاه این گفتوگو را جایی منتشر نکرد، زیرا که به وضوح نشاندهنده این است که چقدر حریف سیاسیاش را دستکم گرفته بود و چه دید نادرست و محدودی از اوضاع داشت:
کهل: سلام میخائیل. استعفا دادی، همانطور که یلتسین خواسته بود؟
گورباچف: گمان میکنم او احساس میکند که قدرتش رو به افول است و روز به روز بیشتر به انزوا کشیده میشود. نمایش دیروز او یا از سر افسردگی و یأس بود یا اشتباهی احمقانه. یلتسین طبیعتا یک تخریبچی است. هیچ چیز سازنده دیگری ندارد که عرضه کند. او از وضعیت دشوار کنونی سوءاستفاده کرده و سعی دارد دعوایی سیاسی راه بیاندازد.
کهل: و این به نفع تو خواهد بود.
گورباچف: در جلسه امروز شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی، کسی گفت که متدهایی اینچنین برای مردی در چنین سمت عالیرتبهای شرمآور است. وی به احتمال قوی حرفهایش را پس خواهد گرفت. رییسجمهور قزاقستان و رییس شورای عالی از اوکراین از او فاصله گرفتهاند.
کهل: این برای تو خوب است. احساس میکنم که الان احساس بهتری داری. خوشحالم که اینطور است.
گورباچف در فوریه ۱۹۹۱ گفت: «یلتسین طبیعتا یک تخریبچی است. هیچ چیز سازنده دیگری ندارد که عرضه کند. «کمتر از چهار ماه بعد، بیش از ۴۵ میلیون رأیدهنده یلتسین را که در نظر گورباچف شکستخورده و مستأصل میآمد به عنوان نخستین رییسجمهور فدراسیون روسیه، بزرگترین جمهوری اتحاد جماهیر شوروی، برگزیدند. این رویداد شروع رهبری دوگانهای بود که از نزدیک بودن پایان حکمرانی شوروی خبر میداد. در ۳۰ آوریل آن سال، کهل در تماسی تلفنی به رهبر کرملین قوت قلب داد که:
کهل: من تمام سعیام را میکنم که اینجا در اروپایغربی از تو حمایت شود. در واشنگتن هم، که دو هفته دیگر آنجا خواهم بود، چنین خواهم کرد. باید این را بدانی که اینجا بعضیها اظهارات بیرحمانه و ناخوشایندی درباره وضعیت تو دارند.
گورباچف: بله، میدانم.
کهل: اگر بخواهم خلاصه بگویم، این چیزی است که درباره تو میگویند: بله، گورباچف سیاستمدار قدرتمندی است، ولی آیا به آنچه در نظر دارد خواهد رسید. در این شرایط، بسیار مهم است که فضای روانی متفاوتی خلق شود. به همین خاطر تو باید اطلاعات موثق و دقیقی در اختیار من بگذاری، میخائیل. باید به من بگویی که وضعیت آنجا واقعا به چه شکل است.
گورباچف: میدانی هلموت، عده زیادی در میان دوستان امریکایی ما هستند که زیرلب از «وضعیت گورباچف» حرف میزنند. مثلا میگویند: نگاه کنید، گورباچف از حفظ اتحاد حمایت میکند، در حالی که یلتسین ممکن است به کشورهای حوزه بالتیک و دیگر جمهوریها استقلال بدهد. یلتسین از مالکیت خصوصی حمایت میکند، در حالی که گورباچف از اقتصادی اشتراکی حرف میزند. یلتسین بیشتر درگیر مسائل و مشکلات داخلی خواهد بود و به همین خاطر زیاد چوب لای چرخ امریکاییها در چهارگوشه دنیا نخواهد کرد. اینها حرفها و نظرهایی نیست که بتوان بهشان اعتبار داد. بوش و وزیر خارجهاش (جیمز) بیکر، هنوز موضع خود را حفظ کردهاند، ولی شدیدا تحت فشار قرار دارند. البته، من هم به نوبه خودم باید بر این مشکلات فائق آیم.
کهل: میتوانی روی من حساب کنی، میخائیل. من این موضوع را تمام و کمال برای رهبران اروپای غربی و امریکا روشن خواهم کرد.
اسناد محرمانه نشان میدهند که چطور گورباچف سعی کرد جلوی به قدرت رسیدن یلتسین را بگیرد و چقدر تهدید او را دستکم گرفته بود. در پنجم ژوئیه، وقتی که یلتسین عملا رییسجمهور روسیه بود و تنها منتظر حکم تنفیذش بود، کهل در عمارت ییلاقی حزب کمونیست اوکراین در مژگوریه با گورباچف دیدار کرد. آن زمان، هیچیک از این دو رهبر سیاسی نمیدانستند که شش ماه بعد، اوکراین دیگر کشوری مستقل خواهد بود.
در طول مسیر فرودگاه کیِف تا مژگوریه، کهل بدترین سناریوی ممکن را با گورباچف در میان گذاشت:
کهل: من به این فکر کردم، که اگر گورباچف ناگهان برود و یلتسین جای او را بگیرد چه خواهد شد؟ باید اذعان کنم که حتی فکر کردن به این حالت هم ترس در جانم ریخت. واضح است که کشور را نمیشود دست چنین مردی داد.
گورباچف: من هم کاملا در این موضوع با تو همعقیده هستم.
کهل: چه کار میکنی، میخائیل، وقتی که کشورهای حوزه بالتیک در نهایت اتحاد را ترک کنند؟
گورباچف: البته، ممکن است آنها چنین کاری کنند. سخت بتوان عقیده و تصور آنها از حاکمیت را تغییر داد و از شرکت در هرگونه مذاکره و بحث منطقی خودداری میکنند. اگر آنها واقعا خواهان جدا شدن هستند، تنها یک راه برای این کار هست، رویکرد مطابق با قانون اساسی، ولی آنها از گام گذاشتن در مسیر معمول قانونی هراس دارند.
کهل: پس تو آنها را به زور در اتحاد نگه نخواهی داشت. از سوی دیگر، باید برای کشورهای بالتیک روشن کرده و حالیشان کنی که هیچ گزینه دیگری جز آنچه در قانون اساسی آمده وجود ندارد و حمایت لفظی غرب از آنها تغییری در این موضوع ایجاد نمیکند.
نه روسها و نه آلمانیها هیچیک بعدها این گفتوگو را منتشر نکردند، زیرا که دیدگاه کهل نسبت به یلتسین به همان اندازه گورباچف، مخرب و بدبینانه بود. چیز دیگری که صدراعظم وقت آلمان به هیچوجه تصور انتشارش را هم به ذهن راه نمیداد این حقیقت بود که وی تمایز آشکاری میان حمایت عمومی از خودش بر مبنای خودمختاری و موضع حقیقیاش قائل بود. کهل حقیقتا حامی و خواهان جدا شدن جمهوریهای بالتیک از اتحاد جماهیر شوروی نبود و خواستار تایید تقاضاهای استقلال در پارلمان مسکو شده بود که آن زمان تفکری امیدوارانه محسوب میشد.
کهل: تنها یک الاغ میتواند عقیده داشته باشد که تخریب و فروپاشی اتحاد (شوروی) برای کسی مفید خواهد بود. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی برای همه فاجعهای بزرگ خواهد بود. هر کس که از این تفکر (فروپاشی) حمایت کند صلح را تهدید میکند. همه با من در این عقیده مشترک نیستند، ولی میتوانی مطمئن باشی که من موضع و عقیده خود را در این باره تغییر نخواهم داد... مسیر اصلاحات گورباچف باید بیوقفه و بیچون و چرا حمایت شود. اگر یلتسین هم به نزد ما بیاید، همین حرف را به او خواهم زد. به او خواهم گفت که اگر با تو همکاری نکند شانسی نخواهد داشت. امریکاییها هم همین را به او گفتهاند.
گورباچف: خیر، آنها عملا او را تشویق میکنند. به چشم آنها، او یک مصلح است.
کهل: اگر یلتسین به آلمان بیاید، ملاقاتی سازنده خواهد بود. مهمترین هدفی که من در پیاش هستم این است که شما به هم حمله نکنید.
گورباچف: البته فکر خوبی خواهد بود که شما در مقام صدراعظم وی را دعوت نکنید، اینطور نیست؟ باید کس دیگری او را دعوت کند، و بعد صدراعظم به جلسه بپیوندد، گویی اتفاقی بوده است.
کهل: باشد.
هدف گورباچف در از بین بردن شانس پیشروی و موفقیتهای بیشتر یلتسین و کمک خواستن از کهل، اگر ممکن بود، از زاویه دید شخصی قابل درک مینمود، ولی از منظر سیاسی نامعقول و عبث به نظر میرسید. نامعقولتر و مضحکتر اینکه گورباچف میخواست کماکان به عنوان رهبر یک ابرقدرت شناخته شود، حتی وقتی که مجبور شده بود مخفیانه درخواست کمک نماید.
حالا که اوضاع در خانه ناپایدار و خطرناک میشد، میخائیل گورباچف، نخستین و واپسین رییسجمهور شوروی به کهل، صدراعظم آلمان که در صحنه سیاست بینالملل تاثیرگذار بود احتیاج داشت. همه چیز در شوروی نایاب شده بود، از گوشت و شیرخشک گرفته تا کره و سایر مواد غذایی، و محبوبیت گورباچف در سراشیبی افول افتاده بود.
در آن روزها گورباچف بارها به سراغ تلفن میرفت تا با «رفیق هلموت» بر سر وضعیت و راههای برونرفت از بحران مشورت کند، هلموت به یکباره به مشاور سیاسی او تبدیل شده بود. خط تلفنی مخصوص برای ارتباط این دو تعیین شده بود، و تقریبا هیچیک از این مکالمات در کتابهایی که گورباچف بعدها نوشت نیامدهاند. کهل هم در خاطرات خود تنها اشارهای کوتاه به این گفتوگوها میکند و میگذرد.
خودداری این دو از برملا ساختن مذاکرات و حرفهای فیمابین آن گاه توجیه مییابد که رونوشتهای این گفتوگوها را میخوانید، رونوشتهایی که عمدتا به دست مترجمانی ضبط شدهاند که علاوه بر ترجمه باید به کا.گ.ب هم گزارش میدادند. این گفتوگوها پر است از گله و شکایتهای گورباچف، مددطلبیهای مردی که به سرعت در حال غرق شدن بود، حرفهایی که شنیدنشان از رهبر سابقا مغرور و قدرتمند شوروی عجیب و باورنکردنی بود.
با این حال، آن زمان گورباچف ناامیدانه از کهل میخواست که غرب را به نجات شوروی ترغیب کند. وی از آقای صدراعظم میخواست که فروپاشی و سقوط قریبالوقوع کشورش را در چشم غربیها به شکل فاجعهای که تمام دنیا را درگیر آشوب و هرج و مرج خواهد کرد، تصویر کند. البته وی خواهش دیگری هم داشت، امیدوار بود کهل و غرب در مبارزهاش با قویترین و سرسختترین رقیباش، یعنی بوریس یلتسین، از او حمایت کنند.
آن دو در بعدازظهر ۲۰ فوریه ۱۹۹۱ بار دیگر با هم تلفنی گفتوگو کردند. کهل پس از اینکه یلتسین روز پیش از آن در برنامهای تلویزیونی خواستار استعفای گورباچف از پستش در کرملین شده بود، با گورباچف تماس گرفت. گورباچف هیچگاه این گفتوگو را جایی منتشر نکرد، زیرا که به وضوح نشاندهنده این است که چقدر حریف سیاسیاش را دستکم گرفته بود و چه دید نادرست و محدودی از اوضاع داشت:
کهل: سلام میخائیل. استعفا دادی، همانطور که یلتسین خواسته بود؟
گورباچف: گمان میکنم او احساس میکند که قدرتش رو به افول است و روز به روز بیشتر به انزوا کشیده میشود. نمایش دیروز او یا از سر افسردگی و یأس بود یا اشتباهی احمقانه. یلتسین طبیعتا یک تخریبچی است. هیچ چیز سازنده دیگری ندارد که عرضه کند. او از وضعیت دشوار کنونی سوءاستفاده کرده و سعی دارد دعوایی سیاسی راه بیاندازد.
کهل: و این به نفع تو خواهد بود.
گورباچف: در جلسه امروز شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی، کسی گفت که متدهایی اینچنین برای مردی در چنین سمت عالیرتبهای شرمآور است. وی به احتمال قوی حرفهایش را پس خواهد گرفت. رییسجمهور قزاقستان و رییس شورای عالی از اوکراین از او فاصله گرفتهاند.
کهل: این برای تو خوب است. احساس میکنم که الان احساس بهتری داری. خوشحالم که اینطور است.
گورباچف در فوریه ۱۹۹۱ گفت: «یلتسین طبیعتا یک تخریبچی است. هیچ چیز سازنده دیگری ندارد که عرضه کند. «کمتر از چهار ماه بعد، بیش از ۴۵ میلیون رأیدهنده یلتسین را که در نظر گورباچف شکستخورده و مستأصل میآمد به عنوان نخستین رییسجمهور فدراسیون روسیه، بزرگترین جمهوری اتحاد جماهیر شوروی، برگزیدند. این رویداد شروع رهبری دوگانهای بود که از نزدیک بودن پایان حکمرانی شوروی خبر میداد. در ۳۰ آوریل آن سال، کهل در تماسی تلفنی به رهبر کرملین قوت قلب داد که:
کهل: من تمام سعیام را میکنم که اینجا در اروپایغربی از تو حمایت شود. در واشنگتن هم، که دو هفته دیگر آنجا خواهم بود، چنین خواهم کرد. باید این را بدانی که اینجا بعضیها اظهارات بیرحمانه و ناخوشایندی درباره وضعیت تو دارند.
گورباچف: بله، میدانم.
کهل: اگر بخواهم خلاصه بگویم، این چیزی است که درباره تو میگویند: بله، گورباچف سیاستمدار قدرتمندی است، ولی آیا به آنچه در نظر دارد خواهد رسید. در این شرایط، بسیار مهم است که فضای روانی متفاوتی خلق شود. به همین خاطر تو باید اطلاعات موثق و دقیقی در اختیار من بگذاری، میخائیل. باید به من بگویی که وضعیت آنجا واقعا به چه شکل است.
گورباچف: میدانی هلموت، عده زیادی در میان دوستان امریکایی ما هستند که زیرلب از «وضعیت گورباچف» حرف میزنند. مثلا میگویند: نگاه کنید، گورباچف از حفظ اتحاد حمایت میکند، در حالی که یلتسین ممکن است به کشورهای حوزه بالتیک و دیگر جمهوریها استقلال بدهد. یلتسین از مالکیت خصوصی حمایت میکند، در حالی که گورباچف از اقتصادی اشتراکی حرف میزند. یلتسین بیشتر درگیر مسائل و مشکلات داخلی خواهد بود و به همین خاطر زیاد چوب لای چرخ امریکاییها در چهارگوشه دنیا نخواهد کرد. اینها حرفها و نظرهایی نیست که بتوان بهشان اعتبار داد. بوش و وزیر خارجهاش (جیمز) بیکر، هنوز موضع خود را حفظ کردهاند، ولی شدیدا تحت فشار قرار دارند. البته، من هم به نوبه خودم باید بر این مشکلات فائق آیم.
کهل: میتوانی روی من حساب کنی، میخائیل. من این موضوع را تمام و کمال برای رهبران اروپای غربی و امریکا روشن خواهم کرد.
اسناد محرمانه نشان میدهند که چطور گورباچف سعی کرد جلوی به قدرت رسیدن یلتسین را بگیرد و چقدر تهدید او را دستکم گرفته بود. در پنجم ژوئیه، وقتی که یلتسین عملا رییسجمهور روسیه بود و تنها منتظر حکم تنفیذش بود، کهل در عمارت ییلاقی حزب کمونیست اوکراین در مژگوریه با گورباچف دیدار کرد. آن زمان، هیچیک از این دو رهبر سیاسی نمیدانستند که شش ماه بعد، اوکراین دیگر کشوری مستقل خواهد بود.
در طول مسیر فرودگاه کیِف تا مژگوریه، کهل بدترین سناریوی ممکن را با گورباچف در میان گذاشت:
کهل: من به این فکر کردم، که اگر گورباچف ناگهان برود و یلتسین جای او را بگیرد چه خواهد شد؟ باید اذعان کنم که حتی فکر کردن به این حالت هم ترس در جانم ریخت. واضح است که کشور را نمیشود دست چنین مردی داد.
گورباچف: من هم کاملا در این موضوع با تو همعقیده هستم.
کهل: چه کار میکنی، میخائیل، وقتی که کشورهای حوزه بالتیک در نهایت اتحاد را ترک کنند؟
گورباچف: البته، ممکن است آنها چنین کاری کنند. سخت بتوان عقیده و تصور آنها از حاکمیت را تغییر داد و از شرکت در هرگونه مذاکره و بحث منطقی خودداری میکنند. اگر آنها واقعا خواهان جدا شدن هستند، تنها یک راه برای این کار هست، رویکرد مطابق با قانون اساسی، ولی آنها از گام گذاشتن در مسیر معمول قانونی هراس دارند.
کهل: پس تو آنها را به زور در اتحاد نگه نخواهی داشت. از سوی دیگر، باید برای کشورهای بالتیک روشن کرده و حالیشان کنی که هیچ گزینه دیگری جز آنچه در قانون اساسی آمده وجود ندارد و حمایت لفظی غرب از آنها تغییری در این موضوع ایجاد نمیکند.
نه روسها و نه آلمانیها هیچیک بعدها این گفتوگو را منتشر نکردند، زیرا که دیدگاه کهل نسبت به یلتسین به همان اندازه گورباچف، مخرب و بدبینانه بود. چیز دیگری که صدراعظم وقت آلمان به هیچوجه تصور انتشارش را هم به ذهن راه نمیداد این حقیقت بود که وی تمایز آشکاری میان حمایت عمومی از خودش بر مبنای خودمختاری و موضع حقیقیاش قائل بود. کهل حقیقتا حامی و خواهان جدا شدن جمهوریهای بالتیک از اتحاد جماهیر شوروی نبود و خواستار تایید تقاضاهای استقلال در پارلمان مسکو شده بود که آن زمان تفکری امیدوارانه محسوب میشد.
کهل: تنها یک الاغ میتواند عقیده داشته باشد که تخریب و فروپاشی اتحاد (شوروی) برای کسی مفید خواهد بود. فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی برای همه فاجعهای بزرگ خواهد بود. هر کس که از این تفکر (فروپاشی) حمایت کند صلح را تهدید میکند. همه با من در این عقیده مشترک نیستند، ولی میتوانی مطمئن باشی که من موضع و عقیده خود را در این باره تغییر نخواهم داد... مسیر اصلاحات گورباچف باید بیوقفه و بیچون و چرا حمایت شود. اگر یلتسین هم به نزد ما بیاید، همین حرف را به او خواهم زد. به او خواهم گفت که اگر با تو همکاری نکند شانسی نخواهد داشت. امریکاییها هم همین را به او گفتهاند.
گورباچف: خیر، آنها عملا او را تشویق میکنند. به چشم آنها، او یک مصلح است.
کهل: اگر یلتسین به آلمان بیاید، ملاقاتی سازنده خواهد بود. مهمترین هدفی که من در پیاش هستم این است که شما به هم حمله نکنید.
گورباچف: البته فکر خوبی خواهد بود که شما در مقام صدراعظم وی را دعوت نکنید، اینطور نیست؟ باید کس دیگری او را دعوت کند، و بعد صدراعظم به جلسه بپیوندد، گویی اتفاقی بوده است.
کهل: باشد.
هدف گورباچف در از بین بردن شانس پیشروی و موفقیتهای بیشتر یلتسین و کمک خواستن از کهل، اگر ممکن بود، از زاویه دید شخصی قابل درک مینمود، ولی از منظر سیاسی نامعقول و عبث به نظر میرسید. نامعقولتر و مضحکتر اینکه گورباچف میخواست کماکان به عنوان رهبر یک ابرقدرت شناخته شود، حتی وقتی که مجبور شده بود مخفیانه درخواست کمک نماید.