بچه ها این تایپیک رو گذاشتم چون خیلی دلم گرفته از ادمایی که فقط یه رو شونو به ادم نشون میدن ووقتی اون رویه دیگشونو نشون میدن که دیگه خیلی دیر شده
ینایی که میگم همش حرفایه دلمه....

من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتنم دل شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنهاتراز ما می روی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی.
می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی.
می رسد روزی که تنها در کنار عکس من
نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی
ز یک عاشقِ شکست خورده پرسیدم: [
بزرگ ترین اشتباه؟
گفت: عاشق شدن...
گفتم: بزرگ ترین شکست؟
گفت: شکستِ عشق...
گفتم: بزرگ ترین درد؟
گفت: از چشمِ معشوق افتادن...
گفتم: بزرگ ترین غصه؟
گفت: یک روز چشم های معشوق رو ندیدن...
گفتم: بزرگ ترین ماتم؟
گفت: در عزای معشوق نشستن...
گفتم: قشنگ ترین عشق؟
گفت: شیرین و فرهاد...
گفتم: زیباترین لحظه؟
گفت: در کنارِ معشوق بودن...
گفتم: بزرگ ترین رویا؟
گفت: به معشوق رسیدن...
پرسیدم: بزرگ ترین آرزوت؟
اشک توی چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت:
مرگ....
می دانی؟ یک وقت هایی باید
رویِ یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت
... ... باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشهیِ ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی:
بگذار منتظر بمانند.
[/size]
]
کاش قلبم درد پنهانی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
کاش می شد دفتر تقدیر عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سخت عشق را
[size]
[align=center]بی خطر پیمود و قربانی نداشت
[size]
زندگی باید کرد...
روزگارا که چنین سخت به من میگیری ...
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست ...
گرچه دلگیرتر از دیروزم ...
گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند ...
لیک باور دارم دلخوشی هام کم نیست ...
زندگی باید کرد...
گاهــــــی دلم برای خودم تنگ میشود
گاهـــی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ میشود
گاهــــــــــی دلم برای پاکیهای کودکانه ی قلبم میگیرد
گاهی دلم از رهگذرانی که در این مسیـر بی انتها آمدند و رفتند ، خسته میشود
گاهـــــــی دلم از راهزنانی که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد
گاهــــــــی آرزو میکنم ای کاش دلــــــی نبود تا تنگ شود , تا خسته شود , تا بشکند.....

فراموشت کردم برای همیشه
ینایی که میگم همش حرفایه دلمه....

من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دور اندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا دیوانه است
می روم شاید فراموشت کنم
با فراموشی هم آغوشت کنم
می روم از رفتنم دل شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
گرچه تو تنهاتراز ما می روی
آرزو دارم ولی عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی.
می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی.
می رسد روزی که تنها در کنار عکس من
نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی
ز یک عاشقِ شکست خورده پرسیدم: [
بزرگ ترین اشتباه؟
گفت: عاشق شدن...
گفتم: بزرگ ترین شکست؟
گفت: شکستِ عشق...
گفتم: بزرگ ترین درد؟
گفت: از چشمِ معشوق افتادن...
گفتم: بزرگ ترین غصه؟
گفت: یک روز چشم های معشوق رو ندیدن...
گفتم: بزرگ ترین ماتم؟
گفت: در عزای معشوق نشستن...
گفتم: قشنگ ترین عشق؟
گفت: شیرین و فرهاد...
گفتم: زیباترین لحظه؟
گفت: در کنارِ معشوق بودن...
گفتم: بزرگ ترین رویا؟
گفت: به معشوق رسیدن...
پرسیدم: بزرگ ترین آرزوت؟
اشک توی چشماش حلقه زد و با نگاهی سرد گفت:
مرگ....
می دانی؟ یک وقت هایی باید
رویِ یک تکه کاغذ بنویسی
تعطیل است و بچسبانی پشتِ شیشهیِ افکارت
... ... باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال سوت بزنی
در دلت بخندی به تمام افکاری که
پشت شیشهیِ ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویی:
بگذار منتظر بمانند.
[/size]

کاش قلبم درد پنهانی نداشت
چهره ام هرگز پریشانی نداشت
کاش می شد دفتر تقدیر عشق
حرفی از یک روز بارانی نداشت
کاش می شد راه سخت عشق را
[size]
[align=center]بی خطر پیمود و قربانی نداشت
زندگی باید کرد...
روزگارا که چنین سخت به من میگیری ...
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست ...
گرچه دلگیرتر از دیروزم ...
گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند ...
لیک باور دارم دلخوشی هام کم نیست ...
زندگی باید کرد...
گاهــــــی دلم برای خودم تنگ میشود
گاهـــی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ میشود
گاهــــــــــی دلم برای پاکیهای کودکانه ی قلبم میگیرد
گاهی دلم از رهگذرانی که در این مسیـر بی انتها آمدند و رفتند ، خسته میشود
گاهـــــــی دلم از راهزنانی که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد
گاهــــــــی آرزو میکنم ای کاش دلــــــی نبود تا تنگ شود , تا خسته شود , تا بشکند.....

فراموشت کردم برای همیشه